#رسیدن_به_مراد
#حاجت
🌸✨حضرت امام رضا ﷺ؛
هر کس روزی 《۸۰ 》مرتبه
【...اللطیف...】
بگوید بہ مراد دل خود مےرسد
و مهمات او آسان مے گردد
📚بحر الغرائب ۶۲
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#احسن_القصص #تشرفات (قسمت اول) جناب آقای محمدخزاعی از خدمتگزاران با اخلاص و رئیس اداره خدمه حرم مط
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
#احسن_القصص #تشرفات (قسمت اول) جناب آقای محمدخزاعی از خدمتگزاران با اخلاص و رئیس اداره خدمه حرم مط
#تشرفات (قسمت دوم)
#امام_زمان
در این هنگام چشمم به اتومبیلی که کنار خیابان ایستاده بود، افتاد. برای کمک گرفتن به طرف اتومبیل رفتم، دیدم چند نفر از اعضای یک خانوادهاند. پیش مرد خانواده رفتم و با مختصر عربی که می دانستم فهماندم که آب می خواهم. گفت: بنشین تا برایت آب بیاورم. تا نشستم گفتم: یا الله! یا علی! یا محمد! مرد عرب با عصبانیت و پرخاش گفت: «مو علی، مو محمد، فقط الله، انت جعفری؟»(نه علی، نه محمد، فقط خدا! تو شیعه ای؟) گفتم: نعم، بله.
✨💫✨
مرا طرد کرد و به من آب هم نداد. از ترس بلند شدم و براه افتادم. جوانی دنبالم آمد و ظرف آب را بدستم داد و فهماند که پدرم خیلی عصبانی است زود بخور و برو که ممکن است تو را بکشد! به راه افتادم و چون جایی را بلد نبودم تا نزدیک غروب راه می رفتم، حالم کاملا دگرگون و مشرف به مرگ بودم، نفس تنگی و ضعف مرا ناراحت کرده بود از خداوند مدد خواستم و توسل به اهل بیت علیهم السلام خصوصا امام زمان ارواحنا فداه پیدا کردم.
✨💫✨
در این هنگام چشمم به درختی افتاد، با خود گفتم: حالا که می میرم بهتر است خودم را به درخت برسانم که زیر درخت بمیرم. هنوز به درخت نرسیده بودم که صدایی شنیدم به زبان فارسی می گفت: حاج عباس! حاج عباس! برگشتم، جوانی را دیدم با پیراهن سفید و عبای زردرنگی که...
ادامه دارد ...
🌹اللهم ارنی الطلعة الرشیدة
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️سه ساعتی از روز عاشورا که هیچ کسی طاقت دیدن آن را ندارد
#شام_غریبان
#امام_حسین
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
#سلام_امام_زمانم
﴿مَهـــــد؎ جــٰـــآنمﷻ𑁍﴾
⇠سوختــــَـم أز هِجـــــر↡↡
⇠ آهَـــــم رٰا بِخـــــر ...
◈حَســـــرتِ عُمـــــر تبـــــٰاهَم را بِخَـــــر...●
■گـــــرچِہ در عصیــٰـــان مــــَـرٰا هــَـــم،
دیـــــدها؎ ↓↓
⇇لٰاأقــَـــل شَـــــرم نِگـــٰــاهم رٰا بِخـــــر□
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
#امام_زمان
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
□خـــــوٰابـَــــش رٰا دیـــــدَنـــــد،
گُفـــــت :↡↡
⇇بِه خــــٰـانم هـــٰــا بِـــــگو :
حِجـᰔــــآب هَماننـــــدِ،
↶چَتــ⛱ـــر؎ أســـــت،↷
◇◇کہ اِنســـــان را دَربَـــــرٰابـَــــرِ،⇩⇩⇩
_بٰـــــارآنـــے أز گنـــاه حِفـــــظ مےکنـــــد۔⇨
◇◇شَهیدمحمّدهٰاد؎ذوالفقٰار؎◇◇
#حجاب
#چادرانه
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
■رَسیـــــد وَقـــــت سَفـــــر ،↡↡
⇇سَر بــہ زیـــــر شد﴿ زِینــــــب ۜ۔۔𔘓﴾
◇◇«حُســـیـــــــنﷺ 𑁍»،
_چِشـــــم تُـــــو رُوشـــــن !
