#خاطرات_شهدا
#از_شهدا_الگو_بگیریم
هر_ڪجا_هستید_اذان_بگویید 🗣
می گفت : «بچہ مسلمان باید محڪم باشد .»
ایشان دستور داده بودند ڪه وقت ظهر هر ڪجا بودند باید اذان بگویند .
یڪ روز رو بہ من ڪرد و گفت : «شما اذان مےگویید؟»
گفتم : «نہ آقا، خجالت می ڪشم .»
ایشان گفت : «یڪ سوال از تو دارم ؛ شما چہ می فروشید ؟» گفتم : «خیار ، بادمجان ، ڪدو و...»
آقا پرسید : «آیا داد هم می زنی؟» گفتم : «بلہ آقا»
گفت : «می شود یڪی از آن فریادها را هم اینجا بزنی؟»
گفتم : «نہ آقا ، خجالت می ڪشم ؛ آخر آقا من ڪه جنس ندارم .» حالا اگر سر ڪار بودم و مثلا خیار داشتم می گفتم خیار یہ قرون ؛ اما اینجا ڪه چیزی ندارم .
👈گفت : «آهان بگو من دین ندارم ! یڪ جوان با این هیبت و توانایی و قدرت ، خجالت می ڪشد فریاد بزند الله اڪبر ، اشهد ان لا اله الا الله ، من شهادت می دهم ڪه خدا از همه بالاتر است ! خجالت می ڪشی این ها را بگویی؟! آن وقت خجالت نمی ڪشی با این همہ عظمت ، داد بزنی : خیار یہ قرون؟!»
#شهید_سید_مجتبی_نواب_صفوی
🕊|🌹 @masjed_gram
💌 ارزشمندترین موضوع برای سرمایهگذاری فرهنگی
#پیام_معنوی
🏴 @masjed_gram
#احکام
💠گفتن «وعجّل فرجهم» در صلوات تشهد
✍🏻نظر ۴تن از مراجع
✨
✨✨ @masjed_gram
#خاطرات_شهدا
#از_شهدا_الگو_بگیریم
شلوغ بود ! ، حاجی آمد سمت بچهها ، پرسید چه خبره ؟!
یکی امد جلو و گفت ، هرچی بهش گفتیم ، مرگ بر صدام بگه ، نگفت ، به امام توهین کرد ! ، من هم زدم توی گوشش !!
حاجی یه سیلی خواباند زیر گوشش و گفت ،
کجای اسلام داریم که می توانید اسیر را بزنید !!
اگه به امام توهین کرد ، یه بحث دیگه است ،
تو حق نداشتی بزنیش !.....
#جاویدالاثر_حاج_احمدمتوسلیان
🕊|🌹 @masjed_gram
#تلنگر
❌ #حق_و_باطل (باطل، کفِ روی آب)❌
🌸🌸قرآن در آیه ۱۷ سوره رعد، دو تا مثال برای حق و باطل میزنه. میگه:
👈 وقتی باران میباره و سیلاب روی زمین جاری میشه، یه کفی روی آب جمع میشه.
یا وقتی فلزات رو ذوب میکنید، یه کفی روی اونها جمع میشه.
🌸👇قرآن میگه:
🌐💠⚜⚜💠🌐
🕋 "مِثْلُهُ کَذٰلِکَ یَضْرِبُ اَللّٰهُ اَلْحَقَّ وَ اَلْبٰاطِلَ"
👈 مثال حق و باطل هم همینطوره. باطل مثل این کفِ روی آب، یا کفِ رویِ فلزاتِ ذوب شده است.
بعد میگه:
🕋 "فَأَمَّا اَلزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفٰاءً وَ أَمّٰا مٰا یَنْفَعُ اَلنّٰاسَ فَیَمْکُثُ فِی اَلْأَرْضِ"
👈 اون کف از بین میره، امّا اونچه که برای مردم مفیده، در زمین باقی میمونه.
🔔🔔 یادمان باشد. باطل گرچه خیلی چشم نماست، امّا کف روی آب است. چون:
❌ رفتنی است.
❌ در سایه حقّ جلوه میکند.
❌ روی حقّ را میپوشاند.
