فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 آقای ماموری که هنگام حضور در حرم شاهچراغ به کلاه ضدگلولهات توجه نکردی
🔻با سر عریان دویدی تا تروریست جنایتکار قربانی بیشتری نگیرد...
جمجمهات را بخدا سپردی
خدا حافظ تو باشد که سپر بلا شدی
#لبیک_یا_خامنه_ای
#شاهچراغ
#برای_آرتین
✅ @Maktabesoleimanisirjan
6.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 خاله! تیر زدن تو سر مامان، خاله مامان مرده، اما کی میاد پیش من!؟
🔹قصه پر غصه مجروحیت آرتین و شهادت پدر و مادرش از زبان خالهاش
#برای_آرتین
#شاهچراغ
پ.ن: این بچه ۵ ساله چه صحنههایی دیده😭
@Maktabesoleimanisirjan
مکتب سلیمانی سیرجان
#به_وقت_رمان #پارت55 میدانم نباید جلب توجه کنم. از گوشه چشم نگاه میکنم که ببینم کار چه کسی بود، ا
#به_وقت_رمان
#پارت56
(ادامه دوم شخص مفرد)
بعد از اینکه توی فرودگاه اسلحههامونو تحویل گرفتیم، با یه تاکسی راه افتادم پشت سرشون. قرار شد خانم محمودی فقط حواسش به اریحا منتظری باشه و ستاره و منصور و آرسینه به عهده من. اویس هم چون چهرهش لو رفته بود بهش اجازه ندادم توی تعقیب و مراقبت همراهمون باشه و گفتم فعلا بره خونه امن و پشتیبانی رو به عهده بگیره.
توی هتل عامل نداشتیم و کارمون سخت شد. خانم محمودی میتونست با پوشیه تردد کنه که شناسایی نشه، اما من نه. دوربینای مداربسته شده بودن معضل. سعی کردم صورتم رو بین شال گردن و چفیه بپیچم که پیدا نشه. من اتاق کنار اتاق ستاره و منصور رو گرفتم که خدا رو شکر خالی بود و خانم محمودی توی یکی از مسافرخونههای روبهروی هتل اتاق گرفت؛ جوری که پنجره اتاقش به اتاق خانم منتظری مشرف باشه و قرار شد تمام وقت با همون میکروفونی که به خانم منتظری دادیم شنودش کنه. پس از نظر شنود اتاق آرسینه مشکل نداشتیم اما مشکل شنود اتاق ستاره و منصور بود که باید خودم درستش میکردم.
همون عصر روز اول یه سر رفتن حرم. وقتی خانم محمودی تایید کرد که از هتل خارج شدن، به این فکر کردم که نقشهم رو عملی کنم. قبلا یه دوری توی زیرزمین و موتورخونه هتل زده بودم؛ البته دزدکی. سریع یه لباس نظافتچی برداشتم و تنم کردم و با وسایل نظافت رفتم بالا. باز کردن در اتاق کاری نداشت؛ اما چیزی که مهم بود این بود که میکروفون رو کجا بذارم که ستاره نفهمه. ستاره یه حرفهای بود؛ حتما اتاق رو چک میکرد. باید میکروفون رو جایی میذاشتم که عقل جنم بهش نرسه، چه برسه به یه شیطانی مثل جنابپور!
وقت زیادی هم نداشتم و اگه موندنم توی اتاق طولانی میشد دردسر درست میشد. به همه اتاق یه نگاه انداختم. اولین جاهایی که جنابپور چک میکرد، زیر تختها و میز و پشت تابلو و ساعت بود. اما قطعا شن و ریگهای گلدون مصنوعی رو زیر و رو نمیکرد. فکر بدی نبود؛ مخصوصا که پای گلش شن و ریگ ریخته بودن که تراکمش کمتر از خاکه و اشکالی توی ضبط صدا به وجود نمیآورد. یکم از ریگها رو کنار زدم و میکروفون رو گذاشتم داخل گلدون و روش رو طوری پوشوندم که مثل اولش بشه. همه اینا یه دقیقه هم طول نکشید. از اتاق رفتم بیرون و حالا باید یه فکری برای دوربینای مداربسته میکردم. سرفرصت، نصفشب رفتم و فیلمهای اون ساعت رو پاک کردم.
سحر، خانم منتظری با منصور رفتن حرم و خانم محمودی اونجا باهاش مرتبط شد و شماره خط امنی که باید باهاش مرتبط بشه رو بهش داد. دلیل اینکه اینطوری باهاش مرتبط شدیم این بود که اولا بفهمه مراقبش هستیم و دوما پیام حتما به دست خودش برسه.
طبق گزارش خانم محمودی از شنود خانم منتظری، قرار شد ساعت ده و نیم خانم منتظری و آرسینه برن حرم. فهمیدم باید یه خبرایی باشه که باید خانم منتظری رو از هتل دور کنن. خانم محمودی دنبال خانم منتظری رفت و من موندم هتل و منتظر شنود.
