eitaa logo
داستانهای زیباو تأثیر گذار
153 دنبال‌کننده
126 عکس
12 ویدیو
2 فایل
داستانهای زیباو تأثیر گذار https://eitaa.com/joinchat/2162622656C7d14b265ef @KanaleDastan https://eitaa.com/KanaleDastan داستان های تربیتی داستان های بلند و کوتاه https://eitaa.com/joinchat/301006916Cad88331e14 ارتباط با ادمین؛ @valayat
مشاهده در ایتا
دانلود
داستان اویس قرنیداستان حلیمه سعدیهاثر دعای مادرترک اولی یوسف عسنگ ریزهجبهه اول .جبهه دوماتفاقی درد ناک ، اثر تشویق ✅ماجرای عفت یوسف عماجرای عفت حضرت مریم ✅ماجرای عفت حضرت زهرا ✅امام زمان عج در کنار جنازه ی بانوی باعفتفریاد دختر باحجاب در کشور ضد دینداستان بی احترامی به مادرعادت دادن فرزندان به دعا و سوگند ✅تقویت ارتباط کلامی ✅موعظه و راهنماییحجاب ✅پدر مقدس اردبیلیتوجه به کودکمسئولیت پدرانتبعیض ناروا ✅تربیت قبل از تولدفرزند نتیجه دعاکودکی وتاثیرات محیطبوسیدن کودکگام اول تنبیه کودکعاق اولاد ✅حق فرزندبرخورد با بی ادبی فرزندتعلیم قرآنکلید خوشبختی (احترام به فرزند هشت ساله) ✅الگوی تربیت اجتماعیرقابت بر سر شهادتحکایت آن درختتلخ وشیرین ✅خداوندا چه زیبا صفت استنامه ای به ابوذراحترام به پدر ✅مهربانی پیامبر در حال نماز خواندن نسبت به سید الشهداتشبیه زیبامرد دین فروشوارستگیسکاکیرضایت مادرکتک به پدر ✅سخن حکیمانه حضرت زهرا سچگونه لقمان شدیسه سفارش امام زمان به دلاک نسبت به پدر پیرشصدرالمتاهلینسه نفر در غار محبت به کودک و اسلام آوردن یک یهودینیکی کننده به پدرو مادر همنشین انبیاستاتفاق عجیب حضرت زهرا س در شب عروسیداستان تولد حضرت موسیداستان مباهله ✅دلسوزی عزرائیلعلت نامگذاری دعای مشلولهمسر عمران مادر مریممریم مادر عیسی عمادر موسی (ع )اشک چشمان حضرت یحییدختران شعیب ✅شتاب در نماز پیامبر و گریه کودکسفارش به عمه هانعمت @KanaleDastan
داستان های تربیتی داستان های بلند و کوتاه https://eitaa.com/joinchat/301006916Cad88331e14 داستانهای زیباو تأثیر گذار https://eitaa.com/joinchat/2162622656C7d14b265ef @KanaleDastan https://eitaa.com/KanaleDastan
.تعلیم قرآن 🎆 قالَ رَسُولُ اللهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): اِذا بَلَغَتِ الْجارِيَةُ سِتَّ سِنينَ فَلا يُقَبِّلْهَا الْغُلامُ و الْغُلامُ لا تُقَبِّلْهُ الْمَرْأةُ اذاجاوَزَ سَبْعَ سِنينَ رسول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: هنگامي که دختر بچه اي شش ساله شد، پسر بچه اي او را نبوسد و همچنين زن ها از بوسيدن پسر بچه اي كه سنش از هفت سال تجاوز كرده است، خودداري كنند. (مكارم الاخلاق، ص 115) تعلیم قرآن(2) زمانی که «فرزدق» در دوران کودکی، همراه پدرش به حضورامام علی (علیه السلام) رسید، امام از پدرش سؤال کرد: «این پسر کیست؟» جواب داد: «او فرزند من است و همام نام دارد.» پدر فرزدق در ادامه سخنش گفت: «شعر و کلام عرب را آن چنان به او آموختم که مهارت کامل در این فن دارد.» آن مرد انتظار داشت که فرزندش مورد تشویق امام (علیه السلام) قرار بگیرد، ولی امام (علیه السلام) که افتخار کودک مسلمان را در فراگیری قرآن می دانست فرمود: «اگر قرآن را به او یاد می دادی برایش بهتر بود.» فرزدق وقتی این سخن امام را شنید به فکر فرو رفت. کلام امام (علیه السلام) در قلبش نشست و این سخن همیشه در خاطرش ماند از آن لحظه خودش را مقّید کرد تا وقتی قرآن را حفظ نکند آرام ننشیند. چنین نیز کرد و قرآن را کاملاً حفظ نمود. داستان های تربیتی داستان های بلند و کوتاه https://eitaa.com/joinchat/301006916Cad88331e14 داستانهای زیباو تأثیر گذار https://eitaa.com/joinchat/2162622656C7d14b265ef @KanaleDastan https://eitaa.com/KanaleDastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