أسیـــــر شُـــــد" زِینــــــب ۜ "✿⇉
【..¹¹محـرم...】
#یازینب
#شام_غریبان
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
«عَلَیـــــکُنَّ بِـــــالفـــــرار۔۔۔»
⇇فَـــــرٰار کُـــــنیـــــد!!!
↶رأس ﴿حُسیـــــنﷺ𔘓 ﴾↡↡
⇇بہ نِیـــــزه هـــٰــا۔۔
■آتیـــــش زَدن بِہ خِیـــــمہ هـــٰــا↷
#شام_غریبان
#امام_حسین
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#کارگاه_خویشتن_داری ۲۷ #استاد_شجاعی ☄ کوچکترین فعل ما، که حرمت و تقدّس حریم شخصی افراد و امنیّت روان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کارگاه خویشتن داری 28.mp3
14.96M
#کارگاه_خویشتن_داری ۲۸
#استاد_شجاعی
📌هنگام قضاوت دیگران،
رویِ برچسبهایی که به رفتار و زندگی آنان میزنیم؛
درحقیقت صفاتِ نفس و ویژگیهای شخصیتی خودمان را یادداشت میکنیم.
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
واینـَــــک شُمــــٰـا و↡↡
⇇ دُنیــــــــــٰا؎ ِ....
╰➤
◇◇بـــــے﴿حُسیـــﷺــن𔘓⇉﴾
#امام_حسین
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
سلام عزیزانم در طول چهار یا پنج قسمت سرگذشت زعفر جنی را داخل کانال میگذارم
زعفر جنی علیه الرحمه
#زعفر_جنی
قسمت اول
اینجاداستان زندگی زعفر, آزاده ای از طایفه جن رو می خونید, که عشق به خدا واهل بیت زندگیش رو عوض کرد و به جای پادشاهی و سلطه به طایفه های جن, محبیاهل بیت رو اختیار کرد, چه بی قرار در عشق به خدا و اهل بیت بود و چهمصیبت بزرگی بهش وارد شد وقتی سر آقا و مولای خودش رو بالای نیزه ها دید , زعفر چه باوفا بود و چه نیکو جایگاهی پیدا کرد. زهد , راستویی و عشق روسرلوحه کار خودش قرار داد و تو ایمان و صبر و پایداری از خیلی از انسانهاجلوتر رفت , پس بار الها , رحمتت را بر او بیفزای , نسلش را با دین و عشقخود آمیخته و پایدار فرما و محبی اهل بیت را نصیب فرزندانش گردان و او رادر جوار رحمت و عنایت خود آرام و با دوستاران و صالحان درگاهت محشورفرما.. آمین یا رب العالمین ..
وقتی که خاتم انبیا و موکب همایون, حضرتختمی مرتبت محمد مصطفی (ص) از جنگ (سکاسک و سکون ) با فتح و با خوشحالی وبا غنائم مفصل مراجعت نمودند, به زمین شورزار و بی آب و علفی رسیدند که درآن صحرا , صدایی جز عفاریت جنیان و فریاد غولان بیابان شنیده نمی شد. سپاهپیغمبر از شدت گرما و حرارت چشمانشان تار شده بود پس به خدمت حضرت پناهبردند , حضرت فرمود : آیا کسی از شما این منطقه را می شناسد؟ شخصی به نام ( عمر ابن امیه ضمری) به خدمت حضرت عرضه داشت : یا رسوال الله! من کاملااین وادی را می شناسم و مکرر با اسبان راهوار از این منطقه عبور کردم , دراین بیابان هیچ پناهگاهی وجود ندارد و هیچ لشگری به این صحرا نیامده جزآنکه صدمات طاقت فرسا نصیبشان گردید , زیرا این مکان مقام جنیان متمرد ومسکن شیاطین و محل عبور و مرور ابلیس می باشد. این وادی را ( کثیب ازرقمی نامند , بیابانی است بسیار خوفناک , مسلمانان وقتی که مطلع شدندبیشتر روی به حضرت آوردند و راه نجات از آن منطقه را تقاضا نمودند).
