eitaa logo
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
850 دنبال‌کننده
17.9هزار عکس
2.6هزار ویدیو
52 فایل
#تنهاڪانال‌شهدای‌ڪربلای۴🌾 دیر از آب💧 گرفتیـم تـورا ای ماهـی زیبا؛ امّا عجیـب عذابـی ڪہ ڪشیـدی تازه اسٺ #شهادت🌼 #شهادت🌼 #شهادت🌼 چه‌ڪلمه‌زیبایی... #غواص‌شهیدرضاعمادی و سلام‌بر ۱۷۵ غواص‌شهید #کپی‌ممنوع⛔ 🍃ادمیـن‌پاسخگو↓ @goomnaam_1366
مشاهده در ایتا
دانلود
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
~ 🍃♥️ #‌عشق‌بازی‌باامواج زندگی‌نامه‌ی داستانیِ #غواص‌شهید « #امیرطلایی»🕊 #قسمت‌‌بیستُ‌ی
~ 🍃♥️ زندگی‌نامه‌ی داستانیِ « »🕊 ♥️🕊 🕊 یکی از بچه‌های پر شر و شور گروه بود. اهل روستا بود و صفای خاصی داشت. بعدها در عملیات ۴ شهید شد.🕊❣ یکسری که برای مرخصی رفته بود خانه، یکی از بزهای بخت برگشته گله پدرش را بیرون میکشد و یکی از ضربه‌ها را روی بز بیچاره امتحان میکند. زدن ضربه همان و افتادن بز بیچاره همان. بعد برای این که بز از دست نرودسریع چاقو میآورد و حلالش میکند. وقتی برگشت و این داستان را برای بقیه تعریف کرد تا مدتها شده بود سوژه خنده بچه‌ها. امیر آقا همیشه می- گفت: بچه‌ها یادتون باشه این ضربه‌هاروروی کسی امتحان نکنین. هرضربه ممکن یکی رو از پا در بیاره. رزمی کار بود. مربی باشگاه تختی. من تازه رفته بودم باشگاه و خیلی از اخلاقش خوشم می‌آمد. حجب حیاو جدیت خاصی در رفتارش بود. از وقتی رفتم جبهه از امیر خبر نداشتم تا وقتی که در دوره آموزش داشتیم. تازه یگان غواصی را تاسیس کرده بودیم و داشتیم برای عملیات ۴ آماده میشدیم. من فرمانده یگان غواصی بودم و برادر بزرگوارم حاج محسن جامه‌بزرگ مربی شنا و غواصی بود. مدت زیادی نبود که کار آموزش را شروع کرده بودیم. یک روزبعد از ظهر داشتیم استراحت میکردیم، از لای در چادر امیر را دیدم که با یکی از دوستانش به سمت ما می‌آمد. کلی ذوق کردم، دویدم بیرون و صداش زدم. امیر هم از دیدن من خوشحال شد. بدون مقدمه گفتم: وای امیر ! چقدر خوب شد آمدی، جون میدی برای غواصی. بیا برات توضیح بدم. بعد در مورد یگان غواصی براش توضیح دادم و کلی در مورد اینکه با این تن و بدن ورزیده چقدر میتواند مفید باشد حرف زدم. سرش را پایین انداخته بود و گوش میداد. بعد با علامت سر قبول کرد که بماند. رفتیم دوری درمحوطه زدیم و با بچه‌ها آشنا شد. 🌾🕊 ٤👇 @Karbala_1365