eitaa logo
حجاب من ۲
118 دنبال‌کننده
26.1هزار عکس
11.9هزار ویدیو
586 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 حجاب من 🇮🇷🇮🇷 اللهم عجل لولیک الفرج 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🤲🏻🤲🏻🤲🏻🤲🏻🤲🏻🤲🏻🤲🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از شهداءومهدویت
﷽ در زندگی بســیاری از بزرگان ترک گناهی بزرگ دیده می شود. این کار باعث رشــد ســریع معنوی آنان می گردد. این کنترل نفس بیشتر در شهوات :جنسی است. حتی در مورد داستان حضرت یوسف خداوند می فرماید ،هرکس تقوا پیشه کند و)در مقابل شهوت و هوس(صبر و مقاومت نماید« خداوند پاداش نیکوکاران را ضایع نمی کند.« که نشان می دهد این یک قانون .عمومی بوده و اختصاص به حضرت یوسف ندارد از پیروزی انقاب یک ماه گذشت. چهره و قامت ابراهیم بسیار جذاب تر شده بود. هر روز در حالی که کت و شلوار زیبائی می پوشید به محل کار می آمد. محل کار او در شمال تهران بود. یک روز متوجه شدم خیلی گرفته و ناراحت است! کمتر حرف می زد، تو حال خودش بود. به سراغش رفتم و با تعجب گفتم: داش ابرام .چیزی شده؟! گفت: نه، چیز مهمی نیست. اما مشخص بود که مشکلی پیش آمده .گفتم: اگه چیزی هست بگو، شاید بتونم کمکت کنم کمی سکوت کرد. به آرامی گفت: »چند روزه که دختری بی حجاب، توی »!این محله به من گیر داده! گفته تا تو رو به دست نیارم ولت نمی کنم رفتم تو فکر، بعد یکدفعه خندیدم! ابراهیم با تعجب ســرش را بلند کرد و پرسید: خنده داره؟! گفتم: داش ابرام ترسیدم، فکر کردم چی شده!؟ بعــد نگاهی به قد و بالای ابراهیم انداختم و گفتم: با این تیپ و قیافه که تو داری، این اتفاق خیلی عجیب نیست! گفت: یعنی چی؟! یعنی به خاطر تیپ و !قیافه ام این حرف رو زده. لبخندی زدم وگفتم: شک نکن روز بعد تا ابراهیم را دیدم خنده ام گرفت. با موهای تراشیده آمده بود محل کار، بدون کت و شــلوار! فردای آن روز بــا پیراهن بلند به محل کار آمد! با چهره ای ژولیده تر، حتی با شــلوار کردی و دمپائی آمده بود. ابراهیم این کار .را مدتی ادامه داد. بالاخره از آن وسوسه شیطانی رها شد ٭٭٭ ،ریزبینی و دقت عمل در مسائل مختلف از ویژگی های ابراهیم بود. این مشخصه او را از دوستانش متمایز می کرد. فروردین ۱۳۵۸ بود. به همراه ابراهیم و بچه های کمیته به مأموریت رفتیم. خبر رسید، فردی که قبل از انقاب فعالیت نظامی داشته و مورد تعقیب می باشــد در یکی از مجتمع های آپارتمانی دیده شده.آدرس را .دراختیار داشتیم. با دو دستگاه خودرو به ساختمان اعام شده رسیدیم .وارد آپارتمان مورد نظر شدیم. بدون درگیری شخص مظنون دستگیرشد می خواستیم از ســاختمان خارج شــویم. جمعیت زیادی جمع شده بودند تا .فرد مورد نظر را مشــاهده کنند. خیلی از آن ها ساکنان همان ساختمان بودند !ناگهان ابراهیم به داخل آپارتمان برگشت و گفت: صبر کنید با تعجب پرسیدیم: چی شده!؟ چیزی نگفت. فقط چفیه ای که به کمرش بسته بود را باز کرد. آن را به چهره مرد بازداشت شده بست. پرسیدم: ابرام چیکار می کنی !؟ ،در حالی که صورت او را می بست جواب داد: ما بر اساس یک تماس و خبر این آقا را بازداشت کردیم، اگر آنچه گفتند درست نباشد آبرویش رفته و دیگر .نمی تواند اینجا زندگی کند. همه مردم اینجا به چهره یک متهم به او نگاه می کنند .اما حالا، دیگر کسی او را نمی شناسد . اگر فردا هم آزاد شود مشکلی پیش نمی آید وقتی از ساختمان خارج شدیم کسی مظنون مورد نظر را نشناخت. به ریزبینی .ابراهیم فکر می کردم. چقدر شخصیت و آبروی انسان ها در نظرش مهم بود 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 @shohada_vamahdawiat