eitaa logo
جبهه جهاد با جنگ سایبر دشمن
54 دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
1.9هزار ویدیو
12 فایل
سلام به کانال خودتون خوش آمدید. کپی مطالب کانال فقط با ذکر صلوات و به نیت سلامتی و فرج مولامون صاحب الزمان مجاز میباشد. https://eitaa.com/joinchat/2944204991C61509ee85a جبهه جهاد با جنگ سایبر دشمن 👆🏻👆🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
جلوه هایی از شهید: شهید از نظر اخلاقی عالی و در برخورد با مردم رفتاری قابل تحسین داشت و دوستانش این رفتار او را همواره می ستودند. شهید علاقه ی زیادی به اجتماعات و جلسات مذهبی داشت و در نماز جمعه و جماعت به طور مستمر شرکت می کرد. با والدین و خویشان هم بر اساس حسن خلق و احترام متقابل رفتار می نمود. برای روحانیت محل احترام خاصی قایل بود و آنان را ادامه دهندگان راه انبیا می دانست. پیام شهید: به شما توصیه می کنم که فرزندان خوبی تربیت کند. و شما ای امت شهید پرور نماز جمعه و نماز جماعت را فراموش نکنید. ای امت مسلمان که حامل خون شهدا هستید، ای کسانی که تمام هستی خود را فدای اسلام می کنید، شما را به تقوای الهی و انجام واجبات و ترک محرمات وصیت می کنم. حق الناس را بپردازید. گلبرگ های خاطره: مادر شهید: رسول خیلی مودب و با محبت بود. به اسلام علاقه داشت و قرآن را دوست داشت. در آخرین اعزام ایشان به جبهه، مادر شهید در بدرقه ی او مسافت زیادی را طی کرد و شهید گرامی با روی خوش به مادرش گفت: زحمت نکشید، من دیگر نمی آیم و به پسرعمویش گفت که این اعزام آخر من است و من شهید می شوم. کنیم_با_صلوات یادش گرامی و راهش پر رهرو باد منبع : پایگاه اطلاع رسانی شهدای شهر رهنان ( shohada-rehnan.ir)
هدایت شده از جبهه جهاد با جنگ سایبر دشمن
شهید غلامرضا باباصفری نام پدر: علی تاریخ تولد: 1350 محل تولد: رهنان شغل: محصل یگان اعزام کننده: بسیج تاریخ شهادت: 66/4/6 محل شهادت: غرب کشور زیارتگاه: گلزار شهدای شهر رهنان زندگینامه: شهید در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد. از همان کودکی برای اطرافیان الگویی بود. سخنان پدر و مادر را به جان و دل  می پذیرفت. بچه ای سربه زیر، هوشیار و شجاع بود. در پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی به اتفاق پدرش در تظاهرات و راهپیمایی ها، سخنرانی ها و از این قبیل برنامه ها شرکت  می کرد. او در سن یازده سالگی به علت اینکه پدرش در جبهه حضور داشت هم درس می خواند و هم مشغول کار شد تا کمک خرج خانواده اش باشد و هرچه دستمزد می گرفت با شوق و ذوق تحویل مادرش می داد. در سن 11 سالگی به همراه پدر به جبهه رفت و از همان زمان عشق جبهه در قلبش جای گرفت و بعد از مدتی وارد صحنه های نبرد حق علیه باطل در خط مقدم گردید و در عملیات های مختلف از جمله کربلای 5 شرکت کرد و نهایتاً در عملیات نصر 4 به فیض عظمای شهادت نایل آمد.  جلوه هایی از شهید: علاقه ی زیادی به برنامه های معنوی و عبادت داشت و در جلسات قرآن و دعا حضور می یافت. منبع : پایگاه اطلاع رسانی شهدای شهر رهنان ( shohada-rehnan.ir)
هدایت شده از جبهه جهاد با جنگ سایبر دشمن
