eitaa logo
شهدای کربلای خان طومان
567 دنبال‌کننده
10.7هزار عکس
5.2هزار ویدیو
80 فایل
کانال شهدایی، جهادی، اجتماعی، سیاسی عنایات شهدا در زندگی تون😍 فعالیت (جهادی،فرهنگی،مطالبه گری و..) به نیابت از شهدا @khadem_Sayed_Ali خادم جهادی: @talabejahadi کمک مومنانه: @Zynabi
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید عبدالحمید دیالمه شهید دیالمه در چهاردهم اردیبهشت سال 1333 در تهران متولد شد. وي تسلط چشمگيري در علم كلام داشت و با نبوغ و استعدادي سرشار، دروس حوزه را در حد نياز تا سطح مكاسب در مدت كوتاهي فرا گرفت و راه صحيح مبارزه را آموخت.☺️ شهيد دكتر ديالمه جريانات انحرافي منافقين را نه تنها پس از انقلاب كه در واقع در سال پنجاه و چهار با انتشار در سرتاسر دانشگاه به عموم مبارزين هشدار داده بود. سرانجام شهيد ديالمه در حادثه خونين بمب گذاري در دفتر حزب جمهوري اسلامي، در هفتم تيرماه، به دست منافقين به شهادت رسيد.😔😔 🌺 🆔 @KarbalaKhanTuman
قسمت دوم معلم شهيد دكتر عبدالحميد ديالمه در بيستم شعبان يكهزار و سيصد و هشتاد و سه قمري مطابق با چهارم ارديبهشت يكهزار و سيصد و سي و سه شمسي در تهران در خانواده‌اي مذهبي ديده به جهان گشود. دوران كودكي را در دامان پدر و مادري نمونه كه خود درس تعليم و تربيت را از مكتب اهل بيت فراگرفته بودند سپري نمود☺️ و در چنين خانه‌اي با عشق به اسلام و تشيع، پرورش يافته و استعداد و ذوق بي‌حدش رو به تعالي گذاشت.🌺 پس از طي دوران دبستان و با آغاز دوره متوسطه، فعاليت‌هاي و را بطور جدي شروع كرد و همگام با فعاليت در دبيرستان به تحصيل و بهره‌جويي از مدرسين حوزه علميه قم پرداخت.☺️ شهيد دكتر ديالمه و را نزد اساتيد محترم حوزه علميه قم و علوم مختلفه ، و را نزد استاد شهيد آيت‌الله مرتضي مطهري در مدت سه سال آموخت. سپس با نظرات دكتر شريعتي در زمينه‌هاي مختلف آشنا شد و با نقد منطقي نظريات وي نقش مهمي را در افكار نسل :جوان آن روز ايفا نمود. وي تسلط چشمگيري در علم كلام داشت و با نبوغ و استعدادي سرشار، دروس حوزه را در حد نياز تا سطح مكاسب در مدت كوتاهي فرا گرفت و با هوش زايدالوصف خود، راه تبليغ اعتقادات اسلامي شيعي و مبارزه را آموخت. یاد شهدا با صلوات🌹 پ.ن: دانشجو مؤذن جامعه است🌺 @KarbalaKhanTuman
آخرین نوشته محسن در وبلاگش؛ قرآن، من شرمنده توام "قرآن، من شرمنده توام اگر از تو آواز مرگی ساخته‌ام😔که هر وقت در کوچه‌مان آوازت بلند می‌شود، همه از من می‌پرسند چه کسی مرده است؟😔😔چه غفلت بزرگی که می‌پنداریم خدا تو را برای مردگان ما نازل کرده است...😔😭 شهید اقا محسن حاجی حسنی کارگر❤️ یاد شهدا با صلوات🌹 @KarbalaKhanTuman
فعالیت های اقای رئیسی مردم خوب دقت کنیم چه کسی خادم واقعی است: بقول ی بنده خدایی اگه تو بهم بگی من تمیزم مرتبم زندگیم خیلی با نظمه و... من قبل از قبول داشتن حرفت به زیر ناخن هات نگاه میکنم☺️🌸 رفقا حرف با عمل خیلی فرقشه👇 ۱. آغاز اصلاح ساختار قوه قضائیه ۲. تقلیل ۶۳ حساب قوه قضائیه به ۵ حساب ۳. برخورد با فساد درون قوه قضائیه ۴. انفصال ۶۰ قاضی متخلف از خدمت ۵. عزل اکبر طبری ۶. دستور برای بررسی ویژه تحقیق و تفحص‌های ارجاعی به قوه قضاییه ۷. برخورد قاطع با مفسدان ۸. حکم ۱۵ سال حبس ریخته‌گران و برادرش به اتهام اخلال در نظام اقتصادی ۹. حکم هادی رضوی ۱۰. حکم متهمان بانک سرمایه
2_5426862809684117001.mp3
4.31M
🎙کتاب صوتی 📌 روایت زندگی شهید مدافع حرم ✅قسمت اول: محمد.... راوی:هاجر عباسی _مادر شهید 🔖❣️ 📝... 🕊 ____|🇮🇷|________ @shahid_mohammad_belbasi
2_5427211788661819059.mp3
3.36M
🎙کتاب صوتی 📌 روایت زندگی شهید مدافع حرم ✅قسمت دوم : عقدکنان .... راوی: محبوبه بلباسی _همسر شهید 🔖❣️ 📝... 🕊 ____|🇮🇷|________ @shahid_mohammad_belbasi
4_6012762749052913237.mp3
2.32M
🎙کتاب صوتی 📌 روایت زندگی شهید مدافع حرم ✅قسمت چهارم: میخوام صدام روبکشم... راوی: فاطمه بلباسی_خواهر شهید 🔖❣️ 📝... 🕊 ____|🇮🇷|________ @shahid_mohammad_belbasi
🔖 قسمت اول ۱۴ فروردین | حدود ساعت ۹ شب پیامی مبنی بر اعلام آمادگی برای مأموریت جعفر طیار برای نیروهای لشکر ارسال شد ، در همان لحظه همه جوابش را با شعار لبیک یا زینب (س) دادند . از شنیدن خبر همه شوکه بودند چون طی روز های گذشته در محل کار هیچ صحبتی راجب این ماموریت نشده بود با این حال همه بچه های لشگر شور شوق خاصی برای اعزام اعلام آمادگی کردند ... نیروهای اعزامی بعد از وداع با خانواده هایشان بسرعت خودشان به لشگر رساندند. بعد از پر کردن یکسری فرم و تحویل گرفتن پاسپورت هایشان حدود ساعت ۲-۳صبح سوار اتوبوس شدند و حرکت کردند، در مسیر تا دژبانی پاسدارانی که اسمشان در لیست نبود وخود را به لشگر رسانده بودند دیده میشدند که خیلی تلاش کردند تاهرجور شده آنها هم اعزام شوند ولی چون سهمیه محدود بود نمی‌توانستند بیایند، ناراحتی و افسوس در چهره شان کاملا مشخص بود. فردا صبح به پادگان مربوطه که رسیدند ساعت ۱۱بود که اعلام کردند برای تست دی ان ای به طبقه همکف بروند و بعداز دادن تست؛ جلسه ایی برگزار شد. بعد آن سوار هواپیما که شدند داخلش کاملا تاریک بود هیچ پنجره ای وجود نداشت . به آسمان سوریه که رسیدند به دلیل تهدید توسط تروریست ها خاموشی مطلق هواپیما را فرا گرفت خداروشکر هواپیما به سلامت فرود آمد و به مکان استراحت هایمان رفتیم... @shahid_saeed_kamali
