eitaa logo
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
907 دنبال‌کننده
18.3هزار عکس
2.7هزار ویدیو
52 فایل
#تنهاڪانال‌شهدای‌ڪربلای۴🌾 دیر از آب💧 گرفتیـم تـورا ای ماهـی زیبا؛ امّا عجیـب عذابـی ڪہ ڪشیـدی تازه اسٺ #شهادت🌼 #شهادت🌼 #شهادت🌼 چه‌ڪلمه‌زیبایی... #غواص‌شهیدرضاعمادی و سلام‌بر ۱۷۵ غواص‌شهید #کپی‌ممنوع⛔ 🍃ادمیـن‌پاسخگو↓ @goomnaam_1366
مشاهده در ایتا
دانلود
دل بی‌ تو.. چه شب‌هایِ درازی که شکست.. یاد با اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
. اگه بهت احترام گذاشتن بهشون احترام بذار اگه بهت احترام نذاشتن هم باز بهشون احترام بذار اجازه نده عملكرد ديگران از چيزى كم كنه تو نماينده ى وجود خودت هستى نه ديگران .
✨بسم الله القاصم الجبارین✨ 🍃🌸 تقـــدیم به ســـاحت مقـــدس قطب عالــم امڪان 【عجل الله فرجه】 السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المَهدے یاخلیفةَ الرَّحمن و یاشریڪَ القرآن ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے و مَولاے الاَمان الاَمان الاَمان ⊰❀⊱و اَلسَّلامُ عَلَيْڪَ يا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَے الاَْرْواحِ الَّتے حَلَّتْ بِفِناَّئِڪَ عَلَيْڪَ مِنّے سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقيتُ وَ بَقِےَ اللَّيْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّے لِزِيارَتِڪُمْ اَلسَّلامُ عَلَے الْحُسَيْنِ وَ عَلے عَلِےِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلے اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلے اَصْحابِ الْحُسَيْـــن 🌾🕊 ٤👇 …❀ @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
‍ ‍🌸🌸🌸🌸 🌸﷽🌸 ✨ 🌸﷽✨✨ 🌸﷽ ﷽ 🍃🌸روزی پُر برکت با صلوات بر حضرت محمد (ص) و خاندان مطهرش 🌸🍃 🍃🌸الّلهُمَّ 🍃 🌸صلّ 🍃 🌸علْی 🍃🌸محَمَّد 🍃 🌸وآلَ 🍃 🌸محَمَّدٍ 🍃🌸وعَجِّل 🍃🌸 فرَجَهُم ﷽ 🌸﷽ 🌸﷽✨✨ 🌸 🌸﷽✨ 🌸﷽🌸﷽🌸🌸
زیبــــاترازکربــــــلاندیـــدم‌هرگــــــز
به تــــو از دور ســــــــــلام به سلیمـــــــــان‌جهـان‌ازطـرف‌مورســـلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شب عملیات کربلای 5،گفت: من تا پای دژ بیشتر با شما نیستم.آنجا شهید می‌شوم.شما بر جنازه‌ام پا گذاشته و دژ را فتح خواهید کرد. 📎دقیقا همینطور شد. 🌷شهید 🌷 لشکر 41 ثارالله یــــــــــٰازیٖــنــَـــــــــــــــــبْ🏴 یــــــــــٰاحُـسیٖــــــــــــــــنْ🏴 @Karbala_1365🏴 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
