eitaa logo
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
848 دنبال‌کننده
17.9هزار عکس
2.6هزار ویدیو
52 فایل
#تنهاڪانال‌شهدای‌ڪربلای۴🌾 دیر از آب💧 گرفتیـم تـورا ای ماهـی زیبا؛ امّا عجیـب عذابـی ڪہ ڪشیـدی تازه اسٺ #شهادت🌼 #شهادت🌼 #شهادت🌼 چه‌ڪلمه‌زیبایی... #غواص‌شهیدرضاعمادی و سلام‌بر ۱۷۵ غواص‌شهید #کپی‌ممنوع⛔ 🍃ادمیـن‌پاسخگو↓ @goomnaam_1366
مشاهده در ایتا
دانلود
┄┅┅✵❁🌹❁✵┅┅┄ نعمــت فقط #برف و #باران نیست... گاهۍ« خدا » #رفیقی نازل میڪند! زلال‌تـــر از #باران... ✔️رفیق‌شهیــدداری؟؟ ✔️شهید‌شهیدت‌میڪند!! ┄┅┅✵❁🌹❁✵┅┅┄
. شست #باران همه کوچه خیابان ها را پس چرا مانده غمت بر دل بارانیِ من...💔 #شهیدمصطفی_طالبی🌹 روزتون قشنگ و شهدایی🌺 هدیه به شهیدبزرگوار سهم هر نفر ۱۴ صلوات #نذرظهورامام_زمان(عج)...🌸 #کوچه_شهید 🍃❤️ @Karbala_1365
گاهی دلت میگیرد و نفست تنگ می آید گاه روح زندگیت را میخراشد این تکرر زخمه بر تار گاه زبان میشود تیری ونشانه میرود بر هر آنچه نیامده و تو میمانی با این زبان از کمان رفته چه کنی گاه دلی میرنجد گاه نگاهی میزبان باران و گاه احساسی میهمان تاراج و تو تنها حیران این لحظه نمیدانی شکوه از روزگار کنی یا به بند کشی توسن احساس را درونت را ناسپاسی میشوراند و دلت به تنگ می اید از خود افسوس گاهی چنان نمود میکنی که نیستی و گاه چنانی که نمود نمیکند شهری میشوی بی بنیاد و آواره و احساست، شهراشوبی بی تکلم خسته ام از هجمه ی این نابسامانی از ضلالت این پلشت نامعلوم آی دنیا کسی پی من نمیگردد گم شده ام در هیاهوی این سکوت انگار فلک در پی بازی و بازی در پیچ و تاب فلک آی دنیا خسته ام چرخ نگهدار قصه ی فلک بازی مرا کلاغ خواهد خواند ششم تیرماه یکهزار سیصدو نود و نه (س)🏴 @Karbala_1365🥀 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
✍🌹✍🌹✍🌹✍🌹✍🌹 به یاد شب شام غریبان شهدای گمنام ، ... 🌻با هر سختی و مشقتی بود در زیر گلوله هایی که از زمین و آسمان بر سرمان می بارید و خستگی شب گذشته ؛ عبور از و شکستن خط و پاکسازی خط مقدم و سنگر های ها و انتقال مجروحان تا قایق ها و خلاصه یک شب و هدایت نیروهای راه گم کرده شیرازی،به هر زحمتی بود امید معزی که ا ز ناحیه بازوی دست راست شده بود را به ساحل جزیره مینو رساندم 🌼و خودم که خیلی خسته بودم ، روی گل و لای کنار رودخانه روی صورت افتادم و تقریبا از حال رفتم در آن حالت بی حالی که صورتم روی گل ها بود منو که می‌دیدند پا می گذاشتند روی کمرم و می گفتند آخی این طفلکی گناه داره؛ شهید شده و واقعا منو شهید کردند.😬 🌿به دلیل خستگی به همان حال بودم و کم کم بلند شدم و به راه افتادم. تا سر جاده رسیدم و با یک خودرو تا بیمارستان امام علی علیه السلام رفتم و کف پاهایم که بر اثر راه رفتن روی سیم های تاول زده بود را پانسمان کردم و بعد خودم را به مقر موقت گردان کربلا در منطقه بریم ساختمان مقابل مسجد بهبهانی ها رساندم و تعدادی از دوستان را در آن مکان دیدم که هر کدام در کنجی خلوت کرده بودند و در فراق فرمانده و همرزمانشان گریه می کردند. بعد از ساعاتی حمام کردم و لباس هایم را عوض کردم.دم غروب فرمانده گردان حاج علی رضا معینیان غواص ها را در اتاقی جمع کرد و گفت که امشب تعدادی داوطلب می خواهیم که بروند و جسد حاج اسماعیل فرجوانی و هر را که توانستند بیاورند. من و محمد رضا علیزاده و چند نفر دیگر داوطلب شدیم و حتی لباس های مان را پوشیدیم. ولی در لحظه آخر، آقای معینیان فرمودند که از فرماندهی لشکر پیام آمده که نیست این عملیات انجام شود به دلیل هشیاری نیروهای عراقی، و ده_مان_به_دلمان_مانده_است. راوی:علی اصغر مولوی ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
