eitaa logo
Matnook | ﻣﺘﻨﻮک
535 دنبال‌کننده
62 عکس
61 ویدیو
14 فایل
مؤسسۀ متنوک مجری کارگاه‌های آنلاین ویرایش و درست‌نویسی در ایران نشانی: قم، خ شهدا، کوی ممتاز، پ ۳۲ تلفن: ۰۲۵۳۷۸۳۸۸۹۵ ثبت‌نام، پشتیبانی کارگاه و سفارش ویرایش: zil.ink/matnook_com تلگرام: https://t.me/Matnook_com وبگاه (به‌زودی): Matnook.com
مشاهده در ایتا
دانلود
font, typeface برابرنهاد: قلم حوزه: رایانه و فناوری اطلاعات تعریف: مجموعه‏‌ای از نویسه‏‌های تایپی با طراحی و اندازهٔ مشخص منبع: مصوبات فرهنگستان زبان و ادب فارسی در «سامانهٔ واژه‌یار»: vajeyar.apll.ir ۱۴۰‌۲/۰‌‌۵‌/۱‌۷‌ سید محمد بصام @Matnook_com
! ⛔️ ننویسیم: متحدالشکل ✅ بنویسیم: همسان، هم‌شکل، یک‌شکل ۱۴۰‌۲/۰‌‌۵‌/۱‌۸‌ سید محمد بصام @Matnook_com
دربارهٔ واژهٔ «کیک» واژۀ «کیک» را از واژۀ انگلیسی cake گرفته‌ایم که گویا برگرفته از نروژی باستان kaka و آن هم از ژرمنی غربی -kokon* است. این واژه در انگلیسی از سدۀ سیزدهم میلادی رواج یافته‌است. فرهنگستان زبان و ادب فارسی برای cup cake, fairy cake, patty cake، «کیک فنجانی» و برای mug cake، «کیک لیوانی» و برای sponge cake، «کیک اسفنجی» و برای cheesecake، «کیک پنیر» را تصویب کرده‌است. (قابل توجه فرنگی‌مآبان: این‌قدر نگویید و ننویسید «چیزکیک»! ) جالب است بدانید «کیک» (نه cake) در فارسی قدیم به معنای «مردمک چشم» بوده‌است: به روز معرکه به انگشت اگر پدید آید/ ز خشم برکَند از دور کیکِ اهریمن (مُنجیک، شاعر سدۀ چهارم). ۱‌۴۰‌۲/‌۰‌‌۵‌/۱‌‌۸‌ سید محمد بصام @Matnook_com
! «کیک پنیر» یا «کیک پنیری» چه مشکلی دارد که اصرار دارید بگویید «چیزکیک»؟ مگر به «پنیرِ خامه‌ای» می‌گویید «چیزِ خامه‌ای»؟! این به کنار. چرا وقتی کیک را برش می‌زنید، به هر تکۀ آن می‌گویید «اسلایس»؟! چطور وقتی کسی نامربوط و ناسزا می‌گوید، تکه‌تکه‌اش می‌کنید، به کیک که می‌رسد می‌شود «اسلایس»؟ مگر به‌جای این واژۀ چندش‌آور، این‌ها را در فارسی نداریم؟: برش، تکه، قاچ، و ... . لابد بعدش می‌گویید چه «دیزاینی» داشت، چقدر «لاکچری» بود! بس نیست این‌همه خودکم‌انگاری و فرنگی‌مآبی؟ این را هم ببینید: دربارهٔ واژهٔ «کیک». ۱۴۰‌۲/۰‌‌۵‌/۱‌‌۹‌ سید محمد بصام @Matnook_com
اندر کیفر زندانی کردن گربه به‌مناسبت ۸ اوت، روز جهانی گربه «قال عليه الصّلاة و السّلام: عُذِّبَت امرأةٌ في* هِرَّةٍ سَجَنَتها فلم تُطعِمها و لم تُسقِها.» (راغب اصفهانی، محاضرات‌الأدباء، ج ۲، ص ۷۲۰) پیامبر (ع) فرمود: زنی را عذاب کردند، از آن رو که گربه‌ای را زندانی کرده و آب و خوراک نداده بود. ★ حرف جَرِّ «في» در این خبر به معنای حرف «لِـ» است: في هرّةٍ أي لهرّةٍ. ۱۴۰‌۲/۰‌‌۵‌/۱‌‌۹‌ سید محمد بصام @Matnook_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماندم خموش و آه که فریاد داشت درد ۹۰ ثانیه با سایه،‌ به‌مناسبت ۱۹ مرداد، سالروز درگذشت هوشنگ ابتهاج (۱۳۰‌۶ - ۱‌۴۰۱) ۱۴۰‌۲/۰‌‌۵‌/۱‌‌۹‌ سید محمد بصام @Matnook_com
بِدین و بدان! قرار نیست چیزی بدهید، قرار است چیزی بدانید! ۱) «بدین» و «بدان» همان «به این» و‌ «به آن»‌ هستند، زیرا «بِد» در آن‌ها (و نیز در «بِدو») تغییریافتۀ pad است که در فارسی میانه (= فارسی پیش از اسلام) به معنای «به» (حرف اضافه) بوده‌است. ۲) «بدین» و «بدان» بیشتر در گونۀ ادبی و نثرهای نشان‌دار (= کم‌بسامد و نامتعارف) به‌کار می‌روند: گر تو قرآن بدین نمط خوانی/ ببری رونق مسلمانی (گلستان). بنابراین بهتر است آن‌ها را در نوشتار معیار به‌کار نبریم. ننویسیم: مردان در شصت‌سالگی بازنشسته می‌شوند، بدین صورت که ... بنویسیم: مردان در شصت‌سالگی بازنشسته می‌شوند، به این صورت که ... ۳) «بدین» و «بدان» همواره با واژۀ پس از خود بافاصله نوشته می‌شوند: بدین‌ ترتیب، بدین‌ جهت، بدان جهت، بدین سبب، بدان سبب، بدین علت، بدین گونه، بدین وسیله، و ... . ۱۴‌۰۲‌/‌۰‌۵/‌۲‌۳‌ سید محمد بصام @Matnook_com
دربارۀ «بی‌تفاوت» در کتاب غلط ننویسیم (در مدخل «بی‌تفاوت»،‌ ص ۸۵) آمده‌است: «بی‌تفاوت [...] که براثر گرته‌برداری [...] در نیم قرن اخیر در رسانه‌ها و نوشته‌ها کم‌وبیش متداول شده، غلط است و به‌جای آن باید گفت بی‌اعتنا، بی‌علاقه، بی‌توجه، لاقید، و نظایر این‌ها.» این سخن یکی از ده‌ها تجویز نادرست و غیرعلمی این کتاب است که پس از سی سال همچنان در کتاب‌ها و کارگاه‌های ویرایش تکرار و از آن تقلید می‌شود. در ادامه، دلیل نادرستی این سخن و درستی «بی‌تفاوت» را می‌آموزیم. ۱) ساختِ صفتِ «بی‌تفاوت» «بی-» + اسم است. این‌ صفت‌ها را می‌توان به دو دسته‌ تقسیم کرد. دستۀ اول: صفت‌هایی که موصوف آن‌ها فاقد چیزی‌اند: «بی‌ادب» (آن‌که ادب ندارد)؛ «بی‌خاصیت» (آنچه خاصیت ندارد). دستۀ‌ دوم: صفت‌هایی که ویژگی‌ کسی یا چیزی را بیان می‌کنند: «بی‌ناموس» (ویژگی آن‌که از لاابالی‌گری یا کارهای نامشروع پرهیز نمی‌کند، نه آن‌که ناموس ندارد). همچنین: «بی‌امان»،‌ «بی‌امانت»، «بی‌جا»، «بی‌فکر»، «بی‌کله»، «بی‌‌نماز»، و ... . «بی‌تفاوت» نیز از همین دسته است. ۲) «بی‌تفاوت» معمولاً در سه معنای کمابیش مترادف به‌کار می‌رود که از آن‌ها معنای اول و دوم رایج‌تر است: - صفتِ کسی است که در برابر هیچ‌کس یا هیچ‌ چیزی احساس مسئولیت نمی‌کند و واکنشی نشان نمی‌دهد. - صفتِ کسی است که تحت تأثیر عوامل یا شرایطی همه‌چیز برایش یکسان است. - صفتِ کسی است که نه اهل جانبداری است و نه مخالفت؛ خنثاست. ۳) «بی‌تفاوت» را می‌توان با «بی‌طرف» (impartial) مقایسه کرد، زیرا «بی‌طرف» نیز صفت کسی است که از دو یا چند طرفِ دعوا از هیچ‌یک جانبداری نمی‌کند، نه این‌که فاقد «طرف» است. بنابراین اگر «بی‌تفاوت» غلط باشد، «بی‌طرف» و ده‌ها واژۀ مشابه آن نیز غلط‌اند و اگر واژه‌های مشابه آن درست‌ باشند، «بی‌تفاوت» نیز درست است. هردو را بسنجید با «بی‌انضباط» (indiscipliné)، «بی‌قیدوشرط» (inconditionné)، «بی‌تناسب» (disproportionné)، و مانند این‌ها که همگی گرده‌برداری و درست‌اند. ۴) شواهد «بی‌تفاوت» ۴-۱) شواهد بی‌نشان و پسندیده - «دنيای هزار و يک شب، از همان آغازِ گيرودارِ مجادلاتِ معتزله، نسبت‌به عشق [...] نمی‌‏توانسته‌است بی‏‌تفاوت‏ مانده باشد.» (عبدالحسین زرین‌کوب، از کوچۀ رندان، ص ۱۷۷) (وی،‌ در همین منبع،‌ تعبیر «بی‌‌تفاوتی رندانه» را برای حافظ به‌کار برده‌است.) - «ميان كوچه زنی را می‌‏بيند كه مَشک به دوش گرفته‌است. علی عليه‌السلام آدمی نيست كه بی‌‏تفاوت‏ از كنار اين مناظر بگذرد.» (مجموعه آثار شهید مطهری، ج ۲۳، ص ۱۴۳) - «پدر [...] راضی و بی‌‌تفاوت است؛ هم برنده است هم بازنده؛ - حرف زدنِ نرگس آرام است و بی‌تفاوت؛ - بی‌تفاوت دَمِ بار ایستاده بود.» (از منابع گوناگون داستانی، از فرهنگ بزرگ سخن، ذیل سرواژۀ «بی‌تفاوت») ۴-۲) شواهد نشان‌دار و ناپسند - «فکر این‌که بعدها در حق کسی نیکوکاری بکنم یا [...] شیرۀ جانشان را بمکم، در آن دقیقه،‌ بی‌شک برایم بی‌تفاوت بود.» (فئودور داستایِفسکی، جنایت و مکافات، ترجمۀ مهری آهی، ص ۶۱۱) ترجمۀ پسندیده و طبیعی: ... برایم یکسان بود؛ برایم فرقی نداشت. - «اگر من مهره‌های چوبی [شطرنج] را با مهره‌های عاج عوض کنم، این تغییر در نظام بازی بی‌تفاوت است.» (هرمز میلانیان، آزادی و بند در زبان و مقالات دیگر (گردآوردۀ احمد خندان)، ص ۴۱) تعبیر پسندیده و طبیعی: ... در نظام بازی تأثیری ندارد؛ ... در نظام بازی تفاوتی ندارد. یادآوری: فرهنگستان، در حوزۀ روان‌شناسی و علوم سلامت، واژۀ «بی‌احساسی» را برای apathy تصویب کرده، اما برای erotic apathy تعبیر «بی‌تفاوتی شهوانی» را تصویب کرده‌است. این نشان می‌دهد که «بی‌تفاوت» نیز به‌طور کلی در زبان پذیرفته و متداول شده‌است و کاربرد آن اشکالی ندارد. بر پایۀ جست‌وجوی گوگل نیز بسامد «بی‌تفاوت»، تا چهار برابر، بیشتر از سایر واژه‌های مترادف آن است. ۵) اهل زبان هر واژه‌ای را برای برآوردن نیازی یا بیان مقصودی به‌کار می‌برند و معمولاً دو واژهٔ عیناً مترادف در زبان وجود ندارد. برای مثال، واژه‌هایی که در ادامه آمده‌اند کمابیش مترداف‌اند، ولی نمی‌توان همیشه و همه‌جا از آن‌ها به‌جای هم استفاده کرد: بی‌اعتنا، بی‌توجه، بی‌تفاوت، بی‌مسئولیت، بی‌رگ، بی‌عار، بی‌خیال، بی‌فکر، بی‌احساس، بی‌انگیزه، بی‌قید. این واژه‌ها، افزون بر تفاوت معنایی، ممکن است تفاوت کاربردی و سبکی نیز داشته باشند. ۶) در نتیجه، از آنجا که «بی‌تفاوت» مانند صدها واژۀ گرده‌برداری‌شدۀ دیگر در گفتار و نوشتارِ امروز کاملاً رایج شده‌است، پذیرفتنی و درست است و کاربرد بجای آن اشکالی ندارد. ۱۴‌‌۰۲‌/‌۰‌‌۵/‌۲‌‌۹‌ سید محمد بصام @Matnook_com
فرستۀ موقت! ویراست سوم و نهایی جزوه، در قالب یک کتاب پی‌دی‌اف، برای تمام ویرایش‌آموزان کارگاه‌های متنوک ایمیل شده‌است. از شکیبایی شما متنوکیان عزیز برای آماده و به‌روز شدن جزوه بسیار سپاس‌گزاریم و بابت تأخیر پوزش می‌خواهیم. اگر جزوه از طریق ایمیل به دستتان نرسیده، به شناسۀ زیر پیام دهید و نام و نام خانوادگی و دورۀ خود را بفرمایید (مثلاً: هنگامه ایران‌نژاد، زمستان ۱۴۰۲) تا پیگیری و برای شما ایمیل شود: 👇 @MatnookAdmin3 قلمتان جاوید. 🌹 ۱۴۰‌۲/۰‌‌‌۵‌/۳‌۱ سید محمد بصام @Matnook_com
۵ نکته دربارۀ فعل پیشوندی ۱) تعریف فعلی که از ترکیب یک پیشوند و یک فعل ساده ساخته شده باشد «فعل پیشوندی» نام دارد: برگشتن (بر- + گشتن)، بازداشتن (باز- + داشتن)، دریافتن (در- + یافتن)، فراگرفتن (فرا- + گرفتن)، وارفتن (وا- + رفتن)، وررفتن (ور- + رفتن). ۲) معنا و نقش پیشوندهای فعلی دو نقش دارند؛ یا معنای جدیدی به فعل می‌دهند یا فقط معنای فعل را مؤکد و تقویت می‌کنند. ۲-۱) معنای جدید: «بازگشتن» و «فراگرفتن» که با «گشتن» و «گرفتن» فرق می‌کنند. ۲-۲) تأکید و تقویت معنا: «برانگیختن» و «برافراشتن» که فقط «انگیختن» و «افراشتن» را مؤکد و تقویت کرده‌اند. ۳) فاصله‌گذاری پیشوندهای فعلی همیشه بی‌فاصله نوشته می‌شوند: - «دریافتن»: درمی‌یابم،‌ درمی‌یابی، درمی‌یابد، درمی‌یابیم، درمی‌یابید، درمی‌یابند - «فراگرفتن»: فراگرفتم، فراگرفتی، فراگرفت، فراگرفتیم، فراگرفتید، فراگرفتند یادآوری: ۱) اگر عنصری بین پیشوند و فعل قرار گرفت، همگی بافاصله نوشته می‌شوند: - فرا باید گرفت؛ - در خواهد یافت؛ - بر که گشت (= «وقتی برگشت»). ۲) ضمیرهایی که پس از پیشوند می‌آیند با نیم‌فاصله نوشته می‌شوند و‌ کاربردشان غیررسمی است: بَرِش‌داشت، بَرِت‌می‌گردونم، و ... . ۱۴۰‌‌۲/۰‌‌‌۶‌/‌۰۵‌ سید محمد بصام Matnook.com @Matnook_com
به‌مناسبت گرامی‌داشت ابوریحان بیرونی بزرگ دانشی‌مرد ایرانی ابوریحان محمدبن احمد بیرونی خوارزمی، دانشمند پرآوازهٔ ایرانی، در سال ۳۶۲ ه.ق در حومهٔ شهر کاث، پایتخت کهن خوارزم، که زمانی پایتخت خوارزمشاهیان بود، یا شاید در قلعه‌ای به نام «بیرون» به‌دنیا آمد. ازاین‌رو به او «بیرونی» گفته‌اند (در آن روزگار، چنان‌که برخی گفته‌اند، به کسی که خارج و بیرون از خوارزم به‌دنیا می‌آمد «بیرونی» می‌گفتند). اثرِ نام‌آشنای او کتاب التفهیم لأوائل صناعة التنجیم در دانش ستاره‌شناسی و به زبان فارسی است. وی در این کتاب، تا آنجا که توانسته، از واژه‌های فارسی استفاده کرده‌است. برای نمونه، در نوشتۀ زیر، تنها دو واژۀ عربی دیده می‌شود: «مهرگان چيست‏؟ شانزدهم روز است از مهرماه و نامش مهر. و اندرين روز افريدون ظفر يافت بر بيوَراسب‌ جادو، آنکِ معروف است به ضحاک، و به كوه دماوند بازداشت. و روزها كه سپسِ مهرگان است همه جشن‏‌اند بر كردارِ آنچِ از پسِ نوروز بوَد. و ششمِ آن مهرگانِ بزرگ بوَد و رام‌روز نام است و بدين دانندش.» (التفهیم، تصحیح جلال‌الدین همایی، ص ۲۵۴ و ۲۵۵) اینک برخی از واژه‌گزینی‌های بیرونی در کتاب التفهیم برای واژه‌های عربی و اهتمام او در به‌کار بردنِ واژه‌های فارسی: آب‌پشت: نطفه آتش آسمانى: صاعقه، شهاب آتش‌بار: صاعقه آرامیده: ساکن (مقابل متحرک) آماس: ورم آمده: حاصل‌شده اندام‌بریده: مقطوع‌العضو اَوام (= وام): دِین، قرض باریک: دقیق بایست‌ها: شروط بخشیدن: تقسیم برسو: سَمت فوقانی، عالی بزرگ‌منش: جبار بسودن/ پسودن: لمس، تماس بسیارپهلو: کثیرالاضلاع بهارگاه: فصل و موسم بهار به‌کار داشتن: استعمال کردن بِهَم بودن: جماع (همبستری) بِهَم: مجتمع، متحد، منطبق پایکار: عمله پذیرفتن/ پذرفتن: قبول پس‌سو: مؤخر پلۀ ترازو: کفۀ ترازو پهلو: ضلع پِی: عصب پیش‌سو: مقدّم تری: رطوبت تنومندی: جِرم و جسمانیت تنۀ آفتاب: جِرم شمس تیزنگر: دقیق‌النظر چگونگی: کیفیت چندی: کمیت چونی: کیفیت چهارپهلو: چهارضلعی، مربع خشکی: یبوست خوشه: سنبله داددِه: عادل درازا: طول دَرزی: خیاط دست‌آموز: اهلی دستکاری: صنعت دَمه: طوفان دُوتو: مضاعف دهگان: عشرات راست‌پای: متساوی‌الساقین راست‌پهلو: متساوی‌الاضلاع راست‌زاویه‌: قائم‌الزاویه روسبی‌باره: زناکار زمین‌لرز: زلزله زیانکار: مضر، ضارّی (گزنده) ژرف‌نگر: عمیق‌النظر سبک‌رُو، زودرُو: سریع‌السیر سِپُرز: طحال سپس‌رُو: تابع، مقلّد ستاره‌شمار: منجم ستاره‌یاب: اسطرلاب سردی: برودت سو: جهت سه‌سو: مثلث سه‌سوی ناراست‌پهلو: مثلث مختلف‌الاضلاع شب‌پر، شب‌پرک: خفاش شمار: حساب فروسو: سَمت تحتاتی، تحت کاریز: قنات کرانه: ساحل کُمیز: بول، ادرار کُمیزدان: مثانه گِردبرگِرد: حول‌وحوش، حوالی گرمی: حرارت گروه: جماعت گروهان: طوایف، قبایل گُش سیاه: خِلط سودا گوسپندکُشان: عید قربان/ اضحیٰ مادینه: مؤنث مانندگی: شباهت مَغ: عمیق میان‌گاه: وسط میانه: وسط، معتدل ناپالوده: ناخالص ناهموار: نامساوی نرینه: مذکر نموده: مثال و شاهد (نمونه) نیم‌روزان: نصف‌النهار، ظهر هفت‌کشور: اقالیم سَبعه هم‌چند: مساوی هموار: مسطح همیشه‌پنهان: ابدی‌الخفاء همیشه‌پیدا: ابدی‌الظهور یادکرده: مذکور، معروف یَله: متروک ۱‌۴‌‌‌‌۰‌۲‌/‌۰‌‌‌‌‌۶‌/‌‌۱‌‌‌‌۴‌ سید محمد بصام @Matnook_com