eitaa logo
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
1.1هزار دنبال‌کننده
19.6هزار عکس
3هزار ویدیو
53 فایل
#تنهاڪانال‌شهدای‌ڪربلای۴🌾 دیر از آب💧 گرفتیـم تـورا ای ماهـی زیبا؛ امّا عجیـب عذابـی ڪہ ڪشیـدی تازه اسٺ #شهادت🌼 #شهادت🌼 #شهادت🌼 چه‌ڪلمه‌زیبایی... #غواص‌شهیدرضاعمادی و سلام‌بر ۱۷۵ غواص‌شهید #کپی‌ممنوع⛔ 🍃ادمیـن‌پاسخگو↓ @goomnaam_1366
مشاهده در ایتا
دانلود
💔🍂🌺🍂 🍂🌺🍂 🌺🍂 🍂 🌾💔 اندکی از زبان کسی که جاماند... 🍂یاد بچه های ۴ بخیر... یاد دریا دلانی که اگر پای حرف امام نمی ماندند بعدش ۵ و فتح و آزادی نبود... یاد کم سن و سال اروند بخیر... یاد که صاحبانشان برای همیشه در اروند گم شد...💧 💔راستی رفیق قدیمی انگار همین دیروز بود که به زدیم , آبی که مهریه مادرمان بود..یادت هست؟ مگر میشود فراموشمان شود بغض ها و اشک های آنشب آخر را..شبی که مثل روز روشن شد و کرکس ها بچه ها را وحشیانه شکار کردند..شبی که خیلی ها برنگشتند ، من وتو شدیم و رفیقانمان ..❣ 💔یادش بخیر دوستانی که در یک همدل و همراه هم بودیم..برادر هم بودیم و راز دار تمام لحظه های خوبمان.. ✨رازی که هنوز لای نی زارها و ساحل حک شده است و هر روز با غروب خورشید و در دلِ شب سَر بیرون می آورد.. ۴ را باید در شب و زیر نور مَهتاب دید ، باید نشستُ یک عمر دلتنگی را در لابه لای نی زارهایش اشک ریخت تا بدانی کربلای۴ یعنی چه...🌾 ۴_یک_دنیاعاشقی_است اگر پای عشقش بمانی... 🍂 نمیگویم , تمام خاطره های روزها زندگی با را میگویم. دیگر اشک امانم نمی دهند خلاصه در یک جمله بگویم: ۴_یادت_بخیر..💔 ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
💢رفته بودیم برا شناسایی ۸. وسط که مدشد و ازمسیرمستقیم منحرف شدیم ورفتیم سمت دوعراقی که میکردن.ماه بالا بود هوا هم صاف. گفتم حسین یه دعاکن! 💢دستشو از آب درآورد سمت و گفت:خدا یه بفرست! همان لحظه ابرسیاهی ماه را پوشاند. از کنار ها رد شدیم رفتیم تو نیزار. گفتم:هنوز باورت نکردم؟ گفت: ابررا ببر! ابر کنار رفت و همه جا روشن شد! به او گفتم یک حرف بهت میزنم به من نه نگو؛ گفتم برادرم را برایت بگیرم؟ قبول کرد. رفتیم همه حرفها را هم زدیم اما برای او یک شرط گذاشتند؛ گفتند اگر از سپاه بیرون بیاید دخترم را به او میدهم. 💢امیر گفت: من از نمی توانم بیرون بیایم همین لباس کفن من است! عملیات ۴ بود. لباس به تن داشت؛ تعداد زیادی نارنجک هم به خودش کرده بود. گفتم چه خبره؛ چرا اینقد نارنجک؟ گفت:بچه ها سختشونه با زیاد تو آب حرکت کنن. براشون میبرم اون سمت که دستشون خالی نباشه... ۱۳۶۵/۱۰/۴در عملیات ۴ شهید شد و سال #۷۲ بود که جنازه اش برگشت. (امیر)_مهدی زاده🌷 ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
لباس دامادی هم گرفته بودندولی لباس غواصی پوشیدندوبه معشوق رسیدند #مادرشهید ازجوونی که گناه کنه
💧🕊 💧 👣 🕊 ساده و سبک مانند باران باریدند. آنقدر ستاره از ریخت که دشت پر از نور شد. اینک جاده بصره پر از خاطره های بشکوه آدمهایی است که سهمشان از زندگی، اخلاص بود  و همه چیزی را که داشتند مانند گلوله بر سر دشمن ریختند. خورشید در دستهایشان بود و کوه پشت سرشان. کوهها لرزیدند، اما آنها نه. حالا در آفتاب بی غروب خورشیدشان که شعاعهای 🕊الله اکبر را مانند تندری به جان بدخواهان می کوبد، بر سفره نور نشسته ایم و آرزویمان تنها یک چیز است: ما را هم بر سفره عاشقی شان سهیم کنند. در فیروزه نگاهشان هنوز آواز سبز زندگی جاری است. دستهایشان بسته بود اما دلهایشان تا آخرین قطره خون نام بلند ایثار را فریاد زد.🕊 مانند فرهاد بر بیستون نام عشق را حک کردند و حالا ما مانده ایم و کتیبه ای که کلمه کلمه عشق را در خود دارد.🕊 شفیعان روز قیامت، در سودای خود و خدا، جان را عطیه مهر قرار دادند و بر جانمازی که از عاشورای 🕊 تا به حال برپاست چنان به نماز قامت بسته اند که قنوتشان بر تن شهری لرزه انداخته است... الهی و ربی...🕊 ✍ ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