پیام شهید: ای امت عزیز، از شما می خواهم که فریب منافقین را نخورید. گوش هایتان را خوب  باز کنید و شایعه پراکنی نکنید. ای امت حزب الله، پشت جبهه را گرم نگه دارید و اگر نمی توانید به جبهه بیایید در پشت جبهه مشت محکمی بر دهان ابرقدرت ها بزنید. گلبرگ های خاطره: یازده ساله بود که او را به همراه خودم به جبهه بردم. در آخرین اعزام خودم او را با ماشین تا جلوی بسیج بردم. حدس زدم که این بار غلامرضا شهید می شود و بعد از چند روز هم خودم به جبهه رفتم. در جبهه ماوت با فرمانده ی غلامرضا ملاقات کردم و احوال او را گرفتم، گفت چند روز است که ایشان شهید شده است. بعد سوال کرد که شما چه نسبتی با شهید دارید، گفتم: پدرشان هستم. فرمانده ناراحت و متأثر شد و گفت پیکر مطهرش در نزدیکی دشمن مانده است. پس از 15 روز که بدنش در زیر گلوله های خمپاره بود آن را به عقب آوردند و خبر شهادت او را خودم به خانواده ام دادم. در این چند روزی که بدنش زیر آتش بود، به این نکته می اندیشیدم که: پدر، پیِ پلی می گشت، فرزند رسید و زد به آب و زود گذشت. کنیم_با_صلوات یادش گرامی و راهش پر رهرو باد منبع : پایگاه اطلاع رسانی شهدای شهر رهنان ( shohada-rehnan.ir)
اگر مثل شهدا نباشیم بی فایده است/ باید پیام شهدا را به‌ داخل شهرها ببریم 🔹هر روز ورود زبانش بود و میگفت: «تیر و توپ و تفنگ دیگه تموم شد! ما باید توی شهر خودمون، کوچه به کوچه، مسجد به مسجد، مدرسه به مدرسه، دانشگاه به دانشگاه، کار کنیم. باید بریم دنبال جوان‌ها؛ باید پیام اینهایی که توی خون خودشون غلتیدند رو ببریم توی شهر.» 🔹یکبار به او گفتم: «خب! اگه این کـار رو بکنیم چی ميشه!؟» برگشت و با صدایی بلندتر گفت: «جامعه بیمه ميشه. گناه در سطح جامعه کم ميشه. مردم اگه با شهـدا رفیق بشن، همه چی درست ميشه؛ اونوقت جوانها ميشن یار امام زمان عج .» 🔹️بعد شروع کرد توضیح دادن: «ببین ما نميتونیم چکشی و تند برخورد کنیم؛ باید با نرمی و آهسته آهسته کار خودمون رو انجام بدیم. باید خاطرات کوتاه و زیبای شهدا رو جمع کنیم و منتقل کنیم. نباید منتظر باشیم که ما رو دعوت کنند؛ باید خودمان بریم دنبال جوانها. البته قبلش باید روی خودمان کار کنیم. اگه مثل شهـدا نباشیم، بی فایده است؛ کـلام ما تأثیر نخواهد داشت.» شهید سیدمجتبی علمدار شادی روحش صلوات🌹 کانال خبری گلستان شهدا👇 https://eitaa.com/joinchat/2860187648C196c18fab1
هدایت شده از جبهه جهاد با جنگ سایبر دشمن
شهید محمدرضا ترکان شهید محمدرضا ترکان نام پدر: کریم تاریخ تولد: 1348 محل تولد: رهنان شغل: محصل یگان اعزام کننده: بسیج تاریخ شهادت: 65/10/4 محل شهادت: ام الرصاص زیارتگاه: گلزار شهدای شهر رهنان زندگینامه: شهید دوران طفولیت را در رهنان سپری کرد و وارد مدرسه و کلاس درس شد و تا سوم راهنمایی درس خواند سپس به جبهه رفت و در عملیات کربلای 4 شرکت کرد. شب، عملیات را شروع می کنند و صبح روز همان روز تیربار عراق به سرشان می بارد. فرمانده به دو نفر داوطلب جهت خاموش کردن تیربار عراقی احتیاج داشت. محمدرضا جزء داوطلبان می رود و آتش تیربار دشمن را خاموش می کند. در برگشت به طرف او شلیک می کنند و او را به شهادت می رسانند. شهید در موقع شهادت 18 سال بیشتر نداشت. جلوه هایی از شهید: از لحاظ اخلاقی متواضع بود و با هیچ کس با گستاخی و درشتی حرف نمی زد مگر با دشمنان انقلاب و نظام. او فردی اجتماعی و علاقه مند به معاشرت بود و همیشه از دور هم جمع شدن خوشش می آمد. با پدر و مادر چون فرشته ای که از ملکوت آمده باشند رفتار می کرد و خویشان و دوستان را شیفته ی خود کرده بود و با قرآن انس و الفت زیاد داشت.