بسم‌رب‌الشهداوالصدیقین شهید علی مومنی پدر و مادر و خواهرانی که عاشق تنها پسر خانواده بودند، سال‌ها خبری از علی نداشتند؛ پدرش بارها به مقر لشکر علی ‌بن‌ابیطالب(ع) مراجعه کرد تا شاید خبری از علی به دست بیاورد، اما بعضاً همراهان و رزمندگانی که در این درگیری حضور داشتند، می‌گفتند: «در حین درگیری احساس کردیم که علی زخمی شده است و شاید هم شهید شده و نتوانستیم از او خبری بگیریم». از خرداد ۱۳۶۵ تا خرداد ۱۳۸۰ در واقع ۱۵ سال تمام، پدر و مادر علی چشم به راه او بودند تا شاید خبری از فرزندشان بگیرند؛ آنها علی را به امانت از ائمه اطهار(ع) گرفته بودند، به این فکر افتادند که برای یافتن و گرفتن خبری از فرزندشان باز هم به این خاندان توسل کنند. در زمان حکومت صدام که خانواده شهدا و مفقودالاثرها را به زیارت کربلا می‌بردند، ثبت‌نام کردند و این پدر و مادر پیر و منتظر به حرم حضرت ابوالفضل العباس(ع) رفتند؛ قبل از همه، مادر علی در حرم حضرت ابوالفضل(ع) با سوز دل و با عشق مادرانه خطاب به آقا می‌گوید: «آقا ابوالفضل تو را به زهرای مرضیه سوگند می‌دهم که بچه‌ام اگر در شکم ماهی است او را به من بازگردان، وگرنه شکایت شما را به حضرت زهرا(س) می‌کنم.» پدر و مادر علی از زیارت کربلا برگشتند، اهالی محل هم به دیدن آنها رفتند. ۲۰ روز از بازگشت آنها نگذشته بود که پیکر پاک علی، بعد از ۱۵ سال در جزیره مجنون تفحص شد و به آغوش خانواده بازگشت و در گلزار شهدای دهلران آرام گرفت. نامش علی بود؛ همزمان با شهادت حضرت علی(ع) به دنیا آمد و در لشکر حضرت علی(ع) به شهادت رسید. ۱۵ ساله بود و ۱۵ سال هم پیکرش جلوی آفتاب گرم و سوزان مجنون همچون مولایش حسین بن علی(ع) باقی ماند. یــــــــــٰازیٖــنــَـــــــــــــــــبْ🏴 یــــــــــٰاحُـسیٖــــــــــــــــنْ🏴 @Karbala_1365🏴 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
داریم مگه از این قشنگ تر... سلام مارا برسانید... یــــــــــٰازیٖــنــَـــــــــــــــــبْ🏴 یــــــــــٰاحُـسیٖــــــــــــــــنْ🏴 @Karbala_1365🏴 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یــــــــــٰازیٖــنــَـــــــــــــــــبْ🏴 یــــــــــٰاحُـسیٖــــــــــــــــنْ🏴 @Karbala_1365🏴 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
جدی جدی اربعین امسال نرفتیم ها😭😭😭 ای‌وای‌من😭😭😭
سرخوش زسبوی غم پنهانی خویشم چون زلف تو سرگرم پریشانی خویشم یــــــــــٰازیٖــنــَـــــــــــــــــبْ🏴 یــــــــــٰاحُـسیٖــــــــــــــــنْ🏴 @Karbala_1365🏴 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
🏴¤.....قرار هرشب ما....¤🏴 فرستادن پنج 📿 ب نیت سلامتی و تعجیل در آقا امام زمان(عج) ❤️ و هدیه به روح مطهر ٤ یــــــــــٰاحُـسیٖــــــــــــــــنْ🏴 @Karbala_1365🏴 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آدم‌هایی که اگه توی کلاس تازه وارد باشی، زود صندلی کنارشون رو با لبخند تعارف می‌کنن که غریبگی نکنی. دوستی که همیشه موقع دست دادن برای خداحافظی توی اون لحظه‌ی قبل از رها کردن دست، با نوک انگشت‌هاش به دست‌هات یک فشار کوچیک می‌ده راننده تاکسی‌ای که حتی اگه در ماشینش رو محکم ببندی بلند می‌گه: روز خوبی داشته باشی! آدم‌هایی که حواسشون به بچه‌های خسته‌ی توی مترو هست، بهشون جا می‌دن و گاهی بغلشون می‌کنن اون‌هایی که دستی رو که برای تراکت دادن