جملههای «دیریاب» و «زودیاب»
جملهها را از جهات مختلفی میتوانیم بررسی کنیم. از جهت خوانش، جمله ممکن است «دشوارخوان» یا «خوشخوان» باشد. از جهت تعداد واژهها، میتواند «کوتاه» یا «بلند» باشد. و از جهت درک و دریافت، میتواند «دیریاب» یا «زودیاب» باشد. دیریابی و زودیابیِ جملهها ارتباطی به کوتاهی یا بلندی آنها ندارد. چهبسا جملهای که کوتاه باشد و دیریاب و جملهای که بلند باشد و زودیاب. مهمترین عاملی که به نظر من موجب زودیابی یا دیریابی جمله میشود آرایش واژهها و گروهها در جمله است. اگر سازههای جمله را با یک بار خواندن بفهمیم و روی برخی از آنها درنگ نکنیم، با جملۀ زودیاب روبهروییم. ولی اگر جمله یا سازههای آن را دو بار یا بیشتر بخوانیم یا لازم باشد برای فهم آن درنگ کنیم، با جملۀ دیریاب روبهروییم. به عبارت دیگر، اگر برای فهم سازههای جمله مدام آنها را در ذهن خود پسوپیش میکنیم، جملهمان دیریاب است. ولی اگر چنین نمیکنیم، یعنی زنجیرهوار پیش میرویم و بیدرنگ میفهمیم، جملهمان زودیاب است. چند مثال ببینیم:
دیریاب:
امروزه با توجه به افزایش روزافزون کاربران سیمکارتها، شرکت همراه اول که بهعنوان اولین اپراتور کشور که از دیرباز خدمات زیاد و کاربردی را در اختیار مشترکین قرار دادهاست، بهتازگی خدمتی جدید نیز ارائه کردهاست.
زودیاب:
شرکت همراه اول بهعنوان اولین اپراتور در کشور همواره به مشترکان/ مشتریان خود خدمات کاربردی و فراوانی داده و بهدلیل افزایش روزافزون کاربران، خدمت جدیدی نیز ارائه کردهاست.
دیریاب:
همچنین میتوانید در صورتی که تمایل داشته باشید توضیح این را که انتقال وجه بابت چه کاری است را در بخش توضیحات وارد کنید.
زودیاب:
در صورت تمایل، علت انتقال وجه را در بخش توضیحات بنویسید.
دیریاب:
خوشحالم که میبینم تعداد شما کسانی که آنچه را در آموزش همگانی و اجباری ما شایستهٔ فراگرفتن است فراگرفتهاید بسیار زیاد است.
زودیاب:
خوشحالم که میبینم شمار فراگیرانی که آموزش همگانی و اجباری ما را دیدهاند بسیار فراوان است.
در نتیجه، بهترین جمله جملهای است که فقط یک بار خوانده شود و با همان یک بار هم سریع و آسان فهمیده شود. فرقی هم ندارد که موضوعش چه باشد و مخاطبش چه کسی، چون مثلاً کتابی با موضوع فیزیک را برای دانشجویان زبان انگلیسی نمینویسند و برعکس. پس برای هر مخاطبی و در هر موضوعی که مینویسیم، باید از جملههای زودیاب استفاده کنیم. این کار یکی از اصول مهم در «سادهنویسی» است.
#ویرایش_زبانی
۱۴۰۲/۰۳/۰۹
سید محمد بصام
@Matnook_com
یک کاربرد متفاوت «با»!
