eitaa logo
ماهورآ ‌‌..🌙
7.2هزار دنبال‌کننده
765 عکس
24 ویدیو
191 فایل
رمان انلاین ماهورا به قلم سیین باقری نویسنده رمان 🌹الهه
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ایتاتون این شکلی میشه♥️
💛🍊
ماهورآ ‌‌..🌙
💜📎💜📎💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜 📎💜📎💜 💜📎💜 📎💜 💜 #پارت_71 #ماهورآ دوباره پرسید و هی پرسید عجله
💜📎💜📎💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜 📎💜📎💜 💜📎💜 📎💜 💜 تکیه زد به در با بهت و حیرت منو تماشا کرد از خود بیخود شده بودم ترس برملا شدن این بی آبرویی حالمو بد کرده بود و هر لحظه ممکن بود با حالت تهوعی که دارم گند بزنم به فرش ماشینی زیبای کف اتاق _چرا گریه میکنی ماهورا نمیدونی هر رفتار غیر طبیعی تو ادمای اون بیرونو تحریک میکنه که بیشتر از قبل از بودن تو پشیمون باشن عصبی بودم اختیار اعصابم از دستم خارج شده بود _به درک به جهنم همین الانم علاقه ای ندارم بمونم کنار این ادما هرلحظه داشت صدام بلندتر میشد و امیر حیدر از ترس آبروی خودش و منی که منصوب بودم به همسرش انگشت گذاشته بودی روی بینیش و هیس هیس میکرد رفتم جلوتر مچ دستشو گرفتم با دست خودش ضربه زدم تو سینه اش _نمیخوام نمیتونم میخوام برم خونمون تو اجبارم کردی دلم نمیخواد زنت بشم محکم ایستاده بود و سینه سپر کرده بود در برابر مشتهای من انگار ناامید شده بود از ساکت کردن من سکوت کرده بود نگاهی که غم ازش میبارید نگاهم میکرد دلم داشت برای چشمای مشکی رنگش کباب میشد ولی فایده ای نداشت من باید از این خانواده دور میشدم نباید میموندم زیر دینشون _درو باز کن برم دیدم تکون نمیخوره بازوشو گرفتم پسش زدم دستگیره درو بالا پایین کردم دیدم باز نمیشه غریدم _بازش کن امیرحیدر تا جیغ نزدم همه ی اون بیرونیا رو نشوروندم روی سرت کلید درو تو جاش چرخوند با صدایی خسته و گرفته جواب داد _همین الانم سرشکسته شدم درو باز کرد قامت مادرش نمایان شد پشت در با چهره ای نگران و خشمگین _برو دیگه اصراری ندارم قلبم از سینه ام افتاد بیرون و زیر قدمهام شکسته که نشد خورد و خاکشیر شد چادرمو کشیدم پشت سرم با نگاهی که سعی میکردم نره دنبال خشم خانم ایزدی از کنارش رد شدم _بی لیاقت مکث کردم سرمو آووردم بالا خانم ایزدی خیلی سنگ شده بود حق داشت چنین نگران اینده ی پسرش باشه کی دوست مادر نوه اش یه زن ناپاک باشه چشمهای گریون فاطمه و ابروی بالا رفته ی زهرا همسر محمد حسن آتیشم میزد ولی چه چاره بود باید میرفتم منتظر نموندم بیشتر از این حرف بشنوم نفس گرفتم و دویدم از جلوی هال که کفشامو‌پوشیدم تا چند خیابان پایین تر از خانه ی امیرحیدر دویدم رفتن به پارت اول👇 https://eitaa.com/MaHouraA/5 ❌کپی حرام پیگرد قانونی دارد❌ 💜 📎💜 💜📎💜 📎💜📎💜 💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜📎💜📎💜
ایتاتون این شکلی میشه🐠
ایتاتون این شکلی میشه♥️🍭