🔖قسمت دوم /۱۵ ،۱۶ ،۱۷ فروردین صبح بعد از صرف صبحانه قرار شد به زیارت حرم زینب (س) بروند . در فاصله ۲۰۰متری حرم در منطقه زینبیه پیاده شدند و تا حرم پیاده رفتند . یکی از رزمندگان میگفت : از دور پرچم حرم را که دیدم غم عجیبی من را فرا گرفت اما وقتی اهتزاز این پرچم را میدیدم احساس غرور داشتیم بعد از زیارت حرم حضرت زینب قرار شد به زیارت حرم حضرت رقیه هم بروند . در راه از مزار دکتر شریعتی هم دیدن کردند . در مسیر حرم یکی از همکاران محل اسارت بچه های ایرانی توسط تکفیری ها چند سال پیش را نشان میداد . نزدیکی های دمشق روی تمام دیوار ها اثر گلوله خمپاره و... مشخص بود درگیری سختی به وجود آمده. بعداز زیارت به مکان اسکان برگشتند.بخاطر شرایط ویژه مناطق درگیر قرار شد شام را زودتر بخورند و حرکت کنند به سمت فرودگاه. به فرودگاه که رسیدند بعد از چند ساعت هواپیما ها آماده پرواز شدند . به اطراف فرودگاه حلب که رسیدند به دلیل حضور تروریست ها خلبان مجبور بود در کمترین زمان ممکن بنشیند وبلند شود . بعد از نشستن هواپیما سریع به سمت سالن انتظار دویدند تا خدانکرده اتفاقی نیافتد . شرایط ویژه ایی بود. تا صبح بچه ها به نوبت پست نگهبانی میدادند صبح بعد از صرف صبحانه بعضی از رزمندگان دنبال تلفن برای ارتباط با خانواده بودند که پیدا کردند و بچه ها به نوبت با خانواده هایشان تماس گرفتند... با اتوبوس به سمت روستای خلسه حرکت کردند. نماز را خواندند، جلسه ای برگزار شد بچه های شیراز خط را تحویل دادند و برگشتند. بعد از تحویل گرفتن خط فرماندهان اسامی نیروهایشان را خواندند و تقسیم شدند. با توجه به حضور تروریست ها و تهدید با سلاح کورنت ماشین ها مجبور بودند با سرعت حرکت کنند . بعد از ۳، ۴ کیلومتر به شهر رسیدند و نیروهای گردان امام سجاد جلسه ای با فرمانده برگزار کردند. دو نفر از بچه ها برای بازدید به کانال خط رفتند که ... 📥 روایت روزنگار حماسه خانطومان را از خط یاسر دنبال کنید . https://eitaa.com/joinchat/4103275240Ca66314c6af
🔖قسمت سوم/۱۸فروردین صبح که بیدار شدیم تا صبحانه آماده شود بچه هایی که شب قبل به خط رفتند هم آمدند بعد از صبحانه چند نفر از بچه ها با گرفتن آدرس مخابرات از نیروهای شیراز رفتند تا با خانواده های خودتماس بگیرند و صحبت کنند. در برگشت از مخابرات بچه ها فرمانده گردان یاسر را دیدند که با ماشین در حال منتقل کردن نیروهای شیراز به عقبه به سمت خلسه بود، داشت رد میشد که گفت خیلی مراقب باشید و از کنار دیوار حرکت کنید چون همین الان با کورنت جلوی یکی از مقرهای را زدند و چند شهید و زخمی دادیم. موقع ناهار که شد ناهار کم آمد و به همه نرسید، بچه‌ها تصمیم گرفتن تا نان خشک و ماستی که بود را باهم بخورند. درحال خوردن ناهار بود که دو نفر از بچه های فاطمیون آمدند و سراغ فرمانده جدید را گرفتند و گفتن با او کار داریم، در دستشان پارچه ای بود،دونفر از بچه ها با حاجی فرمانده گردان رفتن بیرون ،آن فرد پارچه در دست خود را روی بشکه ای که در حیاط بود گذاشت باز کرد درون آن چند تکه گوشت سوخته تازه بود و گفت داخل این پارچه تکه های بدن رفیقمان است که چند ساعت قبل با کورنت زدند و شهید شد! از شرایط خیلی ناراضی بودند... شب برای گشت زدن بچه ها به خط رفتند. فاصله مواضع خودی تا دشمن حدود 300متر بیشتر نبود بطوری که صدای تروریست ها به گوش میرسید رو به روی ما جنگل کاجی وجود داشت که اوایل فروردین از همان جا تک تیرانداز دشمن فرمانده همین خط از شیراز (شهید ماندنی) که برای تبریک سال نو و سرکشی به خط رفته بود را شهید میکند شهر خانطومان شهری بود که مقر اصلی گروهک جبهه النصره بود که به لطف و همت رزمندگان اسلام در آذر ماه 94آزاد شد اما پیکر بعضی از بچه های فاتحین تهران به دست دشمن افتاد. جبهه النصره بعد از ان چند بار اقدام به بازپسگیری آن کرده بود که خداروشکر شکست خورده بود. طول خط یاسر حدودا 700متر بود که ارتفاع خاکریز آن حدودا 1متر بیشتر نبود، باید در طی کل طول خط نیرو ها مجبور بودند نیم خیز حرکت کنند ‌.‌. 🔖 @khat_yaser /خط یاسر¹⁵⁵
