⁉️ بدترین سرزنشها
🖋 نویسنده: علیاکبر مظاهری
خوانندگان آثار ما میدانند که ما با سرزنش مخالفیم؛ به هر شکل، به هر علت، به هر بهانه. اکنون میگوییم: سرزنشکردن چه کسانی بدتر است؟ ملامت چه کسانی نتایجش زیانآورتر است؟
کودکان؟
نوجوانان؟
بزرگسالان؟
چه کسانی، در سرزنشها، بیشتر میرنجند و بیشتر آسیب میخورند؟
خواندن را متوقف کنید. چشمانتان را ببندید. پنج دقیقه بیندیشید و سپس پاسخ دهید.
نتیجهٔ اندیشیدنتان چه شد؟
کودکان؟ چون روحیهٔ لطیفی دارند.
نوجوانان؟ چون در حال گذار از کودکی به جوانیاند و عزت نفس افزونتری میطلبند. جوانان؟ چون غرور دارند.
میانسالان؟ چون نیازمند احتراماند.
کهنسالان؟ چون دلنازک و گاهی دلشکستهاند؟
نه!
این سرزنشها، همه بد است و بسیار زیاندار است، اما بدترین سرزنش، برای «درخانهماندگان» است؛ کسانی که، به هر دلیل، در خانهٔ پدر و مادر ماندهاند.
ایشان را باید روی چشمانمان نگه داریم. هر کنایهای جانشان را میرنجاند و ای بسا که از خانه گریزانشان کند.
فرزندانی که احساس سرباربودن کنند، دچار «شرم روانی» میشوند. اینان مستعد طغیاناند. حال اگر والدین، بر این آتش درونی ایشان، نفت بریزند، خطر انفجار، نزدیک میشود.
♦️ بیایید با فرزندانمان مهربانتر باشیم؛ برای خدا، برای سلامت فرزندانمان، برای حفظ آبرویمان، برای سعادتمندی خود و خانوادهمان.
⭕ «درخانهماندگان»، کیاناند؟
۱. ... {در پست بعدی بخوانید. انشاءالله.}
۲۲ مرداد ۱۴۰۱
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
💢 خرافات فراگیر
(همیاریمان با «سایبان مهر» دانشگاه قم)
🖋نویسنده و مشاور: استاد علیاکبر مظاهری
❇️ پرسش:
آقایی پرسیدهاند: آیا جادو، در زندگی همسران، اثر دارد؟
گاهی، در زندگیمان، حالتهایی پیش میآید که غیرعادی است. مثلاً در همسرم تغییر اخلاق و تغییر رفتارهایی میبینم که نمیتوانم باور کنم طبیعی باشد. تغییرهایی که هیچ دلیلی برای آنها نمییابم؛ نه دلیل یقینی، نه دلیل احتمالی. از این رو ذهنم به سوی جادو و جنبل میرود.
اکنون سوالم این است که:
۱. آیا جادو، در زندگی همسران، واقعیت دارد؟
۲. آیا این تغییرات ناگهانی اخلاقی و رفتاری همسرم متاثر از جادو و رمالی و دعانویسی است؟
۳. من، در این نوسانات حال همسرم و بدرفتاریها و بداخلاقیهای او، چه کنم؟
✅ پاسخ ما:
۱. درباره جادو، رمالی، دعانویسی، طالعبینی، بختبستگی، تاثیر اجنه، بسیار میپرسند. و عجب است که سوالکنندگان از این مسائل و معتقدان به این امور، فقط مردمان عامی و بیفرهنگ نیستند، باسوادان و روشنفکران نیز هستند.
پاسخ ما به آنان واضح است؛ همه این امور را باطل اعلام میکنیم. میگوییم اینها خرافات است. اعتنا نکنید. مشکلاتتان را به گردن جنها، جادوگران، طلسم، بختبستگی، دعانویسی، فالگیری، طالعبینی، نیندازید و چاره کارتان را از باطلکنندگان سحر و گشایندگان طلسم نخواهید و دنبال طلسمگشایی به وسیله شیادان نباشید.
آنگاه این سخن حضرت امیر در نهجالبلاغه را برایشان میخوانیم و توضیح میدهیم:
آنهنگام که امیرمؤمنان عزم کوفتنسر خوارج نهروان کرد و سپاه را سامان داد و مهیّای رفتن به نبردگاه شد، کسی از صحابیان ایشان که به پندار خود، «علم نجوم» میدانست، به امام عرض کرد: «ای امیرمؤمنان! اگر در اینهنگام به نبرد روی، میترسم که به مراد خویش نرسی و بر دشمنانت پیروز نگردی. مـن این سخن را از دانشستارهشناسی و محاسبههای نجومی میگویم.»
