eitaa logo
مهدیه
751 دنبال‌کننده
3هزار عکس
1.3هزار ویدیو
20 فایل
همه عمر برندارم سر از این خمار مستی که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی @khadememahdeea : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حضور عراقی‌های عصبانی از ادامه تجاوزهای آمریکایی و سر دادن شعارهایی علیه آمریکا در محل ترور فرمانده الحشد الشعبی 🔹ابو باقر الساعدی مسئول پشتیبانی و لجستیک و ارکان العلیاوی مسئول اطلاعات کتائب حزب‌الله عراق در حمله‌ای آمریکایی به شهادت رسیدند. به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
چقدر وقیح در کشور عراق به بهانه مبارزه با داعش حضور دارند و فرزندان عراق را ترور میکنند چطور عراقیها اجازه ادامه حضور این خونخواران را در کشورشان میدهند؟! به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
43.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸السلام علیک یا رسول الله شاهکار آفرینش 🎙حاج_محمود_کریمی 🌸🌸🌸🌸🌸 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
😁تلخند۱: یکی از دستاوردهای دولت همین گرانی کمرشکن است که قیمت مواد بسیار بالا رفته بطوریکه بسیاری از افراد بخاطر گرانی فوق العاده مواد مجبور شده اند ترک کنند و این دولت موفق شده کمر اعتیاد را بشکند 🌸🌸🌸🌸🌸 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
کرامات معصومین قسمت ۱۳۵ گله ی حضرت علی اصغر علیه السلام از مرحوم کرمانشاهی ✍علی اکبر مهدی پور شیخ عبدالرحیم کرمانشاهی، جدّ خاندان جلیلی کرمانشاهی، در آخرین لحظات زندگی از فرزندانش سیب مطالبه می‌کند، آنها همه جای کرمانشاه را می‌گردند و پیدا نمی کنند و دست خالی برمی گردد و می‌بینند در مقابل پدر سیب هست. می پرسند: این سیب از کجا؟ می فرماید: پس از رفتن شما پیامبر اکرم، امیرموءمنان، حضرت فاطمه و امام حسین علیهم السلام به بالینم آمدند و این سیب را امام حسین علیه السلام لطف کردند و فرمودند: این را پسرم علی اصغر برای شما فرستاد و گِله کرد که چرا در کتاب مقتل خود مصایب ایشان را ننوشتی! عرض کردم تنها علّتش این است که هر وقت خواستم مصایب ایشان را بنویسم، آنقدر گریه کردم که نوشته هایم از بین رفت. سپس به فرزندان وصیّت می‌کند که مقتلش را چاپ کنند، زیرا معلوم می‌شود که مورد نظر حضرت قرار گرفته است. این مطلب را واعظ ارجمند جناب آقای شریعتی در شب دوشنبه ۶/۸/۸۷ برابر ۲۷ شوال ۱۴۲۹ قمری، بر فراز منبر نقل کردند. 🌸🌸🌸🌸🌸 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
34.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️❤️ ❤️ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِ اللهِ وَعَلَی الْاَرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِنائِکَ ، عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَبَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْن وَ عَلی عَلَیِ بْن الْحُسَین وَ عَلی اَوْلادِ الْحْسَیْن وَ عَلی اَصحابِ الْحُسَین 🎙محمود کریمی ❤️❤️❤️❤️❤️ به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
48.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸🌸 🌸 سلام حسین جانم: عاشقی دردیه دوا نداره دوای عاشقی نگاه یاره 🎙محمود کریمی 🌸🌸🌸🌸🌸 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