۱) حرف اضافۀ «با» برای پیوند و به معنای «وَ» نیز بهکار میرود. ازاینرو آن را حرف ربط یا پیوند نیز مینامند (مانند «تا» که هم حرف اضافه است و هم حرف ربط):
- فرق است میان آنکه یارش در بر/ با [= «و»] آنکه دو چشمِ انتظارش بر در (سعدی، گلستان)
- «فرق است بین تراژدی با [= «و»] درام بدفرجام.» (عبدالحسین زرینکوب، نه شرقی، نه غربی، انسانی، ص ۳۷۳)
پس اگر فیالمثل عبارت «من با خواهرم» نهاد جملهای باشد، میتوانیم فعل آن را جمع هم بیاوریم:
«[من] با خواهرم زیر درختهای انار هاجوواج ایستاده بودیم.» (زویا پیرزاد، چراغها را من خاموش میکنم، ص ۱۳۵)
۲) برخی از دستوریان و ویراستاران کاربرد اخیر را نادرست میدانند، درصورتیکه کاملاً درست و پذیرفتنی است و کمابیش هزار سال است که در فارسی بهکار میرود (توضیح آنکه، در شواهد زیر، حرف «با» دو گروه اسمیِ قبل و بعد از خود را به هم عطف کرده و بنابراین فعل جمله جمع آمدهاست):
قرن ۴: «موسی با همۀ بنیاسرائیل برفتند.» (ترجمۀ تفسیر طبری، ج ۲، ص ۳۹۱)
قرن ۵: «موسی با بنیاسرائیل از دریا بگذشتند.» (تفسیر سورآبادی، ج ۱، ص ۷۶)
قرن ۶: «گلنار با خواهرش، قمرملک، در پس پرده رفتند.» (سمک عیار، ج ۱، ص ۲۳)
قرن ۶: «علی با برادرش، حسن، از طبرستان به ری آمدند.» (مُجمَلالتواریخ، ص ۳۰۲)
قرن ۷: «من با پدر به درِ خانۀ متوکل بودیم.» (نزهةالکرام، ج ۲، ص ۸۱۸)
قرن ۸: «بُراق [...] با برادرش [...] در خدمت خوارزمشاه مرتبه بلند کردند.» (تاریخ گزیده، ص ۵۲۸)
قرن ۹: «ملک کلکال با مادرش در شهر آمدند.» (فیروزشاهنامه، ص ۳۲۹)
قرن ۱۰: «خان با پدرم [...] همیشه همحجره بودند و همخانه.» (تاریخ رشیدی، ص ۱۵۰)
قرن ۱۰: «مولانا جلالالدین [...] با فرزند خود، مولانا کمالالدین، به جانب شهر روان شدند.» (روضاتالجنان، ج ۲، ص ۱۷)
قرن ۱۱: «یونس خان با برادرش [...] به شرف کورنش همایون مشرّف شدند.» (تاریخ عالمآرای عباسی، ج ۱، ص ۱۷۲)
قرن ۱۳: «حسن خان [...] با برادرش، یوسف خان، در سلک طلبۀ نجف معمم شده، مجاورت اختیار کردهاند.» (ناصرالدینشاه، سفرنامۀ عتبات، ص ۱۳۴)
قرن ۱۴: «من با مادرم در خدمت مهدعلیا ملتزم رکاب بودیم.» (خاطرات اعتمادالسلطنه، ص ۵۵۶)
قرن ۱۴: «من هم با پدرم به قدس شریف خواهیم رفت.» (سفرنامۀ امینالدوله، ص ۱۰۲)
معاصر: «تیمسار با زنش از یک کاباره آمدند بیرون.» (رضا براهنی، رازهای سرزمین من، ج ۱، ص ۲۷۹)
معاصر: «وقتی تو به امیر احتشامی چاقو زدی، من با پدرم در همان نزدیکیها بودیم.» (علیاشرف درویشیان، سالهای ابری، ج ۳، ص ۱۲۰۸)
معاصر: «دستهجمعی میرفتیم رحمتآباد. [...] تو با پسرها میرفتید کوه و "من و مادرت" گوشتهای چرخکرده را به سیخ "میزدیم".» (جعفر مدرسصادقی، آنطرف خیابان، ص ۹۵)
#دستورزبان #ویرایش_زبانی
۱۴۰۲/۰۴/۱۹
سید محمد بصام
@Matnook_com
یک نکتهات بگویم!
الزاماً: بهاجبار، بهضرورت، بهناچار
لزوماً: برحسب لزوم، فقط، همیشه
✅ بنویسیم:
پایین بودنِ تیراژِ کتاب لزوماً عیب نیست.