امیردانایان فرمود:
أتَزْعُمُ اءَنَّكَ تَهْدِي إلَى السَّاعَةِ الَّتِي مَنْ سَارَ فِيها صُرِفَ عَنْهُ السُّوءُ؟ وَ تُخَوِّفُ السَّاعَةِ الَّتِي مَنْ سَارَ فِيهَا حَاقَ بِهِ الضُّرُّ؟ فَمَنْ صَدَّقَكَ بِهَذَا فَقَدْ كَذَّبَ الْقُرْآنَ، وَ اسْتَغْنَى عَنِ الاِسْتِعَانَةِ بِاللَّهِ فِي نَيْلِ الْمَحْبُوبِ وَ دَفْعِ الْمَكْرُوهِ، وَ تَبْتَغِي فِي قَوْلِكَ لِلْعَامِلِ بِأمْرِكَ أنْ يُولِيَكَ الْحَمْدَ دُونَ رَبِّهِ، لِأنَّكَ بِزَعْمِكَ أنْتَ هَدَيْتَهُ إلَى السَّاعَةِ الَّتِي نالَ فِيهَا النَّفْعَ، وَ أمِنَ الضُّرَّ؛
تو میپنداری زمانی را میدانی و مینمایانی که هرکس در آن بـه سـفر رود، بـدی و نـاگـواری از وی دور میشود؟ و از ساعتی میهراسانی که هرکس در آن، مسافرت کـند، به زیان و دشواری دچار میگردد؟! آنکس که تو را در این ادّعا تصدیق کند(و تو را بر این مدّعایت راستگو شـمارد)، قرآن را تکـذیب کـرده و در رسیدن به خواستنیها و دورراندن ناگواریها، خود را از خداوند، بینیاز پنداشته است!
تو آنی که خواهانی تا آنکس که راستگویت میپندارد و در این گفتار، فرمانت را میبرد، تو را به جای خداوند، ستایش کند و سپاس گوید؛ زیـرا کـه ادّعـای آن داری کـه وی را بـه زمـانی راه نمودهای که سود برده و از زیان، در امان مانده است!
سپس امام روی به مردمان و لشکریان نمود و فرمود:
أيُّهَا النَّاسُ إيَّاكُمْ وَ تَعَلُّمَ النُّجُومِ إلّا ما يُهْتَدَى بِهِ فِي بَرِّ اءَوْ بَحْرٍ، فَإِنَّهَا تَدْعُو إلَى الْكَهَانَةِ، وَ الْمُنَجِّمُ كَالْكَاهِنِ، وَ الْكَاهِنُ كَالسَّاحِرِ، وَ السَّاحِرُ كَالْكَافِرِ، وَ الْكَافِرُ فِي النَّارِ، سِيرُوا عَلَى اسْمِ اللَّه؛
هان! مردمان! از آموختن دانشستارگان، پرهیز کنید؛ جز آن مقدار که برای راهیافتن در سفرهای دریا و بیابان، سودمند باشد؛ زیرا ستارهشناسی، به کـهانت و غیبگویی مـیانجامد و منجّم، چونان کاهن و غیبگوست، و غیبگو، چونان جادوگر است و جادوگر، چونان کافر است و کافر، در آتش دوزخ است!
(اکنون با توکّل به خداوند، به جهاد با دشمنان شتابید) و به نام الله به پیش روید!
۲۵ مرداد ۱۴۰۱
#جشنواره_سایبان_مهر #منبع_۵_مسابقه
🌐 @sayehbanemehr
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
از زبان مشاور
⁉️ بدترین سرزنشها 🖋 نویسنده: علیاکبر مظاهری خوانندگان آثار ما میدانند که ما با سرزنش مخالفیم؛
⁉️ بدترین سرزنشها (۲)
⭕️ در خانهماندگان
🖌 نویسنده و مشاور: علیاکبر مظاهری
📌 در خانهماندگان، کیاناند؟
۱. دختران و پسرانی که ازدواجشان دیر شده است (که ای بسا خود والدین سبب تاخیر ازدواجشان شدهاند). ایشان را باید روی چشمانمان نگه داریم. هرکنایهای جانشان را میرنجاند. و چه بسا که از خانه گریزانشان میکند.
وزن ملامت بر ایشان، چندین بار سنگینتر است از سرزنش کودکان و نوجوانان و دیگران. اینان، خود، در درونشان احساس «گویا زیادی هستم» میکنند. توجه دارند که در این زمان باید با همسر و در منزلی دیگر باشند. این احساس، رنجبار است. مراقب باشیم که ما، بر این رنج، نیفزاییم. برخی از والدین، نه! بسیاری از ایشان، به این مظلومان نیش میزنند؛ نیشهای نیمآشکار یا آشکارا. گاهی در لباس شوخی، گاهی به الفاظ جدی.
بنابرمثال: مادر به دختر بزرگش میگوید: من همسال تو که بودم، دوتا بچه داشتم (سرزنش جدی). یا: آرزو دارم در لباس عروس ببینمت، اما حیف که نه شانس من باز میشود، نه بخت تو (سرزنش شوخی).