هدایت شده از جبهه جهاد با جنگ سایبر دشمن
پیام شهید: یک لحظه امام امت و این انقلاب و آن کسانی که دلسوز اسلام هستند از یادتان نرود و همیشه پشت سرشان حرکت کنید. گلبرگ های خاطره: وقتی می خواست در اتاق بخوابد روی فرش بدون هیچ پتو و زیراندازی می خوابید، وقتی از او پرسیدم که چرا این طور می خوابی گفت: من دوست دارم مثل جبهه که در سنگر بدون زیرانداز می خوابم اینجا هم همان طور بخوابم. ایشان عشق شهادت را در دلش پرورانده بود. می گفت من دوست دارم مثل جضرت زهرا جنازه ام مفقود باشد و همان طور هم شد. مدتی جنازه اش مفقود بود و بعد از 18 ماه به دیارش برگشت. هر وقت که می خواست به جبهه برود نواری از وصیت نامه پر می کرد، وقتی بر می گشت آن را پاک می کرد و دوباره یک نوار دیگر پر می کرد. یادش گرامی و راهش پر رهرو باد منبع : پایگاه اطلاع رسانی شهدای شهر رهنان ( shohada-rehnan.ir)
هدایت شده از جبهه جهاد با جنگ سایبر دشمن
با سلام امشب شب جمعه هست و شهدا را یاد کنیم با صلوات بر محمد و آل محمد اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
هدایت شده از جبهه جهاد با جنگ سایبر دشمن
شهید احمدرضا باباصفری شهید احمدرضا باباصفری نام پدر: علی تاریخ تولد: 1347 محل تولد: اصفهان شغل: محصل یگان اعزام کننده: بسیج تاریخ شهادت: 65/10/4 محل شهادت: ام الرصاص زیارتگاه: گلزار شهدای شهر رهنان زندگینامه: در تاریخ 47/5/4 در خانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود. تحصیلات خود را تا اواخر دبیرستان ادامه داد و طبق گفته ی امام مبنی بر شرکت در جبهه به بسیج منطقه رفت و آموزش نظامی لازم را دید و در تیرماه 1365 در سن 19 سالگی به جبهه اعزام شد. او در عملیات کربلای 4 شرکت نمود. احمدرضا تلاوت قرآن مجید را برای خود لازم شمرده و خود را از قرآن جدا نمی دید و همیشه با وضو بود. شهید با خدایش پیمان بسته بود که تا پایان راه را ادامه دهد و بر پیمان خویش استوار ماند و سرانجام در تاریخ 65/10/4 در عملیات کربلای 4 جام شهادت را نوشید. جلوه هایی از شهید: شهید با احترام و خوش رویی با دیگران برخورد می کرد. اوقات فراغت را به خواندن کتاب های دینی می گذراند و به صله ی رحم می پرداخت. او روحیه ای بشاش داشت و هیچ موقع احساس ضعف و ناامیدی نمی کرد. او غالب اوقات به کمک پدرش می رفت. پیام شهید: شهید می گوید اگر می خواهید بعد از شهادتم برای من گریه کنید به خاطر امام حسین (ع) که در روز عاشورا حماسه ها آفریدند و جنگیدند و شهید شدند گریه کنید، زیرا جنگ ها را آنان کردند و ما هم از آنان درس چگونه جنگیدن، شهادت، شهامت و شجاعت را آموختیم. منبع : پایگاه اطلاع رسانی شهدای شهر رهنان ( shohada-rehnan.ir)
هدایت شده از جبهه جهاد با جنگ سایبر دشمن
