eitaa logo
.کافـهـ‌‌گـانــدو‌|حامیــن .
1.5هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.9هزار ویدیو
14 فایل
. إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ...:)+ پاتوق‌مامورای‌امنیتی‌وقاری‌های‌آینده🕶🌿:/ "حبیبی‌کپی‌درشان‌شما‌نیست✔️" Me: @Nazi27_f چنل‌ناشناسمون: < @Nashenaas_Gando > چنل‌‌‌‌خافانمون: < @CafeYadgiry > ▓تبلیغات❌ حله؟🤝 .
مشاهده در ایتا
دانلود
گاگول😡شماهم ازین رفیقای بز دارید؟😐😂 میگه استاد حسنین فوت کردع.. من فک کردم میگه استاد حسنین،مرده😐😭😱 😌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 از لحظۀ پرواز تا سقوط بالگرد رئیس‌جمهور چه اتفاقاتی افتاد؟
دوستان نظر سنجی محفل داریم کدوم رو بزارم؟ 1ایا استفاده از روسری رنگی زیر چادر باعث جلب توجه می شود و اشکال دارد؟ 2 چرا ایران تنها کشور اسلامی است که حجاب را اجباری کرده؟ اینجا بهم بگید https://daigo.ir/secret/159609959
بسم رب الحسینـــ
جلسه چهاردهم یکم وقت با ارزشتونو بدید ب بنده حرف دارم باتون (: قرار نیست ب کسی توهینی بشه (: لطفا بعد خوندن بهش فکر کن (:
دوستان توجه کنید چون بحث اعتقادی هست حتما حتما اگه سوالی براتون پیش امد تو ناشناس یا ایدی مدیر بپرسید یا از مرجع تقلیدتون😉⭕️⭕️❌❌⛔️⛔️
اقا رفیقم اومده بهم میگه «استفاده از روسری های رنگی زیر چادرمون باعث جلب توجه میشه اشکال داره؟ » خوب با من بیا تا جوابش رو بگم بهت
خوب خواهر من هر جلب توجهی که اشکال نداره. مثلا یک خانمی تو یک کشور اروپایی با حجاب باشه قطعا جلب توجه میکنه ولی چون این جلب توجه برای عمل به دستور خدا هست اشکال نداره که هیچ باعث تبلیغ اسلام هم میشه :) اون جلب توجه به جاذبه های جنسی هست که اشکال داره استفاده از روسری های رنگی اشکال نداره ولی اگر لباس شهرت و تبرج باشه اشکال پیدا میکنه!!!! ( توضیح معنی لباس شهرت و تبرج رو اینجا میتونی بخونی 👈😉https://eitaa.com/Kafeh_Gandoo12/18922) حالا دیگه مثال های لباس شهرت و تبرج در هر جامعه ای بستگی به عرف اون جامعه داره. به طور کل ما باید سعی کنیم از رنگ های محرک( رنگ های جیغ ) استفاده نکنیم و از رنگ هایی استفاده کنیم که توجه نامحرم رو به صفر برسونه.
حالا این رویه صحبتم با رفیق هایی هست که اهل امر به معروف هستن✨ ما وقتی به عنوان مبلغ دین و حجاب برای خانم ها هستیم، مخصوصا دخترا های جوون و نوجوان بهتر هست که از رنگ هایی استفاده کنیم که اون رفیقمون که شاید یکم حجابش اشکال داره به ما جذب بشه و با هم رابطه جذاب تری برقرار کنیم با اون دختر خانم و این تاثیر مهمی در امر به معروف داره :)
لطفا راجبش فکر کنید:) پایان محفل امروز امیدوارم دوسش داشته باشین☺️ منتظر نظرات همگی هستم ✨ https://daigo.ir/secret/159609959 دوستان توجه کنید چون بحث اعتقادی هست حتما حتما اگه سوالی براتون پیش امد تو ناشناس یا ایدی مدیر بپرسید یا از مرجع تقلیدتون😉⭕️⭕️❌❌⛔️⛔️
محفل رو تقدیم میکنیم به حضرت فاطمه زهرا( س) بهترین الگو برای دختر خانم ها 💛✨
سلام به دوستان گلم 🙂🤍 حالتون چطوره ؟ خوبین ؟ دلم براتون تنگ شده بود ولی خب دلگیر بودم از یک سری ها بخاطر قضاوت نابجایی ک کردن ولی خب بخشیدم و رها کردم چون بخشیدن یکی از صفات خداوند و منم سعی میکنم یکی از نشانه های خداوند رو در خودم داشته باشم 🙂🤝
.کافـهـ‌‌گـانــدو‌|حامیــن .
