eitaa logo
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
937 دنبال‌کننده
18.5هزار عکس
2.7هزار ویدیو
52 فایل
#تنهاڪانال‌شهدای‌ڪربلای۴🌾 دیر از آب💧 گرفتیـم تـورا ای ماهـی زیبا؛ امّا عجیـب عذابـی ڪہ ڪشیـدی تازه اسٺ #شهادت🌼 #شهادت🌼 #شهادت🌼 چه‌ڪلمه‌زیبایی... #غواص‌شهیدرضاعمادی و سلام‌بر ۱۷۵ غواص‌شهید #کپی‌ممنوع⛔ 🍃ادمیـن‌پاسخگو↓ @goomnaam_1366
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. نه سراغی... نه سلامی... خبری می خواهم...! قدر یک قاصدک از تو اثری می خواهم... ❣ #شهیدغواص #سیدمحمدمهدی_رهسپار🌹 روزتون قشنگ و شهدایی🌺 هدیه به شهیدبزرگوار سهم هر نفر ۱۴ صلوات #نذرظهورامام_زمان(عج)...🌸 #غواص #کربلای۴ #کوچه_شهید 🍃❤️ @Karbala_1365
باماهمراه باشید با👇 زندگی نامه شهید بی سر #محسن_حججی 🌹 🍃 🌸🍃🍂
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
💝زندگینامه #شهیدحججی💝 💥 #قسمت_هشتم💥 🍃 #شغل دولتی و رسمی را دوست نداشت. خوشش نمی آمد. بهم میگفت: "ز
💝زندگینامه 💝 به زبان همسرش 💥 💥 🍃 چند باری من را با خودش برد سر مزار .❣ آن هم با ماشین یا اتوبوس یا مثل این ها. هوندایش شرایط آتیش می کرد و از می کوبید می رفت تا اصفهان. یک ساعت یک ساعت و خوردهای توی راه بودیم به که می‌رسیدیم دو سه متر قبل از مزار حاج احمد می ایستاد. دستش را به سینه می گذاشت، سرش را خم می کرد و به حاج احمد می داد. بعد آرام آرام می رفت جلو.می نشست کنار قبر. اول یک دل سیر میکرد. بعد می رفت توی عالم خودش انگار دیگر هیچ چیز و هیچ کس را دور و برش نمی دید. عشق میکرد با حاج احمد. کسی اگر نمی دانست که فکر می‌کردم محسن آمده سر قبر بابایش. اصلا نمی فهمیدمش. با خودم می گفتم یعنی چه جور میشود آدم با کسی که توی قبر از بیشتر باشد تا آنهایی که زنده اند و هر روز می بیندشان؟🙄 وقتی هم می خواستیم برگردیم دوباره دستش را به سینه می گذاشت و همانطور عقب می‌آمد انگار که بخواهد از حرم امامزاده‌ای بیرون بیاید. نمی فهمیدمش واقعا نمی فهمیدمش.😞 ♥♥♥♥♥ مسئول بزرگی توی اصفهان بودم یک بار آمد پیشم و گفت: "ببخشید من دوست دارم این هیئت بشم. ممکنه؟" سخت گیری خاصی داشتم روی انتخاب خادمین هیئت هر کسی را قبول نمی‌کردم. اما محسن را که دیدم بلافاصله قبول کردم.😍 و از توی صورتش می‌بارید نیاز به سوال و تحقیق و اینجور چیزها نبود. رو کرد به من و گفت: "ببخشید فقط دو تا تقاضا." گفتم: "بفرمایید." گفت: "لطفاً توی هیئت کارهای و رو به من بدید. بعد هم اینکه من رو بزارید برای کارهای . نمیخوام توی دید باشم." توی تمام کلمات پیدا بود. قبول کردم. ماه که می شد هر شب با ماشینش از نجف آباد می کوبید و می‌آمد اصفهان هیئت. ساعت‌ها خدمت می‌کرد و می ریخت غذا درست می کرد. چای درست میکرد. نظافت می‌کرد. کفش را جفت می کرد. یک تنه اندازه ۱۰ نفر کار می‌کرد تا آخر شب ساعت ۱۱ دوازده می نشست توی ماشینش را خسته و کوفته راه افتاد سمت نجف آباد. تا ۴۰ شب کارش همین بود بعضی وقت ها بهش می گفتم: "آقا محسن همه کارهای سنگین رو که تو انجام میدی خیلی داری اذیت میشی." نگاهم میکرد لبخند می زد و می گفت: "حاجی اینا کار نیست که ما برای امام حسین علیه السلام انجام میدیم برای امام حسین علیه السلام فقط باید داد!!!😔