🔖قسمت چهارم/ ۲۱ فروردین بعد از نماز صبح پست نگهبانی بعضی از بچه ها که تمام شد از شدت خستگی با همان لباس و پوتین کنار سنگر که پتو پهن کرده بودندخوابیدند . صبح از شدت گرما دیگر نتوانستند و بیدار شدند. بعد از بیدار شدن بچه ها متوجه شدیم یکی از نیروها که وقتی دنبال موضع ای برای شلیک قناسه میگشت پایش روی میله آهنی رفته ومیله به شدّت به صورت او اصابت کرده و زخمی می شود. همکارانی که شب گذشته در خط بودند با آمدن ویکی دیگر از بچه های گردان خط را به آنها تحویل داده وبه عقب برگشتند تا کمی استراحت کنند یا اگر امکانش فراهم شد تماسی با خانواده بگیرند. تا برگشتند به شهر دستور رسید فورا آماده شویم چون در خط تحرکات زیادی مشاهده شده است،بلافاصله تمامی نیروهایی که در عقبه و شهر بودند به سمت خط حرکت کردند. 📍صدای حسین بواس توی بیسیم میامد که می‌گفت حجم آتش دشمن خیلی زیاد است یه کاری بکنید. به نزدیکی خط و منطقه ۱۵۰۰(منطقه امنی که از خط فاصله دارد و در تیر دشمن نیست و نیرو ها برای تهیه غذا و مهمات به آنجا مراجعه می کنند)که رسیدند مشاهده کردند نیرو های سوری که برای ساخت سنگر آمده اند برای در امان ماندن از کپسول جهنمی درحال فرار هستند (یک نوع موشک دست ساز تروریست ها که با کپسول ۱۱کیلویی ساخته میشود ) که از آسمان می‌بارد هست که مبادا کنارشان اصابت کند . 💔در همان حال بچه ها فهمیدند امروز روز سختی در پیش دارند. به خط که رسیدند فرمانده خط بچه هارو به سه قسمت تقسیم کرد و هر کدام با سرعت به سنگر مربوطه رفتند. بچه های فاطمیونی که در خط بودند هرکدام در سنگرشان پناه گرفته بودند تا حالا چنین وضعیتی ندیده بودیم از آسمان خمپاره و کپسول جهنمی مثل باران میبارید و بچه ها با هر صدا خودشان را به داخل سنگر پرت میکردند تا آسیب نبینن. کل شهر زیر آتش سنگین تروریست ها بود حدود ساعت ۱۳نماز را نیروها نشسته خواندند و ناهار رسید در آن گیر و دار چیزی از گلوی کسی پایین نمیرفت چون هر لحظه ممکن بود کپسول جهنمی یا خمپاره کنارت اصابت کند . تروریست ها هم عقبه و هم جلوی شهر را میزدند تا پشتیبانی به ما نرسد در همان لحظه دیدیم که کپسولی به انتهای کانال که به نونی معروف بود خورد و احساس کردیم بچه هارا زدند، در همان لحظه بیسیم زدند که بیایید و بچه ها را ببرید به نونی که رسیدیم دیدیم یکی از بچه های ما کنار یک پیکری ایستاده فک کردیم ان شخص شهید شده ولی پتو را که کنار زدیم دیدیم زنده است ولی ... 🔖 @khat_yaser / ¹⁵⁵خــــط یاسر
🔖قسمت چهارم/۲۱ فروردین «بخش دوم» از بچه ها سراغ حسین بواس را گرفتم اطلاعی نداشتند از کنار بشکه ها به پایین که نگاه کردم دیدم حسین به پشت افتاده احتمال دادم شهید شده بعد از اوردن پیکر یکی از بچه ها که به شدت زخمی شده بود بچه ها برگشتند تا پیکر حسین بواس را هم بیاورند در مسیر که در حال انتقال پیکر یکی از همکاران بودم داشت وصیت میکرد که مراقب دخترم باشید ما سعی داشتیم اورا آرام کنیم در راه توی دلم میگفتم انشالله سوییچ روی ماشین باشد که خداروشکر بود و نشستم و روشن کردم چند نفر از بچه ها خودشان را پیاده برای کمک به ما رسانده بودند و به انها نشان دادیم که بچه ها کجا هستند حرکت کردیم و رفتیم به بهداری که رسیدیم نگران حسین بودم و سریع برگشتم به خط که رسیدیم همچنان آتش دشمن سنگین بود خودم را سعی داشتم به کانال برسانم ولی انقدر آتش دشمن سنگین بود کار سخت بود خداروشکر رسیدم به خط و بچه هارا دیدم که گفتند حسین شهید شده است بچه ها با سختی زیاد پیکر آن را کشانده بودند تا به دست تروریست ها نیافتد دشمن حمله زمینی خود را شروع کرده بود بدن حسین داخل پتو بود سعی کردم به پشت برگردانم و ببرم که سخت بود و باید داخل برانکارد میزاشتیم و میبردیم در راه دلم برای محمد جواد پسر حسین بواس دلم سوخت و بچه ای هم در راه داشت به ماشین که رسیدیم پیکر حسین را پشت گذاشتیم در همان لحظه خمپاره ای به سمت ما می امد که سریع خیز رفتیم که خمپاره به فاصله ۴ ۵ متری ماشین اصابت کرد به طوری که کل شیشه های ماشین خورد شد...
🔖قسمت پنجم/ ۲۱ فروردین فک کردیم ان شخص شهید شده ولی پتو را که کنار زدیم دیدیم زنده است ولی بدنش پاره پاره شده و بشدت دچار مجروحیت در تمامی قسمت‌های بدنش شده‌ 💔از بچه ها سراغ حسین بواس را گرفتم اطلاعی نداشتند از کنار بشکه ها به پایین که نگاه کردم دیدم حسین به پشت افتاده احتمال دادم شهید شده... بعد از اوردن پیکر یکی از بچه ها که به شدت زخمی شده بود بچه ها برگشتند تا پیکر حسین بواس را هم بیاورند... در مسیر که در حال انتقال پیکر یکی از همکاران بودم داشت وصیت میکرد که مراقب دخترم باشید ما سعی داشتیم اورا آرام کنیم. در راه توی دلم میگفتم انشالله سوییچ روی ماشین باشد که خداروشکر بود و نشستم و روشن کردم. چند نفر از بچه ها خودشان را پیاده برای کمک به ما رسانده بودند و به انها نشان دادیم که بچه ها کجا هستند حرکت کردیم و رفتیم به بهداری که رسیدیم نگران حسین بودم و سریع برگشتم به خط که رسیدیم همچنان آتش دشمن سنگین بود . خودم را سعی داشتم به کانال برسانم ولی انقدر آتش دشمن سنگین بود کار سخت بود خداروشکر رسیدم به خط و بچه هارا دیدم که گفتند حسین شهید شده است💔 بچه ها با سختی زیاد پیکر آن را کشانده بودند تا به دست تروریست ها نیافتد دشمن حمله زمینی خود را شروع کرده بود بدن حسین داخل پتو بود سعی کردم به پشت برگردانم و ببرم که سخت بود و باید داخل برانکارد میزاشتیم و میبردیم. در راه دلم برای محمد جواد پسر حسین بواس سوخت و بچه ای هم در راه داشت به ماشین که رسیدیم پیکر حسین را پشت گذاشتیم در همان لحظه خمپاره ای به سمت ما می امد که سریع خیز رفتیم که خمپاره به فاصله ۴ ۵ متری ماشین اصابت کرد به طوری که کل شیشه های ماشین خورد شد...
