پیام شهید:
از ملت می خواهم دست از امام برندارند و به ندای امام لبیک گویند. از ملت می خواهم تا آنجایی که نیرو دارند برای عظمت و سربلندی پرچم توحید، جنگ را ادامه دهند و دست دشمنان را از ایران کوتاه کنند.
آخرین توصیه ی وی در وصیت نامه ی خود در مورد تربیت فرزندانش می باشد به گونه ای که دوست دوستداران اهل بیت اهل بیت (ع) و دشمن دشمنان اهل بیت (ع) باشند.
گلبرگ های خاطره:
شهید در قبل از انقلاب در چهلم شهدای 19 دی بعد از تجمع در مسجد حکیم اصفهان به همراه حدود پانصد نفر به قصد تظاهرات از کوچه های اطراف بازار عبور کردند و تا نزدیکی دروازه دولت (میدان امام حسین (ع) فعلی) رسیدند و چند مرکز فساد رژیم شاه خائن را خرد کرده و به آتش کشیدند، در آن جا پلیس شاه به آن ها حمله کردند و با تیراندازی و گاز اشک آور به مقابله با آن ها پرداخت و همه را با ضرب و شتم بسیار متفرق و عده ای را دستگیر کرد. از جمله شهید آقامحمدی موقعی که می خواست در یکی از مغازه های کوچه تلفن خانه که ظاهراً کتابفروشی هم بود مخفی شود صاحب مغازه او را راه نداد و نیروهای رژیم او را گرفتند. طبق تعریف خود شهید با سوزن به سر انگشتان دست او می زدند که باید رفایت را لو بدهی و ایشان گفته بود من برای فاتحه پدر یکی از دوستانم از مهیار آمده ام و چوپانی بیش نیستم.
#شهیدانه
#هر_روز_با_شهدا
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_صلوات
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
منبع : پایگاه اطلاع رسانی شهدای شهر رهنان
پیام شهید:
بیایید فرمانبردار کسی باشیم که فرمانبردار خداست و این امام بحق را یاری کنیم. به فکر باشید اگر رهبری تحت الشعاع قرار گیرد باز انقلاب و اسلام سیلی خواهد خورد. دشمن قبل از هر کاری سعی می نماید رهبری را لوث نماید. از مسئولان می خواهم از جلال و شوکت خود بکاهند و به شخصیت و آبروی مردم بپردازند.
مسئله ی دیگر اینکه اسلام از زمان پیامبر تا کنون از شر منافقان زیرک و زاهدان احمق آسوده نبوده و این ها همیشه در صدد بوده اند که راه اسلام را سد کنند.
گلبرگ های خاطره:
در عملیات فاو ایشان مجروح شده بود. او را از اهواز به تبریز و از آن جا به اصفهان آوردند و وقتی به منزل آمد حاضر نبود که بگوید من مجروح شده ام. پس از چند روز که همکارانش برای عیادت آمده بودند گفتند که چند عدد ترکش در بدنش از جمله در نزدیک قلبش است و امکان عمل جراحی خیلی کم است. وقتی پدرش فوت کردند فقط برای مراسم کفن و دفن آمدند و وقتی مراسم تمام شد برای مراسم ختم نماند و گفت: من باید بروم، آن جا بیشتر می توانم خدمت کنم.
#شهیدانه
#هر_روز_با_شهدا
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_صلوات
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
منبع : پایگاه اطلاع رسانی شهدای شهر رهنان
پیام شهید:
این بنده ی حقیر از خانواده ی ارجمند و بزرگوارم می خواهم که در طول عمرشان در راه حق وحقیقت از هیچ کوششی دریغ نکنند و در راه آرمان مقدس اسلامی طلایه دار و پرچم دار عدالت و حق و بندگی خداوند باریتعالی باشند و همچنین از برادران بهتر از جانم خواهانم که با تربیت و تعلیم فرزندانشان راه شهدا را ادامه دهند و خود، پرچم حق و حقیقت را به دست گیرند. اما خواهران ارجمندم، امیدوارم که زینب گونه و با حجاب کامل راه شهیدان، راه حق و آزادی را ادامه بدهید.
گلبرگ های خاطره:
در یکی از مرخصی ها به خانه ی برادر بزرگترش آمد. مشاهده کرد که چهار فرزند ایشان بیمارند و برادرش در منزل نیست و به جبهه رفته است. فرزندان ایشان را با وجود خستگی راه به بیمارستان برد و پس از برگشت از بیمارستان گفت که به خدا خستگی از تنم بیرون رفت و خوب شد که ابتدا به منزل برادر بزرگترم آمدم.
وقتی به او برای ازدواج اصرار می شد در پاسخ می گفت: این یک تکلیف الهی است و ان شاءالله پس از پیروزی در جنگ حتماً فرصت زیادی برای ازدواج خواهم داشت.