یا پدر به پسر میگوید: روزگار گرانی است. اگر فقط من و مادرت بودیم، حقوقم کافی بود، اما... و سکوتی اسفبار میکند (ملامت جدی). یا: من، هم برای پدرم عصای دست بودم، هم برای پسرم؛ ثواب دوسویه (ملامت جدی).
ما که میدانیم تقصیر تأخیر ازدواج ایشان، برعهدهٔ خودشان نیست. اکنون در جامعهٔ ما چند میلیون پسر و دختر داریم که زمان ازدواجشان دیر شده است. بیشترین مسئولیت این تأخیر بر عهدهٔ دیگران است؛ حدود هشتاد درصد. دختران و پسران نیز سهمی دارند؛ حدود بیست درصد. بنابراین، ناجوانمردانه است که وزن سنگین صددرصدی این بار گران را بر دوش نحیف جوانانمان بیندازیم. سرزنشکردن دختر و پسری که در خانهٔ پدر-مادری ماندهاند، خلاف انصاف است، و خلاف مروت، و خلاف تقوا.
🌸 بیایید گلهای بوستان زندگیمان را، که خودمان کاشتهایم و خودمان پرورش دادهایم، پژمرده نکنیم.
۲۶ مرداد ۱۴۰۱
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
از زبان مشاور
⁉️ بدترین سرزنشها (۲) ⭕️ در خانهماندگان 🖌 نویسنده و مشاور: علیاکبر مظاهری 📌 در خانهماندگان،
⁉️ بدترین سرزنشها (۳)
⭕️ درخانهماندگان
🖋 نويسنده و مشاور: علیاکبر مظاهری
📌 «درخانهماندگان» کیاناند؟
۲. «بهخانهبرگشتگان»
دختران و پسرانی که به دلیل جدایی از همسر یا وفات همسر، با خانوادهٔ پدر-مادری خود زندگی میکنند.
در هر جامعهای پدیدهٔ طلاق و وفات همسر، وجود دارد. این رخداد طبیعی را باید مدیریت کرد. این حادثه، به قدر کافی، رنج دارد. شرط خردمندی و انصاف است که ما بر رنجهای آن نیفزاییم.
بیشتر کسانی که همسر را باختهاند؛ یا با طلاق یا با وفات، احساس بازندگی میکنند، نیز احساس اندوه، حسرت، درماندگی. ایشان نگران زندگی آیندهاند. گاهی احساس بلاتکلیفی میکنند. و احساسهای تلخ دیگر.
اینان اکنون به آشیانهٔ خانوادهٔ پیشین خود پناهنده شدهاند. اگر این آشیانه، پذیرش مقبول از ایشان را نداشته باشد، بر جانشان آوار میشود. گرمای مطبوع، آرامش جاننواز، عدم تنش، عدم ملامت و نکوهش، از نیازهای اصلی این کاشانه است.
صاحبان این کاشانه؛ پدر و مادر، چنین بگویند: اینجا همان خانهٔ قبلی تو است. چیزی نشده. چند صباحی از پیش ما رفتی، حالا باز به همان جای قبلیات آمدهای. قدمت بر چشمانمان.
اگر پدر و مادر، به هر دلیل، از دست ایشان عصبانی شدند، مراقب باشند که ممنوع است ایشان را، به دلیل «بهخانهبرگشتن»، سرزنش کنند.
برخی از والدین، که دلمان میخواهد تعدادشان اندک باشد، زمان عصبانیت از فرزند، میگویند: «تو عرضه نداشتی زندگیات را حفظ کنی. تقصیر تو بود که زندگیتان از هم پاشید. لیاقت همسرداری نداشتی...»
این حرفها زشت است، بسیار زشت. حتی اگر خود فرزند سبب خشم آلودگی پدر یا مادر را ایجاد کرده باشد، باز هم مجاز به این کار نیستیم.
بیایید با خردمندی، شکیبایی، مهرورزی، فرزندان «بهخانهبرگشته»مان را آرامش دهیم، از اندوهشان بکاهیم، و سپس یاوریشان کنیم تا زندگی دوبارهای را بسازند.
۲۸ مرداد ۱۴۰۱
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
از زبان مشاور
💢 خرافات فراگیر ⚘ مشاورهٔ خانوادگی، اعتقادی، اخلاقی 🖋 نویسنده و مشاور: علیاکبر مظاهری ❇️ پرسش:
💢 #خرافات_فراگیر (۲)
🖌 #نويسنده: #خانم_مریم_یوسفی_عزت؛ کارشناس ارشد زبان و ادبیات انگلیسی
با سلام خدمت استاد بزرگوار.
در محضر خداوند متعال، دعاگویتانم.