✍🌹✍🌹✍🌹✍🌹✍🌹 به یاد شب شام غریبان شهدای گمنام ، ... 🌻با هر سختی و مشقتی بود در زیر گلوله هایی که از زمین و آسمان بر سرمان می بارید و خستگی شب گذشته ؛ عبور از و شکستن خط و پاکسازی خط مقدم و سنگر های ها و انتقال مجروحان تا قایق ها و خلاصه یک شب و هدایت نیروهای راه گم کرده شیرازی،به هر زحمتی بود امید معزی که ا ز ناحیه بازوی دست راست شده بود را به ساحل جزیره مینو رساندم 🌼و خودم که خیلی خسته بودم ، روی گل و لای کنار رودخانه روی صورت افتادم و تقریبا از حال رفتم در آن حالت بی حالی که صورتم روی گل ها بود منو که می‌دیدند پا می گذاشتند روی کمرم و می گفتند آخی این طفلکی گناه داره؛ شهید شده و واقعا منو شهید کردند.😬 🌿به دلیل خستگی به همان حال بودم و کم کم بلند شدم و به راه افتادم. تا سر جاده رسیدم و با یک خودرو تا بیمارستان امام علی علیه السلام رفتم و کف پاهایم که بر اثر راه رفتن روی سیم های تاول زده بود را پانسمان کردم و بعد خودم را به مقر موقت گردان کربلا در منطقه بریم ساختمان مقابل مسجد بهبهانی ها رساندم و تعدادی از دوستان را در آن مکان دیدم که هر کدام در کنجی خلوت کرده بودند و در فراق فرمانده و همرزمانشان گریه می کردند. بعد از ساعاتی حمام کردم و لباس هایم را عوض کردم.دم غروب فرمانده گردان حاج علی رضا معینیان غواص ها را در اتاقی جمع کرد و گفت که امشب تعدادی داوطلب می خواهیم که بروند و جسد حاج اسماعیل فرجوانی و هر را که توانستند بیاورند. من و محمد رضا علیزاده و چند نفر دیگر داوطلب شدیم و حتی لباس های مان را پوشیدیم. ولی در لحظه آخر، آقای معینیان فرمودند که از فرماندهی لشکر پیام آمده که نیست این عملیات انجام شود به دلیل هشیاری نیروهای عراقی، و ده_مان_به_دلمان_مانده_است. راوی:علی اصغر مولوی ⊰❀⊱ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
✍🌹✍🌹✍🌹✍🌹✍🌹 به یاد شب شام غریبان شهدای گمنام ، ... 🌻با هر سختی و مشقتی بود در زیر گلوله هایی که از زمین و آسمان بر سرمان می بارید و خستگی شب گذشته ؛ عبور از و شکستن خط و پاکسازی خط مقدم و سنگر های ها و انتقال مجروحان تا قایق ها و خلاصه یک شب و هدایت نیروهای راه گم کرده شیرازی،به هر زحمتی بود امید معزی که ا ز ناحیه بازوی دست راست شده بود را به ساحل جزیره مینو رساندم 🌼و خودم که خیلی خسته بودم ، روی گل و لای کنار رودخانه روی صورت افتادم و تقریبا از حال رفتم در آن حالت بی حالی که صورتم روی گل ها بود منو که می‌دیدند پا می گذاشتند روی کمرم و می گفتند آخی این طفلکی گناه داره؛ شهید شده و واقعا منو شهید کردند.😬 🌿به دلیل خستگی به همان حال بودم و کم کم بلند شدم و به راه افتادم. تا سر جاده رسیدم و با یک خودرو تا بیمارستان امام علی علیه السلام رفتم و کف پاهایم که بر اثر راه رفتن روی سیم های تاول زده بود را پانسمان کردم و بعد خودم را به مقر موقت گردان کربلا در منطقه بریم ساختمان مقابل مسجد بهبهانی ها رساندم و تعدادی از دوستان را در آن مکان دیدم که هر کدام در کنجی خلوت کرده بودند و در فراق فرمانده و همرزمانشان گریه می کردند. بعد از ساعاتی حمام کردم و لباس هایم را عوض کردم.دم غروب فرمانده گردان حاج علی رضا معینیان غواص ها را در اتاقی جمع کرد و گفت که امشب تعدادی داوطلب می خواهیم که بروند و جسد حاج اسماعیل فرجوانی و هر را که توانستند بیاورند. من و محمد رضا علیزاده و چند نفر دیگر داوطلب شدیم و حتی لباس های مان را پوشیدیم. ولی در لحظه آخر، آقای معینیان فرمودند که از فرماندهی لشکر پیام آمده که نیست این عملیات انجام شود به دلیل هشیاری نیروهای عراقی، و ده_مان_به_دلمان_مانده_است. راوی:علی اصغر مولوی ⊰❀⊱ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