مسجد امام محمدباقر علیه السلام
#پرسش_پاسخ #مردها_نگاه_نکنن #داستانک 👇🌸👇🌸
#ریحانه
#پوشش هر کسی به خودش مربوطه، مردا #نگاه نکنن چرا من باید رعایت کنم؟!
🌼داشتم بهش خیلی مؤدبانه تذکر میدادم که یهو عصبانی شد و این سوال رو ازم پرسید .
بهش گفتم، شما فکر کن با کالسکه بچت👩👧 بعد از ظهر یه روز تعطیل رفتی بیرون که بچتو ببری پارک؛
از کنار یک کوچه پهن و خلوت آروم قدم میزنی تا به پارک سرخیابون برسی؛
همینطور که تو فکر فرو رفتی یک دفعه یک ماشین🚘 با سرعت ۷۰ تا از کنارت رد میشه و یک بوق بلندم میزنه که یعنی برو کنار
توکه آنی جا میخوری😱 سریع خودتو و بچت و کالسکه رو میکشی کنار و شروع میکنی بدوبیراه گفتن به راننده اون ماشین😮
که فلان فلان شده 😡 این چه طرز رانندگی تو خیابون فرعیه مراعات زن و بچه مردمم نمیکنی، خدا ازت نگذره الان اگر به بچه من آسیب میرسید تو جواب باباشو میدادی .
حالا خوبه اون راننده برگرده بگه به تو چه ربطی داره😑 ،
دوست دارم اینجوری تو کوچه رانندگی کنم؛
تو کنار کوچه راه نرو و حواستو جمع کن😠
یکم فکر کرد و گفت خب چه ربطی به #حجاب داره
گفتم ما هممون تو #جامعه🏘 داریم زندگی میکنیم و نسبت به هم یک سری حقوقی📋 داریم که باید رعایت کنیم
حالا به نظرت من با حجابم حقوق شما رو زیرپا میذارم یا شما با بدحجابیتون حقوق من و #خانوادم رو زیرپا میذاری⁉️
کدومش مضره و مفسده آمیزه⁉️
دیگه چیزی نگفت .
قرارگـــاهفرهـــنـــگۍبــاقــراݪــــعـــلـــومـ
🌿http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e🌿
#تلنگر
🤔🤔علت اُمّی نامیده شدن پیامبر چیست
🤔🤔یعنی واقعا پیامبرمون نمی توانست بنویسد یا بخواند
🌸👇باهم ببینیم:
🌐💠⚜⚜💠🌐
🌴 آیه 2 سوره جمعه 🌴
🕋هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ
🌸اوست كه در ميان مردم بیسواد، پيامبرى از خودشان مبعوث كرد
👈تا آيات الهى را بر آنان بخواند
👈و آنها را رشد و پرورش داده (از آلودگى شرك و تفرقه پاك سازد)
👈و كتاب آسمانى و حكمت به آنان بياموزد
🔔و همانا پيش از اين در انحراف و گمراهى آشكار بودند.
➖➖🚥➖➖🚥➖➖
☺️☺️ حالا چطور کسی که نمیتواند بنویسد، میتواند کتاب را به دیگران بیاموزد
☺️👇و اما دوستان یک حدیث از امام جواد علیه السلام در مورد این موضوع را با هم ببینیم:
💠💠به خدا قسم رسول خدا (ص) به هفتاد و دو یا هفتاد و سه زبان میخواندند و مینوشتند ؛
✴️✴️و به اين دليل به آن حضرت اُمّی میگفتند؛ چون او از اهل مكه بود و مكه در آن زمان. ام القری محسوب میشده است؛ چنانچه خداوند در قرآنش میفرمايد:
🕋(ما تو را فرستاديم) تا اهل ام القری [مكه] را و كسانی كه در اطراف آن زندگی می كنند، انذار كنی
(سوره شوری – آیه ۷).
📙معاني الأخبار، صفحه ۵۳-۵۴، حدیث ۶، طبع انتشارات دارالمعرفة بیروت
قرارگــاهفرهـــنـــگۍبــاقــراݪـــعـــلـــومـ
🌿http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e🌿
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
#پرسش_پاسخ #حیا 👇🏻🌸👇🏻🌸
#ریحانه
🔴 تا حالا دیدی بعضیا توی خیابون دارن رانندگی میکنن، اما اونقدر افتضاحه که میگن فلانی اصلا فرهنگ استفاده از ماشین رو نداره❗️
👌اصلا آبروی هر چی راننده است برده❗️
💢بعضی از خانم ها هم فکر میکنن با داشتن چادر با حجاب میشن در حالیکه چادر سر کردن فرهنگ میخواد. اسم فرهنگش #حیا هست. اگر کسی اون رو ندونه با چادر عشوه گری می کنه و آبروی چادریا رو می بره.