احترام به فرزند هشت ساله 🎆. قالَ اَبِي الْحَسَنِ (علیه السلام): اِذا اَتَتْ عَلَي الْجارِيَةِ سِتُّ سِنينَ لَمْ يَجُزْ اَنْ يُقَبِّلَها رَجُلٌ لَيْسَتْ هِيَ بِمَحْرَمٍ لَهُ وَلايَضُمُّها اِلَيْهِ امام کاظم (علیه السلام) فرمود: وقتي دختر بچه شش ساله شد، جايز نيست مرد نامحرم او را ببوسد، و همچنين نمي تواند او را در آغوش بگيرد (بغل کند). (وسائل الشيعه، ج 5، ص 28) در شرح حال آیت اللّه العظمی میزای شیرازی بزرگ آمده است: «چون اذن دخول داده می شد و فردی از خانواده اش داخل اطاق (میرزای شیرازی) می شد، میرزا در مقابلش بر می خاست و او را با کمال ادب احترام می نمود. حتی من دیدم که این رفتار را با فرزند هشت یا نه ساله اش انجام می داد. من (آقا برزگ طهرانی) نزد ایشان بودم که خادم وارد شد و اجازه دخول برای وی (فرزند میرزا) خواست. میرزا اجازه فرمود و فرزندشان وارد شد و سلام کرد و ایستاد. میرزا اجازه نشستن داد وی دو زانو بر زمین نشست و چشم به زمین انداخت. پدرش از احوال و درس او جویا شد و در هر مرتبه او را جز با « آقا» خطاب نمی کرد. پس از مدتی فرزندشان اجازه خروج خواست. میرزا به وی اجازه فرمود و به احترام او برخاست.»(1) داستان های تربیتی داستان های بلند و کوتاه https://eitaa.com/joinchat/301006916Cad88331e14 داستانهای زیباو تأثیر گذار https://eitaa.com/joinchat/2162622656C7d14b265ef @KanaleDastan https://eitaa.com/KanaleDastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎆. قالَ الامام علي (علیه السلام): تَعَلَّمُوا الْعِلْمَ صِغاراً تَسُودُوا بِه كِباراً امام علي (علیه السلام) فرمود: در خُردسالي علم بياموزيد تا در بزرگسالي به برتري و سيادت نائل آييد. (شرح ابن ابي الحديد، ج 20، ص 267 ✅مردی بود در «مرو»، که او را «نوح بن مریم» می گفتند و قاضی و رئیس مرو بود و ثروتی بسیار داشت. او را دختری بود با کمال و جمال، که بسیاری از بزرگان وی را خواستگاری کردند و پدر، در کار دختر سخت متحیر بود و نمی دانست او را به که دهد. می گفت: اگر دختر را به یکی دهم، دیگران آزرده می شوند و فرو مانده بود. قاضی، خدمتکار جوانی داشت، بسیار پارسا و دیندار، نامش «مبار» بود و باغی داشت بسیار آباد و پر میوه روزی به او گفت: امسال به تاکستان (باغ انگور) برو و از آنها نگهداری کن. خدمتکار برفت و دو ماه در آن باغ به کار پرداخت. روزی قاضی به باغ آمد و گفت: ای مبارک! خوشه ای انگور بیاور. جوان، انگوری بیاورد، ترش بود قاضی گفت: برو خوشه ای دیگر بیاور، آورد، باز هم ترش بود. قاضی گفت: نمی دانم باغ به این بزرگی، چرا انگور برش پیش من می آوری و انگور شیرین نمی آوری؟! مبارک گفت: من نمی دانم کدام انگور شیرین است و کدامترش! قاضی گفت: سبحان اللّه! تو امروز دو ماه است که انگور می خوری و هنوز نمی دانی شیرین کدام است؟ ص: 65 گفت: ای قاضی! به نعمت تو سوگند که من هنوز از این انگور نخورده ام و مزه اش را ندانم که ترش است یا شیرین! پرسید: چرا نخورده ای؟ گفت: تو به من گفتی که انگور نگاه دار، نگفتی که انگور بخور و من چگونه می توانستم خیانت کنم! قاضی بسیار شگفت زده شد و گفت: خدا تو را بدین امانت نگه دارد. قاضی چون دانست که این جوان، بسیار عاقل و دیندار است، گفت: ای مبارک! مرا در تو رغبت افتاد، آنچه می گویم، باید انجام دهی! گفت: اطاعت می کنم. قاضی گفت: ای مبارک! مرا دختر است زیبا، که بسیاری از بزرگان او را خواستگاری کرده اند، نمی دانم به که دهم، تو چه صلاح می دانی؟ مبارک گفت:کافران در جاهلیت، در پی نسب بودند و یهودیان و مسیحیان، روی زیبا می خواستند و در زمان پیامبر ما، دین می جسستند و امروز، مردم ثروت طلب می کنند. تو هر کدام را خواهی اختیار کن! قاضی گفت: ای قاضی! آخر من یک خدمتکارم، دخترت را چگونه به من می دهی و او کی مرا می خواهد؟! قاضی گفت: بر خیز و با من به منزل بیا، تا چاره کنم. چون به خانه آمدند. ص: 66 قاضی به مادر دختر گفت: ای زن! این خدمتکار، جوانی بسیار پارسا و شایسته است، مرا رغبت افتاد که دخترم را به او بدهم، تو چه می گویی؟ زن گفت: هر چه تو گویی، امّا بگذار بروم و داستان را برای دخترم بگویم، ببینم نظر او چیست. مادر بیامد و پیغام پدر به او رسانید. دختر گفت: چوپان این جوان دیندار و امین است، می پذیرم و آنچه شما فرمایید، من همان کنم و از حکم خدا و شما بیرون نیایم و نافرمانی نکنم! قاضی، دخترش را به مبارک داد، با ثروتی بسیار پس از چندی، خدای تعالی به آنان پسری داد که نامش را «عبداللّه بن مبارک» گذاشتند و تا جهان هست، حدیث او کنند به زهد و علم و پارسایی!(1) داستان های تربیتی داستان های بلند و کوتاه https://eitaa.com/joinchat/301006916Cad88331e14 داستانهای زیباو تأثیر گذار https://eitaa.com/joinchat/2162622656C7d14b265ef @KanaleDastan https://eitaa.com/KanaleDastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.🎆 قالَ رَسُولُ اللهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): والَّذي نَفْسي بِيَدِهِ لَوْ اَنَّ رَجُلاً غَشَيَ امْرَأتَهُ و فِي الْبَيْتِ صَبِيٌّ... ✅رسول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:قسم به آنکه جانم در دست اوست، اگر مردي با همسر خود آميزش كند و در آنجا، كودك بيداري آن دو را در حال آميزش ببيند و سخنان آنان و همچنين صداي تنفسشان را بشنود، آن طفل هرگز رستگار نخواهد شد، چه دختر باشد و يا پسر، سرانجام به زنا آلوده مي شود. (وسائل الشيعه، ج 5، ص 16) در آستانه شروع جنگ بدر، مسلمانان مي كوشيدند هرچه زودتر خود را به سپاهيان اسلام برسانند. در اين ميان، پدر و پسري بر سر اينكه كدام يك به ميدان برود وكدام يك در خانه بماند، به بحث و مشاجره پرداختند. پدر مي گفت: من به جهاد مي روم و تو در خانه بمان. پسر نيز مي گفت: خير، تو بمان و من به جهاد مي روم. در نهايت، قرعه انداختند و قرعه به نام پسر افتاد و او به جهاد رفت و شهيد شد. بعد از مدتى، پدر، پسر را در عالم رؤيا،در سعادت بي نظيري ديد كه به او مي گويد: پدر جان! آنچه خدا به ما وعده داده بود، همه حق و راست بود. پدر نزد رسول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و گفت: يا رسول الله! اگر چه من پير شده ام و استخوان هايم ضعيف و سست شده است، ولي آرزوي شهادت دارم. من نزد شما آمده ام تا دعايم كنيد كه خداوند شهادت را روزي من كند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دست به دعا برداشت و فرمود: خدايا! براي بنده مؤمنت شهادت روزي فرما. يك سال بعد درجريان جنگ احد، آن پيرمرد به فيض عظيم شهادت رسيد.(1) داستان های تربیتی داستان های بلند و کوتاه https://eitaa.com/joinchat/301006916Cad88331e14 داستانهای زیباو تأثیر گذار https://eitaa.com/joinchat/2162622656C7d14b265ef @KanaleDastan https://eitaa.com/KanaleDastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🎆 --» قصه های قرآنــی «-- 🎆 --» عکس نوشته های‌ قرآنی «-- 🎆 --» تفسیر روزانه «-- ‌‌ 🎆--» تلاوت‌های‌ دلنشین «-- 💫 دعا و ذکرهای روزانه💫 💫ختم هفتگی قرآن💫 با ما همراه باشین👇👇 در گروه ✅ «قــــــرآن و دعا» ✅ انجمن قرآن و دعا https://eitaa.com/joinchat/2442461601C72aa4ac014 ╰─┅🍃🦋🍃