پست «خرافات فراگیر»،
برایم جالب بود، زیرا بسیاری از مردمان جامعهمان به طلسم، طلسمگشایی، دعانویسی، جادو، سرکتاب، بختبستن، بختگشودن... معتقدند.
اکنون سؤالم این است که آیا کسی میتواند، بر اساس آیات و روایات، خلاف سخن شما را ثابت کند یا نه؟
اعتقاد به دعانویسی، طلسم، جادو ... در جان مردم نشسته است. بهقدری که به خدا ایمان دارند، به وجود این دعانویسیها و سرکتابها هم ایمان دارند. و خیلیها این امور را مسبب خوشبختی یا بدبختی خود میدانند.
⭕️ مشاهدههایم
دیده یا شنیدهام خانوادههایی را که بعد از نوشتن دعایی، دخترشان ازدواج کرده است. بعد از سالها هنوز هم ازدواج آن دختر را مدیون آن دعانویس و دعاهای خوب او میدانند. یا همسران، برای جلب محبت همسرشان، دشمنان برای دوری همسران، پیدا کردن کار برای پسر و... دست به این امور میزنند. یا حداقل سرکتاب باز میکنند تا امیدی برای کسب هدفشان به دست آورند!
من که جوانم و در دوران پرسشها و پاسخها به سر میبرم، هنوز نه باور کردهام نه بیتوجه هستم.
تبیین مسائل معنوی و مذهبی، برای جوانان در جامعهای اسلامی، لازم و واجب است. بنابراین، علاوه بر عالمان، گاه از خود کسانی که به دعانویسان و فالگیران و طلسمبندان و طلسمگشان و بختبندان و بختگشایان مراجعه کردهاند هم سوال میکنم. میگویم: آیا همهٔ آن چیزهایی که میگویند، درست از آب درآمده؟ میگویند: بلی. کندوکاو میکنم، میگویم: اما برخی جزئیاتی را که گفتهاند، نادرست است. پاسخ میشنوم: خوب، او که خدا نیست. یا گاهی خودشان ایراد میگیرند و میگویند: فلانی در کارش حرفهای نیست. باید به کس دیگری مراجعه کنیم. مانند داشتن درجات مختلف علمی میماند.
گاهی که عمیق به اینها میاندیشم، حس میکنم در این امور، اختیار و تصمیمگیری از آدمی سلب میشود. حس میکنم انسانها را برای دانستن پیشاپیش آیندهشان کنجکاو میکند. آدمی را از دعاکردن و توسل دور میکند. مغز را ضعیف میکند. بهجای اندیشیدن در یافتن چارهٔ کار، به زبان و دهان آنان نگاه میشود. و آرام آرام آنچه که نباید، میشود!
۳۰ مرداد ۱۴۰۱
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
از زبان مشاور
⁉️ بدترین سرزنشها (۳) ⭕️ درخانهماندگان 🖋 نويسنده و مشاور: علیاکبر مظاهری 📌 «درخانهماندگان» ک
⁉️ بدترین سرزنشها (۴)
⭕ درخانهماندگان
🖊️ نویسنده: خانم مریم یوسفی عزت؛ کارشناس ارشد زبان و ادبیات انگلیسی، مدرس زبان
📌 «درخانهماندگان» کیاناند؟
۱. دختران و پسرانی که ازدواجشان دیر شده است.
۲. «بهخانهبرگشتگان»
با سلام و احترام خدمت استاد گرامی.
قلمتان را ارج مینهیم. از خداوند سبحان سلامتیتان را خواستاریم.
هر دو پست «درخانهماندگان» را خواندم. بسیار ارزشمندند. امید آنکه توفیق عمل آگاهانه و درست را داشته باشیم. انشاءالله.
با اجازهتان مطلبی را بیفزایم:
«درخانهماندگان» ما کم نیستند؛ هم تعدادشان بسیار است و هم تنوعشان.
۳. کهنسالان
علاوه بر آنهایی که به قلم شما جاری شد، میتوان «کهنسالان»ی را به شمار آورد که لحظهلحظهٔ عمرشان را صرف نگاه به چشمان مهربان، نه! نامهربان فرزندان میکنند. همانانی که عمری را برای ما صرف کردهاند؛ پدر و مادر.
کاش میدانستیم که نه زمان مرگشان دست خودشان است و نه ناتوانی جسمانیشان. آنان به انتخاب خود بیمار نیستند.
من نکتهای را مطرح میکنم که خود شمای بزرگوار نیز در آموزش آن سهیم بودهاید. آدمی «چشمبین» است. زمانی قدردان میشود که با چشمهایش ببیند؛ البته نه همهکس. اگر لحظههای دوران کودکیمان را در دورانهای نوجوانی و جوانی ببینیم، بیشتر متوجه زحمتهای والدینمان میشویم؛ گریهها، بیماریها، بیتابیهایمان را که چگونه در نیمهشب مادرمان آراممان کرده و چگونه در بیماریهایمان، پدرمان مادر را همراهی کرده است.