#شهیدانه
#هر_روز_با_شهدا
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_صلوات
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
منبع : پایگاه اطلاع رسانی شهدای شهر رهنان
شهید احمدرضا سلطانی
نام پدر: حسین
تاریخ تولد: 1347
محل تولد: رهنان
شغل: محصل
یگان اعزام کننده: بسیج
تاریخ شهادت: 65/10/24
محل شهادت: شلمچه
زیارتگاه: گلزار شهدای شهر رهنان
زندگینامه:
شهید احمدرضا سلطانی در سال 1347 در شهر رهنان اصفهان در خانواده ای کشاورز دیده به جهان گشود. وی در کودکی به علت علاقه ی شدیدی که به نماز و روزه داشت در سن 4 سالگی تمام نماز و اسامی معصومین را به طور کامل یاد گرفته بود. دوران تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در زادگاه خود با موفقیت گذراند. در سن 10 سالگی بود که انقلاب اسلامی به پیروزی رسید. پس از شروع جنگ تحمیلی به جبهه ها رفت. ابتدا به جبهه ی دیواندره اعزام شد و 7 ماه در آنجا بود، سپس به جبهه ی جنوب اعزام شد و در عملیات های کربلای 4 و 5 شرکت داشت و سرانجام در عملیات کربلای 5 به شهادت رسید.
پیام شهید:
دست از روحانیت نکشید و همیشه حامی مستضعفین باشید و روحانیت را تنها نگذارید.
گلبرگ های خاطره:
ایشان در وصیت نامه ی خویش نوشته بود که دوست دارم علی گونه شهامت داشته باشم و حسین گونه شهید شوم و همین طور هم شد. 4 تانک عراقی را در دقایق آخر زد و وقتی پنجمی را خواست هدف بگیرد سرش مورد اصابت گلوله ی تانک قرار گرفت و به آرزوی خویش رسید و مانند امام حسین (ع) بی سر شهید شد.
#شهیدانه
هر_روز_با_شهدا
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_صلوات
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
منبع : پایگاه اطلاع رسانی شهدای شهر رهنان
گلبرگ های خاطره:
به حق الناس توجه داشت. در جبهه بسیار به مسئله ی اسراف تأکید داشت. سفارش می کرد حتی در شلیک کردن ها دقت کنید و بیخود تیری را حرام نکنید حتی اگر یک تیر باشد
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
#شهیدانه
#هر_روز_با_شهدا
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_صلوات
منبع : پایگاه اطلاع رسانی شهدای شهر رهنان
پیام شهید:
عده ای از مردم ادعا دارند که اگر امام حسین (ع) بود به ندای آن پاسخ می دادیم و آرزو می کنند که در آن هنگام حضور داشتند. بدانید که دیر نشده و الان ندای خونین امام حسین (ع) از گلوی فرزند آن حضرت یعنی امام امت بیرون می آید، به این ندا پاسخ دهید. همچنین از امت حزب الله می خواهم که جلوی ضد انقلاب را که با چهره هایی مانند بی حجابی و بی بند و باری در جامعه ظاهر می شوند بگیرید.
گلبرگ های خاطره:
شبی در اواسط ماه رمضان بود که بیرون آمدم، چشمم به ماه افتاد، گفتم: پسرم! من چهارسال است که ماه را می بینم اما روی تو را نمی بینم. در همین حال دیدم که پسرم به خانه آمد ولی هیچ حرفی از جبهه و سختی های آن نمی زد.
در نامه هایش همیشه از پدر و مادر حلالیت می طلبید و می گفت: هرکس امانتی بگیرد روزی باید پس بدهد.
#شهیدانه
#هر_روز_با_شهدا
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_صلوات
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
منبع : پایگاه اطلاع رسانی شهدای شهر رهنان
پیام شهید:
پیروی از راه شهدا وسیله ای برای رستگاری است. اولین پیام او در مورد تربیت فرزندان خواهرش بود که قبلاً پدرشان شهید شده بود که از مادرشان می خواست آن ها را تربیت اسلامی کند تا رهرو راه پدرشان باشند. او تمام دارایی و کارکردش را به جبهه اهدا کرد.
در قسمتی از پیامش آمده است: به حرف های پدر و مادر گوش کنید، در همه حال راه امام را ادامه دهید و پیوسته پیرو ولایت فقیه باشید و اوامر ایشان را اطاعت کنید.
گلبرگ های خاطره:
شهید رسول صفری هنگام سربازی دفترچه ی آماده به خدمت گرفت ولی برای سال بعد اعزام زده بودند و خود شهید خطاب به پدر گفت: من به جبهه می روم تا موقع تاریخ سربازی برسد، ولی ایشان بعد از 40 روز که در جبهه بسر برد، به شهادت که آرزوی هر بسیجی ای است رسید.
