😎همینقدر خفن و کیوت...فقط حیف که مجری رو مخمه😩🤣
#برنامه_محفل
#کپی_ممنوع
#حسنین
#حامد
@Kafeh_Gandoo12🌺
اصن شتتت..
سوژه من توی محفل اون دوتا ان🥺چی میگننننند!
#حسنین
#حامد
#کپی_ممنوع
#شات
#برنامه_محفل
@Kafeh_Gandoo12🗿
.کافـهـگـانــدو|حامیــن .
یا خودا🥺 #محفل #بابلسر #کپی_ممنوع #حسنین #غدیر @Kafeh_Gandoo12❤️🔥
جوریکهدستاشونومیگیرن:)
@Kafeh_Gandoo12🥲♥️
38.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
جواب دندان شکن مداح انقلابی حسین طاهری
به عربدهای ظریف
تو نباید هیهات بگی ...
شیرمادر،نون پدر حلالت♥️🙃
ࡅ߭ܦـࡐ🩸ܥܘ ܦـߊࡅ߳ـ🩸ܠܙ ࡅ߭ߊܩـܝئـ🩸ـے
پـارتـ³
#داوود
به یاد قدیم روی صندلی دراز کشیدم اما اینبار به جای گرمی بغل داداشام فقط سردی آهن نصیبم شد و تمام ...
( ¹⁰ مین بعد )
نمیدونم چقدر به آسمون خیره بودم چقدر فکر کردم اما خواب اجازه بیشتر فکر کردن رو نداد و منو با خودش به دنیای بی خبری برد ...
...
تکون ریزی خوردم...
چرا دیگه سرمای آهن رو حس نمی کردم ؟
چرا سرمای آهن جاش رو به یه گرمایی بی نهایت لذت بخش داده بود ؟
کی داشت موهام رو نوازش میکرد ک انگار یه ۱۰۰ ولت آرامش بهم تزریق میشد ؟
اروم اروم چشم باز کردم ک به ترتیب با رسول و فرشید و سعید و آقا محمدی ک رو به رو ایستاده بود مواجه شدم ...
شکه بهشون زل زده بودم ...
فرشید لبخند مهربونی زد و گفت :
_دهقانم چطوره ؟
هاله ای از اشک چشمام رو پوشوند ...
میخواستم حرف بزنم ولی زبونم یاری نمیکرد ...
میخواستم گلایه کنم ، رفع دلتنگی کنم و ... اما این زبون لعنتیم قصد باز شدن نداشت ...
رسول همونطور ک موهام رو نوازش میکرد گفت : _ عشق داداش حرف نمیزنه ؟
به زور پچ زدم : کجا بودین ؟
هوم ؟
چرا تنهام گذاشتین ؟
شما ک میدونستین تموم زندگی مین ؟
شما ک میدونستین بدون شما اون داوود سرحال هیچ هیچ ...🥲
اصن خبر دارین تموم زندگیم شده مرور خاطراتتون ؟
نگاه کردن فیلم های قدیمی ؟
یه پام اینجاست یه پای دیگم سایت ...
اخ گفتم سایت چقدر خالی جاهاتون ...
خواستم ادامه بدم ک فرشید مانع شد ...
_فندق داداش قربونت برم ته تغاری ببین منو ما همیشه کنارتیم خب؟ تو محکمی مگه نه دهقان؟
+تو چرا این حرف رو میزنی فرشید ؟
هوم ؟
تویی ک میخواستیم بریم برات کت و شلوار دومادی بخریم ؟
فرشید حسرت توی کت و شلوار دومادی دیدنت رو گذاشتی رو دلم ... 🥺
اشکام تا لبام امتداد پیدا کردن ...
_ قربون اون دل پاکت برم مرگ حقه مرگ شتری ک دم در خونه همه میخوابه حالا دم خونه ما یکم زودتر خوابید ...
سعید ک تاحالا ساکت بود با بغض خاصی خندید و گف : _ چی میگی فرشید مگه ما مردیم ؟
ن این زردکت داره چرت میگه...
دهقان جان یکم فکر کن خب ؟
من مطمئنم تو میتونی 🙂
گیج پرسیدم :_منظورت چیه ؟؟
آقا محمد جلوتر اومد و مهربون دستی روی سرم کشید و گفت: _ دیگه باید بریم وقت توضیح نی اما اینو بدون همه ما بهت ایمان داریم ...
...
با شدت از خواب پریدم بالا ...
یعنی همش خواب بود ؟
حرفای سعید آقا محمد چه معنایی میداد ؟
خدا خودت کمکم کن 🥲
[ ادامه دارد ... ]
وهییی🥺
منافسهشونازیهطرف♥️🥺؛
ست انگشتروساعتسیدهمازیهطرف....:)
نگاهخاصحاجیبهسیدهمکه....:))
#ادیت_خودم
#حسنین
#حامد
#برنامه_محفل
#کپی_ممنوع
@Kafeh_Gandoo12🤍