❌ جلوه دارد ولی ارزش ندارد. نه تشنه ای را سیراب میکند، و نه گیاهی از آن میروید.
❌ با آرام شدن شرایط محو میشود.
❌ بالانشین و پر سر و صدا، امّا توخالی و بی محتوی است.
قرارگـــاهفرهـــنــگۍبــاقــراݪــــعــــلـــومـ
🌿http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e🌿
❣ #سلام_امام_زمانم❣
محبوب غایب از دیده ها سلامـ✋
در حیرتم که عشــ♥️ـق..
از آثار #دیدن است
ما که #تو را ندیده ایم
چگونه این همه عاشقت💖 ﺷﺪﻳﻢ؟؟؟؟؟
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج 🌸🍃
🌹🍃🌹🍃
@masjed_gram
1_22898120.mp3
1.22M
#دعــاے_عهـــد
🎤 محسن فرهمند
📝عهد بستم همه ی نوکری و اشکم را
💥نذر تعجیل فرج،هدیه به ارباب کنم
قرائت دعای فرج به نیت تعجیل در #ظهور_مولا (عج )هر روز صبح
[🍃\•⛅️] @masjed_gram
⭕ زائران تا اطلاع بعدی به مرز خسروی مراجعه نکنند/ تردد در دیگر مرزها ادامه دارد
رئیس ستاد اربعین:
🔹مرز خسروی همچنان بسته است
🔹اگر امروز مرز خسروی باز نشود، زائران حاضر در این منطقه از مرز مهران به عراق خواهند رفت
🔹به علت حوادث روزهای اخیر عراق، مراحل عبور از برخی شهرها کند شده است؛ زائران صبوری کنند./نسیم
🔴 @masjed_gram
#خاطرات_شهدا
#از_شهدا_الگو_بگیریم
وقتی شهید مرادخانی شروع بہ ڪاری میڪردن بچہ ها و نوجوونا مثل پروانہ دورش میگشتن،
این مرد بزرگ با رفتار و ڪردار صادقانه اش، با اون چهره آرومش، با لبخندهای ملیحش همہ رو جذب خودش میڪرد.
توی شبای احیا بچہ ها را جمع میکرد و بهشون احکام یاد میداد، ایشون اراده بسیار قوی داشتن و وقتی ڪسی صحبت از نشدن کاری میکرد، خیلی آروم با اون لبخند زیبا میگفت: میشہ، شما #یاعلی بگو، خدا کمکت میکنہ و همین رفتار ایشون، باعث ایجاد اعتماد بہ نفس توی جوونا میشد.
#شهید_محرمعلی_مرادخانی
🕊|🌹 @masjed_gram
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
#خاطره #امر_به_معروف 🌸👇🏻🌸👇🏻🌸👇🏻
#ریحانه
🔷رفته بودم تپه نورالشهدای غرب تهران که دوتا #شهید_گمنام بالاش دفن هستن بلکه یه حال و هوایی تازه کنم🍃
🔸تو سربالایی، وقتی که پدال گاز رو تا آخر فشار میدادم یه لحظه چشمم افتاد به یه خانوم #بدحجاب با موهای بلوند بلند که از زیر شالِ شُلش ریخته بود بیرون و لبه پلههای مقبره شهدا نشسته بود. یه مرد خوش هیکل هم کنارش بود و یه دختر کوچولوی ۵-۶ ساله هم پهلوش ورجه وورجه میکرد...
《وای خدایا... اینجام ولم نمیکنی؟؟ بابا من نمیتونم امر به معروف کنم!! به چه زبونی بگم؟؟؟》😥
ماشینو بردم آخر محوطه پارک کردم
کسی نبود ... خلوت بود
سوئیچو درآوردم گذاشتم کنار و بیاختیار به روبرو خیره شدم...☹️
《خدایا چیکار کنم از دستت که اگه گیر بدی ول نمیکنی...》😩
یه نگاه انداختم بهشون ...
💭《اگه بخوان مثل پارسال کنار مقبره شهدای کوهسار #کشف_حجاب کنن و عکس بگیرن چی؟!》😰
اضطرابم بیشتر شد⚡️
بدترین چیزی بود که میتونست یادم بیاد!