کرامات معصومین قسمت ۱۳۶ ✍علی میرخلف زاده لوطى عظيم (لوطى عظيم) به حرم مطّهر (حضرت ابوالفضل (ع) ) رفت و پنجه طلا را از ضريح دزديد و عرض كرد: (يا اباالفضل تو با فتوتى و دست و دل بازى، از تو نمى ترسم. ) پنجه طلا را خواست در بازار كربلا بفروشد، ترسيد او را دستگير كنند، برگشت و متحير ماند كه چه كند. بار دوم به بازار آمد، باز جرأ ت فروش پنجه را پيدا نكرد. بار سوم كه به بازار رفت مردى به او گفت: دنبال چه ميگردى؟ (لوطى) جوابى نداد و داستان را مخفى و پوشيده نگه داشت. دو باره آن مرد گفت: دنبال چه ميگردى؟ باز جوابى نداد. آن مرد او را به مغازه اش دعوت كرد، و به او ناهار داد و پذيرايى كرد و بعد چنين گفت: پنجه را به من بده، و به من گفته اند هر قدر لازم دارى به تو بدهم و بعد در صندوقها را باز كرد و مبلغ زيادى را در اختيار (لوطى) گذاشت. (لوطى عظيم) گفت: (چه خوب است كه آدم با اهل فتوّت و جوانمرد سر و كار داشته باشد. ) سپس از كرده هاى خود پشيمان و نادم شد و توبه كرد. (۱۰) 🌸🌸🌸🌸🌸 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
51.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸🌸 🌸 السلام علیک یا ابالفضل: کسی‌که یاری مثل تو داره بیاره یه سر زلفت و تموم عالم نداره 🌸🌸🌸🌸🌸 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
🌸🌸 🌸 سلام آقاترین آقا "ای شعله ای ز صبح ضمیر تو، آفتاب! از دفتر عِتاب تو، مدّی خط شهاب حجّ پیاده در قدمش روی می نهد هر کس شود ز طوف حریم تو، کامیاب خورشید پا به خشت حریم تو چون نهد؟ ننْهاده است بر سر مصحف، کسی کتاب گردون به نذر مرقد پاک تو بسته است سر رشتهٔ شعاع به قندیل آفتاب از تربت تو، خاک خراسان حیات یافت آری؛ ز دل به سینه رسد فیض بی حساب از زهر رشک، خاک نشابور سبز گشت تا گشت ارض طوس ز جسم تو کامیاب غربت به چشم خلق، چو یوسف، عزیز شد روزی که گشت شاه غریبان تو را خطاب از دوری تو، کعبه سیه پوش گشته است ای آفتاب مغرب غربت! بر او بتاب هر کس که با ولای تو در زیر خاک رفت آید به صبح حشر برون هم چو آفتاب در سایهٔ همای شفاعت، مرا بگیر تا سر برآورم ز گریبانِ آفتاب ✍صائب تبریزی" 🌸🌸🌸🌸🌸 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
🕊بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ🕊 ☀️اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ وَبَرِحَ الْخَفاءُ وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ☀️ 💔💔💔💔💔 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السلام علیکم یا اهل بیت النبوه میلاد آقا امام زین العابدین علیه‌ السلام مبارک باد 🌸🌸🌸🌸🌸 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
فرازهایی از توقیعات مقدّس حضرت بقیة اللّه الاعظم علیه السلام قسمت ۱۷ زمین و حجّت خدا «إنَّ الْأَرْضَ لاتَخْلُو مِنْ حُجَّةٍ إِمّا ظاهِراً وَإِمّا مَغْمُوراً». [۲] همانا زمین، هیچگاه از حجت الهی خالی نمی ماند؛ چه ظاهر و آشکار باشد و چه پنهان و گمنام. ---------- [۲]: - «کمال الدین و تمام النعمة»، ص ۵۱۱؛ «بحارالانوار»، ج ۵۳، ص ۱۹۱. عج ❤️❤️❤️❤️❤️ به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
کرامات معصومین قسمت ۱۳۷ اگر قصاص نبود: *** - برو حيوان، راه بيفت، حركت كن. - شايد زبان بسته درد مي‌كشد، شايد پايش پيچ خورده! - نه فكر نمي كنم، طوري نشده كه درد بكشد. هر كار كردند حيوان تكان نخورد و قدم از قدم برنداشت، گويي او را به زمين ميخ كوب كرده بود. هر دو نفر از مركب هايشان پياده شدند تا ببيند علت چيست. افسار شتر را به جلو كشيدند تا شايد حركتي بكند، اما حيوان مثل كوه، محكم سرجايش ايستاده بود. خواستند شتر را روي زمين بخوابانند تا اگر خسته شده كمي استراحت كند، ولي باز هم سعي شان به جايي نرسيد. آن روز هوا هم خيلي گرم بود، ديگر خسته شده بودند و هر دو عرق مي‌ريختند... مشك آب را از روي شتر برداشت و هم خود از آن نوشيد و هم به همسفرش داد، سپس گفت: آقا، چرا شتر شما امروز اينگونه شده است. - تا حال سابقه نداشته، اين بيست و