eitaa logo
جاویدنشان
65 دنبال‌کننده
336 عکس
73 ویدیو
3 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
جاویدنشان
📚#وقتی_که_کوه_گم_شد 👇 🆔️ @javid_neshan
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 📚وقتی که کوه گم شد * * : اِ تو اينجايی؟ همه دارن دنبالت می گردن، بدو، بدو تو بخش منتظرته. عجله كن، الان منفجر می شه. وحشت کرده بر می خیزد و در حالی که به سمت و می آید گله مند می گوید: آخه اون تو بخش چیکار می کنه؟ بابا بذارید عرق تنم خشک شه. □راهرو از جلو و و به دنبال او با شتاب گام برمی دارند. : آخه چه شده؟ چه اتفاقی افتاده؟! : خدا بهت رحم كنه ، من تا به حال رو اينقدر عصبانی نديده بودم. : يه وقت بلبل زبونی نكنی ، اين آدمی كه من ديدم در عرض ايكی ثانيه، شوتت می كنه قله ! □اتاق مجروحين در نيمه باز اتاق به آرامی باز می شود و با رنگی پريده وارد می شود، در پی او و هم به داخل می آيند. با صدايی لرزان، به سمت انتهای اتاق سلام می دهد. : سلام. در حالی كه بر روی صندلی كنار تخت يك بسيجی مجروح نشسته و دست خود را بر پيشانی اش ستون كرده و چهره اش پنهان است ديده می شود. بسيجی بسيار كم سن و نوجوان است. پريشان و مضطرب در نزديك تخت ايستاده و با نگرانی، دمی به بسيجی مجروح و دمی هم به می نگرد. با صدايی لرزان می گويد: با من امری داشتيد؟ به همان حالت كه دست بر پيشانی گذاشته با صدايی دو رگه و خشمگين می گويد: كی از مرخصی برگشتی؟ گيج و نگران می گويد: دو ساعت پيش. با صدايی عصبانی تر بدون اين كه دستش را از پيشانی بردارد می گويد: الان كجا بودی؟ اين پا و آن پا می كند. : ناهارخوری. ناگهان از جا برمی خيزد و بدون اين كه به نگاه كند با خشم شروع به قدم زدن در كنار تخت بسيجی می كند. از اين حركت او جا می خورد و يك قدم عقب می رود. برای آرام كردن می گويد: وقتی رسيدم، ديدم موقع ناهاره، گفتم اگه ناهار نخورم، غذا تموم می شه. به همين خاطر... با صدايی كه می لرزد، رشته كلام را می برد. : رئيس اين بيمارستان كيه؟ با صدايی نگران و لرزان: من. : تو اين شهر چند تا بيمارستان هست؟ : همين يه بيمارستان. : وقتی من حكم رياست اين بيمارستان رو بهت دادم بهت چی گفتم؟ : گفتيد اگه عيب و ايرادی تو امور بهداشت و درمان اين بيمارستان ببينيد، منو مسئول می دونيد. : فقط مسئول می دونم؟! : منو مسئول می دونيد و بيمارستان رو هم روی سرم خراب می كنيد. ناگهان می ايستد و با خشم به می غرد. : درسته بيمارستان رو روی سرت خراب می كنم. به يكباره، بالای سر بسيجی مجروح، كه سر و دست هايش خونين و باندپيچی است می آيد و با صدايی ملايم اما لرزان از او سؤال می كند: خب برادر جان چند روزه كه اومديد اينجا؟ بسيجی: يك هفته، يه هفته اس كه اينجا بستری شدم. : خوب برادر جان پس چرا پانسمان دستت اينقدر كثيفه!؟ بسيجی: آخه كسی نيومد پانسمان دستم رو عوض كنه. از خشم می لرزد و سعی دارد صدايش را ملايم نگه دارد. : يعنی شما در طول اين يك هفته با همين دست ها غذا می خوردی؟ بسيجی: بله برادر. ناگهان مانند بمبی منفجر می شود، رو به می كند و بر سر او فرياد می زند: برادر ! يك هفته اس كه اين طفل معصوم با اين دست هاش روی اين تخت افتاده يك هفته اس يك نفر نيومده به درد اين بدبخت برسه. خدا جوابتو بده ، خدا لعنتت كنه ، خدا اون دستهاتو بشكنه كه دست های اين طفل معصوم رو يك هفته به همين وضع رها كردی. : به خدا من مرخصی بودم. از پاسخ مجتبی خشمگين تر می شود و يك قدم به سمت او می آيد و با بغض بر سرش نعره می زند: مرخصی بودی؟ پس وقتی تو مرخصی هستی، اين بيمارستان بی صاحبه، و مريض ها بايد بميرن. بی وجدان مگه دو ساعت پيش از مرخصی نيومدی؟ به جای سركشی از بيمارستان، رفتی نشستی ناهار زهرمار می كنی؟ اين طفل معصوم نبايد غذا بخوره؟ اين طفل معصوم نبايد درمون بشه، اين طفل معصوم رو وقتی مادرش فرستاد به اين جا، حال و روزش به اين وضع بود؟ بی وجدان، مردم بچه هاشون رو مثل دسته گل تحويل ما می دن كه ما باهاشون اين كاررو بكنيم؟ اين بچه اگه پيش مادرش بود می گذاشت لك رو لباسش بيفته؟! می گذاشت يه پشه تو چشمش بره؟! خدا سِزات رو بده . اين جوری از امانت مردم نگهداری می كنی؟ می ری ناهارخوری می شينی غذا می خوری؟... ادامه دارد... 🆔️ @javid_neshan
⬛◽ ◽⬛ 🌷 🌷 مكاتبــات در ايــن مقطع، به عنــوان زبده ترين فرمانده جبهه هاى با فرمانــده مافوق خود، سرشــار از جملاتى آتشين در اعتراض به خيانت ها و كارشــكنى هاى متعمدانه ليبراليزم منحط و گل سرسبد اين پهلوان پنبه ها بى آبرو است. در پى حلول ســال نو شمسى - ۱۳۶۰ - و پخش پيام نوروزى (ره) كه اين ســال را سال اجرا و حاكميت قانون لقب داده بود، به سرعت سلسله عمليات آزادســازى ارتفاعات استراتژيك نوار مرزى ؛ از شــمال به جنــوب را آغاز كرد. اهم دســتاوردهاى در اين رشته نبردها، به قرار ذيل مى باشد: ۱.آزادسازى قله سوق الجيشى تَتِه در چهارم فروردين۱۳۶۰ ۲.باز پس گيرى پاســگاه مرزى - - در نوزدهم فروردين ۱۳۶۰. ۳.تصرف دكل مرزى ، مشرف بر خاك عراق در ششم ارديبهشت ۱۳۶۰. ۴.تســخير ارتفاع ۲۸۹۰ متــرى و دفع حملات ارتش عراق براى اشــغال اين مرتفع ترين قله مرزى در بيست و يكم ارديبهشت ۱۳۶۰. ۵.تصــرف منطقــه مرزى و تســخير قله بلند ، مشــرف بر شــهرهاى ، ، ، و عراق و زير ديــد و تير قرار گرفتن پادگان ها و مراكز امنيتى رژيم متجاوز در اين مناطق و انهدام كليه پاسگاه هاى مرزى دشمن؛ در ششم خرداد ۱۳۶۰. ۶.در هــم كوبيدن تهاجم گســترده ۲ تيپ تازه نفس ســپاه يكم ارتش عراق در هشــتم خرداد ۱۳۶۰. نيروهــاى اين دو تيــپ عراقى كه پــس از تجاوز به ارتفاعات مرزى «» در شمال غربى جبهه و نفوذ به عمق هشت كيلومترى خاك ايران در صدد باز پس گيرى ارتفاعات آزاد شده؛ خصوصاً قله برآمده بودند، در برابر تدابير دفاعى هوشمندانه و رشادت هاى رزمندگان ، زمين گير شده و كارى از پيش نبردند. 🆔️ @javid_neshan