چند صوت و چند فیلم، از زمان کودکیمان، کافیست.
۴. بیماران صعبالعلاج یا لاعلاج جسمانی
دیدهام مادری را که فرزندش را، به خاطر فلج بودنش از زمان تولد، صبح تا شب سرکوب میکند.
آه! شما که زحماتش را به دوش کشیدهاید، چرا؟!
دیدهام پدران و مادرانی را که توان فرزنددارشدن ندارند و در حسرت یک فرزند بیمار و یا حتی ناصالح هستند.
ای کاش از هرچه، به هر مقدار که داریم، راضی میشدیم به رضای خداوند!
هیچ انسانی، به اختیار خود، بیمار و ناتوان به دنیا نمیآید و هیچکس، به انتخاب خود، بیمار نمیشود.
اما معجزهٔ تشویق و مهربانی را نیز دیدهام؛ ای بسا افراد معلولی که بسیار فعال و موفقاند و گاه نامشان پایدار مانده است.
۵. بیماران اعصاب و روان
کمی بهجای سرکوب و سرزنش، به دنبال ریشهٔ ناراحتیمان باشیم؛ کاش!
بیماران اعصاب، فقط کسانی نیستند که کارهای غیر معمول در خیابانها انجام دهند یا دست بزن دارند و یا جنونی در ظاهر آنان نمایان است. برخیشان، بیصدا و آراماند؛ اما ناتوان. راه تواناکردنشان را باید پیدا کرد. ریشه را که بیابیم، در یافتن راه حل تواناتر میشویم.
اینک سرچشمه این تفاوتها کجاست؟ بیایید اندکی عاقلانه و حکیمانه بیندیشیم! اما فراموش نکنیم که «عشق»، در همهشان معجزه میکند.
۲ شهریور ۱۴۰۱
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
4_5785095041022168375.pdf
537.1K
🔹️ از هر انگشتتان هنر ببارد!
🔸پنج سخن با ریحانگان خانه، برای تعامل با همسران
🖋 نویسنده و مشاور: علیاکبر مظاهری
✅ منتشر شده در شمارهٔ ۱۴۹ ماهنامهٔ «خانهٔ خوبان»
✔️ فایل پی دی اف، مرداد ۱۴۰۱
۴ شهریور ۱۴۰۱
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
🔊 #از_این_خانه_بروید!
🖌 #نویسنده_و_مشاور: #علیاکبر_مظاهری
🔹 از زبان مشاور
🔸 مشاورهٔ خانوادگی
چهار ماه قبل؛ اردیبهشت ۱۴۰۱، زن و شوهری، با هم، پیام صوتی دادند که:
«اختلاف داریم. دارد زندگیمان خراب میشود. اگرچه خودمان، در مهارتهای زندگی مشترک، نابلدیم، اما دیگران دارند زندگیمان را خراب میکنند.» پرسیدم: چهکسانی؟
گفتند: «خانوادههایمان.»
گفتم: چرا به زندگیتان راهشان میدهید؟
گفتند: «چون بالای سرماناند. در یک ساختمان زندگی میکنیم. خانه مال آنان است.»
گفتم: ده راهکار فوری برایتان دارم. این ده راه را بروید تا راهکارهای بعدی را بگویم:
۱. از این خانه بروید.
۲. از این خانه بروید.
۳. از این خانه بروید.
۴. از این خانه بروید.
۵. از این خانه بروید.
۶. از این خانه بروید.
۷. از این خانه بروید.
۸. از این خانه بروید.
۹. از این خانه بروید.
۱۰. از این خانه بروید! زود! در اولین فرصت! همین حالا!
و رفتند... .
⭕️ پس از چهار ماه
امروز؛ ۵ شهریور ۱۴۰۱، پیام دادند:
«رفتیم. و آرامش به زندگیمان آمد.»
الاهی شکر.
۵ شهریور ۱۴۰۱
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
4_5787241687151545936.pdf
415.8K
🔹 #از_غنچگی_همسر_تا_احتیاج_عاطفی
🔸 پاسخ به سه پرسش مشاورهای
🖋 #نویسنده_و_مشاور: #علیاکبر_مظاهری
✅ منتشر شده در شمارهٔ ۱۴۷ ماهنامهٔ «خانهٔ خوبان»
✔️ فایل پی دی اف، اسفند ۱۴۰۰ و فروردین ۱۴۰۱
۵ شهریور ۱۴۰۱
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
از زبان مشاور
🔊 #از_این_خانه_بروید! 🖌 #نویسنده_و_مشاور: #علیاکبر_مظاهری 🔹 از زبان مشاور 🔸 مشاورهٔ خانوادگی
🔊 #از_این_خانه_بروید! (۲)
🖌 #نویسنده_و_مشاور: #علیاکبر_مظاهری
🔹 از زبان مشاور
🔸 مشاورهٔ خانوادگی
از آن هنگام که مطلب «از این خانه بروید» را منتشر کردیم، پیامهایی دریافت کردهایم؛ پیامهایی دردمندانه، گلهمندانه، سپاسگویانه. برخی تشکر کردهاند؛ ایشان بیشتریناند. بعضی درد دل کردهاند؛ ایشان نیز فراواناند. برخی خواستهاند برایشان دعا کنم تا خدا خانهٔ مستقلشان دهد. و پارهای نیز نالیدهاند که: در این وانفسای اقتصادی، چگونه «از این خانه برویم؟!»