دومين بار است كه با اين شتر به مكه مي‌روم، ولي تاكنون چنين رفتار عجيبي از او سر نزده بود. - برخيزيم و بار ديگر امتحان كنيم، اگر دير بجنبيم از قافله عقب مي‌مانيم، آن وقت ممكن است از شر راهزنان در امان نباشيم. هر دو نفر برخاستند و دوباره سعي كردند، ولي شتر همچنان سر جايش ايستاده بود، گويي اصلاً قصد تكان خوردن نداشت. اين بار هر دو نفر عصباني شدند. صاحب شتر چوبدستي اش را بالا برد مي‌خواست ضربه اي بزند، اما منصرف شد و دستش را پايين آورد، گفتم: پس چرا نزديد، يك ضربه بزنيد، شايد راه بيفتد. امام سجاد كه خستگي از چهره اش مي‌باريد گفت: آه كه اگر قصاص نمي بود [۱]... و ديگر حرفي نزد. هر دو نفر نشستند. همسفرش از نكته سنجي امام خيلي تعجب كرده بود و با خود مي‌انديشيد: او كه از آزار رساندن به حيواني كه سركشي مي‌كند و نافرمان شده اينگونه بيمناك است، من بيچاره فرداي قيامت چه پاسخي خواهم داد به آنان كه به حق و ناحق ايشان را كتك زده ام. دلش شكست، اشك در چشمانش حلقه زد و تصميم گرفت بعد از سفر حج به نزد آناني برود كه به هر نحوي موجب اذيت و آزارشان شده است و از آنان حلاليت بطلبد. [۲]. ❤️❤️❤️❤️❤️ به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
42.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸🌸 🌸 السلام علیک یا سید الساجدین 🌸🌸🌸🌸🌸 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
🕊بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ🕊 ☀️اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ وَبَرِحَ الْخَفاءُ وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ☀️ 💔💔💔💔💔 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
کرامات معصومین قسمت ۱۳۸ شفاعت جناب حرّ در محضر حضرت ✍علی اکبر مهدی پ شفاعت جناب حرّ در محضر حضرت: روز پنج شنبه سوم محرم الحرام ۱۴۲۲ برابر ۹/۱/۸۰ شمسی، خطیب توانا، حجة الاسلام والمسلمین آقای میرهندی در اصفهان، حسینیه ی مرحوم آیة اللّه موحّد ابطحی نقل کرد که: طلبه ای همسرش پا به ماه بود. همسرش را به اصفهان آورده، در نزد پدر و مادرش گذاشت و به عتبات برگشت. در کربلا، در حرم حضرت سیدالشهداء علیه السلام خواست برای زایمان همسرش دعا کند، خجالت کشید، در حرم قمر منیر بنی هاشم نیز خجالت کشید، در حرم جناب حرّ به ایشان متوسّل شد و عرضه داشت: شما درمحضر مولای خود شفاعت کنید که این زایمان راحت و بدون مشکل انجام شود. به مدرسه رفته در حجره یکی از طلاّب استراحت کرد. در عالم روءیا دید که در مجلسی هست، شخصیت بسیار بزرگواری تشریف دارد و جمعی از بزرگان هستند. بزرگی وارد شد، همه احترامش کردند، نامه ای به بزرگ مجلس تقدیم کرد، او نیز به طرف این طلبه توجه نمود و سر مبارکش را تکان داد. این طلبه از بغل دستی پرسید: آن بزرگوار کیست؟ گفتند: حضرت سیدالشهداء علیه السلام، اینها شهدا هستند و آن پیام آور جناب حرّ می‌باشد. چند روز بعد نامه ای توسّط مسافر به دستش رسید و معلوم شد که در همان لحظه خداوند پسری به او عنایت کرده و برای همسرش هیچ مشکلی پیش نیامده است. ❤️❤️❤️❤️❤️ به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
52.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸🌸 🌸 السلام‌ علیک یا اباصالح مهدی: 🎙محمود کریمی 🌸🌸🌸🌸🌸 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
🌸🌸 🌸 یا صاحب الزمان : "سری دارم که سودای تو دارد به سر سودای رویای تو دارد نمیگیرد به قلبم جا به جز تو که قلب من فقط جای تو دارد من آن ویران نشین دردمندم لبم پیوسته نجوای تو دارد قدم بگذار روی چشم خیسم که شوق روی زیبای تو دارد بگیر این دستهای خالی ام که دخیلی روی پاهای تو دارد به یاد چشم مستت بی قرارم تو را تا زنده هستم دوست دارم... ✍️محمد حبیب زاده" 🌸🌸🌸🌸🌸 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