⛔ ننویسیم:
پایین بودنِ تیراژِ کتاب *الزاماً عیب نیست.
✅ بنویسیم:
ترمز اضطراری خودرو لزوماً مطمئن نیست.
⛔ ننویسیم:
ترمز اضطراری خودرو *الزاماً مطمئن نیست.
✅ بنویسیم:
آنچه قرارداد را بهوجود میآورد لزوماً امضا نیست، بلکه قصد انشا است.
⛔ ننویسیم:
آنچه قرارداد را بهوجود میآورد *الزاماً امضا نیست، بلکه قصد انشا است.
#واژهشناسی #ویرایش_زبانی
۱۴۰۲/۰۴/۲۴
سید محمد بصام
@Matnook_com
ناویراسته:
در واقع میتوان در عصر حاضر عنوان کرد که بخش قابل توجهی از افکار عمومی متأثر از رسانه و آنچه «دهکده جهانی در عصر اطلاعات» خوانده میشود، است. (۲۸ واژه)
ویراسته:
میتوان گفت امروزه بیشترِ افکار عمومی از رسانه و، بهاصطلاح، «دهکدۀ جهانی در عصر اطلاعات» تأثیر میپذیرد. (۱۷ واژه)
یادآوری:
دو اشکال اصلی جملۀ ناویراسته «درازنویسی» و «پیچیدهنویسی» است.
این را هم ببینید: جملههای «دیریاب» و «زودیاب».
#تمرین_ویرایش #ویرایش_زبانی
۱۴۰۲/۰۵/۰۱
سید محمد بصام
@Matnook_com
یک نکتهات بگویم!
«چه ... (و) چه ...» نوعی پیوند است که برای همپایه کردنِ دو یا چند گروه یا جمله بهکار میرود: هر کتابی، چه ترجمه باشد و چه تألیف، نیازمند ویرایش است. ولی «چه ... (و) *یا ...»، که معمولاً در ترجمهها دیده میشود، غیرمعیار و نادرست است.
نمونۀ غیرمعیار:
مشروعیت میتواند از طریق تعهدات ایدئولوژیک بهخوبی تأمین شود، چه دینی باشد و یا ناسیونالیسم سکولار. (از یک کتاب ترجمهای)
نمونۀ معیار:
مشروعیت میتواند از طریق تعهدات ایدئولوژیک بهخوبی تأمین شود، چه دینی باشد و چه ناسیونالیسم سکولار.
#دستورزبان #ویرایش_زبانی
۱۴۰۲/۰۵/۰۵
سید محمد بصام
@Matnook_com
یک نکتهات بگویم!
برای هر کاری فعل مناسبی وجود دارد. پس همیشه از یک فعل (مثلاً «پرداختن») برای هر کاری استفاده نکنیم. بنابراین،
ننویسیم:
او در سال ۲۰۰۴ پژوهشی منتشر کرد که به بررسی انتقادی آثار منتشرشده بلافاصله پس از حوادث ۱۱ سپتامبر پرداخته بود.
بنویسیم:
۱) او در پژوهشی در سال ۲۰۰۴ آثاری که بلافاصله پس از رویداد ۱۱ سپتامبر منتشر شده بودند را بررسی انتقادی کرد.
۲) او در سال ۲۰۰۴ آثاری را بررسی انتقادی کرد که بلافاصله پس از رویداد ۱۱ سپتامبر منتشر شده بودند.
ننویسیم:
هایدگر به تعمق در یادداشتهای نیچه پرداخت.
بنویسیم:
هایدگر در یادداشتهای نیچه تعمق/ ژرفاندیشی کرد.
ننویسیم:
او مدتی در دارالفنون به تحصیل در علوم طبیعی و طب پرداخت.
بنویسیم:
او مدتی در دارالفنون علوم طبیعی و پزشکی آموخت.
یادآوری:
کاربرد عبارت «به چیزی پرداختن» هنگامی ناپسند است که بهجای فعل دیگری استفاده شده باشد. وگرنه، «به چیزی پرداختن» بهخودیخود ناپسند یا نادرست نیست.