جلوشون دراز شد، رد نمی‌کنن ، هر چی باشه با لبخند می‌گیرن دوست‌هایی که بدون مناسبت کادو می‌خرن، مثلا می‌گن این شال پشت ویترین بود انگار مال تو بود آدم‌هایی که از سر چهارراه نرگس نوبرانه می‌خرن و با گل میرن خونه. آدم‌های اس‌ام‌اس‌های که یادشون نمیره گاهی قبل از خواب به دوستانشون یادآوری کنن که چه عزیزند آدم‌هایی که حواسشون به گربه‌هاست، به پرنده‌ها، درخت‌ها و موجودات دیگه هم هست با همین‌ها هستند که دنیا رو جای بهتری می‌کنن برای زندگی.... یــــــــــٰازیٖــنــَـــــــــــــــــبْ🏴 یــــــــــٰاحُـسیٖــــــــــــــــنْ🏴 @Karbala_1365🏴 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
صَبَاحَاً أتَنَفَّسُ‌ بِحُبِّ‌ الحُسَین❤
🌼🌼🌼🌼 🕊🌸برای تعجیل در فرج 🕊🌸آقا امام زمان (عج) صلوات 🕊🌸اَللّهُمَ 🕊🌸صَلَّ 🕊🌸عَلی 🕊🌸مُحَمَّدٍ 🕊🌸وَآلِ 🕊🌸 مُحَمَّد 🕊🌸وَعَجِّل 🕊🌸فَرَجَهُم 🕊🌸وَ اَهلِک 🕊🌸عَدُوَّهُم... 🕊🌸 اَللّهُــــمَّ 🕊🌸عَجـِّل لِوَلیِّکَ 🕊🌸الفَـرَج یــــــــــٰازیٖــنــَـــــــــــــــــبْ🏴 یــــــــــٰاحُـسیٖــــــــــــــــنْ🏴 @Karbala_1365🏴 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
من بی تو یک واژه‌ی ساده بیش نیستم اما کنارت، همچون یک کتاب عاشقانه آرام میشوم ورق بزن مرا که سطر به سطرم پر از دوستـت‌دارم است ... ♥️ 🍃🕊
✅ راه خلاص شدن از گرفتاری‌ها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃♥️ زندگی‌نامه‌ی داستانیِ « » باقلم زیبای ❣🕊 « » سال ۱۳۳۹ در به دنیا آمد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، کارهای بزرگی چون مسئولیت واحد اطلاعات و تحقیقات کمیته‌ی انقلاب اسلامی، ریاست هیأت تکواندوی همدان، مسئولیت پذیرش پاسداران در منطقه‌ی کردستان، مسئولیت دایره‌ی سیاسی استانداری، مسئولیت دسته‌ی غواصی (ع) و تشکیل واحد مقاومت بسیج در گل‌تپه را عهده‌دار بود. این شهید بزرگوار در تاریخ سوم دی‌ماه سال ۱۳۶۵ ،در عملیات « ۴»، به درجه‌ی رفیع رسید.🕊🌷 تصمیم داریم درکانال این کتاب زیبا را بصورت داستان برایتان قرار دهیم. باشد که دعاوشفاعت شهید شامل حالمان گرددـ 🌾🕊 ٤👇 @Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
~ 🍃♥️ #کتاب‌عشق‌بازی‌باامواج زندگی‌نامه‌ی داستانیِ #غواص‌شهید « #امیرطلایی»🕊 #قسمت‌ششم
~ 🍃♥️ زندگی‌نامه‌ی داستانیِ « »🕊 ♥️🕊 🌷خیلی از مسائل اعتقادی را در همین جلسه قرآن یاد گرفتیم. اسم جلسه پیروان ُ قرآن بود و به جلسه قرآن دُردآبادی‌ها معروف بود. خیلی از قرارهای تظاهرات و پخش اعلامیه را در همین جلسه میگذاشتیم. صبح که میرفتیم مدرسه برنامه را به بقیه بچه‌ها هم میگفتیم. ساعت اول که تمام میشد و زنگ تفریح زده می شد کیف و کتاب را برمیداشتیم و جمع می شدیم در حیاط مدرسه. همه که جمع میشدند در مدرسه را باز می کردیم و تا قبل از اینکه مدیر و معاونها برسند میدویدیم وسط خیابان. هر کسی از یک کوچه خودش را می رساند میدان امام البته آن موقع