#اد_لیلا سلام به دوستان گلم 🙂🤍 حالتون چطوره ؟ خوبین ؟ دلم براتون تنگ شده بود ولی خب دلگیر بودم از ی
خب خب اگه دیگه بهم انگ کپی کردن رو نزنین بعد از امتحانات یه رمان هیجانی داریم ک تازه میخوام شروعش کنم ... این رمان در کانال روبیکا خودمم هم پارت گذاری میشه گفتم ک قضاوتی صورت نگیره ...
در مورد پارت گذاری باید بگم ک هرموقع وقت کردم پارت براتون میزارم یعنی مث رمان ستاره های زمینی نیست ک ساعت یا روز مشخصی داشته باشه ...
.کافـهـ‌‌گـانــدو‌|حامیــن .
و در مورد ژان رمان باید بگم ک گاندویی ، جنایی ، عاشقانه ، رفاقتی و ... هست
اسم رمان نفوذ قاتل نامرئی است و خلاصه امیدوارم ک همه چی به خوبی پیش بره سوالی چیزی داشتین پیوی پاسخ گو هستم ... 👇🏻 @bob888
نه نه امکان نداره بچه ها منو تنها بزارن من باور نمی کنم آقای عبدی بگو ک دروغه بگو ک میتونیم مثل قبل باهم کار کنیم سر به سر هم بزاریم نهههه من باور نمی کنممم 🥲💔 ... آقای عبدی توروخدا من مطئنم زنده هستن آقا من به قلبم ک با قلب بچه ها یکی شده اطمینان دارم توروخدا اجازه ادامه حل پرونده رو صادر کنید 🙃🙌🏻 ... چیشد خوشت اومد پس برای خوندن ادامه ش بزن روی لینک 👇🙂🤝 https://eitaa.com/Kafeh_Gandoo12 😎
.کافـهـ‌‌گـانــدو‌|حامیــن .
رمان:{نسل غیرت} پارت :۲۴ •••♡••• مادر عطیه:عطیه که حالش بهتر شد اماده شدیم تا بریم بیمارستان ولی هنو
رمان:{نسل غیرت} پارت:۲۵ •••♡••• عطیه:رفتم داخل اتاق پیش محمدم با شُک اروم اروم قدمامو میزاشتم و میرفتم جلو رسیدم بالا سرش اشکام بی اختیار میریخت روی گونه هام اول نگاه به دستگاه ضربان قلبش کردم که قلبش میزد بعد چشمم خرد به سرم و بعد ادامه سرم و گرفتم و رسیدم به دست محمد و اخرم چهره معصومش رو دیدم ، سرش رو با گاز استریل بسته بودن و ماسک اکسیژنم رو صورتش بود به سختی نفس میکشید بی اختیار نشستم رو صندلی و دست محمد رو گرفتم و زدم زیر گریه و باهاش حرف زدم و شکایت میکردم... عزیز:وای طول نکشید اقای عبدی؟ عبدی:نه به نظرم به هرحال حرفا داره با همسرش عزیز:ای خدا...خیلی دختر صبوریه اقای عبدی خیلیییی با وجود اینکه محمد اینطور شده بود و نگران بود ولی باز حال منم میپرسید عبدی:سرشون سلامت انشاالله عزیز:دیدیم که مادر و پدر عطیه اومدن بالا که یهو اقای عبدی شُکه شد پدر عطیه:اومدم بالا برم پیش عطیه و محمد که یهو دیدن امیرحسین اونجاست عبدی:اقای....شمایین؟ پدر عطیه:اقای عبدی؟ عبدی:وااااای چقدر خوشحالم بعد ۱۱ سال میبینمت پدر عطیه:منم عزیز و مادر عطیه :با تعجب داشتیم بهشون نگا میکردیم عبدی:همو بغل کردیم و گفت پدر عطیه:چه خبر اقای عبدی،مشتاق دیدار عبدی:سلامتی همچنین خوبین انشاالله کارا روبه راهه؟ پدر عطیه:شکر ولی خب نگرانیه دخترم برا محمد خیلی غمگینم میکنه عبدی:میفهمم پدر عطیه:داشتیم حرف میزدیم دیدیم عطیه با بی حالی اومد بیرون مادر عطیه:عطیه مامان... عطیه:ما....مامان.... مادر عطیه:جانم عطیه:انگشتر محمدم....هنوز تو....دستش بود....همون که....نامزدی انداخته بودم...قول داد هَ....همیشه دستش باشه....و الان.... مادر عطیه:عطیه داشت حرف میزد که زد زیر گریه و دوییدم و بغلش کردم و ارومش میکردم عزیزم اومد و کمک کرد بشونیمش رو صندلی عطیه:مامانننن.....محمدم پوک استخوننن شدههههههه....محمدمممم اسکلته خالصههههه.....مامااااان پدر عطیه:دیدیم عطیه داره داد و بیداد میکنه که رفتیم سمتش تا ارونش کنیم پرستار:چه خبره اینجاااااا بیمارستانه مثلا پدر عطیه:شما ببخشید الان حل میشه شما بفرمایید پرستار:اگه نمیتونین اروم باشید بفرمایید بیرون پدر عطیه:نه نه الان حل میشه شما بفرمایید پرستار:ممنون پدر عطیه:نشستم رو پامو دستمو گذاشتم رو زانو عطیه و گفتم ،بابایی من میدونم حالت ناخوشه و همسرته و ناراحتی ولی تو امیدتو از دست بدی محمدم امیدشو از دست میده پس محکم باش بابایی تا محمد زود بهتر بشه عطیه:بغض کردم و بابامو بغل کردم و زدم زیر گریه بابامم محکم بغلم کرد مادر عطیه:عزیز شما برید داخل پیش محمد اقا عزیز:اجازه هست؟ مادر عطیه:نفرمایید اجازه مام دست شماست عزیز:اختیار دارید با اجازه مادر عطیه:عزیز رفت داخل و منم نشستم رو صندلی و منتظر عزیز اقای عبدی و همسرم و عطیه رفتن پایین عبدی:رفتیم پایین تا حال و هوای عطیه خانم عوض بشه که فرشید و علی و داوود رو دیدیم که نشستن رو صندلی و یچی میخورن من رفتم سمتشون علی:عه بچه ها اقا عبدی داوود و فرشید:عه اقا سلام عبدی:سلام بچه ها چطورید؟ بچه ها:شکر عبدی:داوود دستت دردش بهتره؟ داوود:شکر اقا عبدی:شکر علی:اقا اون اقا و خانمه کی بودن همراهتون؟ عبدی:پدر و همسر محمد فرشید:عه اقا بهشون خبر دادید! عبدی:اره به هرحال خانوادشن فرشید:بله درست میگید،اقا چای میخورین؟ عبدی:نه ممنوت راستی از سعید خبر ندارید؟ داوود:عه اقا خوب شد گفتید اقای رسولی به علی زنگ زد گفت عملیات رو شروع کردن الانم هرچی زنگ میزنیم پاسخگو نیستن فک کنم وسط عملیاتن عبدی:عهههه خب باشه ممنون پس من میرم سایت خبری بود بهم زنگ بزنین بچه ها:چشم عبدی:خداحافظ •••🕊••• ادامه دارد...
دوستان گلم مثل اینکه گاندو 1 رو شبکه سهند سر ساعت ۳۰ : ۱۰ میزاره تا اونجایی ک اطلاع دارم 😃