عجب اما آنکه هیچکس اصل نظریه را رد نکرده است. همگان آن را لازم میدانند.
🔻 پاسخ ما
خدا را سپاس مینهیم که جوانان و همگان بر این باورند که: عروس و دامادها و زوجهای جوان و حتی چند سالازدواج کردهها نباید نزد والدین و با ایشان در یک منزل زندگی کنند.
سپس تشکرکنندگان را سپاس میگوییم. دردمندان را دعا میکنیم.
اما به کسانی که اصل مسئله را قبول دارند، ولی ابراز ناتوانی اقتصادی میکنند، میگوییم:
«عاقل آن است که اندیشه کند پایان را». خردمند آن است که فرجام کار را بنگرد. آدم دانا آن است که در مسائل کلان زندگی و در هر کار دیگر، سود و زیان را محاسبه کند؛ اگر کاری سودی ندارد یا همهاش زیان است را وانهد و در آن پا ننهد و بر آن دست نگشاید.
ما، در سطح کلان جامعه، مطالعهٔ میدانی کردهایم، همهٔ جانبهای آن را مشاهده نمودهایم، آن را سخت کاویدهایم و بهعیان دیدهایم که:
اگر دختر و پسر، عروس و داماد، و دیگر همسران، نزد پدر و مادر زندگی کنند، خانهخراب میشوند. زندگی خودشان ویران میشود، محبتشان، میان خودشان، نیز نزد والدین، کاهش مییابد یا تباه میشود یا بدل به نفرت میگردد. حرمت والدین شکسته میشود. حریمها فرو میریزد.
با اینهمه زیان، هر عقل سلیمی میگوید: به صلاح نیست که زوجهای جوان و دیگر همسران، نزد والدین زندگی کنند؛ چه والدین آقا، چه والدین خانم.
⭕️ آوارهای اقتصادی!
به آنان که میگویند: «مشکلات اقتصادی را چه کنیم؟ گرانی ملک و سنگینی اجاره را؟»
به ایشان میگوییم: ما، خود، در این جامعه زندگی میکنیم. آوارهای اقتصادی را داریم میبینیم. بیعرضگی بسیاری از مدیران جامعه را میدانیم. مشکلات مسکن را میشناسیم. با این حال میگوییم:
در خانهٔ والدین، ساکن نشوید. اگر شدهاید، زود از این خانه برخیزید، و اگر نه:
پس از چند سال یا چند ماه یا چند روز، زندگی نوپایتان ویران میشود. آن وقت ناچارید یا راهی راهروهای دادگاه شوید برای طلاق، یا با هر تلاش ممکن و ناممکن، خانهای دست و پا کنید و فرار کنید، در حالی که حریمهای میان شمایان؛ عروس و داماد، مادر و پدر، مادرزن و مادرشوهر، پدرزن و پدرشوهر، آسیب خورده است.
پس آهای آدمهای عاقل! پیش از این خرابیها، در این خانه ساکن نشوید. اگر شدهاید، زود «از این خانه بروید». خیمهای در دامنهٔ کوه دماوند بزنید و قاعدهٔ «دوری و دوستی» را اجرا کنید، و اگر نه، مانند آن ناعاقلی میشوید که هم یک من پیاز را خورد، هم صد ضربه شلاق را خورد، هم صدتومان پول را پرداخت!
اکنون این نمونهٔ تلخ و عبرتآموز را ببینید:
{فردا. انشاءلله}
۸ شهریور ۱۴۰۱
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
از زبان مشاور
🔊 #از_این_خانه_بروید! (۲) 🖌 #نویسنده_و_مشاور: #علیاکبر_مظاهری 🔹 از زبان مشاور 🔸 مشاورهٔ خانواد
🔊 #از_این_خانه_بروید! (۳)
🖋 #نویسنده_و_مشاور: #علیاکبر_مظاهری
🔹 از زبان مشاور
🔸 مشاورهٔ خانوادگی
📌 پس از پانزده سال
صابر و سمیرا، پانزده سال پیش به عقد هم در آمدند. دوران نامزدی و عقدشان، که حدود یک سال بود، بهخوشی گذشت. صابر و سمیرا، عاشق هم بودند. خانوادههاشان نیز با هم دوست بودند. آیندۀ درخشانی برای این دو فاختۀ دلباخته پیشبینی میشد.