#شهیدانه
#هر_روز_با_شهدا
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_صلوات
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
منبع : پایگاه اطلاع رسانی شهدای شهر رهنان
گلبرگ های خاطره:
برادرشهید:در کربلای 4 در یگان دریایی لشکر 25 کربلا مشغول خدمت بود.بعد از اینکه عملیات کربلای 4 به پایان رسید یک روز در اردوگاه عرب حوالی شهرک دارخویین به دیدارمن آمد.من از عملیات کربلای 4 برایش گفتم.او گفت:باید پاک شویم تابه دیدار معبود بشتابیم و گفت که به من الهام شده است که در فلان وقت شهیدمی شوم ودرهمان تاریخ به شهادت رسیدو به دیدار دوست شتافت
حاج رحیم انصاری:بنا به سفارش پدرش در دژبانی یگان دریای لشکر 25 کربلا در هفت تپه انجام وظیفه می کرد.موقع عملیات کربلای 5 طبق دستور فرمانده قرار شد نیروهای یگان دریایی غیر از دژبانی تجهیز شده و به خط مقدم اعزام شوند. هنگامی که همه اتوبوس ها آماده حرکت شدندشهید به طوری که کسی متوجه نشود سوار اتوبوس شد وبه منطقه آمدوبا اینکه هیچ گونه آموزش قایقرانی ندیده بودیک قایق تحویل گرفته و مثل اینکه ماه ها آموزش دیده باشد رزمندگان اسلام را از منطقه آب گرفتگی به خطوط مقدم که شب قبل تصرف شده بود انتقال می داد
پسرعموی شهید: شهید در لحظات آخر که با قایق از خط بر می گشت،24 ساعت بود که نخوابیده بود،قایق را به اسکله برد و گفت:تعجب میکنم که چطور سالم به اینجا رسیده ام. در حال صحبت کردن گلوله توپی در کنار او به زمین خورد و ترکش این گلوله به وی اصابت کرد.بعد از زخمی شدن برلب ذکر یا امام زمان (عج)داشت وهمه جملاتش از ائمه بود.او رابه بیمارستان صحرایی رساندم،بعدازپانسمان به بیمارستان امام حسین (ع) منتقل شد،پنج ساعت بعدازعمل جراحی به هوش آمد.گفت:من کجا هستم؟گفتم:خطر رفع شده است.ولی همچنان با ذکر یا زهرا (س) شهیدشد
#شهیدانه
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_صلوات
پیام شهید:
مادر عزیز و برادران و خواهران و دوستان عزیز، بنده با شناخت کامل و با چشم باز و بینشی برخاسته از شناخت به اسلام، به این راه قدم نهاده ام.
رزمندگان عزیزم و همسنگران گرامی، شما که آگاهید و دعوت حق را لبیک گفته اید، اولاً قدر این لحظات را بدانید، غافل نباشید، شما که کار می کنید پس خلوص را بیشتر کنید. کار را درست تحویل دهید، جنگ را به خوبی به پایان برسانید.
خود را وقف جنگ و انقلاب و رهبر و اسلام نمایید. خدا شاهد است که این من بودم که به جبهه محتاج بودم و نه جبهه به من، خون من بود که تشنه ی جبهه بود نه جبهه تشنه ی خون من، جوانان عزیز، رهبر را درک کنید.
گلبرگ های خاطره:
یکی از دوستان شهید می گوید: قبل از عملیات کربلای 4 و 5 یک شب با هم سری به تکیه شهدای رهنان زدیم. ناگهان با حالتی عاشقانه شهید صادقیان از من جدا شد و بر روی قبر شهدا افتاد و حدود نیم ساعت با ناله و گریه ی بلند از خداوند التماس فیض شهادت می کرد و خدا را به تک تک شهدا قسم می داد. مشخص بود که دیگر متعلق به این عالم خاکی نمی باشد و سرانجام در عملیات کربلای 5 به شهادت رسید.
#شهیدانه
#هر_روز_با_شهدا
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_صلوات
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
منبع : پایگاه اطلاع رسانی شهدای شهر رهنان
شهید مهرداد تسلیمی
نام پدر: محمدعلی
تاریخ تولد: 1346
محل تولد: رهنان
شغل: سرباز
یگان اعزام کننده: سپاه پاسداران
تاریخ شهادت: 65/10/22
محل شهادت: شلمچه
زیارتگاه: گلزار شهدای شهر رهنان
زندگینامه:
مهرداد تسلیمی در سال 1346 در رهنان در خانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود. او تا سوم راهنمایی به تحصیل ادامه داد. سپس به جبهه رفت و در عملیات های مختلفی شرکت کرد و سرانجام در عملیات کربلای 5 بر اثر اصابت تیر به سینه اش به شهادت رسید.