ساعت یازده ظهر بود که براشون مهمون اومد. از صدای مکالماتشون حدس زدم دوتا آقا و یه خانم باشن که همه فارسی حرف میزدن، اما یکی از مردها و همون خانمی که برامون ناشناس بود فارسی رو خیلی خوب صحبت نمیکردن و یه لهجه خاصی داشتن. چون با یکی از دوستان عراقی به اسم فؤاد که پایین هتل مستقر بود تماس گرفتم و گفتم وقتی خارج شدن، آمارشونو دربیاره و عکس بگیره که بعد از ایران استعلام بگیریم ببینیم اینا کی اند. خیلی باهم حرف زدن؛ اما اینا فقط یه قسمتشه:
مرد اول: خیلی دلم میخواست ببینمت منصور. ستاره زیاد ازت تعریف میکرد اما دوست داشتم با خودتم یه ملاقاتی داشته باشم.
منصور: لطف دارید جناب!
مرد اول: کم پیش میآد یه نیرو اینهمه سال بتونه توی رژیم ایران دوام بیاره و کارش رو بکنه. باید به تو و ستاره آفرین گفت.
ستاره: آموزشای شما بوده که باعث شده ما خوب عمل کنیم.
مرد اول: خب منصور، چی برامون آوردی؟
منصور: تموم چیزایی که خواسته بودید. پرینت تمام اطلاعات مالی و خریدهایی که صنعتِ (...) داشته. بفرمایید.
خدا میدونه وقتی شنیدم یه آدم با سابقه جبهه و ظاهر مذهبیش اینطوری نوکری اجنبیها رو میکنه چقدر دلم میخواست بیخیال همه چیز بشم و برم تا میخوره بزنمش. بیغیرت یه عمر سر سفره انقلاب نشسته و توی این سیستم برای خودش کسی شده، حالا داره برای دشمن کشورش خوشخدمتی میکنه. یه آدم تا چه حد میتونه پست و حقیر باشه؟ البته خدا رو شکر، از وقتی متوجه شدیم درحال جاسوسی هست با همکاری حفاظت ادارهشون به شکل نامحسوسی دسترسیهاش رو کمتر کردیم و اطلاعات سوخته یا غلطانداز در اختیارش گذاشتیم تا توی مدتی که درحال تحقیق هستیم نتونه ضربه مهمی به صنعت دفاعی کشور بزنه.
#رمان
🌱🌹مکتب سلیمانی #سیرجان 👇
┄┅┅┅┅❀💟❀┅┅┅┅┄
🇮🇷 @Maktabesoleimanisirjan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍️ ستارهباران شهدای #شاهچراغ در مشهد
(کهکشان شاهچراغی)
تصاویری زیبا از تشییع پیکر شهدا در حرم مطهر رضوی مشهد
📌 #اخبار
#برای_آرتین
@Maktabesoleimanisirjan
مکتب سلیمانی سیرجان
« بِسمِ اللهِ القاصم الجبارین » 📖 روایت «هزار و دوازدهمین نفر» 🔻ادامه قسمت سی و پنجم: پذیرش مسئو
« بِسمِ اللهِ القاصم الجبارین »
📖 روایت «هزار و دوازدهمین نفر»
🔻ادامه قسمت سی و پنجم :پذیرش مسئولیت
از دستم کلافه شده بود.
یک دفعه دیدم چشم هایش پر از اشک شد و صدایش را آورد بالا وگفت:توی این وضع مملکت اگه آقامحسن به امام بگه نمی پذیرم،خیانت کرده،اگه من به آقامحسن بگم نمی پذیرم جنایت کردم.
تو که به من می گی نمی پذیرم،هم جنایت کردی هم خیانت.دهانم بسته شد.
بچه ها از در سنگر سرک می کشیدند و نگران بودند که چراحاج قاسم گریه میکند.
دستم رابه نشانه تایید گذاشتم پشت حاجی و به داخل سنگر هدایتش کردم.
از آن به بعد تا آخر جنگ شدم مسئول اطلاعات عملیات لشکر۴۱ثارالله.
🗣️علی نجیب زاده از فرماندهان لشکر41ثارالله نشریه فکه ش202
✅#حاج_قاسم #ایران
🌱🌹مکتب سلیمانی #سیرجان 👇
┄┅┅┅┅❀💟❀┅┅┅┅┄
🇮🇷 @Maktabesoleimanisirjan
👆با ماهمراه باشید با هر شب یک خاطره
ناب از ســـرداردلهــاازکتاب 📖 روایت
•●"#هزار_و_دوازدهمین_نفر"●•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلتنگ صداش 😔
تو مکن تهدیدم از کشتن ....
برای دل مادر آرمان.... 💔
#شاهچراغ
#حاج_قاسم
#آرمان
🌱مکتب سلیمانی #سیرجان 👇
┄┅┅┅┅❀💟❀┅┅┅┅┄
@Maktabesoleimanisirjan
مکتب سلیمانی سیرجان
دلتنگ صداش 😔 تو مکن تهدیدم از کشتن .... برای دل مادر آرمان.... 💔 #شاهچراغ #حاج_قاسم #آرمان 🌱مکتب س
مراسم وداع با شهید مدافع امنیت
🌹#آرمان_علی_وردی🌹
هم اکنون شبکه سوم سیما
هر وقت کسی ازت تعریف کرد بگو خدایا ممنون که ستّارالعیوبی…
خدایاشکرت که عیب های منو میپوشونی...
#صبح_شد_خیر_است
#صبح_بخیر
#خدا
مکتب سلیمانی#سیرجان
@Maktabesoleimanisirjan