تا این که قصد کردند عروسی کنند و همْآشیانه شوند. برای ساختن آشیانۀ مشترکشان گفتگو کردند و چون خانۀ مستقلّی نداشتند، قرار شد تا مدّتی در خانۀ والدین صابر زندگی کنند تا در آینده، خانۀ جداگانهای تهیه کنند.
صابر و سمیرا، از آغاز، مسائلشان را با اینجانب مشورت میکردند. حتّی انتخاب همسرشان نیز با مشورت من بود. در دوران یکسالۀ نامزدی و عقدشان نیز مسائل خود را با بنده مشورت میکردند.
تصمیم زندگی مشترک در خانۀ والدین صابر را نیز با من مطرح کردند. من که خانوادههاشان را میشناختم و اخلاقشان را میدانستم و خلق و خوی این دو را نیز میشناختم و ترکیب ساختمانی خانۀ پدر صابر را نیز میدانستم، که یک طبقه بود و اینان میخواستند در یکی از اتاقهای همان خانه که والدین صابر با چند فرزند دیگر در آن زندگی میکردند ساکن شوند، با این کارشان مخالفت کردم و نظر منفی دادم.
از من دلیل و توضیح خواستند. گفتمشان: آن خانه، یک طبقه است و چند نفر در آن زندگی میکنند و اتاقی که شما میخواهید در آن زندگی مشترکتان را شروع کنید، با محل زندگی آنان در آمیخته است و در نتیجه، زندگی شما با زندگی آنان در میآمیزد و یک زندگی هفت هشت نفره میشود. حال آن که شما دو نفر میخواهید زندگی مستقلی داشته باشید و زندگی زوجهای جوان، بهخصوص در آغاز، اقتضائات خاص خود را دارد.
صابر گفت: «ما چند نفر، تا حال در آن خانه زندگی میکردهایم، حالا یک نفر به جمع ما اضافه میشود و پدر و مادرم فرض میکنند یک فرزند به فرزندانشان افزوده شده.»
گفتم: نه! اصلا چنین نیست. یک نفر و یک فرزند، افزوده نمیشود؛ بلکه قرار است یک خانوادۀ جدید شکل بگیرد. این دختر، مانند یکی از خواهرانت نیست؛ یک همسر است که میخواهد با شما یک زندگی نو را آغاز کند.
گفتند: «پس چه کنیم؟»
گفتم: یا خانهای، هر چند نیمطبقۀ کوچک باشد، اجاره کنید. یا نیمطبقهای کوچک روی خانۀ پدر و مادر بسازید، به گونهای که مستقل باشید. خانوادههاتان نیز کمکتان میکنند.
بعد پندشان دادم: اکنون که حرمتها محفوظ است و دوستیها برقرار است، قدر بدانید و از این نعمتها محافظت کنید. به صابر گفتم: اکنون همسرت و مادرت مانند مادر و دختری مهربان، یکدیگر را دوست دارند؛ امّا اگر زندگیتان درآمیخته شود و همسرت کاری کند که مادرت نپسندد و به همسرت حرفی بزند که ناراحت شود، و یا بالعکس، تو هیچ کاری نمیتوانی بکنی. طرف هرکدام را بگیری، دیگری از تو میرنجد و نزاع و ستیز برپا میشود. با دیگر اعضای خانواده نیز مسأله به همین شکل است. آن وقت است که حرمتها میشکند و به عشق و محبّتها لطمه میخورد. از طرفی، همسرت میخواهد عروس باشد و عروس، رفتارها و حالتهای خاص خود را دارد، و این حق اوست که زندگی و رفتار عروسانه داشته باشد. خودت نیز دامادی و زندگی دامادانه میخواهی. و این کار، نزد برادران و خواهران و پدر و مادرت، نشدنی است. و اگر نشود، هر دونفرتان از بهرههای ویژۀ این دوران، محروم میشوید و این محرومیت، عواقب و نتایج ناگواری را در پی دارد.
نکتههای دیگری نیز به هردوشان گفتم و آنان توصیههایم را پذیرفتند و رفتند که عمل کنند. امّا (وای از این امّاها!) بزرگترهاشان آنان را قانع (بلکه مجبور) کردند که در همان خانه و همان اتاق، عروسی کنند، و کردند. دعاشان کردم؛ امّا نگرانشان بودم.
🔻 دوهفتهٔ بعد
دو هفتهای گذشت. خبرهای ناگواری از آنان رسید. متأسّف شدم. یک ماه گذشت. عروس و داماد نزدم آمدند؛ امّا این بار، آمدنشان مانند آمدنهای پیشین نبود که برای آموختن مهارتهای زندگی میآمدند؛ بلکه برای حلّ نزاع آمدند! کارشان به جای خطرناکی کشیده بود. نخواستم ملامتشان کنم؛ امّا با تأسّف گفتم:
صد چلچراغ دارد و بیراهه میرود
بگذار تا بیفتد و ببیند سزای خویش!
