گاهی دلت میگیرد
و نفست تنگ می آید
گاه روح زندگیت را میخراشد
این تکرر زخمه بر تار
گاه زبان میشود تیری
ونشانه میرود بر هر آنچه نیامده
و تو میمانی
با این زبان از کمان رفته چه کنی
گاه دلی میرنجد
گاه نگاهی میزبان باران
و گاه احساسی میهمان تاراج
و تو تنها
حیران این لحظه
نمیدانی شکوه از روزگار کنی
یا به بند کشی توسن احساس را
درونت را ناسپاسی میشوراند
و دلت به تنگ می اید از خود
افسوس
گاهی چنان نمود میکنی که نیستی
و گاه چنانی که نمود نمیکند
شهری میشوی بی بنیاد و آواره
و احساست، شهراشوبی بی تکلم
خسته ام از هجمه ی این نابسامانی
از ضلالت این پلشت نامعلوم
آی دنیا
کسی پی من نمیگردد
گم شده ام
در هیاهوی این سکوت
انگار
فلک در پی بازی
و بازی در پیچ و تاب فلک
آی دنیا
خسته ام
چرخ نگهدار
قصه ی فلک بازی مرا
کلاغ خواهد خواند
#باران
ششم تیرماه یکهزار سیصدو نود و نه
#یـــٰافٰاطِمَــــةَالزَهْــــرٰا(س)🏴
@Karbala_1365🥀
●➼┅═❧═┅┅───┄
✍🌹✍🌹✍🌹✍🌹✍🌹
به یاد شب شام غریبان
شهدای گمنام #کربلای_چهار ،
#حاج_اسماعیل_فرجوانی_و_یاران_با_وفایش ...
🌻با هر سختی و مشقتی بود در زیر #باران گلوله هایی که از زمین و آسمان بر سرمان می بارید و خستگی شب گذشته ؛ عبور از #اروند و شکستن خط و پاکسازی خط مقدم و سنگر های #عراقی ها و انتقال مجروحان تا قایق ها و خلاصه یک شب #غوغایی و هدایت نیروهای راه گم کرده شیرازی،به هر زحمتی بود امید معزی که ا ز ناحیه بازوی دست راست #مجروح شده بود را به ساحل جزیره مینو رساندم
🌼و خودم که خیلی خسته بودم ، روی گل و لای کنار رودخانه روی صورت افتادم و تقریبا از حال رفتم در آن حالت بی حالی که صورتم روی گل ها بود #بسیجیها منو که میدیدند پا می گذاشتند روی کمرم و می گفتند آخی این #غواصه طفلکی گناه داره؛ شهید شده و واقعا منو شهید کردند.😬
🌿به دلیل خستگی #ساعتی به همان حال بودم و کم کم بلند شدم و به راه افتادم. تا سر جاده رسیدم و با یک خودرو تا بیمارستان امام علی علیه السلام رفتم و کف پاهایم که بر اثر راه رفتن روی سیم های #خاردار تاول زده بود را پانسمان کردم و بعد خودم را به مقر موقت گردان کربلا در منطقه بریم ساختمان مقابل مسجد بهبهانی ها رساندم و تعدادی از دوستان را در آن مکان دیدم که هر کدام در کنجی خلوت کرده بودند و در فراق فرمانده و همرزمانشان گریه می کردند.
بعد از ساعاتی حمام کردم و لباس هایم را عوض کردم.دم غروب فرمانده گردان حاج علی رضا معینیان غواص ها را در اتاقی جمع کرد و گفت که امشب تعدادی داوطلب می خواهیم که بروند و جسد حاج اسماعیل فرجوانی و هر #تعدادی را که توانستند بیاورند. من و محمد رضا علیزاده و چند نفر دیگر داوطلب شدیم و حتی لباس های #غواصی مان را پوشیدیم. ولی در لحظه آخر، آقای معینیان فرمودند که از فرماندهی لشکر پیام آمده که #صلاح نیست این عملیات انجام شود به دلیل هشیاری نیروهای عراقی، و
#از_آن_شب_تا_کنون_غم_نرفتن_به_جزیره_سهیل_و_نیاوردن_بدن_مطهر_فرمانده_مان_به_دلمان_مانده_است.
راوی:علی اصغر مولوی
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص👣
…❀
@Karbala_1365🌾
●➼┅═❧═┅┅───┄
✍🌹✍🌹✍🌹✍🌹✍🌹
به یاد شب شام غریبان
شهدای گمنام #کربلای_چهار ،
#حاج_اسماعیل_فرجوانی_و_یاران_با_وفایش ...
🌻با هر سختی و مشقتی بود در زیر #باران گلوله هایی که از زمین و آسمان بر سرمان می بارید و خستگی شب گذشته ؛ عبور از #اروند و شکستن خط و پاکسازی خط مقدم و سنگر های #عراقی ها و انتقال مجروحان تا قایق ها و خلاصه یک شب #غوغایی و هدایت نیروهای راه گم کرده شیرازی،به هر زحمتی بود امید معزی که ا ز ناحیه بازوی دست راست #مجروح شده بود را به ساحل جزیره مینو رساندم
🌼و خودم که خیلی خسته بودم ، روی گل و لای کنار رودخانه روی صورت افتادم و تقریبا از حال رفتم در آن حالت بی حالی که صورتم روی گل ها بود #بسیجیها منو که میدیدند پا می گذاشتند روی کمرم و می گفتند آخی این #غواصه طفلکی گناه داره؛ شهید شده و واقعا منو شهید کردند.😬
🌿به دلیل خستگی #ساعتی به همان حال بودم و کم کم بلند شدم و به راه افتادم. تا سر جاده رسیدم و با یک خودرو تا بیمارستان امام علی علیه السلام رفتم و کف پاهایم که بر اثر راه رفتن روی سیم های #خاردار تاول زده بود را پانسمان کردم و بعد خودم را به مقر موقت گردان کربلا در منطقه بریم ساختمان مقابل مسجد بهبهانی ها رساندم و تعدادی از دوستان را در آن مکان دیدم که هر کدام در کنجی خلوت کرده بودند و در فراق فرمانده و همرزمانشان گریه می کردند.
بعد از ساعاتی حمام کردم و لباس هایم را عوض کردم.دم غروب فرمانده گردان حاج علی رضا معینیان غواص ها را در اتاقی جمع کرد و گفت که امشب تعدادی داوطلب می خواهیم که بروند و جسد حاج اسماعیل فرجوانی و هر #تعدادی را که توانستند بیاورند. من و محمد رضا علیزاده و چند نفر دیگر داوطلب شدیم و حتی لباس های #غواصی مان را پوشیدیم. ولی در لحظه آخر، آقای معینیان فرمودند که از فرماندهی لشکر پیام آمده که #صلاح نیست این عملیات انجام شود به دلیل هشیاری نیروهای عراقی، و
#از_آن_شب_تا_کنون_غم_نرفتن_به_جزیره_سهیل_و_نیاوردن_بدن_مطهر_فرمانده_مان_به_دلمان_مانده_است.
راوی:علی اصغر مولوی
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص👣
…❀
@Karbala_1365🌾
●➼┅═❧═┅┅───┄
✍🌹✍🌹✍🌹✍🌹✍🌹
به یاد شب شام غریبان
شهدای گمنام #کربلای_چهار ،
#حاج_اسماعیل_فرجوانی_و_یاران_با_وفایش ...
🌻با هر سختی و مشقتی بود در زیر #باران گلوله هایی که از زمین و آسمان بر سرمان می بارید و خستگی شب گذشته ؛ عبور از #اروند و شکستن خط و پاکسازی خط مقدم و سنگر های #عراقی ها و انتقال مجروحان تا قایق ها و خلاصه یک شب #غوغایی و هدایت نیروهای راه گم کرده شیرازی،به هر زحمتی بود امید معزی که ا ز ناحیه بازوی دست راست #مجروح شده بود را به ساحل جزیره مینو رساندم
🌼و خودم که خیلی خسته بودم ، روی گل و لای کنار رودخانه روی صورت افتادم و تقریبا از حال رفتم در آن حالت بی حالی که صورتم روی گل ها بود #بسیجیها منو که میدیدند پا می گذاشتند روی کمرم و می گفتند آخی این #غواصه طفلکی گناه داره؛ شهید شده و واقعا منو شهید کردند.😬
🌿به دلیل خستگی #ساعتی به همان حال بودم و کم کم بلند شدم و به راه افتادم. تا سر جاده رسیدم و با یک خودرو تا بیمارستان امام علی علیه السلام رفتم و کف پاهایم که بر اثر راه رفتن روی سیم های #خاردار تاول زده بود را پانسمان کردم و بعد خودم را به مقر موقت گردان کربلا در منطقه بریم ساختمان مقابل مسجد بهبهانی ها رساندم و تعدادی از دوستان را در آن مکان دیدم که هر کدام در کنجی خلوت کرده بودند و در فراق فرمانده و همرزمانشان گریه می کردند.
بعد از ساعاتی حمام کردم و لباس هایم را عوض کردم.دم غروب فرمانده گردان حاج علی رضا معینیان غواص ها را در اتاقی جمع کرد و گفت که امشب تعدادی داوطلب می خواهیم که بروند و جسد حاج اسماعیل فرجوانی و هر #تعدادی را که توانستند بیاورند. من و محمد رضا علیزاده و چند نفر دیگر داوطلب شدیم و حتی لباس های #غواصی مان را پوشیدیم. ولی در لحظه آخر، آقای معینیان فرمودند که از فرماندهی لشکر پیام آمده که #صلاح نیست این عملیات انجام شود به دلیل هشیاری نیروهای عراقی، و
#از_آن_شب_تا_کنون_غم_نرفتن_به_جزیره_سهیل_و_نیاوردن_بدن_مطهر_فرمانده_مان_به_دلمان_مانده_است.
راوی:علی اصغر مولوی
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص👣
…❀
@Karbala_1365🌾
●➼┅═❧═┅┅───┄