🔖قسمت ششم /۲۱فروردین توی ماشین نشستیم و خداروشکر ماشین روشن شد بچه های فاطمیون میگفتند باید بمونید تا پیکر شهدای مارا هم بیاورند یکی از بچه هایشان برای خاطر جمع شدن سوییچ را از روی ماشین برداشت من دیگر نمیتوانستم تحمل کنم از حسین حلالیت گرفتم و رفتم به خط اتش خمپاره دشمن کمتر شده بود که این نشان از حمله زمینی انها میداد صدای تانک ها ونفربر هایشان به گوش میرسید که به دنبال راهی برای ورود هستند دشمن خود را به کانال رسانده بود به طوری که درگیری در بخشی از خط به فاصله 4 5 متر رسیده بود بی ام پی های دشمن به نوبت می آمدند و نیرو پیاده میکردند که یکی از بی ام پی های آنها را موفق شدیم بزنیم چند نفر از نیرو های دشمن بر اثر شکافی که گلوله تانک ایجاد کرده بود توانسته بودند وارد خط شوند که بچه های ما مجبور شدند تا موانع بشکه ای عقب نشینی کنند تانک ها موفق شده بودند از خط مالک نفوذ کنند و بچه ها عقب نشینی کرده بودند تانک دشمن وارد خط شد و جنازه های خود را ببرد با مقاومت بچه های ما تانک مجبور به عقب نشینی شد چند لحظه ای در خط آرامش نسبی برقرار شد اما ناگهان دشمن از جناح اقدام به هجوم سنگین تری کرد خط یاسر به دلیل اشرافیت به محور های همجوار از اهمیت بالایی برخوردار بود درگیری دیگر از روبه رو نبود و دشمن از جناحین وارد میشد زمانی که من یکی از بچه ها را داشتم انتقال میدادم اسلحه من توی ماشین جاموند و اسلحه ای نداشتم دشمن به فاصله 50متری ما رسیده بود جوری که من سر آنها را به وضوح می‌دیدم که در حال جا به جایی هستند دشمن از پشت شروع به تیراندازی کرد که سریع سنگر گرفتیم اوضاع داشت بحرانی میشد و ما داشتیم در محاصره قرار می‌گرفتیم ...
🔖 قسمت هفتم/ ۲۱ فروردین از سه جهت به سمت ما تیراندازی میشد و چاره ای جز عقب نشینی نداشتیم چون داشتیم محاصره می‌شدیم و فقط یک مسیر باز داشتیم و آن هم تحت دید و تیر دشمن بود بعد گذشت حدودا ۴۰دقیقه تصمیم گرفتم که هوا که کمی گرگ و میش شد از ساختمان دور شده و موضع میگیرم و آنها تحت پوشش آتش من جا به جا شوند دل را زدم به دریا و باذکر یاحسین(ع) تیربار را برداشتم و شروع به دویدن کردم به موضع بعدی که رسیدم سریع خیز رفتم و شروع کردم به تیراندازی بچه ها سریع مجروح را به شیار انتقال دادند نیرو هارا در عرض تقسیم کردیم تا بهتر بتوانیم به محیط کنترل داشته باشیم دشمن داشت از جناح سمت چپ خط یاسر را دور میزد و اگر به کمک خداوند ما نیرو هارا برگشت نمیدادیم صد در صد دشمن مارا یا اسیر میکرد یا میکشت به هرحال کسی سالم از آنجا خارج نمیشد هوا کمی تاریک شد تیراندازی ادامه داشت و به علت تمام شدن باتری بی سیم از خط همجوار بچه های ما خبری نداشتم فاصله ما تا تروریست ها ۵۰متر بود به طوری که آنها شعار میدادند(لبیک یا امی لبیک یا عمر الله اکبر) از جناح سمت راست هم بچه های ما شعار لبیک یا زینب (س) میدادند که باعث دلگرمی بود از بچه های مخابرات که خودشان را به ما رساندند بیسیم گرفتم و او برگشت به علت درگیری خواستم صدای بیسیم را زیاد کنم که اشتباهی خاموش کردم و پسورد آن را هم نداشتم تو این شرایط این هم داستان شده بود نماز مغرب و عشا را بدون وضو و طهارت خواندیم..چه نمازی شده بود عبور گلوله های رسام از بالای سر و احتمال اسارت به دست بی رحم ترین انسان ها لذتی که از این نماز بردم تا حالا تجربه نکرده بودم قرار شده بود بچه های خط مالک به سمت ما حرکت کنند باران شروع به باریدن کرد و کل بدنمان خیس شده بود و میلرزیدیم ساعت حدودا ۳_۴صبح بود همینطور که نشسته بودم و به شهر خانطومان نگاه میکردم دیدم حدودا ۲۰_۳۰ خودرو با چراغ روشن در جاده به سمت ما می آیند که نیروی کمکی بودند شروع کردیم به ریختن آتش جهنمی از گلوله به سمت دشمن در حال باریدن بود دیگر خبری از شعار تکفیری ها نبود و گلوله و خمپاره ها اثر کرده بودند نماز صبح را تیمم کردم و خواندم بچه های خط مالک شروع به پاتک زدن کردند و بخشی از خط را هم پس گرفتند یک سری به انتهای کانال که محل شهادت حسین بواس بود زدم سلاح حسین روی زمین بود و خونش هنوز مشخص بود سمت راست جنازه یکی از تکفیری ها را دیدم که به درک واصل شده بود از بچه های فاطمیون جیب هایش را چک کرد که قرآن کوچکی و یک برگه نقشه داشت جوانی که باید در مقابل دشمن اصلی اسلام یعنی اسراییل بجنگد با تبلیغات اشتباه و توطعه علیه جهان اسلام میجنگید نقشه آن را که چک کردیم تصویری هوایی از خط یاسر بود که آن را به ۱۶قسمت تقسیم کرده بود این فرد احتمالا از فرماندهان تکفیری ها بوده جنازه آن را به عقب انتقال دادیم تا شاید در تبادل ها به درد بخورد...
