جاویدنشان
📚#وقتی_که_کوه_گم_شد 👇 🆔️ @javid_neshan
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹
📚وقتی که کوه گم شد
* #قسمت_40 *
فريبا با نگرانی اطراف و در مغازه را می نگرد. حميده عصبانی سخن می گويد.
حميده: ذهنم به هم ريخته، فكرم آشفته شده، قاطی كردم، می فهمی؟ قاطی كردم.
فريبا: آخه چرا؟
حميده: اين جوری از من نپرس چرا. تو خودت هم عين من شدی، به خيلی چيزها شك كردی، به اين زندگی، به اين جوونا، به اين در و ديوارها. فريبا چرا نمی خوای بفهمی، من كه تقصيری نداشتم. داشتم زندگيم رو می كردم، درسم رو می خوندم، با نيما بيرونم رو می رفتم، تنها آرزوم ازدواج و دانشگاه رفتن بود، برام هيچ كس و هيچ چيز جز نيما و درس مهم نبود، تا اين كه اين نوشته لعنتی به دستم رسيد. دست خودم نبود، نمی دونم چطور شد، هر صفحه ای رو كه می خوندم، رنگ و آب خيلی از اين تابلوهای دور و برم پاك شد. حرف های اين بابا، ديدمو به همه چی عوض كرد. نيما برام يه رنگ ديگه شد، زندگی يه طعم ديگه ای پيدا كرد، به اين خونه و زندگی و مدرسه و آدم ها يه شك و ترديد مرموزی پيدا كردم، به خودم صدبار می گم نکنه یه خبرهای دیگه ای هست که ما اَزَشون خبر نداريم، نكنه يه آدمای ديگه ای هستن كه ما اونارو نديديم، نكنه ما با عينك بدبينی خودمون رو، زندگی مون رو، قلب مون رو سانسور كرديم. بابا دست خودم نيست. فريبا اين فكرها شده لالايی شب های من، پيش خودم می گم نكنه به غير از اين شهر، يه شهر خيلی قشنگ تری هست كه ما اون رو نديديم. به دور و برم نگاه می كنم می بينم فقط فحش و فحش كاريه. اين قدر سياست و تبليغات و سخنرانی و پوستر و ايستگاه راديويی و ماهواره ای ريخته، كه مهلت ندارم يه لحظه بفهمم كی هستم و چی می خوام. پس قبول كن فريبا، اين حرف رو قبول كن كه اين دستنوشته، آدمی مثل من رو به هم بريزه، شك و ترديد رو مثل خوره به جونم بندازه و اين جور بی طاقتم كنه.
فريبا: تو فكر می كنی اگه با اين حال و روز، سرت رو بندازی پايين و بری تو مغازه و مابقی اون كاغذها رو بخوای، مشكل ات برطرف می شه؟
حميده: آره! وقتی همه اين دستنوشته رو بخونم، می فهمم كه اين شك بجاست يا نابجا، حرف های بابام راسته يا دروغ، نيما قهرمانه يا دلقك، #احمدمتوسليان بسيجيه يا اين ريشوهای عُنُق. #رضادستواره مسلمونه یا این یقه بسته های بداخلاق. نيما درسته يا احمد متوسليان، كلاس داشتن مهمه یا دلِ مهربون داشتن. سياست، جوونارو به كشتن داد يا وجدان و غيرت، اگه وجدان بود، پس بابام چی می گه، اگه سیاست بود، پس این احمد متوسلیان کیه... بابا ولم كن بذار يه طرفه بشه.
ادامه دارد...
#وقتی_که_کوه_گم_شد
#بهزاد_بهزادپور
🆔️ @javid_neshan
⬛◽
#فرماندهاى_مقتدر_و_دوست_داشتنى
◽⬛
🌷 #قسمت_40 🌷
مكاتبــات #احمد در ايــن مقطع، به عنــوان زبده ترين فرمانده جبهه هاى #كردســتان با فرمانــده مافوق خود، سرشــار از جملاتى آتشين در اعتراض به خيانت ها و كارشــكنى هاى متعمدانه ليبراليزم منحط و گل سرسبد اين پهلوان پنبه ها #بنى_صدر بى آبرو است.
در پى حلول ســال نو شمسى - ۱۳۶۰ - و پخش پيام نوروزى #حضرت_امام(ره) كه اين ســال را سال اجرا و حاكميت قانون لقب داده بود، #احمد به سرعت سلسله عمليات آزادســازى ارتفاعات استراتژيك نوار مرزى #غرب_مريوان؛ از شــمال به جنــوب را آغاز كرد. اهم دســتاوردهاى #احمد در اين رشته نبردها، به قرار ذيل مى باشد:
۱.آزادسازى قله سوق الجيشى تَتِه در چهارم فروردين۱۳۶۰
۲.باز پس گيرى پاســگاه مرزى #ژالانه - #پاسگاه_شهدا - در نوزدهم فروردين ۱۳۶۰.
۳.تصرف دكل مرزى #كمانجير، مشرف بر خاك عراق در ششم ارديبهشت ۱۳۶۰.
۴.تســخير ارتفاع ۲۸۹۰ متــرى #اورامان_تخت و دفع حملات ارتش عراق براى اشــغال اين مرتفع ترين قله مرزى در بيست و يكم ارديبهشت ۱۳۶۰.
۵.تصــرف منطقــه مرزى #ملخور و تســخير قله بلند #دالانى، مشــرف بر شــهرهاى #خرمال، #بيــاره، #طويله، #ســيدصادق و #شــانه_درى عراق و زير ديــد و تير قرار گرفتن پادگان ها و مراكز امنيتى رژيم متجاوز #بعث در اين مناطق و انهدام كليه پاسگاه هاى مرزى دشمن؛ در ششم خرداد ۱۳۶۰.
۶.در هــم كوبيدن تهاجم گســترده ۲ تيپ تازه نفس ســپاه يكم ارتش عراق در هشــتم خرداد ۱۳۶۰.
نيروهــاى اين دو تيــپ عراقى كه پــس از تجاوز به ارتفاعات مرزى «#قوچ_ســلطان» در شمال غربى جبهه #مريوان و نفوذ به عمق هشت كيلومترى خاك ايران در صدد باز پس گيرى ارتفاعات آزاد شده؛ خصوصاً قله #دالانى برآمده بودند، در برابر تدابير دفاعى هوشمندانه #احمد و رشادت هاى رزمندگان #سپاه_مريوان، زمين گير شده و كارى از پيش نبردند.
🆔️ @javid_neshan