#ویرایش_زبانی
۱۴۰۲/۰۵/۰۹
سید محمد بصام
@Matnook_com
نسبتبه کاری (چیزی) اقدام کردن (نمودن)
نام این فرسته عبارت رایجی است که جملهها را دراز یا دیریاب میکند، که با تغییر یا حذف آن میتوانیم جملهها را کوتاه یا زودیاب کنیم.
⛔ ننویسیم:
مرکز توسعهٔ فرهنگ و هنر در فضای مجازی: مجموعهٔ «طاقچه» مکلف است نسبتبه دریافت مجوز از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی اقدام کند.
✅ بنویسیم:
مرکز توسعهٔ فرهنگ و هنر در فضای مجازی: مجموعهٔ «طاقچه» باید از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مجوز دریافت کند.
⛔️ ننویسیم:
گروههای علمی جشنواره با تشکیل جلسات متعدد نسبتبه بررسی و ارزیابی اجمالی آثار ثبتشده براساس معیارهای پژوهشی اقدام نمودند.
✅ بنویسیم:
گروههای علمی جشنواره در چندین جلسه آثار ثبتشده را براساس معیارهای پژوهشی بررسی و ارزیابی اجمالی کردند.
یادآوری:
۱) هنگامی که میتوانیم فعل مناسبی را بهکار ببریم (مانند «بررسی و ارزیابی کردن یا دریافت کردن» در دو نمونۀ بالا)، نباید از آن عبارت قالبی و بلند استفاده کنیم.
۲) گاهی «اقدام کردن» صرفاً به معنای «دستبهکار شدن» یا «کاری را آغاز کردن» است (این معنا در مجموعهفرهنگهای سخن نیامدهاست):
«۵۵ برند پوشاک خارجی که برای ثبت نمایندگی در ایران اقدام کردهاند (یعنی دستبهکار شدهاند، ولی هنوز ثبت نکردهاند)». (از اینترنت)
۳) «اقدام کردن» رسمیتر از «دستبهکار شدن» است (یا تلقی میشود) و برای همین بیشتر بهکار میرود.
#ویرایش_زبانی
۱۴۰۲/۰۵/۱۴
سید محمد بصام
@Matnook_com
دربارۀ «بیتفاوت»
در کتاب غلط ننویسیم (در مدخل «بیتفاوت»، ص ۸۵) آمدهاست:
«بیتفاوت [...] که براثر گرتهبرداری [...] در نیم قرن اخیر در رسانهها و نوشتهها کموبیش متداول شده، غلط است و بهجای آن باید گفت بیاعتنا، بیعلاقه، بیتوجه، لاقید، و نظایر اینها.»
این سخن یکی از دهها تجویز نادرست و غیرعلمی این کتاب است که پس از سی سال همچنان در کتابها و کارگاههای ویرایش تکرار و از آن تقلید میشود. در ادامه، دلیل نادرستی این سخن و درستی «بیتفاوت» را میآموزیم.
۱) ساختِ صفتِ «بیتفاوت» «بی-» + اسم است. این صفتها را میتوان به دو دسته تقسیم کرد.
دستۀ اول:
صفتهایی که موصوف آنها فاقد چیزیاند: «بیادب» (آنکه ادب ندارد)؛ «بیخاصیت» (آنچه خاصیت ندارد).
دستۀ دوم:
صفتهایی که ویژگی کسی یا چیزی را بیان میکنند: «بیناموس» (ویژگی آنکه از لاابالیگری یا کارهای نامشروع پرهیز نمیکند، نه آنکه ناموس ندارد). همچنین: «بیامان»، «بیامانت»، «بیجا»، «بیفکر»، «بیکله»، «بینماز»، و ... . «بیتفاوت» نیز از همین دسته است.
۲) «بیتفاوت» معمولاً در سه معنای کمابیش مترادف بهکار میرود که از آنها معنای اول و دوم رایجتر است:
- صفتِ کسی است که در برابر هیچکس یا هیچ چیزی احساس مسئولیت نمیکند و واکنشی نشان نمیدهد.
- صفتِ کسی است که تحت تأثیر عوامل یا شرایطی همهچیز برایش یکسان است.