📎قسمت هشتم / درگیری ۳۱فروردین امروز صبح یکی از فرماندهان به خانطومان امده بود و صحبت از این بود که شاید ما به نیروی احتیاط تبدیل شویم بچه ها اطلاعاتی به دست آوردند که نیرو های دشمن دو الی سه برابر شده همان روز جلسه ای برگزار کردند و فیلم درگیری روز ۲۱را برایمان پخش کردند اطلاعات خیلی خوبی از نحوه حرکت و حمله آنها به دست آوردیم خواستیم استراحت کنیم ساعت ۳بعدازظهر شده بود دشمن ممکن بود در این ساعت حمله کند چند دقیقه هم نگذشته بود که صدای انفجار های پیاپی باعث شد بچه ها سریع به خط بروند قرار شد من به ساختمان بروم و نیرو هارا بیاورم اما زمانی که رسیدم هیچ کدام از نیرو های فاطمیون به دلیل اختلافی که با فرمانده خط داشتند حاضر نبودند به خط بیایند با کلی صحبت که بچه های ما تنها هستند و الان وقت این کارها نیست تعدادی از آنها حاضرشدند و آمدند با ۲۰نفر از کوچه ها به سمت خط حرکت کردیم سعی میکردم اخرین نفر باشم که کسی جا نماند به نزدیکی خط که رسیدیم همه در خانه های اطراف مخفی شدند گرد و غبار خط را فرا گرفته بود دشمن کل خط های یاسر حمزه مالک و عمار را زیر آتش گرفته بود از نیرو ها خواهش کردم با فاصله حرکت کنند تا مورد اصابت قرار نگیرند یکی از دوستان قدیمی آمد و خبر داد که این حجم از آتش ها خبر از حمله بزرگی را میدهد از آن تعداد از بچه های فاطمیون که حدود ۲۰نفر بودند فقط سه نفر راضی شدند که به خط بیایند دستور دادند ما در جناح سمت چپ مستقر شویم و یکی از همکاران هم آمد و حالا شده بودیم پنج نفر! خمپاره ای به نزدیکی ما اصابت کرد که یکی از بچه های فاطمیون ترکش به پایش اصابت کرد پایش را با باند بستیم و اطلاع دادیم ماشین آمد و او را به بهداری انتقال دادند یکی از بچه ها اطلاع داد که دشمن در جنگل رو به رویمان نیروی پیاده مستقر کرده است و ماهم با چند خمپاره آنجا را زدیم دستور رسید که همه در سنگر ها پناه بگیرند و هیچ تلفاتی در زمان آتش دشمن مورد قبول نیست هر چند لحظه جلوی خط را نگاه میکردم که نکند دشمن زیر آتش پیشروی کند ساعت حدود ۱۷:۳۰شده بود و صدای هلیکوپتر و هواپیما به گوش رسید که نوید خبر های خوبی را میداد حدود ساعت ۱۸دیگر از آتش سنگین دشمن خبری نبود هلیکوپتر ها بمب های بشکه ای را بر سر تروریست ها ریختند.. الله اکبر دقیقا همانجایی که باید میخورد خورد یکی هم دقیقا به مدرسه ایکس که محل تجمع تکفیری ها بود خورد همه بچه ها در حال دادن شعار لبیک یا زینب (س) بودند در بیسیم شنیدیم که دشمن در حال عقب نشینی است و کمر دشمن شکسته است دشمن حملات خود را با هلی شات مدیریت میکرد نماز مغرب را نشسته خواندیم و گروهی از بچه ها برای استراحت به محل اسکان رفتند و شام خوردیم و بعد از چند ساعت تعویض شیفت انجام دادیم روزی سختی را پشت سر گذاشتیم... 🔖 @khat_yaser /خط یاسر¹⁵⁵
هدایت شده از خـــط یاسر ¹⁵⁵🪖
📎 / روز های ۱ تا ۵اردیبشهت بچه ها صبح روز یکم اردیبهشت با خانواده هایشان تماس گرفتند شهید محمود رادمهر آمد و نقشه منطقه را نشان مان داد و توضیحاتی خوبی از نحوه حمله دشمن و پیشروی آنها به ما داد ظاهرا ما دو تانک و یک نفر بر و چند نقطه از محل تجمع آنها را زده بودیم که خداروشکر تلفات زیادی گرفته بودیم شب ۲ اردیبهشت نوبت من و یکی از بچه ها بود تا به خط برویم قبل از رفتن سری به مقر محور بزنیم که در گوشی یکی از همکاران اعلامیه شهید حسین بواس را دیدیم بچه ها خبر دادند که یکی از رزمنده های سوری که سن و سال کمی دارد گفته که پدر و برادرش در سمت تروریست ها هستند و چندین بار تماس گرفته اند تا به سمت آنها برود ولی او قبول نکرده بچه ها احتمال دادند که جاسوس است و اورا به اتاق اوردیم و با او صحبت کردیم که مشخص شد پدرش دو زن داشته و سه سال است که پدرش را ندیده و مادرش به او گفته که باید در طرف ارتش سوریه بماند و بجنگد به خط رفتیم و آن شب تروریست ها با خمپاره ۶۰هر چند دقیقه شلیک میکردند و چون این خمپاره صدایی ندارد نمی‌دانستیم که کجا میخورد ولی چون فاصله ما تا تروریست ها کم بود از صدای شلیک مشخص بود که خط یاسر را میزنند نزدیک صبح بود که رفتم به نیرو های مستقر در خط سر بزنم که خداروشکر به کسی آسیب نرسیده بود شب ۴اردیبهشت دشمن با کپسول جنهمی و ۱۴.۵ به سمت ما شلیک میکرد خیلی کم پیش آمده بود که دشمن در شب از کپسول جنهمی استفاده کند صبح رفتیم به خط مالک و سری زدیم و محل ورود تانک در درگیری روز ۲۱فروردین را دیدیم که اگر خط مالک عقب نشینی نمیکرد فشار بر ما کمتر بود و احتمال سقوط خط یاسر خیلی کم میشد دشمن یکی دو روز بود که فعالیت خاصی نداشت و فقط به صورت پرت تیراندازی میکرد شب ۵اردیبهشت در حال استراحت بودیم که صدای بمباران و درگیری هوایی شروع شد و تا صبح ادامه داشت صبح مشخص شد جبهه النصره از سمت راست به خط حزب الله حمله کرده که با مقاومت شدید بچه های حزب الله رو به رو شده بودند قرار شد به الحاضر برویم در مسیر از روستاهای سابقیه و عبطین عبور کردیم. سابقیه محل شهادت روح الله صحرایی و مصطفی شیخ الاسلامی و مرادخانی بود که در عملیات آفندی لشکر در سال ۹۴ به شهادت رسیده بودند... 🔖 @khat_yaser / خط یاسر ¹⁵⁵
📎 / روز ۱۶اردیبهشت (قسمت اول) بعد اذان صبح نماز را که خواندم در بیسیم شنیدم بصير ديده) بان (اطلاعات) اعلام کرده چند نفر از سمت غربی شهر سیلوی (بتونی در حال نزدیک شدن ،هستند حاج عبدا... صالحی سریع دستور داد دوتن از بچه های گردان مالک که تک تیرانداز بودند بروند به موقعیت بصیر 9 و اهداف را بزنند زمانی که بچه ها رفتند به موقعیت متوجه شدند که آنها از نیروهای سوری هستند که در سنگر کمین حضور دارند. صبح یوسف تک تیرانداز سوری آمده بود تا ما او را به خط ببریم بعد رساندن آن به اتفاق یکی از نیروها جهت انتقال چند تن از نیروهای فاطمیون که قرار بود به مرخصی بروند به خلصه رفتیم روستای خلصه خیلی موقعیت استراتژیکی ،داشت قسمت غربی روستا کاملا - دشت غربی به سمت روستاهای زیتان و زربه و قلعجیه تا اتوبان دمشق حلب اشراف خوبی داشت چند اتوبوس و کامیون آمده بود تا نیروهای فاطمیونی که قرار بود به مرخصی بروند را به بحوث(روستایی درغرب حلب) ببرند بعد از کمی دور زدن در روستا دوباره برگشتیم به مقر خودمان درخان طومان همه چیز بر اساس تحرکات زیاد شب و روز قبل دال بر یک حمله بزرگ میداد و این را در صحبتهای همه متوجه میشدی نماز ظهر را که خواندیم تا از نماز خانه برگشتیم به اتاق دیدم آقای کابلی از طریق بیسیم کد 101 را اعلام کرد آماده باش صددرصد سریع بچه ها آماده شدند همه سوار ماشین حاج مصطفی و آقای شیرزاد شدیم و با دو خودرو به سمت خط حرکت کردیم. آتش تهیه دشمن شروع شده بود و درحال سنگین شدن بود دونفر از بچه ها را با قبضه خمپاره 60 در موقعیت خط دوم پیاده کردیم و ماشین به سرعت به سمت خط راه افتاد. کپسول جهنمی اطراف ما به زمین می خورد حاج مصطفی به همه اعلام کرد که سوئیچ ماشین را زیر لاستیک میگذارد تا اگر لازم شد همه بدانند کجاست بر اساس هماهنگی قبلی قرار شد من و رضا برویم به سمت خانه شهید و در آنجا مستقر شویم اما تا نیمه های مسیر که رفتیم به علت شدت حجم آتش دشمن دیگر قادر به حرکت به سمت خانه شهید نبودیم به همین خاطر با هماهنگی با حاج مصطفی در خانه ای که در انتهای خاکریز ما بود و دید خوبی هم به جلو و هم به سمت خانه شهید و جناح چپ خط و هم به جناح راست داشت مستقر شدیم محمد و هادی هم رفتند در ابتدای کانال مستقر شدند کانال کاملا " تخلیه شده بود. دشمن همزمان هم خطوط پدافندی و هم شهر را زیر آتش گرفته بود من باهمان حالتی که روی زمین دراز کشیده بودم از حفره دیوار به شهر نگاه میکردم و میدیدم دشمن به صورت هدفمند نقاط مشخص شدهای مانند دیدگاه و مقر گردانها را زیر آتش گرفته است دشمن برخلاف دفعات قبل سمت خانه شهید را خیلی میکوبید صدای شلیک موشک هر چند دقیقه از سمت سیلوی فلزی (خوراک دام) به گوش میرسید معلوم بود آنها با موشکهای هدایت شونده نقاط حساس شهر را زیر آتش گرفته اند
هدایت شده از خـــط یاسر ¹⁵⁵🪖
📎 /۱۶اردیبهشت (قسمت دوم) یکی از موشکها که شلیک شد من بلا فاصله از داخل سوراخ دیوار به شهر که نگاه کردم دیدم موشک ساختمان دیدگاه بهمن همان شاهد 8 را هدف قرار داده است. شرایط کمی غیر عادی بود چون در درگیری روز سی یکم چندین هلی کوپتر و هواپیما آمده بودند و از ما پشتیبانی کرده و مواضع مسلحین را بمباران میکردند اما این دفعه هیچ خبری از هواپیما نبود و فقط هلی کوپتر می آمد آن هم هر نیم ساعت یک فروند در همین حال که کف حمام خیز رفته بودیم و با رضا صحبت میکردم دیدم محمد در بیسیم گفت جواد مراقب باشید کپسول جهنمی رو هوا داره میاد برای شماست هر کدام از بچه ها که جهنمی را میدید با بیسیم به آن سنگر که در مسیرکپسولی بود اطلاع می دادند من و رضا هم تا میتوانستیم خودمان را به زمین ،چسباندیم کپسولی بایک صدای مهیب به چند متری ما اصابت کرد حجم آتش آنقدر زیاد بود که وقتی گلوله و راکتها به اطراف ساختمان ما اصابت میکرد از شدت گرد خاک من و رضا که در فاصله یک متری هم خیز رفته بودیم گاهی همدیگر را نمی دیدیم صدای چند موشک که بسیار تیز و وحشتناک بود را شنیدم ابتدا فکر کردم صدای شلیک 106 خودی است اما زمانی که به آسمان نگاه کردم دیدم چیزی شبیه انباره آبگرم کن در هوا به سمت شهر میرود از پشت جنگل شلیک شده بود ظاهرا موشک دست ساز بود وقتی هم در شهر فرود آمد انفجار شدیدی صورت گرفت قدرت تخریبی بالایی داشت حدود ساعت سه نیم بود که دیدم توپ 23 دشمن شروع به کار کرده و سرخاکریزها ومواضع ما را زیر آتش گرفته ،است بالافاصله متوجه شدیم که دشمن قصد پیشروی زمینی را دارد به طرف سنگر بشکه ای که نگاه کردم دیدم جمعیت انبوهی به صورت پیاده و تعدادی هم با موتور از سمت سنگر بشکه ای در حال دویدن و حرکت به سمت نوک کانال هستند جمعیت دشمن من را به یاد ورزشگاهی انداخت که در آن ناگهان باز شود و جمعیت با فشار در حال خارج شدن از آن هستند. دوباره دویدم و از سمت دیگر اتاق به جناح خط مالک که نگاهی انداختم ستون زرهی دشمن را دیدم ستونی شامل یک تانک تی 72 بارنگ تیره و با فاصله بیست سی متر پشت سر آن یک نفربر که درهای پشتش باز بود و بعد آن یک محمول زره پوش و در انتها هم یک خودروی سفیدرنگ دوکابین قرارداشت دشمن حرکت زمینی خود را شروع کرده و در حال نزدیک شدن به خاکریز ما در موقعیت خانه شهید بود. اما با كمال تعجب دیدم تانک با همان سرعت زد به خاکریز و وارد شد، بی ام پی هم قبل رسیدن به خاکریز ما یک دور درجا زد و تعدادی نیرو از پشت آن بیرون پریده و به خاکریز ما چسبیدند 🔖@khat_yaser /خط یاسر ¹⁵⁵