جلوه هایی از شهید:
شهید فردی اجتماعی، خون گرم و احساساتی بود. والدین را احترام می گذاشت و با دوستان و خویشان یکدل بود، از ریاکاری و دورویی پرهیز می کرد. پیرو امام بود و به حفظ وحدت و یکپارچگی اهمیت فراوان می داد.
پیام شهید:
پیام شهید از دو بخش تشکیل شده است: پیرو خط امام بودن، حفظ وحدت و یکپارچگی امت اسلامی.
گلبرگ های خاطره:
خواهر شهید: در موقع رفتن به جبهه چنان خوشحال بود که انگار قدم به سوی بهش بر می دارد. بعد از شهادتش خیلی برایش ناراحت بودم، در یکی از شب ها او را در عالم خواب دیدم که گفت: خواهرم چه شده است که این قدر ناراحت هستی هر چه می خواهی مرا ببین و بعد به من گفت اینقدر ناراحت نباش که پیش خداوند رو سپیدی.
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
#شهیدانه
#هر_روز_با_شهدا
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_صلوات
منبع : پایگاه اطلاع رسانی شهدای شهر رهنان
شهید مهرداد تسلیمی
نام پدر: محمدعلی
تاریخ تولد: 1346
محل تولد: رهنان
شغل: سرباز
یگان اعزام کننده: سپاه پاسداران
تاریخ شهادت: 65/10/22
محل شهادت: شلمچه
زیارتگاه: گلزار شهدای شهر رهنان
زندگینامه:
مهرداد تسلیمی در سال 1346 در رهنان در خانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود. او تا سوم راهنمایی به تحصیل ادامه داد. سپس به جبهه رفت و در عملیات های مختلفی شرکت کرد و سرانجام در عملیات کربلای 5 بر اثر اصابت تیر به سینه اش به شهادت رسید.
جلوه هایی از شهید:
شهید فردی اجتماعی، خون گرم و احساساتی بود. والدین را احترام می گذاشت و با دوستان و خویشان یکدل بود، از ریاکاری و دورویی پرهیز می کرد. پیرو امام بود و به حفظ وحدت و یکپارچگی اهمیت فراوان می داد.
پیام شهید:
پیام شهید از دو بخش تشکیل شده است: پیرو خط امام بودن، حفظ وحدت و یکپارچگی امت اسلامی.
گلبرگ های خاطره:
خواهر شهید: در موقع رفتن به جبهه چنان خوشحال بود که انگار قدم به سوی بهش بر می دارد. بعد از شهادتش خیلی برایش ناراحت بودم، در یکی از شب ها او را در عالم خواب دیدم که گفت: خواهرم چه شده است که این قدر ناراحت هستی هر چه می خواهی مرا ببین و بعد به من گفت اینقدر ناراحت نباش که پیش خداوند رو سپیدی.
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
#شهیدانه
#هر_روز_با_شهدا
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_صلوات
منبع : پایگاه اطلاع رسانی شهدای شهر رهنان
پیام شهید:
پیامی دارم برای مردم شهید پرور هر چند که لایق پیام دادن نیستم، ای مردم، جبهه ها را فراموش نکنید، زیرا مظلومان همه ی جهان چشمانشان به پیروزی ملت ایران است. کمک به جبهه ها را فراموش نکنید. مردم باید از جان خود مایه بگذارند برای تقویت جبهه تا این جنگ به پیروزی رسد.
گلبرگ های خاطره:
مادر شهید: او در هنگام تولد دو دستش بر روی سینه اش بود. بوی خاصی داشت در هنگامی که او را آوردند نیز دو دستش روی سینه اش بود و همان بوی خاص را می داد.
پسرعموی شهید: ایشان در دوران قبل از انقلاب که عمویم به قم می رفت و عکس و اعلامیه می آورد به من گفت: بیا برویم با او همکاری نماییم و آن ها را پخش نماییم. من گفتم که این کار خیلی خطرناک است، ولی او گفت: باید این کار را انجام دهیم. بعد با هم شروع کردیم اعلامیه ها را پخش می کردیم و عکس ها را به دیوارها می چسباندیم و روی دیوارها شعار می نوشتیم و عکس شاه را در توالت ها می چسباندیم. شعر در وصیت شهید:
شهیدان می روند نوبت به نوبت خوشا وقتی که نوبت بر من آید
خدایا عاشقم عاشق ترم کن سر و جانم فدای رهبرم کن
#شهیدانه
#هر_روز_با_شهدا
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_صلوات
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
منبع : پایگاه اطلاع رسانی شهدای شهر رهنان