سمیرا گفت: «شما هم نمک بر زخممان میپاشید؟»
گفتم: قصد سرزنش ندارم. از شدّت تأسّف، این شعر به زبانم آمد.
صابر شروع کرد به گلایه و شکایت از سمیرا؛ که: «با مادرم ...»
{ادامه، فردا. انشاءالله.}
۹ شهریور ۱۴۰۱
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
از زبان مشاور
🔊 #از_این_خانه_بروید! (۳) 🖋 #نویسنده_و_مشاور: #علیاکبر_مظاهری 🔹 از زبان مشاور 🔸 مشاورهٔ خانوادگ
🔊 #از_این_خانه_بروید! (۴)
🖋 #نویسنده_و_مشاور: #علیاکبر_مظاهری
🔹 از زبان مشاور
🔸 مشاورهٔ خانوادگی
📌 (ادامهٔ پس از پانزده سال)
صابر شروع کرد به گلایه و شکایت از سمیرا؛ که: «با مادرم در میافتد. با او بدزبانی میکند. حرمت پدرم را نگه نمیدارد. با خواهرم دعوا میکند... .»
سمیرا میان حرف او زد و گفت: «مادرش در زندگیمان دخالت میکند. پدرش امر و نهیمان میکند. خواهر و برادرش در زندگیمان فضولی میکنند. خود صابر هم به جای این که جلوی آنها را بگیرد و جوابشان را بدهد و از من دفاع کند، یا هیچ نمیگوید و هیچ کار نمیکند و یا طرف آنها را میگیرد. با من هم نامهربان شده و حتّی بدگویی و بداخلاقی میکند... .»
هر دو، با خشم و پریشانی و حتّی بیادبی، حرفهای زیادی زدند و هر کدام، دیگری و خانوادهاش را محکوم میکرد. و هر دو با اصرار از من میخواستند که میانشان قضاوت کنم و مقصّر و بیتقصیر را معیّن نمایم.
گفتمشان: مشاورههای این گونهای روحم را میآزارد. آن وقتها که برای مشاورۀ به معنای حقیقی، نزدم میآمدید، اگر خسته هم میشدم، خشنود بودم؛ امّا حالا ناخشنودم. اینجا که دادگاه نیست و من که قاضی نیستم که از من قضاوت و حکم میخواهید. وظیفۀ مشاور آن است که هادی باشد نه قاضی. من را به این دعواهای خالهزنکانه نکشانید. این نزاعها از بیخ و بُن، باطل است و بیهوده، و هر کس در آنها وارد شود، باطلکار است و بیهودهکار. در این ستیزهگریها هیچکس بر حق نیست؛ همه بر باطلاند.
سمیرا به گریه افتاد. صابر نیز پس از چند دقیقه خویشتنداری، بغضش ترکید و بلند گریه کرد. مجالشان دادم تا گریه کنند. وقتی آرام شدند، با شرمندگی و درماندگی گفتند: «حالا چکار کنیم؟ شما دیگر یاریمان نمیکنید؟»
گفتم: چرا، هنوز هم یاریتان میکنم. حالا هرچه زودتر جایی را اجاره کنید و از این خانه بروید.
آنان با چند روز جستجو، یک طبقۀ خانۀ کوچک امّا تمیز پیدا و اجاره کردند و به آنجا منتقل شدند. دعواها و نزاعها فروکش کرد و به تدریج، آرامش نسبی پدید آمد؛ امّا افسوس که دیگر شادابی و طراوت عشق صابر و سمیرا به جای نخستین باز نگشت، و نیز آن سمیرا که عزیز والدین صابر بود، دیگر آنچنان عزیز نشد، و آن صابر که مورد احترام و محبّت خانوادۀ سمیرا بود، دیگر چنان نشد، و خانوادههاشان نیز آن حریم و احترام و حرمتی را که قبلاً نزد هم داشتند، دیگر نداشتند. بحران خوابید؛ امّا جام شفّاف و زلال دلها، ترک خورده و بست زده شده بود.
اکنون پانزده سال از آن زمان میگذرد. اگرچه زندگیها آرام شده و روابط، حسنه گشته؛ امّا هنوز برخی از ریشههای آن کدورتهای آن چند هفتۀ نامبارک، باقی مانده است و به واقع، آن حالات ناخوشایند، استمرار یافته است؛ زیرا اگرچه جلوی تخریبِ بیشتر گرفته شد، امّا پارهای از دلخوریها و کدورتها باقی ماند و تداوم یافت.
📌 چه باید کرد؟
پیشنهاد ما و راه چارۀ کار و حلّ مشکل، این است که:
{ادامه، در پست بعد. انشاءالله.}
۱۰ شهریور ۱۴۰۱
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1