eitaa logo
.کافـهـ‌‌گـانــدو‌|حامیــن .
1.3هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.9هزار ویدیو
14 فایل
. إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ...:)+ پاتوق‌مامورای‌امنیتی‌وقاری‌های‌آینده🕶🌿:/ "حبیبی‌کپی‌درشان‌شما‌نیست✔️" Me: @Nazi27_f چنل‌ناشناسمون: < @Nashenaas_Gando > چنل‌‌‌‌خافانمون: < @CafeYadgiry > ▓تبلیغات❌ حله؟🤝 .
مشاهده در ایتا
دانلود
Ziyarat-Ashura-ali-fani-232665.mp3
8.41M
روز یازدهم چله زیارت عاشورا به نیت امام کاظم(ع)
بچه ها شمام ازینا شرکت کردین؟🤣🤣🤣🤣🤣جد و آباد من که همه تو تلگرامن😐
.کافـهـ‌‌گـانــدو‌|حامیــن .
رمان:{نسل غیرت} پارت:۲۸ •••♡••• پدر عطیه:اقا خوبید؟ رسول:اره خوبم نگران نباشید عزیز:اقا خوبید؟ رسول:
رمان:{نسل غیرت} پارت:۲۹ •••♡••• عبدی:با بچه ها رفتیم بیمارستان پدر عطیه:رسول رو بردیم داخل اتاق تا معاینه بشه که سراسیمه دیدم کسی وارد اتاق شد بچه ها:رسولللل عبدی:رسول جان دکتر:چه خبرههه اقایون؟!؟! عبدی:ببخشید دکتر بچه ها:رسول داداش خوبی؟ فرشید:چیشد رسول؟ عبدی:بچه ها اروم باشید بنده خدا سکته کرد رسول:سلام اقا چیزی نیس من خوبم عبدی:اقا....شما میدونین چیشد؟ پدر عطیه:والا دقیق نمیدونم ولی انگار کسی قصد داشته محمد رو بُکُشه ولی رسول جلو خطر رو گرفت داوود:چییییییییی! فرشید:الان محمد خوبه؟؟؟ عبدی:بچه ها بچه ها اروم باشید پدر عطیه:اره الحمدالله خوبه نیروهای پلیسم زحمت کشیدن دستگیر کردن بردنش بازداشتگاه عبدی:نمیدونین چه بازداشتگاهی؟ پدر عطیه:فکر کنم نگهبان بیمارستان بدونه عبدی:خب خوبه داوود:الان شما نمیدونین دقیق با چی میخواستن بلا سر محمد بیارن ؟ پدر عطیه:انگار با سرنگ میخواستن مواد رو بریزن داخل سُرُم محمد ولی خب این گل پسر رسید داوود:بابا خفن رسول:حیح عبدی:اقا دکتر الان حال رسول ما چطوره؟ دکتر:ضربه شدیدی نبوده باعث بشه شکستگی چیزی به وجود بیاد و الحمدالله چیز خاصی نشده جای نگرانی نیس فقط یکم کوفتگیه که به مرور خوب میشه عبدی:خب خداروشکر دکتر:الانم تصمیم با خودشه یا بمونه یکم استراحت کنه یا بره و... عبدی:رسول؟ رسول:اقا خوبم میتونم برم عبدی:یهو چیزی نشه رسول؟ رسول:نه خیالتون راحت عبدی:باشه پس اقا دکتر ترخیصش کنین دکتر :باشه عبدی:ممنونم (تلفن عبدی زنگ خورد ) الو... علی:الو ..سلام اقا خوبید؟...رسول خوبه؟ عبدی:سلام علی،اره خوبه،خبری نشد؟ علی:چرا اقا خبرایی هست عبدی:چه خبرایی؟ علی:اقا لوکیشن همون بیمارستان که هستید بدم به اقا رسولی که سعید رو بیارن اینجا؟ عبدی:نه نه علی:چرا؟ عبدی:به هر دلیلی میتونن هنوز ت.میم داشته باشن واسه تعقیب سعید بیان اینجا اگر محمد شناسایی بشه راحت میتونن ترور کنن علی:بله چشم پس موقعیت بیمارستان جدید رو واسشون فرستادم لوکیشنش رو براتون میفرستم تا ۱ ساعت دیگه میرسن اقا عبدی:باشه ممنون از جعفری هم تشکر کن فقط رسولی جواب تلفن میده؟ علی:چشم،چون تو هلکوپتر هستن زیاد در دسترس نیستن اقا عبدی:خب باشه رسیدن خبر بده برم بیمارستان علی:چشم عبدی:ممنون خداحافظ عطیه:با گریه و جیغ اومد اتاق،باباااااااا پدر عطیه:چیشدههههههه عطیه عطیه:بابا محمددددد پدر عطیه:محمد چی عطیههه؟ عبدی:محمد چیشده عطیههههه خانمممم؟ عطیه:تروخداااااااااا بیاین بالااااا عبدی:اروم باشید بگید چیشده عطیه:نمیدونم چیشد داشتم با محمد حرف میزدم یهو دیدم دستگاهش صدا داااااد بعدد نمیدونمممم چیشددددد پدر عطیه:واای عطیه:ترووووو خداااا بیاین بریم بالااااا داوود:با عطیه خانم و اقا و پدر عطیه خانم و فرشید و رسول رفتیم بالا پیش محمد که دیدیم دکترا داخلن مادر عطیه:واااای اقا پدر عطیه:چیشد خانم مادر عطیه:نمیدونم به خدا عطیه پیش محمد بود یهو با جیغ و گریه اومد بیرون دیدیم حال محمد خرابه بعد عزیز خانم رفت داخل با حال بعد اومد گفت... پدر عطیه:خب چییییی؟ عبدی:چیی ؟ مادر عطیه:گفت....گفت....ضربان نداره عبدی:یاااااااااا خداااااااا عطیه:یا امام زمااان....ماماااااااااان...... دستگاه شوک بردن تووووووووو ماماااان.....محمدمممممم رسول:یاخدااااا محمدددد،محمد تروخدااا داداشششش،محمدددد عطیه:بابااااااا دکتر:۲۰۰ ژول شارژژژژ پرستار:شارژ دکتر:۳،۲،۱،شوک پرستار:ضربان نداره دکتر دکتر:۳۰۰ ژول شارژژ پرستار:شارژ دکتر:۱،۲،۳ شوک پرستار:دکتر کافیه دکتر:CPR بدید زوووود پرستار:دکترررر رفتهههه دکتر:برید کنار خودم CPR میدم پرستار:دکترر دکتر:۱،۲،۳،۴ پرستار:اقا دکتررر دکتر :۱،۲،۳،۴ پرستار:زمان رفت... دکتر:نههههه نههههه نهههه،بزن ۳۰۰ ژوللل شارژ زووود پرستار:دکتر دکتر:زووود پرستار:شارژ دکتر: ۳،۲،۱ شوک پرستار ۲:دکترررر.... •••🕊••• ادامه دارد...
.کافـهـ‌‌گـانــدو‌|حامیــن .
رمان:{نسل غیرت} پارت:۲۹ •••♡••• عبدی:با بچه ها رفتیم بیمارستان پدر عطیه:رسول رو بردیم داخل اتاق تا
رمان:{نسل غیرت} پارت:۳۰ •••♡••• پرستار ۲:برگشتتتتتتتتت دکتر:آه...آخیش پرستار:دو....دکتر....اینجارو دکتر:چیشده؟ پرستار:دستاش دکتر:دستاش؟ پرستار:اره دستاش....دستاششششش داره تکون میخورهههههه دکتر:یاعلییییییی،محمد اقا پرستار:برم یکی از همراهاشونو صدا بزنم؟ دکتر:اره همسرش بگو همسرش بیاد پرستار:چشم دکتر:خدایا...شکر پرستار:همسر اقای حسینی! عطیه:ب...بلهههه؟چیشدهههه؟محمدممممم پرستار:انگار... عطیه:انگار چییی؟ پرستار:انگار ایشون داره بهوش میاد عطیه:چیییییی.؟ عزیز:محمدددد پرستار:شما بیاین تو یکم حرف بزنین تا شاید با صدای شما بهبود پیدا کنه و چشاشو باز کنه عطیه:چشممم عزیز:برو تو عطیه مادر برو عطیه:چشم چشم پرستار:دکتر بفرمایید عطیه:محمددد،محمدمممم دکتر:اروم خانم عطیه:چشم محمد،محمد جان،محمدم،منم،همسنگریت،عطیه،محمد،تروخدا چشاتو باز کن عشقم،به خدا دلم لک زده برا چشات،محمد،تروخدا بلند شو،محمد،خیلییی دلم برات تنگه،منو تنها نذار،بلند شو،منو ببین،عزیزم،محمدم دکتر:پاشو اقا محمد خانمت منتظره محمد:مم دکتر:محمددددد عطیه:محمدددد....