/۱۶اردیبهشت (قسمت سوم) در همین گیرودار ناگهان صدای انفجار عظیمی به گوشم رسید به سمت صدا که از طرف شهر و موقعیت فرماندهی بود نگاه که کردم دیدم ستون بلندی از دود بلند شده ابتدا فکر کردم دشمن چیزی شبیه زاغه مهمات را زده چون موج انفجار شدیدی داشت بعد یادم آمد که ما در آن قسمت زاغهای نداشتیم پس گفتم شاید هلی کوپتر برمیل را اشتباها انداخته این را با رضا هم در میان گذاشتم (بعدا فهمیدم انفجار انتحاری )بوده اما چون مشغول درگیری بودیم دیگر به آن اهمیت ندادیم هنوز در خاکریز کناری ما چند نفر از بچههای فاطمیون در حال تیراندازی بودند. درخط یاسر فشار درگیری از دو سمت کانال و خانه شهید بود از جناح وسط خط به خاطر اینکه دشت بود و دید و تیر خوبی مانسبت به آنها داشتیم دشمن کمتر جلو میآمد به همین خاطر از جناحین فشار بیشتر می آورد. با یکی از بچه های فاطمیون با یک قبضه آرپی جی به سمت خانه شهید حرکت کردیم تا تانک که در آنجا توقف کرده بود را در صورت امکان بزنیم به نزدیکای خانه که رسیدیم از شدت تیراندازی دشمن دیگر نتوانستیم جلوتر برویم دشمن خانه شهید و خاکریز اطراف آن را گرفته بود. همانجا در کنار خانه تک تیرانداز که 60-70 متربا خانه شهید فاصله داشت با 4-5 نفر از بچه های فاطمیون خط مالک دست دادیم دشمن کاملا خطوط مالک را تصرف کرده و تقریباً 90 درصد روستای خالدیه را گرفته است همچنین دود سفید رنگ اگزوز تانکها را هم از سمت غربی شهر میدیدم در خلال درگیری ناگهان یکی از مسلحین آنقدر عجله داشت یا این که حول کرده بود با سرعت دوید و از حیاط خانه کناری ما آمد وسط کوچه و بادیدن ما دوباره سریع خودش را پرت کرد داخل خانه دوتا زخمی داشتیم یکی از نیروها تیر به کتفش و دیگری تیر به شکمش اصابت کرده بود و خونریزی شدیدی هم داشت حسین و یکی از نیروهای فاطمیون سریع زخمی را به کنار دیوار کشیدند و مشغول بستن زخمش شدند نیروی فاطمیون که تیر به کتفش خورده بود هرچه به او اسرار میکردند که برگردد عقب او قبول نمیکرد و دوباره اسلحه خودش را برداشته و شروع کرد به دفاع و تیراندازی دشمن به هر دری زد نتوانسته بود از خاکریز و خانه شهید یک متر جلوتر بیاید در یکی از ارتباطهای بیسیم یکی از دوستان خبرداد و :گفت که ما در حال عقب نشینی و رفتن به خط دوم ،هستیم دیگر در خط کسی نیست شما هم سریع برگردید! من چند بار از او خواستم دوباره حرفش را تکرار کند خبر را از فرماندهی که جویا شدم تایید کرد ظاهرا بخاطر سقوط خطوط کناری به دشمن پهلو داده بودیم با هماهنگی با نیروهای همراه به هر زحمتی که بود به همراه زخمیها خودمان را به خاکریز چسباندیم 🔖 @khat_yaser /خط یاسر ¹⁵⁵
📎 /۱۶اردیبهشت ( قسمت چهارم) آتش دشمن به خاکریز دوم ما منتقل شده بود شرایط این خط که در دیواره شهر بود هم زیاد مناسب نبود و خط اول ما کمی نسبت به آن اشراف داشت به همین خاطر باید به خاکریز می چسبیدی تا از تیر مستقیم در امان باشی دشمن با توپ 23 و 14/5 خاکریز دوم ما را زیر آتش گرفته بود چند دقیقه ای از آمدن ما نگذشته بود که حاج مصطفى آمد پیش من حالم را پرسید و سپس سراغ رضا را ،گرفت تازه آنجا بود که هر دو فهمیدیم رضا نیامده و جامانده، چون درگیری بسیار شدید و نزدیک بود حاجی فکر میکرد رضا کنار ماست و من هم چون از او جدا شده بودم فکر میکردم او در خط کنار بچه هاست ظاهرا در زمانی که تصمیم عقب نشینی گرفته شد کسی رضا را ندیده بود و یا اینکه او قبل از عقب نشینی به شهادت رسیده یکی از نیروهای فاطمیون شهادت رضا را دیده و او را از روی عکس شناسایی کرده بود و گفت رضا قبل از عقب نشینی به خط دوم شهید شده بود دیگر دیر شده بود زمانی که از روی خاکریز به خط نگاه کردم دیدم دشمن کاملا " خاکریز خط اول ما را گرفته و دیگر نمی شود کاری کرد درگیری هر لحظه شدیدتر می شد و حجم خمپاره های ،120 81 و 60 دشمن هرلحظه روی خط دوم بیشتر میشد هنوز از وضعیت خطوط دیگر به جز مالک اطلاعی نداشتم. با تاریک شدن هوا از شدت آتش دشمن هم کم شده بود حدود ساعت 9 شب حاج حسین برادران زمانی که خواست جهت سرکشی از پیش ما برود و سری به بچه های مالک بزند تا از یک خاکریزی که در عرض بود بالارفت دیدم ناگهان به پشت پرت شد پایین، بلافاصله به همراه دونفر از بچه ها دویدیم به سمتش کنارش که رسیدیم متوجه شدیم تیر تک تیرانداز دشمن به شکمش اصابت کرده. توپخانه و ادوات ما به شدت و قدرت بیشتری شروع کرده و خاکریز اول ما و گردانهای دیگر را زیر آتش گرفته بود شدت تیراندازی در شهر هم زیاد شده بود با تعجب میدیدیم که تیراندازی با فشنگ رسام سمت فرماندهی خیلی زیاد است. تازه فهمیدم که در چه شرایط بحرانی قرار داریم و موقعیت فرماندهی تیپ و سه راه دانش کارخانه سقوط کرده است در بیسیم می شنیدم که حاج رحیم کابلی و حاج عبدا... صالحی در حال برنامه ریزی برای باز پس گیری سه راه دانش هستند هرچه که میگذشت بیشتر به خرابی اوضاع پی میبردم و اینکه احتمال محاصره شدن ما خیلی زیاد است و حتی میشود گفت در آن لحظه هم ما در یک شبه محاصره نعل اسبی قرار گرفته بودیم در دوطرف جناح خودمان یعنی از سمت غربی شهر(خط اول مالک) میدیدم که یک گروه به طور ممتد با فشنگ رسام به سمت آسمان تیراندازی میکند بلافاصله از سمت سه راه دانش هم به همین صورت اقدام به تیراندازی هوایی میکردند و پاسخ می دادند! بعدا متوجه شدم که دشمن هر کجا که پیشروی میکرد برای اینکه به نیروهای خود در جناح دیگر میزان پیشروی و موقعیت خودش را اعلام کند این کار را انجام می دهد 🔖 @khat_yaser /خط یاسر ¹⁵⁵
📎 /۱۶اردیبهشت ( قسمت چهارم) آتش دشمن به خاکریز دوم ما منتقل شده بود شرایط این خط که در دیواره شهر بود هم زیاد مناسب نبود و خط اول ما کمی نسبت به آن اشراف داشت به همین خاطر باید به خاکریز می چسبیدی تا از تیر مستقیم در امان باشی دشمن با توپ 23 و 14/5 خاکریز دوم ما را زیر آتش گرفته بود چند دقیقه ای از آمدن ما نگذشته بود که حاج مصطفى آمد پیش من حالم را پرسید و سپس سراغ رضا را ،گرفت تازه آنجا بود که هر دو فهمیدیم رضا نیامده و جامانده، چون درگیری بسیار شدید و نزدیک بود حاجی فکر میکرد رضا کنار ماست و من هم چون از او جدا شده بودم فکر میکردم او در خط کنار بچه هاست ظاهرا در زمانی که تصمیم عقب نشینی گرفته شدکسی رضا را ندیده بود و یا اینکه او قبل از عقب نشینی به شهادت رسیده و عقب روی نیروها را ندید یکی از نیروهای فاطمیون شهادت رضا را دیده و او را از روی عکس شناسایی کرده بود و گفت رضا قبل از عقب نشینی به خط دوم شهید شده بود دیگر دیر شده بود زمانی که از روی خاکریز به خط نگاه کردم دیدم دشمن کاملا " خاکریز خط اول ما را گرفته و دیگر نمی شود کاری کرد درگیری هر لحظه شدیدتر می شد و حجم خمپاره های ،120 81 و 60 دشمن هرلحظه روی خط دوم بیشتر میشد هنوز از وضعیت خطوط دیگر به جز مالک اطلاعی نداشتم. با تاریک شدن هوا از شدت آتش دشمن هم کم شده بود حدود ساعت 9 شب حاج حسین برادران زمانی که خواست جهت سرکشی از پیش ما برود و سری به بچه های مالک بزند تا از یک خاکریزی که در عرض بود بالارفت دیدم ناگهان به پشت پرت شد پایین بلا فاصله به همراه دونفر از بچه ها دویدیم به سمتش کنارش که رسیدیم متوجه شدیم تیر تکت یرانداز دشمن به شکمش اصابت کرده توپخانه و ادوات ما به شدت و قدرت بیشتری شروع کرده و خاکریز اول ما و گردانهای دیگر را زیر آتش گرفته بود شدت تیراندازی در شهر هم زیاد شده بود با تعجب میدیدیم که تیراندازی با فشنگ رسام سمت فرماندهی خیلی زیاد است. تازه فهمیدم که در چه شرایط بحرانی قرار داریم و موقعیت فرماندهی تیپ و سه راه دانش کارخانه سقوط کرده است در بیسیم میشنیدم که حاج رحیم کابلی و حاج عبدا... صالحی در حال برنامه ریزی برای باز پس گیری سه راه دانش هستند هرچه که میگذشت بیشتر به خرابی اوضاع پی میبردم و اینکه احتمال محاصره شدن ما خیلی زیاد است و حتی میشود گفت در آن لحظه هم ما در یک شبه محاصره نعل اسبی قرار گرفته بودیم در دوطرف جناح خودمان یعنی از سمت غربی شهر(خط اول مالک) میدیدم که یک گروه به طور ممتد با فشنگ رسام به سمت آسمان تیراندازی میکند بلافاصله از سمت سه راه دانش هم به همین صورت اقدام به تیراندازی هوایی میکردند و پاسخ می دادند! بعدا متوجه شدم که دشمن هر کجا که پیشروی میکرد برای اینکه به نیروهای خود در جناح دیگر میزان پیشروی و موقعیت خودش را اعلام کند این کار را انجام می دهد 🔖 @khat_yaser /خط یاسر ¹⁵⁵
📎 /۱۶اردیبهشت (قسمت اخر) بچه های ماهم به نوبت بلند میشدند و تیراندازی میکردند تا دشمن فکر نکند که خط را ما خالی کرده ایم با دوربین ترمال که منطقه را نگاه میکردم دیدم دشمن در خط مالک تا مدرسه خالدیه پیشروی کرده و نیروهایش در حال کندن سنگر برای خود هستند روحانی تیپ حاج آقا سلمانیان که تازه چند روز به تیپ معرفی شده بود را در خط دیدم ظاهرا تا شنیده بود که درگیری شروع شده با موتور چند بسته آب را گرفته و به همراه یک روحانی از بچه های فاطمیون به خط ما خودش را رسانده بود و در یک سنگر در خط دوم ما مستقر شد. حدود فکر کنم ساعت نیمه های شب بود که حاج عبدا... صالحی در بیسم به دو گردان یاسر و مالک که هنوز خطوط خودشان را حفظ کرده بودند و حالا در خطر محاصره بودند گفت که قرار است جهت باز کردن سه راه دانش اقدام شود در بیسیم صدای نیروهای خطوط دیگر را خیلی داشتم ظاهرا همه آنها در بیرون شهر و در ورودی تونل جمع شده بودند تکفیریها قسمت غربی شهر را کاملا به تصرف خود در آورده بودند و خانه به خانه پیشروی داشتند از سمت شمالی هم تا خاکریز اول ما رسیده بودند اما پیشروی شان به سد و مقاومت بچه های ما برخورده و متوقف شده بود از سمت شرق هم از پل عبور کرده و سه راه دانش و کارخانه را به طور کامل تصرف کرده بودند. در این شرایط نیروهای گردان یاسر و تعدادی از نیروهای فاطمیون خط مالک که مانده بودند در یک وضعیت نعل اسبی قرار گرفته و دشمن از سه طرف ما را محاصره کرده و به سمت ما تیراندازی میکرد مسیر اصلی ورود و خروجی شهر هم سقوط کرده و به دست دشمن افتاده بود فقط در سمت جنوبی شهر یک مسیر خاکی که از کنار درمانگاه می گذشت جهت خروج از شهر مانده بود. زمان به سرعت سپری شده و به روشنای صبح نزدیک میشد نگران این بودیم که اگر هوا روشن شود چون دشمن کارخانه را گرفته و تسلط دید و تیر به کل شهر هم دارد و تنها مسیر خروج از شهر هم تا چند کیلومتر بعد آن هم در دید اوست کسی زنده از آن خارج نخواهد شد ساعت حدود چهار صبح بود سردار زمانی که دید گروهی که به فرماندهی فردی بنام ابورشید که قرار بود با نیروهایش اقدام کند زیادی دست دست میکنند و امکان موفقیت دیگر وجود ندارد بالافاصله دستور عقب نشینی را صادر کرد ادوات و توپخانه خودی همچنان منطقه را زیر آتش گرفته بود و به شدت میکوبید به طوری که گاهی اوقات آتش 107 آنقدر نزدیک ما بود که یک راکت آن به لبه خاکریز که ما زیر آن نشسته بودیم اصابت کرد چند دستگاه آمبولانس کنار ریل ایستاده بود و هر مجروحی که می آمد آن را سوار کرده و به خلصه منتقل میکرد نیروهای خط یاسر و تعدادی از نیروهای خط مالک به خط دوم آمده و از مسیر خاکی به سمت خالصه حرکت کردند 🔖 @khat_yaser /خط یاسر¹⁵⁵