eitaa logo
ملکـــــــღــــه
14.8هزار دنبال‌کننده
15.7هزار عکس
4هزار ویدیو
7 فایل
انَّ مَعَ العُسرِیُسرا💚 اینجا دورهمی خانوماس🥰 تجربیات خاطرات و درددلاتون و سوالاتتون رو به آیدی زیر بفرستید @Yass_malake لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88 رزوتبلیغات https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شنبه است قطعا است💚🌱 ۱۴۰۱/۱۰/۸ @Malakeonline
❖ متنی فوق العاده زیبا 🍂🌼🍃 دنیا ؛ به "شایستگی هایت" پاسخ میدهد نه به " آرزوهایت " پس شایسته ی آرزوهایت باش... چه بسیار انسانها دیدم تنشان "لباس" نبود...! و چه بسیار لباسها دیدم که درونش "انسانی" نبود! به هر کس"نیکی" کنی او را "ساخته ای" و به هر کس"بدی" کنی به او "باخته ای" پس بیا بسازیم و نبازیم 🍂🌼🍃 @Malakeonline
- T.me-X-MusiCeYou - Fazel Deriss Khate Akhmat.mp3
9.24M
یه آهنگ دلچسب گوش کنیم تقدیم با عشق😍🍀 @Malakeonline
❖ متنی فوق العاده زیبا 🍂🌼🍃 دنیا ؛ به "شایستگی هایت" پاسخ میدهد نه به " آرزوهایت " پس شایسته ی آرزوهایت باش... چه بسیار انسانها دیدم تنشان "لباس" نبود...! و چه بسیار لباسها دیدم که درونش "انسانی" نبود! به هر کس"نیکی" کنی او را "ساخته ای" و به هر کس"بدی" کنی به او "باخته ای" پس بیا بسازیم و نبازیم 🍂🌼🍃 @Malakeonline
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
است قطعا است💚🌱 ۱۴۰۱/۱۰/۹ @Malakeonline
به قلم خوب برای ابتدا از نحوه کار با این دستگاه شروع میکنیم بعد ازت میخام روند تولید رو تو شرکتمون توضیح بدی _چشم هر چی شما بگید هر چند من دوس داشتم بریم از نزدیک هط تولید ببینیم _اونم به وقتش شما فعلا بیمه نیستین باید یک هفته آموزشیتون بگذره بعد خانم بهرامی توضیح میداد و منم هم توضیح میدادم هم سوالاتمو میپرسیدم _امروز بهتر از دیروز بودین _نه زیاد _خوب برا روز دوم همینم خوبه دیگه _میشه لطفا میکروبی یه بار دیگه مرور کنیم _شما چون شیمی هستین تمرکزتون رو آزمایشات شیمیایی بزارید آزمایشگاه میکروبی با من بعدا که راه افتادین شاید خودتون تنهایی هم انجامش بدین نسکافه میخوری _خوردنش که الان با این حجم خستگی حتما لذت بخشه ولی حتما ایشاله اگه استخدام شدم باید براتون نسکافه بخرم بیارم خانم بهرامی خندید با خندیدنش زیباییش چندین برابر شد به زیباییش حسودیم شد همراه نسکافش کیک هم آورد و مثل همیشه آروم و متین گاهی به من گاهی به پنجره نگاه میکرد کلا خانم کم حرفی بود شایدم با من راحت نبود مثل دیروز نیم ساعت وقت ناهار داشتیم و بعد کلی آزمایش بعضیاش راحت بودن و کامل یاد گرفتم بعضیاش پیچیده و حساس روزمون بعد کلی خستگی تموم شد دوباره خانم بهرامی با ماشین خودش رفت و منم رفتم سرویس شرکت بالافاصله بعد من خانم عینکی اومد و نشست رو سرجای صبش _بیا پیش من بشین لبخندی زدم و گفتم _پس دوستتون _حالا تو بیا برا اون جا زیاده رفتم پیشش نشستم _من سمیه رضایی هستم آشپز شرکت ذوق کردم _پس اون غذاهارو شما میپزین _بعله و اگه بد میشه تفصیر من نیس تقصیر اون مدیرخسیسمون که خوب خرج نمیکنه خندیدم _میشنون ها _بشنوه مگه من میترسم تو روشم میگم بهش میگم خیلی خسیسی تو اسمت چیه چن سالته _من ایلای رسولی مقدم هستم کارشناس شیمی خوشبختم ایلای جون اسمتم مثل خودت قشنگه _ممنونم تا رسیدن به مقصد خانم رضایی که فهمیده بود من یه دختر دارم از روشهای تربیت فرزند گرفته تا نحوه بو گیری یخچال و خانه داری حتی میکاپ و شنیون موی کودک گفت اصلا نفهمیدم کی رسیدیم... @ElayOnline پارت520 رمان ❤️جمعه ها پارت نداریم❤️ 🌺 🍃🌺🍃 🍂🍃🌺🍂🍃🌺 ❤️🍂🍃🌺🍂🍃🌺🍂🍃🌺🌺🌺🌺
به قلم وقتی رسیدیم مینی بوس شرکت نگهداشت از خانم رضایی خداحافظی کردم اینطور که متوجه شدم خانم رضایی هم ،آشپزی میکرد و هم نظافت جووون بود ولی میگف ۴۲سالس خیلی راحت و بدون افاده بود سمت خونه راه افتادم و مثل دیروز هم مامان و آیسو به استقبالم اومدن چقدر خوبه داشتن حامی داشتن خانواده داشتن کسایی که دوست دارن و بهت قوت قلب میدن میان به استقبالت و تو به خاطر وجود اونا تصمیم میگیری بازم بحنگی و تسلیم نشی _خوب امروز چیکارا کردین _مامانی زهرا خانم گفت همین خیابون خودمون مهد داره مامان_بعله و منو آیسو قراره فردا بریم مهد و نوه خوشگلمو ثبت نامش کنم روزی سه چهار ساعت بره مهد سرش گرم بشه با زهرا خانم سبزی پاک کردیم و برا شاممون یه آش عالی درست کردم _بح بح من اون روز سیر نشدم بازم دلم آش میخواست _نوش حانت کمی استراحت کن بعد شام میارم بخاطر تو شام زود میزارم _از آیناز چه خبر زنگ زده بود حالتو میپرسید از ماشین میپرسید این حرفا تاکیید کرد بری ثبت نام گواهینامه _الان فقط میخام حواسم رو این کار باشه این هفته تموم بشه تکلیفم روشن بشه میشینم یه برنامه درس حسابی مینویسم فاطمه هم زنگ زده گوشیم نشد جواب بدم _آره اونم به من زنگ زد گفت فردا بعداز ظهر وقت دکتره _وااای فاطمه هم ول کن این دکتر نیستا _نه مادر چرا ول کنه حرف حرف سلامتیت برو دکتر قشنگ جای عملت ببینه مگه نمیگفتی درد میکنه _دردش زیاد نیس _خوب همون یه ذره هم نباید باشه _آخه من فردا خسته هستم چجوری بعد شرکت برم مطب دکتر _فاطمه خانم خودش میاد دنبالت آهی کشیدم و گفت _باشه @ElayOnline پارت521رمان ❤️جمعه ها پارت نداریم❤️ 🌺 🍃🌺🍃 🍂🍃🌺🍂🍃🌺🍂🍃🌺 ❤️🍂🍃🌺🍂🍃🌺🍂🍃🌺🌺🌺🌺
مزاحم تو مغازه بابا نشسته بودم که یکی از رفیقام اومد مغازه و با خوشحالی گفت امروز شماره یک دختر رو پیدا کردم که به اشتباه بهش پیام داده بود گفت از صداش مشخص که بچه است گفتم کو زنگ بزن ببینم کیه وقتی شماره رو میگرفت ناخودآگاه شماره دختر رو نگاه کردم البته هیچ قصد و غرضی نداشتم دختره گوشی رو برداشت و با عصبانیت گفت _ آقای محترم خوشت میاد یکی مزاحم خواهر شما بشه