《حالا اگرم قصدشون همین باشه، من چیکار میتونم بکنم؟؟》😟
دوباره سرمو چرخوندم طرفشون.
دیدم مرده دست انداخته دور گردن زنه و ...
نگاهمو جمع کردم و سرمو گذاشتم رو فرمون:
-《ببین پسر... اگه خدا تو رو توی این موقعیت قرار داده پس حتما تواناییش رو توی وجودت دیده💯 پس نباید بترسی، نبایدم طفره بری》
-《خب تو میگی چی کار کنم؟؟》
- 《برو تذکر لسانی بده... یا نه، زود برو از کانال دانشگاه حجاب #وصیت_شهدا ها رو دانلود کن بده زنه بخونه》👌
نگاهشون کردم دیدم دارن بلند میشن برن.
فوری از تو کانال دانشگاه حجاب شروع کردم #وصیت_شهدا رو سرچ کردم و اونایی که تناسب با حال و زمان داشت ذخیره کردم.
دوباره نگاه کردم... دیدم مرده داره قبر #شهدا رو به زنه نشون میده و زنه با دستی که زیر چونهاش گرفته به سنگ قبرا خیره شده.
به شهدا گفتم:
-《تو رو خدا کمکم کنید》🙏
شیش هفتا عکسنوشته خوباشو دانلود کردم✅
پیاده شدم و با عجله رفتم سمتشون ...
تا بهشون برسم سوار ماشین شده بودن و داشتن روشن میکردن دور بزنن برن ...🚙
ولی با اشاره خواستم صبر کنن✋
وایساد
رفتم سمت مرده باهاش سلام و علیکی کردم و دست دادم.
بهش گفتم:《میشه این چندتا عکس رو بدید خانوم ببینن؟!》
با یه چهره تقریبا مرددی گفت: "عیبی نداره" و گوشی رو ازم گرفت.
گوشی رو گرفت سمت خانومه و خودشم خوند و زد عکس بعدی ...
💢هنوز دو سه ثانیه نشده بود که گفت:
"آقا دست شما درد نکنه! خودم امر به معروفشون کردم... در حال اصلاح شدن هستن انشالله"
و تشکر کرد و گوشی رو پس داد.
ناچار گوشی رو گرفتم و خداحافظی کردیم.
💠 وقتی رفتن، رفتم سر قبر شهدا و گفتم:
《 ممنون که تو اولین تجربم بهم کمک کردید. ممنون که قبل از من نیروی کمکی فرستاده بودید و کارم رو ساده کردید...》😊
قرارگـــاهفرهـــنـــگۍبــاقــراݪــــعــــلــومـ
🌿http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e🌿
#خاطرات_شهدا
#از_شهدا_الگو_بگیریم
ما_خودمون_فـرهنگ_داریم🌹
بعد از آموزش های سخت ، پایین ڪوه ڪہ میرسیدیم ، حاج احمد خرما گرفتہ بود دستش ، بہ تڪ تڪ بچہ ها تعارف میڪرد .
وقتی بر میداشتم ، گفتم : " مرسی برادر ! "
گفت : " چی گفتی ؟! " فهمیدم چہ اشتباهی ڪردم ؛ اما دیگر دیر شده بود ! ظرف خرما را داد دست یڪی دیگہ ، گفت : " بخیز ! "
تو اون سرما ، تو برف ، بیست متر سینہ خیز برد . دیگہ توان نداشتم ، ولو شدم . گفت : " باید بری ." ضربہ ای بہ پشتم زد ڪہ ... بعداً بہ حاج احمد گفتم بہ خاطر یڪ ڪلمہ ، برای چی منو زدین ؟!
🌹👈گفت : ما رژیم طاغوتی را با فرهنگش بیرون ڪردیم ، ما خودمون فرهنگ داریم ،
زبان داریم . شما نباید نشخوارڪننده ڪلمات اجانب باشید . بہ جای این حرف ها بگو خدا پدرت رو بیامرزه !" 💯
#شهید_حاج_احمد_متوسلیان
#راوی_سردار_عسڪری
🕊|🌹 @masjed_gram