💥 💥 .🍃 بعضی موقع ها که توی جمع میرفت سر به سرش می گذاشتند و دستش می انداختند.😔 به خاطر عقایدش،شغلش، ریشش، تیپ و قیافه اش، حزب اللهی بودنش، زیاد رفتنش به گلزار شهدا، ارادتش به . می دانستم توی ذوقش می خورد می دانستم ناراحت می شود اما هیچ نمی گفت به روی خودش نمی آورد به همه آنها می گذاشت به تک تک شان.💚 ΠΠΠ بعضی موقع ها کوچولوی یک ساله مان را رو به رویش می نشاند. نگاهی به علی می کرد و بعد شروع می کرد به خواندن و کردن و سینه زدن.😭❣ تماشایی داشتند. مجلس پدر و پسری. بعضی موقع ها هم نصف شب صدای گریه و مناجاتش می‌آمد.✨ می‌رفتم می‌دیدم نشسته سر اش و دارد برای خودش روضه می خواند. می نشستم کنارش. آنقدر با سوز و گداز روضه می خواند که جگرم آتش می گرفت.😭💔 میگفتم: "محسن، بسته دیگه. طاقت ندارم." روضه حضرت زهرا علیها السلام را که می خواند، دیگر بی تاب بی تاب می شدم. خودش را که نگو،بس که به نام بی بی بود و پای روضه هایش اشک می ریخت و ضجه می زد.😔😭 یک شب هم توی خانه سفره حضرت علیهاالسلام انداختیم.💝 فقط خودم و محسن بودیم. پارچه ی پهن کردیم و و و مقداری خوراکی روی آن چیدیم. یک لحظه محسن از خانه بیرون رفت و بعد آمد. نمی دانم از کجا یک پیدا کرده بود. بوته را گذاشت کنار بقیه چیزها.😔 نشست سر سفره. گلویش را گرفته بود. من هم نشستم کنارش. نگاه کرد به بوته خار. طاقت نیاورد.زد زیر من هم همینطور. دو تایی یک دل سیر گریه کردیم.😭😭😭😭😭 💝 @Karbala_1365
🌸 یکی از ویژگی‌های محسن که او را از دیگران متمایز می‌کرد، مقید بودنش بود، این قضیه بارها به من ثابت شد. به طور مثال گاهی اوقات مجبور بودیم در خانه‌ها‌ی مردم سوریه بمانیم یا از آن‌ها به عنوان سنگر استفاده کنیم. هنگام نماز که می‌شد شهید حججی از ساختمان بیرون می‌رفت. یا در حیاط به اقامه نمازش می‌پرداخت تا مبادا نمازش شبه‌ای داشته باشد. #شهیدمحسن_حججی🌹 🍃❤️ @Karbala_1365
به اشک دیده نوشتم هزار نامه برایت مگر که نامه ی بیچارگان جواب ندارد!؟ 🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اين فيلم را احتمالا نديده ايد برشي از #عملیات_نبل و الزهرا. پيكر #شهيدسعیدعلیزاده (کمیل) درحال انتقال به عقب است. كسي كه دست شهيد را گرفته، #شهيدنويدصفری است.‌ كسي كه صورتش را مي بوسد، #شهيدرضاعادلی است.‌ فيلم را #شهيدعارف_كايدخورده گرفته #شهيدحبیب_رحیمی منش هم در فيلم هست. #شهیدباران_است...❣🌹
هدایت شده از دِلْنِوِشْتِه‌هآیِ‌شُھـَدآوَمَنْ🌿
دلم گرفته از همه شهدا دستهای خسته ام را بگیرید و ببرید کنارخودتان آنجایی که تنها بوی خدا میدهد.. ....❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
༻﷽༺ 💖ما شیفتۂ علے و آل اوئیم ✨توفیق بہ ڪار خیر از ایشان جوئیم 💖 میلاد امام عسڪرے را امشب ✨تبریڪ بہ صاحب الزمان مےگوئیم 💫 #میلاد_امام_حسن_عسکری (ع) مبارک 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