eitaa logo
حجاب من ۲
106 دنبال‌کننده
26.1هزار عکس
11.9هزار ویدیو
586 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 حجاب من 🇮🇷🇮🇷 اللهم عجل لولیک الفرج 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🤲🏻🤲🏻🤲🏻🤲🏻🤲🏻🤲🏻🤲🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از شهداءومهدویت
﷽ مسابقات قهرمانی باشگاه ها در سال ۱۳۵۵ بود. مقام اول مسابقات، هم جایزه .نقدی می گرفت هم به انتخابی کشــور می رفت. ابراهیم در اوج آمادگی بود :هرکس یک مسابقه از او می دید این مطلب را تأیید می کرد. مربیان می گفتند .امسال در ۷۴ کیلو کسی حریف ابراهیم نیست مسابقات شروع شــد. ابراهیم همه را یکی یکی از پیش رو برمی داشت. با چهار کشتی که برگزار کرد به نیمه نهائی رسید. کشتی ها را یا ضربه می کرد .یا با امتیاز بالا می بُرد به رفقایم گفتم: مطمئن باشــید، امسال یه کشتی گیر از باشگاه ما می ره تیم ملی. در دیدار نیمه نهائی با اینکه حریفش خیلی مطرح بود ولی ابراهیم برنده .شد. او با اقتدار به فینال رفت حریف پایانی او آقای »محمود.ک« بود. ایشان همان سال قهرمان مسابقات .ارتش های جهان شده بود قبل از شروع فینال رفتم پیش ابراهیم توی رختکن و گفتم: من مسابقه های حریفت رو دیدم. خیلی ضعیفه، فقط ابرام جون، تو رو خدا دقت کن. خوب .کشتی بگیر، من مطمئنم امسال برا تیم ملی انتخاب می شی مربی، آخرین توصیه ها را به ابراهیم گوشــزد می کرد. در حالی که ابراهیم .بندهای کفشش را می بست. بعد با هم به سمت تشک رفتند من ســریع رفتم و بین تماشاگرها نشستم. ابراهیم روی تشک رفت. حریف ابراهیــم هم وارد شــد. هنوز داور نیامده بود. ابراهیــم جلو رفت و با لبخند به .حریفش سام کرد و دست داد حریف او چیزی گفت که متوجه نشدم. اما ابراهیم سرش را به عامت تائید !تکان داد. بعد هم حریف او جائی را در بالای سالن بین تماشاگرها به او نشان داد من هم برگشــتم و نگاه کردم. دیدم پیرزنی تنها، تســبیح به دســت، بالای .سکوها نشسته .نفهمیدم چه گفتند و چه شــد. اما ابراهیم خیلی بد کشــتی را شــروع کرد همه اش دفاع می کرد. بیچاره مربی ابراهیم، اینقدر داد زد و راهنمائی کرد که صِ دایــش گرفت. ابراهیم انگار چیزی از فریادهای مربی و حتی داد زدن های !من را نمی شنید. فقط وقت را تلف می کرد حریف ابراهیم با اینکه در ابتدا خیلی ترسیده بود اما جرأت پیدا کرد. مرتب .حمله می کرد. ابراهیم هم با خونسردی مشغول دفاع بود داور اولیــن اخطــار و بعد هم دومین اخطار را به ابراهیــم داد. در پایان هم !ابراهیمسه اخطاره شد و باخت و حریف ابراهیم قهرمان ۷۴ کیلو شد وقتی داور دســت حریف را بالا می برد ابراهیم خوشــحال بــود! انگار که .خودش قهرمان شده! بعد هر دو کشتی گیر یکدیگر را بغل کردند حر ِ یف ابراهیم در حالی که از خوشــحالی گریه می کرد خم شــد و دست ابراهیم را بوســید! دو کشــتی گیر در حال خروج از سالن بودند. من از بالای .سکوها پریدم پائین. باعصبانیت سمت ابراهیم آمدم داد زدم و گفتــم: آدم عاقــل، این چه وضع کشــتی بود؟ بعــد هم از زور عصبانیت با مشــت زدم به بازوی ابراهیم و گفتم: آخه اگه نمی خوای کشتی .بگیری بگو، ما رو هم معطل نکن !ابراهیم خیلی آرام و با لبخند همیشگی گفت: اینقدر حرص نخور 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 @shohada_vamahdawiat