🙈مثل بعضی خانم ها که چادر سر می کنن ولی به صورت آرایش دارن و ...
قرارگـــاهفرهـــنـــگۍبــاقــراݪــــعـــلـــومـ
🌿http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e🌿
#تلنگر
🌺🌺اینهمه خلقت و تشکیلات، آخرش هم مردن و هیچی به هیچی؟!!
❌ نه هرگز! ❌
🌸🌸 خداوند حق است و هیچ کار لغو و بی هدفی از او صادر نمیشود
👌باهم ببینیم:👇
🕋ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّهُ يُحْيِ الْمَوْتى وَ أَنَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (حج/6)
🔹اين مراحل مختلف خلقت انسان و گياه به خاطر آن است كه خداوند حقّ است و اوست كه مردگان را زنده مىكند و بر هر چيزى تواناست.
💐💐 آری خدا حق است و در ورای این زندگی کوتاه دنیا، قیامت و زندگی ابدی آمدنی است بدون شک همان ساعتی که ما را بیرون میکشند از قبرهایمان جهت حسابرسی.
📛👇حالا دوستان به این دو تا آیه دقت کنید لطفا:
🕋ذلِكَ بِما قَدَّمَتْ يَداكَ وَ أَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ (حج/10)
🔹در قيامت به او گفته مىشود: اين عذاب سوزان، به خاطر چيزى است كه دستهايت از پيش فرستاده است، و قطعاً خدا به بندگانش ظلم نمىكند.
🕋هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِينُ (حج/11)
🔹اين همان زيان آشكار است.
😔😔 اگر واقعا به این قبروقیامت یقین داریم، کمی آرامتر...جهنم و عذابهای آخرت، چاهی است که خودمان با همین دستها کنده ایم از سر غفلت و جهالت
🔔🔔 دقت کنیم چه توشه ای پیش میفرستیم با دستهایمان؟!
قرارگــــاهفرهـــنـــگۍبــاقــراݪـــعـــلـــومـ
🌿http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e🌿
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
﴾﷽﴿ #رمان ❤️ #قسمت_صد_ده ❂○° #پلاک_پنهان °○❂ کمیل با شتاب در را باز کرد و به طرف سمانه که بر رو
﴾﷽﴿
#رمان ❤️
#قسمت_صد_یازده
❂○° #پلاک_پنهان °○❂
در باز شد،کمیل سرش را بالا آورد و با دیدن امیرعلی که با شرمندگی او را نگاه می کرد،سری تکان داد ومشغول برسی پرونده شد.
ــ سلام بیا تو چرا اونجا ایستادی؟
امیرعلی در را بست و روی صندلی روبه روی میزکار کمیل نشست.
ــ کمیل،شرمندم
ــ برا چی؟
ــ دیشب
کمیل اجازه نداد حرفش را ادامه بده
ــ هرچی بود برای دیشب بود،موضوع تموم شد دیگه
ــ به مولا شرمندتم دیشب خونه پدر خانوم بودیم ،گوشیم هم تو خونه مونده بود
کمیل که می دانست امیرعلی چقدر از این اتفاق ناراحت است،لبخند زدو گفت:
ــ شرمندگی برا چی آخه،مگه عمدا جواب ندادی؟امیر اومد کارا هم انجام شد.
ــ آره پرونده رو ازش گرفتم
ــ خب؟
امیرعلی پرونده را به سمت کمیل گرفت و گفت:
ــ اونایی که اومدن دم در خونه مادربزرگت دو نفرن،روی موتور هم بودن،معلومه از ریختن این ماده شیمیایی فقط میخواستن همسرتو بترسونن ،اما قضیه دعوا واقعی بوده،اوناهم از این موقعیت استفاده کردن،
کمیل متفکر به پرونده خیره شده بود،امیرعلی آرام گفت:
ــ کمیل میدونم به چی فکر میکنی،من مطمئنم این کارِ تیمور و آدماشه،والا کی میدونه تو مامور اطلاعاتی
ـــ چیز دیگه ای نیست ؟
ــ نه
ــ خب خیلی ممنون
با صدای گوشی ،کمیل گوشی خود را از کتش بیرون آورد،چند تا عکس برایش ارسال شده بود،تا عکس ها را باز کرد،از شدت خشم و عصبانیت محکم مشتش را برروی میز کوبید،امیرعلی سریع از جایش بلند شد ،با نگرانی گفت:
ــ چی شده کمیل؟
نگاهی به دستان مشت شده ی کمیل و چشمان به خون نشسته اش انداخت.