محمد جانمممم محمد:ع...عط...عطی...یه عطیه:جانم جانم محمدمممممممم محمد:ع...عطی...ه عطیه:جونم جونمممم محمد چشاتو باز کن منو ببین محمد:عط....یه... عطیه:جاااا جانمممم محمد:(چشاشو اروم اروم باش کرد)س....ل...ا...م عطیه:سلام عزیزم سلام قربونت برم سلام دور سرت بگردممممم محمد:ع...ط...یه عطیه:جانم محمد:خ...و...ب...ی عطیه:قربونت برم من که اولویتت بقیه ان که حالشون خوب باشه ،اره خوبم قربونت برم تو خوبی؟ محمد:خو....خوبم....فقط...په...پهلوم....درد...میکنه عطیه:دکتر دکتر:جای نگرانی نیس چون تازه بهوش اومدن یکم درد بدنشون زیاد میشه ولی طبیعیه خوب میشه عطیه:ممنون،نگران نباش محمدم دکتر:پرستار دستگاه هارو جدا کنین بیمار رو منتقل کنین بخش پرستار:چشم دکتر:رفتم و به همراهاشون خبر دادم به ذوق عجیبی اومدن داخل پیش بیمار عبدی:بعد از دیدن محمد و اروم شدن تپش قلبم رفتم بیمارستان پیش سعید رسولی:سلام امیر حسین عبدی:سلام بروسلی من ،چه خبر رسولی:شکر همچی خوبه عبدی:سعید کجاس؟ رسولی:اتاق ...رفتن زخمش رو بخیه بزنن شانس اوردیم که عفونت نکرده وگرنه معلوم نمیشد چه اتفاقی میخواست بیوفته عبدی:تو خوبی؟ رسولی:اره خوبم عبدی:محسن صورتت چیشده؟ رسولی:صورتم؟؟ عبدی:اره نگا کن نور ایمان داره ازش میزنه بیرون رسولی:نگاش کنن عبدی:خخخخخخخخ رسولی:حیحیحی عبدی:مرسی داداش لطف کردی رسولی:قربونت برم،راستی محمد چطوره؟ عبدی:بهوش اومد رسولی:جدییییی؟ عبدی:بله رسولی:الحمدالله عبدی:بریم داخل پیش سعید؟ رسولی:اره بیا عبدی:تق تق،اقا سعید سعید:اخخخخ سلام اقااااااااا عبدی:چطوری پسرمممم؟ سعید:شکر خدا خوبم فقط پام یکم ... عبدی:انشاالله خوب میشی سعید:اقا محمد خوبه؟ عبدی:اره خوبه ،میریم ببینیمش سعید:مرخصم؟ عبدی:بله سعید:خداروشکر عبدی:حیح سعید:اقا رسولی ازتون ممنونم رسولی:کاری نکردم همش زحمات اقا عبدیه عبدی:نفرمایید محمد:ر...رسول...جان....خوبی؟ رسول:(با بغض)تا باشید چرا خوب نباشم اقا محمد:خوش...حالم...میبینمت...عزیزم رسول:منم اقا منم محمد:شنیدم صدای جیغ میاد،رسول...میری...ببینی....چیشده؟ رسول:چشم اقا روچشمم محمد:ممنونم رسول:دیدم یه اقایی یه پرستار خانم رو اذیت میکنه رفتم جلوش وایسادم که یه چک خوابوند دَر گوشم مرد:تو چه دخالتی میکنی وسط دعوامون رسول:بلند شدم و قوی رفتم جلوش و گفتم خواهرمهههه،ناموسمهههه،چیکارش داری.؟ مرد:سوزن سُرَنگ رو کرد تو دستم محکم داشت میشکست رسول:الان اتفاق خاصی افتاده؟الان باید بزنی تو گوش ناموس مردم ؟مگه خودت نانوس نداری دست رو ناموس دیگران بلند میکنی؟ها؟ مرد:اگه چیزی میشد توی جوجه جواب میدادی؟ رسول:الان چیزیت شده؟اینو بگو؟چیزیت شدههههه؟ مرد:یه چک خوابوند تو گوشم و هولم داد و گفت برو بابا پرستار:اقا خوبیییید؟ رسول:آه...آخ....