پیامبراکرم فرمود : آیا کسی هست که نشانی از آب دهد و من برای او در حضور الهیضامن بهشت شوم ؟ باز (عمر ابن امیه ) عرض کرد : یا رسوال الله! در اینبیابان چاهی است که آن را (( بثر ذات العلم )) می نامند , آبش سردتر ازبرف است. اما , احدی قادر نیست از آن استفاده کند! زیرا آن چاه محل اجتماعجن و عفریت هاست که آنها بر سلیمان ابن داود (ع) تمرد کردند, و مردم را ازآن آب منع می کنند, سواری در آنجا منزل نمی کند مگر آنکه او را هلاک میکنند و لشگری به آنجا وارد نمی شود مگر آنکه اکثر آنها را می سوزانند. نقلکرده اند که : (( تبع یمانی )) در این وادی منزل کرد که ده هزار نفر ازسواران او را سوزاندند, (( برهام ابن فارس )) , پیاده شد و جمع کثیری ازلشکر او تلف شدند, (( سعد ابن برزق )) لشگر کشید و بیست هزار از سواران اواز بین رفتند و هم اکنون نیز کله های قربانیان, مثل تخم شتر مرغ در اطرافچاه پراکنده است. حضرت فرمود : (( لا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیمو افوض امری الی الله )) بعد امر فرمود, مسلمانان پیاده شوند و خیمه ها رابرپا نمودند, حرارت زمین و هوا دقیقه به دقیقه بیشتر می شد , لشگر همه بهآب احتیاج مبرم داشتند , حضرت در بین لشگر با صدای بلند می فرمود : ایمعاشر مسلمین کیست از شما بر سر آن چاه برود و از برای ما خبری بیاورد تامن _ پیش خدا _ بهشت را برای او ضمانت کنم.
پس (( ابوالعاص ابن ربیع )) که برادر رضاعی حضرت پیامبر بود , عرض کرد : یا رسول الله ! این افتخار رابه من مرحمت کن , زیرا یک مرتبه دیگر هم من به همراه جمع کثیری بر سر اینچاه رفته بودیم, چون بر سر چاه رسیدیم عفریتی عظیم از چاه نمودار شد هر کساز ما که اسب تندر داشت نجات یافت , مابقی هلاک شدند, اما یا رسول الله! من آنروز هنوز به اسلام مشرف نشده بودم, الحمدلله خداوند ما را به وجودمسعود شما هدایت فرمود و از برکت دین مقدس اسلام امیدوارم آسیبی به مننرسد. حضرت دعای خیر در حق (( ابوالعاص )) فرمود و اجازه رفتن داد و دهنفر از شجاعان و دلیران برجسته سپاه را همراه (( ابوالعاص )) فرستادند, همه اینها با تجهیزات کامل روانه شدند, وقتی که به نزدیک چاه رسیدند, ناگاه عفریتی از میان چاه, مانند نخله سیاه , تنوره کشان یر به آسمانکشید, چشمها مانند طشت پر از آتش و دهانش را مانند غار افراسیاب گشوده وشعله آتش به جای نفس از دهان او بیرون می آمد, در آن وقت تمام بیابان راآتش و دود احاطه کرد, مانند رعد قاصف سیحه بر می کشید و زمین از هیبت لرزهاو به لرزه در آمد که در آن لحظه مسلمانان خواستند فرار کنند که (( ابوالعاص ابن ربیع )) فریاد بر آورد که (( یا اخوانی , من الموت تهربون ؟)) یعنی (( ای برادران , آیا از مرگ فرار می کنید؟ ))
در جای خود بایستید و مرا با این عفریت تنها بگذارید از بر او ظفر یافتم مقصود حاصل است والا سلامم را به رسول خدا برسانید ..
پسابوالعاص , شمشیر بر کشید و قدم جرات پیش نهاد, آن عفریت فریاد کشید: کیستید و برای چه آمده اید ؟ آیا نمی دانید در این مکان پادشاهان جن ومتمردان عفاریت..
ادامه دارد
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
༻﷽༺
_آه أز دِل رَنجیـــــده ﴿زینـــــب ۜ..𑁍﴾؟
کِہ⇇حُسیـــــنشﷺ𔘓↷
■بےسَـــــر بہ عـــــزٰا؎ ↡↡
زَن و فـَــــرزنـــــد نِشســـــتہ...⇉
#امام_حسین
#شام_غریبان
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2