ــ بگو چی شده کمیل
کمیل بدون هقچ حرفی گوشی را به طرف امیرعلی گرفت و از جایش بلند شد،پنجره را باز کرد و سرش را بیرون برد ،احساس می کرد کل وجودش در حال آتش گرفتن است.
امیرعلی با دیدن عکس ها چشم هایش را عصبی بست،دوباره صدای گوشی کمیل بلند شد،امیرعلی با دیدن شماره ناشناس گفت:
ــ کمیل فک کنم خودشون باشن؟
کمیل به سمت گوشی خیز برداشت،
ــ کمیل صبر من بزار ردیابی کنیم
کمیل سری تکان داد و منتظر امیرعلی بود،با جواب بده ی امیرعلی سریع دکمه اتصال را لمس کرد:
ــ الو
ــ به به جناب پاسدار،سرگرد،اطلاعاتی،اخوی،بردارد،چی بهت بگم دقیقا کمیل
و شروع کرد بلند خندیدند
ــ عکسا چطور بودن؟؟
✍🏻 نویسنده :فاطمه امیری
---------------------------------------------------
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیست 😉
هر شب از ڪانال☺️👇🏻
📚❤️| @masjed_gram
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
﴾﷽﴿ #رمان ❤️ #قسمت_صد_یازده ❂○° #پلاک_پنهان °○❂ در باز شد،کمیل سرش را بالا آورد و با دیدن امیرع
﴾﷽﴿
#رمان ❤️
#قسمت_صد_دوازده
❂○° #پلاک_پنهان °○❂
کمیل عصبی غرید:
ــ خفه شو عوضی
ــ اوه آروم باش اخوی
ــ تیمور دعا کن دستم بهت نرسه ،باور کن تیکه تیکت میکنم
ــ وای ترسیدم،یعنی اینقدر خاطر این خانم کوچولورو میخوای که اینطور عصبی شدی ،اسمش چی بود ؟سمانه!درست گفتم؟
ــ اسمشو به زبونت نیار عوضی،
ــ آروم باش،راستی دیشب تونستی خانم کوچولوتو آروم کنی،بدبخت خیلی ترسیده بود
کمیل فریاد زد:
ــ میکشمت تیمور میکشمت
تیمور بلند خندید و گفت :
ــ نمیتونی،من چند قدم از تو جلوترم،بابت عکس ها هم نمیخواد از من تشکر کنی میتونی از عکاس کوچولو تشکر کنی
کمیل تا میخواست فریاد بزند و او را تهدید کند،تیمور تماس را قطع کرد،نفس نفس می زد،صورتش داغ شده بود،امیرعلی سریع لیوان آبی را به طرفش گرفت.
ــ نمیخوام
ــ بخور،الان سکته میکنی
کمیل لیوان را از دستش گرفت و نوشید.
با صدای خشداری گفت:
ــ از عکسا چی فهمیدی؟
ــ چیزس ندارن ،فقط معلومه کسی که این عکس ها رو از همسرت گرفته از اعضای خانه بوده،آخه همسرت یک جا به دوربین لبخند زده،اون عکسا هم برای محضره،پس غریبه ای تو محضر نبوده .
گوشی را به طرف کمیل گرفت و گفت:
ــ حتما کسی از گوشی یکی از خانوادت برداشته
کمیل زیرلب زمزمه کرد:
ــ عکاس کوچولو ،عکاس کوچولو
چشمانش را بست و به آن شب و روز عقد برگشت،چیزهایی یادش آمد که ای کاش هیچوقت یادش نمی آمد،باورش سخت بود،
ــ کمیل داری به چی فکر میکنی؟
ــ اون روز همه از محضر بیرون اومدن فقط..
ــ نه کمیل غیر ممکنه
ــ امیرعلی خودشه ،لعنتی خودشه
امیرعلی گیج روی صندلی نشست و زیر لب گفت:
ــ خدای من
کمیل چنگی به کتش زد و گوشی اش را برداشت،امیرعلی سریع ایستاد و جلویش ایستاد:
ــ کجا داری میری
ــ باید تکلیف این موضوعو مشخص کنم
ــ نه کمیل الان نه ،بلاخره به خاطر...