- صفتِ کسی است که نه اهل جانبداری است و نه مخالفت؛ خنثاست.
۳) «بیتفاوت» را میتوان با «بیطرف» (impartial) مقایسه کرد، زیرا «بیطرف» نیز صفت کسی است که از دو یا چند طرفِ دعوا از هیچیک جانبداری نمیکند، نه اینکه فاقد «طرف» است. بنابراین اگر «بیتفاوت» غلط باشد، «بیطرف» و دهها واژۀ مشابه آن نیز غلطاند و اگر واژههای مشابه آن درست باشند، «بیتفاوت» نیز درست است. هردو را بسنجید با «بیانضباط» (indiscipliné)، «بیقیدوشرط» (inconditionné)، «بیتناسب» (disproportionné)، و مانند اینها که همگی گردهبرداری و درستاند.
۴) شواهد «بیتفاوت»
۴-۱) شواهد بینشان و پسندیده
- «دنيای هزار و يک شب، از همان آغازِ گيرودارِ مجادلاتِ معتزله، نسبتبه عشق [...] نمیتوانستهاست بیتفاوت مانده باشد.» (عبدالحسین زرینکوب، از کوچۀ رندان، ص ۱۷۷) (وی، در همین منبع، تعبیر «بیتفاوتی رندانه» را برای حافظ بهکار بردهاست.)
- «ميان كوچه زنی را میبيند كه مَشک به دوش گرفتهاست. علی عليهالسلام آدمی نيست كه بیتفاوت از كنار اين مناظر بگذرد.» (مجموعه آثار شهید مطهری، ج ۲۳، ص ۱۴۳)
- «پدر [...] راضی و بیتفاوت است؛ هم برنده است هم بازنده؛ - حرف زدنِ نرگس آرام است و بیتفاوت؛ - بیتفاوت دَمِ بار ایستاده بود.» (از منابع گوناگون داستانی، از فرهنگ بزرگ سخن، ذیل سرواژۀ «بیتفاوت»)
۴-۲) شواهد نشاندار و ناپسند
- «فکر اینکه بعدها در حق کسی نیکوکاری بکنم یا [...] شیرۀ جانشان را بمکم، در آن دقیقه، بیشک برایم بیتفاوت بود.» (فئودور داستایِفسکی، جنایت و مکافات، ترجمۀ مهری آهی، ص ۶۱۱)
ترجمۀ پسندیده و طبیعی: ... برایم یکسان بود؛ برایم فرقی نداشت.
- «اگر من مهرههای چوبی [شطرنج] را با مهرههای عاج عوض کنم، این تغییر در نظام بازی بیتفاوت است.» (هرمز میلانیان، آزادی و بند در زبان و مقالات دیگر (گردآوردۀ احمد خندان)، ص ۴۱)
تعبیر پسندیده و طبیعی: ... در نظام بازی تأثیری ندارد؛ ... در نظام بازی تفاوتی ندارد.
یادآوری:
فرهنگستان، در حوزۀ روانشناسی و علوم سلامت، واژۀ «بیاحساسی» را برای apathy تصویب کرده، اما برای erotic apathy تعبیر «بیتفاوتی شهوانی» را تصویب کردهاست. این نشان میدهد که «بیتفاوت» نیز بهطور کلی در زبان پذیرفته و متداول شدهاست و کاربرد آن اشکالی ندارد. بر پایۀ جستوجوی گوگل نیز بسامد «بیتفاوت»، تا چهار برابر، بیشتر از سایر واژههای مترادف آن است.
۵) اهل زبان هر واژهای را برای برآوردن نیازی یا بیان مقصودی بهکار میبرند و معمولاً دو واژهٔ عیناً مترادف در زبان وجود ندارد. برای مثال، واژههایی که در ادامه آمدهاند کمابیش متردافاند، ولی نمیتوان همیشه و همهجا از آنها بهجای هم استفاده کرد: بیاعتنا، بیتوجه، بیتفاوت، بیمسئولیت، بیرگ، بیعار، بیخیال، بیفکر، بیاحساس، بیانگیزه، بیقید. این واژهها، افزون بر تفاوت معنایی، ممکن است تفاوت کاربردی و سبکی نیز داشته باشند.
۶) در نتیجه، از آنجا که «بیتفاوت» مانند صدها واژۀ گردهبرداریشدۀ دیگر در گفتار و نوشتارِ امروز کاملاً رایج شدهاست، پذیرفتنی و درست است و کاربرد بجای آن اشکالی ندارد.
#ویرایش_زبانی #گردهبرداری #واژهشناسی
۱۴۰۲/۰۵/۲۹
سید محمد بصام
@Matnook_com
✍🏻 مهمترین ویژگیهای «تیتر خبری»:
- معمولاً در قالب جمله نوشته میشود (فعل دارد)؛
- با فعل منفی یا بهصورت پرسشی بهکار نمیرود؛
- خلاصه و چکیدۀ خبر را بیان میکند؛
- مهمترین بخش خبر را برجسته میکند؛
- با کمترین واژه، بیشترین معنا را میرساند؛
- بیش از ۱۲ واژه نیست (هرچه کوتاهتر، بهتر)؛
- واژههای آن تکرار یا شکسته نمیشود؛
- باید واقعی، دقیق، و روشن باشد؛
- تیتر با حرف اضافه آغاز نمیشود؛
- برای برجستگی و کاهش واژهها، عدد در آن رقمی نوشته میشود؛
- در پایانِ تیتر، نقطه گذاشته نمیشود.
پس:
رئیس (نه *رییس) ستاد مرکزی اربعین:
امسال زائران اربعین ۱۲ درصد نسبتبه پارسال افزایش داشتهاند (نه *داشتند)
یادآوری:
«امسال» قابل حذف است، چون معنای آن با آمدن «پارسال» فهمیده میشود. در عوض میتوانیم «شمار/ تعداد» را جایگزین کنیم: شمار/ تعداد زائران اربعین ... افزایش داشتهاست. عبارت «زائران اربعین»، به معنای «زائران امام حسین در اربعین»، پذیرفتنی است، چون معنایی روشن، کاربردی رایج، و عبارتی کوتاه دارد (بسنجید با «زائران حج»).
#ویرایش_زبانی
۱۴۰۲/۰۶/۱۴
سید محمد بصام
@Matnook_com
فرمول «کما*» در نگارش و ویرایش
★ ک: کوتاه؛ م: مفید؛ ا: اثرگذار
هر متنِ معیاری باید سه ویژگیِ کوتاهی و مفید بودن و اثرگذاری رو داشته باشه و متنی که اینها رو داشته باشه بهترین متنه، چون راحت خونده و سریع فهمیده میشه و خوبم در ذهن میمونه. هدف از نگارش و ویرایشم همینه و بس. حالا «کوتاه» و «مفید» و «اثرگذار» دقیقاً یعنی چی؟
۱) کوتاه یعنی «تا اونجایی که میشه» خلاصه بنویسیم و از درازگویی دوری کنیم. چطوری؟ اینطوری که اول هرچی به ذهنمون اومد، بیقیدوشرط، بنویسیم. بعد تا جایی که آسیبی به محتوا و معنا نزنه، از سروتهش بزنیم و حذف کنیم.
۲) مفید یعنی چیزی بنویسیم که بهدرد خواننده بخوره و به دانشش اضافه کنه. پس اگه میبینیم نوشتن یا ننوشتنِ مطلبی فرقی نداره، همون بهتر که ننویسیمش.
۳) اثرگذار یعنی محتوا و شیوۀ بیانش جدید و جذاب و متفاوت باشه، که در ذهن خواننده بمونه. همیشه هم قرار نیست کار خاصی بکنیم. گاهی همین که مطلبمون «مفید» و «کوتاه» باشه و «ساده» نوشته بشه، اثرگذاری خودشو داره. شیوههای دیگهای هم هست. مثلاً از تجربههای دیگران یا خودمون بگیم یا حرفمونو غیرمستقیم در قالب داستان بزنیم. گاهی هم میتونیم از ضربالمثلها و آرایههای ادبی استفاده کنیم. البته میدونیم که متن به متن فرق میکنه و شاید هر جایی نشه از همه یا بعضی از این روشها استفاده کرد.
حالا دو نمونه ببینیم، که سعی کردهم طبق فرمول «کما» ویرایششون کنم.
ناویراسته:
میتوان گفت رابطهای بین اثربخشی آموزشی و جنسیت معلمان وجود ندارد. این نتیجه بیانگر آن است که اثربخشی آموزشی به جنسیت آموزگاران اصلاً بستگی ندارد و همۀ معلمان، چه زن و چه مرد، دارای این توانایی و قابلیت هستند که در آموزش اثربخش باشند. (۴۴ واژه)
ویراسته:
میتوان گفت هیچ رابطهای میان اثربخشیِ آموزشی و جنسیتِ معلمان وجود ندارد و همۀ آنها میتوانند در آموزش اثربخش باشند. (۲۰ واژه)
ناویراسته:
انگیزۀ اولیۀ نگارش این نوشته، معرفی دو مبحث «تدریس» و «یادگیری» مبتنی بر کلام زیبای امام علی (ع) بود که با توجه به بضاعت اندک مؤلف، قطعاً خالی از اشکال نیست. (از پیشگفتار یک کتاب دانشگاهی) (۳۱ واژه)
ویراسته:
هدف نگارنده بررسی و شناساندن «تدریس» و «یادگیری» از دیدگاه امام علی (ع) بودهاست/ است. (۱۴ واژه)
این را هم ببینید: مثلث سهمیم در ویرایش.
#ویرایش_زبانی
۱۴۰۲/۰۶/۳۰
سید محمد بصام
@Matnook_com
4.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
استعمال «عدم» اکیداً ممنوع!
سه شیوه برای تغییر «عدم» در جمله
#ویرایش_زبانی
۱۴۰۲/۰۶/۳۱
سید محمد بصام
@Matnook_com
سادهنویسی چیست؟
من سادهنویسی را اینگونه تعریف میکنم:
نوشتن جمله به شیوهای که آسان خوانده و بیدرنگ فهمیده شود، چه کوتاه باشد و چه بلند. به سخن دیگر، هر جملهای ـ با هر موضوعی و برای هر مخاطبی که باشد ـ فقط باید یک بار خوانده شود و با یک بار خوانده شدن هم فهمیده شود (روشن است که سادهنویسی دربرابر پیچیدهنویسی قرار میگیرد، نه لزوماً درازنویسی). اینک دو نمونه:
پیچیده:
آقای خمینی در نامهای که برای مجلس خبرگان قانون اساسی، یعنی مجلس بازنگری قانون اساسی که خودش قبلاً تشکیل داده بود، نوشت گفت: مرجعیت دیگر لازم نیست، فقط شرط اجتهاد کفایت میکند.
ساده:
آقای خمینی در نامهای به مجلس خبرگان قانون اساسی، که پیشتر آن را تشکیل داده بود، نوشت: «مرجعیت دیگر لازم نیست، فقط شرط اجتهاد کفایت میکند.»
پیچیده:
پدرش عبدالله از مردم بلخ در روزگار نوح پسر منصور سامانی كه در آن عهد از شهرهای بزرگ بود، كار دیوانی در روستای خرمیثن در نزدیكی روستای افشنه پیشه و با دختری به نام ستاره ازدواج كرد.
ساده:
پدرش، عبدالله، اهل بلخ بود و در زمان نوح، پسر منصور سامانی، میزیست. در آن زمان، بلخ از شهرهای بزرگ بود. عبدالله در روستای خُرمَیثَن در نزدیکی اَفشَنه به پیشۀ دیوانی پرداخت و با دختری به نام ستاره ازدواج کرد.
اما اینکه چگونه ساده بنویسیم و جملهها را ساده کنیم بحث دیگری است که باید روشهای آن را آموخت.
این را هم ببینید: جملههای «دیریاب» و «زودیاب».
#ویرایش_زبانی
۱۴۰۲/۰۹/۰۴
سید محمد بصام
@Matnook_com