⬛◽ ◽⬛ 🌷 🌷 سرانجام زمستان سرد مصائب فرزندان روسپيد انقلاب ســپرى شــد و به لطف خداى ، بــا آمدن بهار سال ۱۳۶۰ ،خسران و روسياهى براى ليبرالهاى شياد و ســردمدار متفرعن آنان بى آبرو باقى ماند. در پــى حذف باند خائن از مناصب كليدى دســتگاه اجرايى نظام جمهورى اسلامى و فرماندهى نيروهاى مســلح انقــلاب و آغاز حاكميــت يكپارچه حزب الله، خونى تازه در شــريان ملت و مدافعان ميهن اســلامى در جبهه هــا به گردش درآمــد. در قدم اول، ســربازان رشيد ارتشى و سپاهى مقام ولايت، عمليات «خمينى روح خدا، فرمانده كل قوا» را در جبهه جنوب محور ، با موفقيت اجرا كنند. نبردى پيروزمند كــه صرف نامگذارى آن به نام (ره) در حكم مشــت كوبنده اى بر دهان پليد ياوه گويانى از قماش و ديگر سران جبهه متحد محسوب مى شد. در پى خاتمه ظفرمندانه اين نبرد در جبهه ، نوبت تحركى قاطع در جبهه هاى غرب كشور از ســوى دلاوران سپاه و ارتش فرا رســيده بــود. بــه فاصله ۴ روز از فاجعــه انفجار بمب در دفتر مركزى حــزب جمهورى اســلامى و شــهادت ۷۲ تن از يــاران مخلص و بــا وفاى امام و امــت، در شــامگاه يازدهــم تيرمــاه ســال ۱۳۶۰ ، به اتفاق افســر رشيد ارتش اسلام و فرمانــده دلاور گردان ۱۱۲ از تيپ ۳ لشكر ۲۸ ارتش، سرگرد دســت بــه كار آغاز عملياتى برق آســا در جبهــه شــمال غربى گرديــد. اهــداف ايــن تهاجم، آزادسازى ارتفاعات استراتژيك « » بود. در تشريح مشــخصات اين هدف سوق الجيشــى بايــد گفت كه بلندتريــن قله آن، موســوم به دو لبه توتمان اســت و قله مزبور بر روى كل نــوار مرزى - اشراف دارد. از آنجا كه ارتفاعات ، نقطه الحاق خاك عراق به ايران است، در آن زمان، از حيث اشراف ديد و تسلط بر منطقه، براى هر دو طرف جنگ اهميت فوق العاده اى داشــت. عمليات و از پس آن، تســخير ارتفاعات ، نخستين نشــانه هاى اين گشايش پر بركت و الهى بودند. اينك، نوبت برداشتن گام هايى بلندتر بود. 🆔️ @javid_neshan
⬛◽ ◽⬛ 🌷 🌷 *سفر به سرزمين وحى: كمتر از ســه ماه پس از خاتمه حماســه ، اولين پيروزى عظيم قواى مسلح انقلاب در جبهه هاى جنــوب، با همدلى و رزم متحد دلاوران ارتش، ســپاه و بســيج مردمى به دســت آمد: مهر ۱۳۶۰ ،حماســه ، در نبــرد (ع). پس آنگاه، نوبت حماســه اى ديگر بود؛ و قطع ارتباط جبهه هاى جنوبى و شــمالى دشــمن در عمق اشغالى خاك ايران اسلامى، در نبرد ، آذر ۱۳۶۰. هم در اين سال بود كه شمارى از رشيدترين فرزندان مدافع كيان خود را به پاس ســه سال نبرد مظلومانه، با پاداشى از جنس نور ســرافراز كرد؛ سفر به اقليم قبله خداباوران، مولد، موطن و مدفن عصاره خلقت و سرور كائنات، حبيب حضرت اله، محمد رسول الله (ص). ســرزمين ابراهيم خليــل(ع) ، اينك ميزبــان فرزندان معنــوى ، و شده بود. ره آورد و و همسفر دلاورشان فرمانده سپاه استان همدان از اين سفر روحانى، تحفه اى تبرك يافته به نام نامى حضرت خاتم الانبيا(ص) بود. ســوغاتى سبز، به ســبزى نهال نورس انقلاب اسلامى؛ سپيد، به سپيدى سيماى دريادلان صف شكن جبهه ها؛ و سرخ، به سرخى گلبرگ هاى پرپر گشته ارغوان هاى گلستان آتش دفاع مقدس. مولود مقدســى كه بــا ولادت بهارآفرين خود در يك شــامگاه ســرد زمستانى ســال ۱۳۶۰ ،به پاس نبــردى كه توســط و مشــتركاً در جبهه غرب صورت گرفت، «تيپ ۲۷ محمد رسول الله (ص)» ناميده شد. 🆔️ @javid_neshan