ــ خودشم بفهمه زودتر از من اینکارو میکنه
امیرعلی را کنار زد و از اتاق بیرون رفت
✍🏻 نویسنده :فاطمه امیری
---------------------------------------------------
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیست 😉
هر شب از ڪانال☺️👇🏻
📚❤️| @masjed_gram
📢 گزینه قطعی ملت ایران مقاومت است
⛔ مذاکره سم است؛ جنگ هم نمیشود
🔻 رهبرانقلاب، امروز: گزینهی قطعی ملت ایران، مقاومت مقابل آمریکا است و در این رویارویی، آمریکا وادار به عقبنشینی خواهد شد.
👈 این رویارویی، نظامی نیست؛ چون بنا نیست جنگی انجام بگیرد.
👈 نه ما دنبال جنگ هستیم، نه آنها؛ که میدانند که به نفعشان نیست.
🔺️ این برخورد، برخورد ارادهها است و ارادهی ما قویتر است، چون علاوه بر ارادهی خود، توکل به خدا را هم داریم. ۹۸/۲/۲۴
📝 @masjed_gram
⛔ مذاکره با دولت کنونی آمریکا سم مضاعف است
❌ هیچ ایرانی غیرتمند و باشعوری دربارهی نقاط قوت خود معامله نمیکند
🔻 رهبر انقلاب، عصر امروز در دیدار رمضانی مسئولان نظام:
👈 بعضی در داخل میگویند مذاکره چه عیبی دارد؟
👈 مذاکره سم است، تا وقتی آمریکا این است که الان هست و مذاکره با دولت کنونی آمریکا یک سم مضاعف است.
👈 مذاکره یعنی معامله و دادو ستد اما آنچه در نظر آمریکاست، نقاط قوت ماست.
👈 میگویند مذاکره کنیم دربارهی سلاح دفاعی شما که چرا #موشکی با فلان برد میسازید؛ این برد را کم کنید که اگر شما را زدیم نتوانید پایگاه ما را بزنید و جواب بدهید!
👈 خب معلوم است که هیچ ایرانی غیرتمند و باشعوری دربارهی نقاط قوت خود معامله نمیکند.
👈 یا مثلاً میگویند دربارهی عمق راهبردیتان در منطقه صحبت کنیم؛ یعنی این را از دست بدهید.
👈 پس اصل #مذاکره غلط است، حتی با آدم حسابی. اینها که آدم حسابی هم نیستند و به هیچ چیز پایبند نیستند.
🔺️ البته هیچکس در عقلای ما هم دنبال مذاکره نیست. ۹۸/۲/۲۴
📝 @masjed_gram
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
#خاطرات_شهدا
#از_شهدا_الگو_بگیریم
💠《آرزو داشتم خداوند فرزند پسري به من بدهد تا اسم او را داود (خوش صدا) بگذارم و مداح اهل بيت(ع) شود.》
🔸 داود در خانه امام حسين(ع) تربيت شد. زيرا از همان بچگي وقتي پشت دسته عزاداريها نوحه خواني ميكردم او در گهواره علي اصغر همراهم بود. مداح بيادعا و مظلومي بود. بيشتر دعا ميخواند و فكر كنم به اندازه موهاي سرش زيارت عاشورا را خوانده بود.
💠 از طفوليت به حرام و حلال توجه داشت. اگر صداي موسيقي بلند ميشد ميرفت و آن را خاموش ميكرد. اما اگر صداي نوحه و مداحي بلند بود كامل گوش ميداد. فرزندان برادرم بعد از فوت برادرم در منزل ما بزرگ شدند و داود براي اينكه دل آنها را نشكند به زبان آنها مرا عمو صدا ميكرد.
🔸 اينقدر خوب بود كه حتي براي دشمنش بد نميخواست. اگر كسي او را ناراحت ميكرد به جاي تلافي و نفرين برايش دعا ميكرد كه خدا هدايتش كند. براي پدر و مادر احترام خاصي قائل بود. اگر از دست ما ناراحت ميشد جسارت نميكرد.
💠شايد اين حسن اخلاقش از شيري باشد كه مادرش با وضو به او ميداد. من به خاطر شغل نظاميام مدام در مأموريت بودم. به همين دليل خيلي كنار هم نبوديم اما در همان مدت كوتاه بودنم سعي ميكردم بيشتر وقتم را با خانواده بگذرانم.
🔸يادم است وقتي من از مأموريت برميگشتم، داود غريبي و گريه ميكرد اما دوباره كه ميخواستم به مأموريت بروم اينبار به خاطر رفتنم گريه ميكرد.
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_داوود_نریمیسا
#راوی_پدر_شهید
🕊|🌹 @masjed_gram