💢رفته بودیم برا شناسایی ۸. وسط که مدشد و ازمسیرمستقیم منحرف شدیم ورفتیم سمت دوعراقی که میکردن.ماه بالا بود هوا هم صاف. گفتم حسین یه دعاکن! 💢دستشو از آب درآورد سمت و گفت:خدا یه بفرست! همان لحظه ابرسیاهی ماه را پوشاند. از کنار ها رد شدیم رفتیم تو نیزار. گفتم:هنوز باورت نکردم؟ گفت: ابررا ببر! ابر کنار رفت و همه جا روشن شد! به او گفتم یک حرف بهت میزنم به من نه نگو؛ گفتم برادرم را برایت بگیرم؟ قبول کرد. رفتیم همه حرفها را هم زدیم اما برای او یک شرط گذاشتند؛ گفتند اگر از سپاه بیرون بیاید دخترم را به او میدهم. 💢امیر گفت: من از نمی توانم بیرون بیایم همین لباس کفن من است! عملیات ۴ بود. لباس به تن داشت؛ تعداد زیادی نارنجک هم به خودش کرده بود. گفتم چه خبره؛ چرا اینقد نارنجک؟ گفت:بچه ها سختشونه با زیاد تو آب حرکت کنن. براشون میبرم اون سمت که دستشون خالی نباشه... ۱۳۶۵/۱۰/۴در عملیات ۴ شهید شد و سال #۷۲ بود که جنازه اش برگشت. (امیر)_مهدی زاده🌷 🌷 ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
💠وقتی برای ما فقط یک مسافرت شده و 💠از همین مسیر می شوی 💠ما اهل زمینیم و تو اهل شمادعوتی به↙️ ♡♥◾کانــال مـــــداح شهیـد کربلایی حجت اللّٰه رحیمی ◾♥♡ https://eitaa.com/joinchat/3381264386Cabc12ef325
را برای ما جا گذاشتن تا روزی بدانیم از ما بودن هویتشان بود اما دلشان را به زدن راستی خوبی بوده ایم؟ 🕊   ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
یعنی شما دل ما باز شود... بگشایید و از نو آغاز شود.... یعنی که دلمان نگاهتان باشد... با شما هم آواز شود... پراز عطرناب_شهدا🥀✨   ⊰❀⊱ 🌊🥽 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
|• ؛ یه کانال خوب پراز قشنگی‌جات زیبا و ارزون.🌸 کاملا دست‌ساز و قابل ارسال به همه شهرها. امکان سفارش به سلیقه خودتونم داریم.😄همچی برای همه هست. زود بیاید تا خوشگلاشو نبردن.✌️😊 ‌ لینک دعوت👇 https://eitaa.com/aseman1101rezin
💢رفته بودیم برا شناسایی ۸. وسط که مدشد و ازمسیرمستقیم منحرف شدیم ورفتیم سمت دوعراقی که میکردن.ماه بالا بود هوا هم صاف. گفتم حسین یه دعاکن! 💢دستشو از آب درآورد سمت و گفت:خدا یه بفرست! همان لحظه ابرسیاهی ماه را پوشاند. از کنار ها رد شدیم رفتیم تو نیزار. گفتم:هنوز باورت نکردم؟ گفت: ابررا ببر! ابر کنار رفت و همه جا روشن شد! به او گفتم یک حرف بهت میزنم به من نه نگو؛ گفتم برادرم را برایت بگیرم؟ قبول کرد. رفتیم همه حرفها را هم زدیم اما برای او یک شرط گذاشتند؛ گفتند اگر از سپاه بیرون بیاید دخترم را به او میدهم. 💢امیر گفت: من از نمی توانم بیرون بیایم همین لباس کفن من است! عملیات ۴ بود. لباس به تن داشت؛ تعداد زیادی نارنجک هم به خودش کرده بود. گفتم چه خبره؛ چرا اینقد نارنجک؟ گفت:بچه ها سختشونه با زیاد تو آب حرکت کنن. براشون میبرم اون سمت که دستشون خالی نباشه... ۱۳۶۵/۱۰/۴در عملیات ۴ شهید شد و سال #۷۲ بود که جنازه اش برگشت. (امیر)_مهدی زاده🌷 🌷 ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
من عاشقی تو را به روی مین‌ها ؛ در لحظه‌‌ی انفجار باور کردم...   ⊰❀⊱ 🌊🥽 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