اره خوبم نگران نباشید مرد:مرتیکه پیر مرد:اخه پسر چرا از این دختر حمایت کردی اخه تو چیکارش داشتی؟ رسول:حاج اقا من فکر میکردم به دختر شما بی احترامی شده باید غیرتی میشدم پیر مرد:خیلی با غیرتی پسر....عذر میخوام همچین چیزی گفتم....یاعلی کن....یا علی کن بلند شو رسول:یاعلی،ممنونم پرستار:مرسی اقا شرمنده بابت من زخمی شدید بفرمایید دستمال تا خون دماغتونو پاک کنین رسول:وظیفه بود شما ناموس منم محسوب میشید،ممنونم پرستار:لطف کردید رسول:بفرمایید به کارتون برسید پرستار:ممنون •••◇••• با گذشت این اتفاق برای رسول نسل غیرت ها دیده شدن و فهمیده شدن ولی شهیدایی همچو شهید خلیلی و... در این راه به شهادت رسیدن برای ناموس مردم خلاصه که محمد مرخص شد :))) عطیه خانم و اقا محمد ازدواج کردن:))) سعید و داوود بهبودی کامل پیدا کردن:)))) و همچی مثل قبل خوب پیش رفت و همگی برگشتن سایت:))) ●●امیدوارم از رمان لذت برده باشید ،دوستتون دارم،رمان بماند به یادگار از طرف:احسانه●● پایان♡
34.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خنده‌های‌سید....:) متوجه شدید تا حرف از باباهامیشه؛ خنده حاجی یدفه محو میشه؟🥲.... @Kafeh_Gandoo12😎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
+حامدسلطانی‌رو‌دوست‌دارم...😐😂 !حامدشاکرنژاد‌ رو‌ اصلا واقعا... سید:یه نگاه عمیق به حاجی...:) +دوست دارم!🥺🙈 _دل به دل راه داره😍😍😍😍 @Kafeh_Gandoo12🌸
به‌دیوار‌قفس‌بشکسته‌ام‌بال‌و‌پر‌خود‌را زدم تنــهای تنـها ناله های آخر خود را درون‌شعله‌همچون‌شمع‌سوزان‌آتشی‌دارم که‌آبم‌کرده‌و‌آتش‌زده‌پا‌‌تا‌‌‌سر‌خود‌را قفس‌را‌در‌گشوده‌صید‌را‌آزاد‌بگذارید که‌در‌کنج‌قفس‌نگذاشت‌جز‌مُشتی‌پر‌خود‌را بزن‌کف‌پایکوبی‌کن‌بیفشان‌دست، امّ الفضل که‌کُشتی‌در‌جوانی‌شوهر‌بی‌یاور‌خود‌را بیا و این‌دم‌آخر‌به‌من‌ده‌قطره‌ی‌آبی که‌خوردم‌سالها‌خون‌دل‌غم‌پرور‌خود‌را چه‌گویی‌ ای‌ستمگر‌ در‌ جواب‌مادرم‌زهرا اگر‌پرسد‌چرا‌ لب‌تشنه‌کُشتی‌شوهر‌خود‌را اجل‌بالای‌سر، من در پی‌دیدار‌ فرزندم گهی‌بگشوده‌ام‌ گه‌بسته‌ام‌چشم‌ترِ خود‌را به‌یاد‌شعله‌های‌ناله‌ی‌ابن‌الرّضا «میثم» سِزَد‌آتش‌زنی‌هم‌نخل، هم‌برگ‌و‌برِ‌خود‌را شهادت جواد الائمه، ابن الرضا ، جوان ترین امام شیعیان بر همگان تسلیت باد! 🖤🥀
استوری آقای رهبانی ! دوست داشتید برید🥺 @Kafeh_Gandoo12😎
سلام سلام 😍 یه برنامه عالی به مناسبت سالگرد ازدواج حضرت فاطمهۜ و حضرت علی؏ فردا داریم...🫀😉
ازدواجی ساده با ساز و برگی اندک، اما صفا و صمیمیتی بسیار.... صورت گرفت که تحسین همگان را بر انگیخت و اسوه ای برای آیندگان شد ان پیوند ساده و بی ریا جز پیوند دو معصوم و برگزیده، علی و فاطمه، نبود.🫀 سالروز ازدواج حضرت علی و فاطمه (ع) خجسته باد🌹😌 @Kafeh_Gandoo12😎
سلام سلآممممم! به مناسبت این روز قشنگ برنامه داریمممم آقا خیلی وقته از گاندو چیزی نزاشتم.... سوپرایز دارم خدمتتون😌😂 بعد از گاندو محفل میزارم😍