eitaa logo
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
1هزار دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
2.7هزار ویدیو
52 فایل
#تنهاڪانال‌شهدای‌ڪربلای۴🌾 دیر از آب💧 گرفتیـم تـورا ای ماهـی زیبا؛ امّا عجیـب عذابـی ڪہ ڪشیـدی تازه اسٺ #شهادت🌼 #شهادت🌼 #شهادت🌼 چه‌ڪلمه‌زیبایی... #غواص‌شهیدرضاعمادی و سلام‌بر ۱۷۵ غواص‌شهید #کپی‌ممنوع⛔ 🍃ادمیـن‌پاسخگو↓ @goomnaam_1366
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊 💕 🕊 شب ڪہ پلڪ هام رفت روی هم ، حلقہ ام را در آورد . براے نماز ڪہ بیدار شدم ، خندیـد و گفت : خانوم اینجورے وضو نگیریا ، حلقت رو در بیار و دستت رو بشور ... دور انگشتم ( زیر حلقہ ) نوشتہ بود : دوستت دارم . گفتم : واے سعید من اینو چطورے پاڪ ڪنم ؟ 💓
🍂🌾 🌾 🕊 ❣❤️ 🕊 🍃🌴 🕊آیت الله موسوی همدانی مهمان ما بودند. نماز را به امامتش خواندیم و بعداز نماز ایشان سخنرانی کردند و سخنرانی را کشید به سمت و سوی روضه...✨ یکی یک عطری هم قبل از نماز به بچه ها هدیه داده بود و بچه ها هم از آن عطر به خودشان زدند.🌸 صحبت هایش که رفت به سمت و سوی روضه سخنرانی را سپرد به فرمانده مان. حاج کریم هم در همان حال گریه ای که بچه ها داشتند شروع کرد به لیست خواندن. یکی یکی اسم ها را میخواند. که به یکباره بین بچه ها در آن گریه ای که داشتند یک سکوت محضی حاکم شد که اگر بگم صدای قلب بچه ها شنیده می شد دروغ نگفته ام. همه نگران چشم و گوش بستند به فرمانده، که خدایا نکند اسم من در این لیست نباشد. اسمها که تمام شد آن تعدادی که انتخاب شدند، ناخودآگاه شد ❣72 نفر ❣…🕊 اسم هرکسی که خوانده میشد یک آه خوشحالی می کشید و شروع میکرد گریه کردن. اسم من هم خوانده شد و من نیز برای شرکت در عملیات انتخاب شدم. 🕊 بعد ازآن حاج کریم توضیحاتی را راجع به عملیات دادند.. عملیات فرداشب بود یعنی سوم دی ماه ١٣٦٥ و دلهای منتظر در تلاطمی با خداوند افتاد و از آن پس هرکسی گوشه ای را برای خود خلوت کرد و به نوعی با خدای خودش راز و نیاز میکرد...✨ زیرا فرداشب در عملیاتی بنام ٤ ، لحظه عروج خیلی ها بود… لحظه عروج غواصهایی که در سینه هاش دلی بزرگ همراه با شجاعت، ایثار ، و قرار گرفته بود.... ❤️❣ یادشهدای ٤ گرامی.🌾🍂 🕊 🌺راوی:آزاده وجانباز 🕊 🌼: گلچین های از روایتگریها 🕊 تنهاکانال معرفی ۴🌾 @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
✨✨✨ بیاید امشب عاشقانه امام غایب از چشم هایمان را دعاکنیم... ؟ ❤️❣ ❣❤️ 🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ ❤️ یعنے: 🌸چشم های پر از محبت شهید حتی از پشت قاب عکس... 🌸،خیره‌خیره دنبال بهانه است که لب باز کند به دوست داشتن تو🍃 به چشم هایش بنگر... ابراهیم را دوست دارد... 🍃❤️ @Karbala_1365
...! نیستم برایت بمانم ! نیستم برایت باشم ! نیستم برایت قلم بزنم ! نیستم که برایت بمیرم ! مرا ببخش با همه نقص هایم ...! با تمام ...! لیاقت ندارم ولی ... دل که دارم ...!!! دلــــم میخواهد ... ڪجایے⁉️ کـــــــــــــم آورده ام.... می دانی ؟ …❀ @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💞 یـک‌نفـر مـانده از ایـن قــومـ...... کهـ بر مـیگــردد!.....♥️🍃 ؟! ∞♡♡∞ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💞 یـک‌نفـر مـانده از ایـن قــومـ...... کهـ بر مـیگــردد!.....♥️🍃 ؟! ∞♡♡∞ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
نمی‌شناسیم اهالی خانه را اما حرف زیاد دارند و درد هم از صبرِ جانباز شاید هم همراهی هر چه هست است و عشق دردی که میخرند... 🌷 ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴 خاطرات یک سرباز عراقی یه رو گرفتیم که ازش حرف بکشیم . آوردنش سنگر من. خیلی سن و سال بود. بهش گفتم: « مگه سن توی ایران سال تمام نیست؟ سرش را تکان داد . گفتم: « تو که هنوز سالت نشده! » بعد هم مسخره اش کردم و گفتم: « شاید به خاطر جنگ ، کارش به جایی رسیده که دست به دامن شما شده و سن رو کم کرده؟ » جوابش خیلی من رو اذیت کرد. با لحن گفت: « سن پایین نیومده ، سن پایین اومده.» ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
💢 میبینی ؟!؟ علی اکبرهای دفاع مقدس برای به میدان رفتن و می‌ریختند و و داوطلبانه راهی کارزار می‌شدند... .   ⊰❀⊱ 🌊🥽 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
💢 میبینی ؟!؟ علی اکبرهای دفاع مقدس برای به میدان رفتن و می‌ریختند و و داوطلبانه راهی کارزار می‌شدند... .   ⊰❀⊱ 🌊🥽 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
با خودم گفتم "دوستت دارم" را به کدام پایت ببندم که بی‌قرار رفتن نشود یادم آمد ... دل که در راه عشقِ خدا تپیدن گرفت دنیا برایت زندان می‌شود ...   ⊰❀⊱ 🌊🥽 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