من یک اشتباهی کردم شماره شما را با یکی از دوستانم اشتباه گرفتم معذرت خواهی هم کردم حالا شما دست بردار نیستی من و دوستم این ور خط فقط میخندیدیم ممد گفت عزیزم مهرت به دلم نشسته چی میشه یکم مهربون باشی دختر با عصبانیت گفت برو گمشو و گوشی رو قطع کرد تو همین حال دوتا دیگه از دوستامون وارد مغازه شدن ممد قضیه رو گفت شماره رو بلند بلند واسه همه خوند تا همه مزاحم دختر بشن من گفتم کاری ندارم ممد از صداش معلوم بود خیلی عصبانیه پدری برادری میگه برامون دردسر میشه بچه ها بهم خندیدن و گفتن چقدر ترسویی چجوری میخواد مارو پیدا کنه این پیش شماره واسه شهرستان کی میخواد بره شکایت کنه بیاد مزاحم را پیدا کنه دوره این حرف‌ها گذشته کمی گفتند و خندیدند و رفتن از اون روز هر روز که به مغازه می اومدن شماره رو میگرفتن شماره گاهی خاموش بود گاهی زنگ میخورد ولی جواب نمی داد گاهی هم پیام می فرستاد و می نوشت که خواهش می کنم مزاحم نشید نمیدونم چرا ولی دلم برای دختر سوخت بعد از رفتن رفیقام برایش پیام نوشتم و گفتم من از دوستای شماره هایی هستم که مزاحمت میشن و باهات کار دارم لطفاً گوشی رو بردارید زنگ زدم گوشی رو برداشتم گفتم چرا گوشیتو کلا خاموش نمی کنی اینا بیخیالت بشن یا یه خط دیگه بگیری گفت دانشجو است و با دوستاش و خانواده اش در ارتباط نمیتونه گوشی کلا خاموش کنه یا سیم کارت دیگه بگیره و اینکه دوست نداره خانواده‌اش خصوصاً پدر و برادرش بفهمن که مزاحم داره خصوصاً در این مورد که خودش باعث شده شمارش بیافته دست مزاحم نمیدونم چرا ازش خوشم اومد گفتم سعی می کنم یواشکی شماره را از گوشی دوستام پاک کنم و این صحبت شد باب آشنایی ما از آن روز واقعاً سعی کردم شماره را از گوشی ممد و دوستای دیگه پاک کنم گاهی بهش زنگ میزدم و به این بهانه باهاش صحبت میکردم دختر خیلی خوبی بود بالاخره شماره را از گوشی همه دوستان پاک کردم ولی متاسفانه اونا شماره ها رو به دوستای دیگر شون هم داده بودن یه روز ازش خواستم ببینمش قبول نکرد گفت بهم اعتماد نداره و میترسه بعد از کلی قسم خوردن بالاخره راضی شد و توی کافه قرار گذاشتیم به دیدنش رفتم باورم نمیشد یک دختر با قد متوسط و بانمک و خوشگل بود یک دل نه صد دل عاشقش شدم ولی اون همچنان می ترسید و آدرس نمیداد یه روز که باهاش قرار داشتم مادرم رو با خودم بردم فرشته همش خجالت میکشید بالاخره مادرم تونست آدرس رو ازش بگیره با مامان و بابا به خواستگاری اش رفتیم بابام آدم معتبری بود کار داشتم خونه داشتم ماشین داشتم برای همین هم خانواده‌اش زود قبولم کردن فرشته بهم اعتماد کرده بود بعد از عقد یک سیم کارت جدید براش گرفتم با همه دوستام قطع رابطه کردم اونا هرگز نفهمیدن فرشته همون دختری بود که مزاحمش میشدن از انتخابم راضیم و خداروشکر می کنم که انتخاب درستی کردم ما خوشبختیم😊 @Malakeonline