اسم این میدان، میدان شاه بود. بچه‌های بقیه دبیرستانها هم همین کار را می کردند. دور میدان قدیمی که جمع میشدیم شروع میکردیم به شعار دادن و سر و صدا کردن. بعضی از جوانها شیشه مشروب فروشیها را می‌شکستند و بقیه هم دنبالشان راه می‌افتادند. سر و صدا که زیاد میشد مأمورهای شهربانی از راه می رسیدندحالا برای اینکه دست مأمورهای شهربانی نیفتیم با سرعت کوچه پس کوچه‌ها را می دویدیم و خودمون را از میدان دور میکردیم. سر ظهر هم کیف به دست با سر و روی مرتب میرفتیم خانه. دلم برای مادرم میسوخت که فکر میکرد بعد از چند ساعت درس خواندن خسته و کوفته برگشتم خانه. تازه وقتی مدرسه‌ها تعطیل شد متوجه شد که تمام این مدت سرکار بوده است. یکی از کارهایی که خیلی دوست داشتم و خیلی هیجان داشت دیوار نویسی بود. هر شب دو یا سه نفری راه می افتادیم. بعد با اسپری‌هایی که زیر لباسمان قایم کرده بودیم راهی خیابانهای اصلی شهر میشدیم. یکی نگهبانی میداد و یکی دونفر شروع میکردن به نوشتن شعارهای و . 🌾🕊 ٤👇 @Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🍃♥️ #کتاب‌عشق‌بازی‌باامواج زندگی‌نامه‌ی داستانیِ #غواص‌شهید « #امیرطلایی» باقلم زیبای #خانم‌زینب‌ش
~ 🍃♥️ زندگی‌نامه‌ی داستانیِ « »🕊 ♥️🕊 🕊کلمه شاه را وارونه می نوشتیم یعنی شاه سرنگون شده و کلی میخندیدیم. فردای آن روز ماموران شهربانی با رنگ دیوارها را رنگ می کردند و آنجا نگهبان میگذاشتند تا اگر دوباره رفتیم ما را دستگیر کنند. ما هم محل قرار را عوض میکردیم و به شعارهای قبلی یک شعار دیگر اضافه میکردیم، این دفعه با یک رنگ دیگر مینوشتیم:" ننگ با رنگ پاک نمی شود" . این کارها درماه‌های پایانی سال ۶۵ بیشتر شد تا اینکه انقلاب پیروز شد.🌸 بعد از انقلاب هر جا که احساس میکردیم لازم است برویم و میتوانیم مفید باشیم وارد میشدیم. از جمله این موارد کمیته انقلاب اسلامی بود. همه انقلابهای دنیادر اولین روزهای پیروزی خود برنامه ریزی میکنند و نهادهایی راه می‌اندازند که بتوانند از انقلابشان مراقبت کنند. مردم ایران هم از همان روزهای اول دور هم جمع میشدند و با کمک روحانیانی که از قم جهت میگرفتند، کارهای شهر را سر و سامان میدادند. همان روزها آدمهایی که هر کدام خودشان را صاحب انقلاب میدانستند و می خواستند از دولت سهم بگیرند سعی میکردند با شلوغ کردن و به هم ریختن اوضاع حرف خودشان را پیش ببرند. امام دستور داد که سپاه و کمیته انقلاب تشکیل شود. مردم همان طور که قبل از انقلاب در مسجدها جمع میشدند و فعالیت می کردند حالا با اسم بسیج و کمیته کارها را ادامه میدادند. کمیته در همین خیابان باباطاهر پشت مسجد میرزا داوود بود. ما هم سریع خودمان را به کمیته معرفی کردیم تا هر کاری که میتوانیم انجام بدهیم. یکی از بهترین خاطرات ما دراین ایام گشتهای شبانه بود. ما از طرف کمیته مأمور میشدیم که به کمک بچه‌های شهربانی برویم و برای تأمین امنیت شهر به آنها کمک کنیم... 🌾🕊 ٤👇 @Karbala_1365