گلبرگ های خاطره: احمدرضا شبی خواب شهید مرتضی شریفی (دایی شهید) را می بیند که با دوچرخه می رود. گفت: دایی جان بیا کجا می روی. گفت: احمدجان آن جا که می روم خیلی خیلی خوب است تو هم زود بیا، زود بیا. در ایام عزاداری شهادت شهید علیرضا باباصفری (پسرعموی احمدرضا)، احمدرضا خواب می بیند که علیرضا آمده و به احمدرضا می گوید: اینجایی که من هستم بسیار خوب است تو هم بیا. برای آخرین باری که به مرخصی آمده بود 10 روز مرخصی داشت ولی دو روز بیشتر نماند. مادرش گفت که تو حالا چند روز دیگر وقت داری بمان. احمدرضا گفت: مادرجان من اینجا خواب ندارم. اینجا هستم ولی روح و دلم در جبهه است. احمدرضا همان روز رفت و دیگر برنگشت. کنیم_با_صلوات یادش گرامی و راهش پر رهرو باد منبع : پایگاه اطلاع رسانی شهدای شهر رهنان ( shohada-rehnan.ir)
هدایت شده از جبهه جهاد با جنگ سایبر دشمن
شهید سید علی موسوی نام پدر: حسن تاریخ تولد: 1347 محل تولد: رهنان شغل: رنگ کار یگان اعزام کننده: بسیج تاریخ شهادت: 62/12/5 محل شهادت: جزیره ی مجنون زیارتگاه: گلزار شهدای شهر رهنان زندگینامه: سید علی موسوی در سال 1347 در خانواده ای مذهبی و زحمتکش به دنیا آمد و پس از دوران کودکی وارد دبستان شد و پس از پنج سال تحصیلات ابتدایی و یک سال راهنمایی به کار و تلاش و کمک به پدر و مادر خود پرداخت. مدتی در کار آزاد (رنگ کاری) فعالیت می کرد تا اینکه به سن 15 سالگی رسید. عشق جبهه و جنگ در درونش فروان کرد، لیکن به دلیل کمی سن، بسیج ممانعت می کرد. بالاخره با پا فشاری او و رضایت پدر و مادر به جبهه اعزام شد و نهایتاً در تاریخ 62/12/5 در عملیات خیبر در جزیره ی مجنون بر اثر اصابت ترکش موشک هلیکوپتر دشمن، به درجه ی رفیع شهادت نایل گشت. جلوه هایی از شهید: او جبهه را دانشگاه آدم سازی می دانست و بدین جهت در آنجا خودسازی کرده بود. در منزل توقع زیادی نداشت و هر نوع غذا و لباس برای او تهیه می شد به همان اکتفا می کرد و قانع بود و به پدر و مادر احترام می گذاشت و کمک حال خوبی برای پدرش بود. سعی می کرد نمازهای واجبش را اول وقت و با جماعت بخواند و مقید بود در نماز جمعه شرکت کند. منبع : پایگاه اطلاع رسانی شهدای شهر رهنان ( shohada-rehnan.ir)
هدایت شده از جبهه جهاد با جنگ سایبر دشمن
پیام شهید: رفتن به جبهه فرمان امام است و اطاعت از فرمان امام واجب است. گلبرگ های خاطره: مادر شهید می گوید: قبل از اینکه او عازم جبهه شود یکی از عکس های خود را برداشت و سرش را با قیچی جدا نمود و کف دست خود چسباند و گفت که من سرم را در راه خدا می دهم که خوشبختانه آن عکس هنوز باقی است. او با اینکه دومین فرزند پسر خانواده ی ما بود ولیکن الگویی برای برادر بزرگش بود. کنیم_با_صلوات یادش گرامی و راهش پر رهرو باد منبع : پایگاه اطلاع رسانی شهدای شهر رهنان ( shohada-rehnan.ir)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هشدار داده بودیم که تا دیر نشده خانه هایتان را بفروشید و به اروپا فرار کنید...! 🎥 مقاومت چشمگیر صهیونیست‌های شجاع در بیابان! 🔸حداقل یه دو دقیقه مقاومت کنید. این چه وضعشه تو بیابون دارید فرار می‌کنید. 🔹پیش به‌سوی دریا با مایو. 🔸بالاخره اینا شنا یاد گرفتن یا نه؟!