ره یافتگان وصال قسمت ۳۹ مادری که شفای فرزندش را در مسجد مقدس جمکران گرفت ✍سید محمد متین پور یک زنی است، سالمند و فقیر او را دعوت می‌کنند که در منازلشان تمیز کاری و در مجالسشان خدمتگزار باشد از این طریق إمرار معاش می‌کند. علاقه خاصّی به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و مسجد مقدس جمکران دارد. لذا هر وقت هزینه این سفر را داشت شب چهارشنبه به جمکران مشرّف می‌شد. او یک بچه دارد آن هم یک جوان حدود بیست ساله ، یک روز با موتورش با ماشینی تصادف می‌کند و ضربه مغزی می‌شود که خودش هم مقصّر بوده است. او بی هوش می‌شود در حالیکه از دهان و بینی او خون می‌آمده است او را به بیمارستان برده و بستری میکنند. پزشکان نتیجۀ معاینه را این طور اعلام می‌کنند که فوراً باید کاسۀ سر را برداشته و چند عمل جراحی انجام دهند که دکتر جرّاح پنج میلیون می‌خواهد و خرج بیمارستان و دارو و غیره هم حدود هفت میلیون می‌شود. آنها را فوری به حساب واریز کنید تا فردا او را جراحی کنیم. مادر هیچ نداشت و کسی را هم ندارد، در فکر فرو رفت که چه کند، عقلِ او راهی را به او نشان داد. تنها راه، پناه به کشتی نجات و فریادرس بیچارگان یعنی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است. لذا گفت: قبول دارم تا فردا که می‌خواهید عمل کنید، مقدمات عمل را انجام دهید. تا فردا قبول کردند او آمد از بیمارستان بیرون ماشین در بست گرفت که او را ببرد مسجد مقدس جمکران، پس از یکی دو ساعت توقف برگرداند، راننده می‌گوید او را سوار کردم تا جمکران گریه می‌کرد و با امام زمان صحبت می‌کرد تا به در مسجد که رسیدیم قبل از آن که ماشین توقف کامل کند درب ماشین را باز کرده خود را از ماشین پایین انداخت و غَلتان داخل مسجد شد. همراه او بودم مشغول نماز شد بعد از نماز سر به سجده گذاشته و می‌گفت: آقا با صد اُمید بر درِ این خانه آمدم، آن کنیزی که هر وقت او را دعوت می‌کردی می‌آمد و برای مظلومیت مادرت و مصائب آن بزرگوار اشک می‌ریخت، برای عمّۀ سه ساله ات ناله می‌زد و برای طفل شیرخوارۀ جَدَّت می‌گریست. حال تنها گشتم، پسر جوانم در بیمارستان بستری است میخواهند او را عمل کنند در حالیکه او در حال فوت می‌باشد تُرا به پریشانیِ عمه جانت حضرت زینب سلام الله علیها مرا از این پریشانی نجات بده. پس از دو ساعت حرکت کرده به اصفهان آمدیم به بیمارستان رفتیم نزدیک اطاقش شدیم، دیدیم دمِ اطاق عده ای از دکتر‌ها و پرستارها و دیگران ایستاده اند در حالیکه بعضی‌ها گریانند با خود گفتم جوان مرده است، ولی وارد اطاق که شدم دیدم جوان روی تخت نشسته در حالیکه لیوان شیری می‌خورد چشمش به مادرش که افتاد گفت: مادر کجا رفته بودی؟ چکار کردی؟ گفت: چطور شد؟ گفت: در آن حال دیدم اطاقم بوی خوشی و روشنایی خاصّی پیدا کرد، چند نفر وارد شدند یکی از آنها برجسته تر بود، پیش آمد، دست مبارکش را روی سرم کشید و فرمود: بلند شو تو خوب شدی، مادرت شبهای چهارشنبه مهمان ماست و با عزاداری برای مادرمان موجب رضایت ما می‌گردد، حال آمده و مرا به جان مادرم قسم داده، من درِ خانه خدا وساطت کردم و خدا تو را شفا داد، بلند شو، تو هیچ مشکلی نداری. با مختصر دارو او را مرخّص کردند. 🌸🌸🌸🌸🌸 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🌸 🌸 سلام ای فریادرس بیچارگان : درحسرت رویت شب ما چون گیسویت شد یلدایی دارد به جنون می‌کشد افسانه این شیدایی ماه دل آرا گلعذارا ازچه رو در آسمان چشم ما کم پیدایی 🌸🌸🌸🌸🌸 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea