eitaa logo
خاطرات یک مددکار مهربون
41 دنبال‌کننده
24 عکس
10 ویدیو
0 فایل
این کانال برآمده از احساسات و خاطرات یه مددکار مهربون بیمارستان هستش که قراره شمارو با خودش همراه و همدل کنه💞 امیدوارم با خوندن خاطرات و دلنوشته هاش، کلی لذت ببرین😍 با احترام @ssafari16
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ یَا مُدَبِّرَ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ یَا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَالِ حَوِّلْ حَالَنَا إِلَی أَحْسَنِ الْحَالِ به امید ظهور آقا (عج) ، پیشاپیش سال نو مبارڪ ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 دزد و دیه ؟!!؟ با سر و گوش باندپیچی شده، وارد اتاق میشود. کمی که دودوتا چهارتا میکند، انگار که منبری مفت و مجانی گیرش آمده باشد، شروع میکند به بلغور کردن روضه ای نه چندان تلخ در رابطه با حادثه ای که برایش رخ داده و رفتار جوانمردانه ای که از سر ناچاری مجبور به انجامش شده است. با آب و تاب حرف میزند و اگر داستان پهلوانان را نخوانده بودم حتم میدادم که او همان پوریای ولی است که پی همه سختی های راه را به تن مالیده و خود را به اینجا رسانده تا خانم مددکاری که آوازه مهربانی اش همه جا پیچیده است را از نزدیک دیده و عرض اندامی بنماید. عرض اندامی که از بد روزگار برایش سنگین تمام میشود و او را با سر و گوشی خونین روانه بیمارستان می نماید. حرف هایش که تمام میشود انگار که از پریز کشیده شود، از جا میپرد و صورتحساب را به دستم میدهد؛ "خو آجی زود صفرش کن که بروبچ منتظرن " نگاهی به صورتحساب می اندازم و نگاهی به بچه هایی که از روزنه درب ورودی به داخل سرک میکشند. از پشت میزم بلند میشوم و به سمتش میروم. قسمت بالای صورتحساب را نشانش میدهم و میگویم هزینه نزاع آزاد است و بیمه هیچ تعهدی را قبول نمیکند. بعد انگار که خیلی حالی ام است، لبخندی میزنم و میگویم: متاسفانه من هم کاری از دستم بر نمی آید. صدایش بالا میرود و شروع میکند به عربده کشیدن. چنان میترسم که زَهره ی ترک خورده ام را جمع و جور میکنم و خودم را به پشت میزم میرسانم. توضیح میدهد که درگیری تقصیر او نبوده و این چه بیمارستان مزخرفی است که هزینه یک باندپیچی ساده برایش یک و نیم میلیون تومان آب خورده است. که با اینکه موبایل و پول هایش را تقدیم آقای دزد کرده است، ولی بی وجدان باز هم با چاقو به جانش افتاده و حرمت نان و نمک همان دوقلم جنس دزدیده شده را هم نگه نداشته است. صدایم را که از ترس، نای بیرون آمدن از حنجره ام را ندارد به زور به او میرسانم و میگویم که دقیقا بخاطر شکایت و گرفتن دیه از آقای دزد باید صورتحسابش را آزاد تسویه کند.  پوزخندی میزند که مگر در این مملکت دزدها به این راحتی پیدا میشوند که من بخواهم پول دیه ام را بگیرم. که اگر مملکت ما میتوانست حق را به درستی بین مردمش توزیع کند، زیر خط فقری ها ناچار به دزدی و حمله به مردم نمی شدند. دوباره قوانین بیمه و لزوم شکایت از همان زیر خط فقری هایی که شرافتشان را زیرپا گذاشته و به جان مردم دست درازی میکنند تا بلکه حق به تاراج رفته شان را از مردم نگون بخت باز پس گیرند را به او یادآوری میکنم، ولی مگر به گوش باندپیچی شده اش می رود؟ حق را به او میدهم. سخت است که درکنار از دست دادن موبایل و پول هایت، جور عدم امنیت جامعه را هم از جیب بپردازی. آن هم زمانی که بیمه خودش را کنار میکشد و با ارائه برگه عدم شکایت، مشکل امنیت نداشتن جامعه و ول انگاری دزدانش را ماست مالی میکند. وقت تنگ است. رابین هود میشوم و جنگل شروود را به تاخت میروم تا پرونده بیمار را از دست داروغه ناتینگهام درآورده و بررسی نمایم. پشت پنجره شیشه ای حسابداری می ایستد و با نگاه ملتمسانه اش، آخرین خواهش هایش را فریاد میزند. پزشک در پرونده حرفی از نزاع نزده بود. پرستار اما انگار وکیل مدافع ناخوانده ای باشد با هیجانی وصف نشدنی داستان دزد و سلاخی کردنش را با جزییات تشریح نموده و این موضوع یعنی خط خوردن پرونده از لیست کارشناسانی که منتظر همین یک کلمه ناقابل بودند تا از زیر بار پرداخت هزینه ها شانه خالی کنند. پرونده را با خود به اورژانس میبرم. پرستار را پیدا میکنم و پس از توضیح مشکلات بیمار و التماس های بسیار، راضی اش میکنم تا در کنار رسیدگی به دیگر بیمارانش، دوباره گزارش را نوشته و بی خیال داستان جنایی اش شود. گزارش که تمام میشود با حس پیروزمندانه ای به حسابداری برمیگردم تا خبر خوش را به پسرک بدهم. خبر خوشی که هزینه های پرونده را یک دهم برابر کرد و چشمان پسرک را پر از اشک ذوق و ذکر لبانش را پر از دعای خیر. 📬 ارتباط با ما @memories_of_a_kind_socialworker لطفا کانال رو به دوستانتون معرفی کنین ☘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امروز یه خانم کارتن خواب داشتم. 👩‍🦰 در حین جمع آوری و تفکیک زباله ها، داخل دستش سرنگ میره و اورژانس 🚑 میاردش بیمارستان. (حتی بازیافتی هاشم با خودش آورده بود 🤦‍♀) اطلاعات هویتی شو بلد نبود و هیچ مدرکی نداشت. و اینجوری کارگاه بازی مددکار مهربون شروع شد... 😎 پ.ن: ۱. لطفا وسایل تیزو برنده رو در بسته بندی درست دور بریزین... افراد زیادی توی این شهر دارن از این طریق خرج زندگیشونو درمیارن..گناه دارن🥺 ۲. شناسنامه شو بخاطر مواد یه جایی گرو گذاشته بود، پلیس مبارزه با موادمخدر رو خبر کنم؟ 😝 ۳. به نظرتون چند نفرشون به این فکر میکنن که ممکنه ایدز بگیرن؟ 😓
با عصبانیت نشست تو استیشن پرستاری و بدون مقدمه گفت: بلدی مرغ درست کنی؟ هااااا!! 😢 اگه مرغ نباشه، میتونی مرغ درست کنی؟؟ هنوز داشتم حرفاشو هضم میکردم که ادامه داد...😵‍💫 پررو پررو برداشته به من میگه: من نمیرم و تو وظیفته عملم کنی... با کدوم پیچ و پلاک 😡 پ.ن ۱. داروخانه مجبوره وسایل ارتوپدی ایرانی تهیه کنه... شرکت هایی هم که با مراکز دولتی کار میکنن ممکنه وسایلو نداشته باشن و بیمار مجبوره یا خودش از بیرون و هزینه آزاد وسایلو تهیه کنه یا منتظر بمونه تا وسایل گیر بیاد.☠ ۲. البته دعوای لفظی خوبه ها، ما حتی کتک کاری هم داشتیم تو این قضیه🤦‍♀ ۲.حق با پزشکه یا بیمار .... ؟!👨‍⚕ ۳. جهت همدردی با این واقعه 😝
🍂🌱🍂🌱🍂🌱 این روزها شدید درگیر درس و مشق و تکالیف دانشگاهم 🤕🤒 یکی از تمریناتمون هم مصاحبه با بیمارها با نظریه های مختلفه و به همین دلیل باید بر طبق بیماری که بهمون مراجعه کرده، نظریه خاصی رو انتخاب و باهاش بر طبق همون پروتکل به مشاوره بپردازیم. هفته پیش، یه دختر ۲۲ ساله که اقدام به خوکشی کرده بود رو بستری میکنن و من بدو بدو میرم پیشش برای بررسی و پیگیری کارهاش باهاش که چند کلمه ای حرف زدم، متوجه شدم مشکلش چیه و برای همین نظریه "ACT" رو برای بهبودیش در نظر گرفتم. و این نظریه یعنی "درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد" این نظریه یه پروتکل ۶ مرحله ایه که اولین مرحله اش اینه که میگه باید مشکلتو بپذیری و باهاش کنار بیای. مثلا فک کن افتادی توی یه چاه عمیق..به نظرت دست و پا زدنت کمکی بهت میکنه؟ فک کن پاره تنت الان روی تخت بیمارستانه، آیا اذیت کردن خودت مشکلی رو حل میکنه؟ یا اگه من بهت بگم که به قرمه سبزی خوشمزه ای که روش پر روغنه و قراره لیمو رو تکه کنی و آبشو بریزی روش و یه قرمه سبزی ملس نوش جان کنی. میتونی بهش فکر نکنی؟؟ (فک کنم حتی دهانتون آبم افتاد😝) یا اگه بهت بگم امروز ۳ تا گربه سفید پشمالو اومدن و توی لابی بیمارستان بالا و پایین پریدن و با توپ بازی کردن، میتونی بهش فک نکنی؟ نه شما هرکاری بکنین باز هم یاد قرمه سبزی و گربه های پشمالوی سفید میفتین... باز هم به مشکلات و سختی هاتون هر لحظه و هر ثانیه فکر میکنین پس راه حلش چیه؟ با اینهمه سختی و مشکلاتی که زندگیمون داره چکار کنیم که کارمون به افسردگی و خودکشی نکشه؟ و اینجاست که این نظریه میگه که اولین مرحله درمان "" آره بپذیرنش.. با آغوش باز مشکلات و سختی هاتون رو بپذیرین و به یاد داشته باشین که این رنج لازمه زندگیه و ما بدون این رنج نمیتونیم زندگی غنی داشته باشیم. نمیتونیم رشد کنیم. نمیتونیم قدر روزهای خوبو بدونیم. اصلا خود خدا گفته که ما انسان را در سختی آفریدیم. پس برای اینکه رشد کنیم باید در مسیرمون سختی و درد باشه.. باید سرمون محکم بخوره به سنگ.. باید رنج رو در آغوش بکشیم. و به نظرم اونوقته که بعد پشت سر گذاشتن اون همه سختی میتونی برای خودت جشن بگیری و به خودت بگی که صبرت ارزششو داشت.🍂🌱 پ.ن: مراحل بعدی درمان رو هم در خاطرات بعدی براتون میگم.. فعلا مشکلاتتونو در آغووش بگیرین 😊 🙈 😎 🍂🌱🍂🌱🍂🌱
داشت با یه موجود فضایی حرف میزد، دلیل خودزنی شو که پرسیدم گفت به دوستم فحش دادم و این تاوان کارم بوده... باباش میگفت الان یک ساله که تو خودشه و بهش توجه نکردیم. توی یک ماه اخیر هم عاشق یه دختر شده و بعد که جواب منفی شنیده دستشو با تیغ زده.. پسری که هنوز پشت لبش سبز نشده بود، رفت تا مدتی رو در بیمارستان ابن سینا بگذرونه... تا حالا به شنا کردن اردک در آب توجه کردید؟ ما فقط یه قسمت از بدن اونو می ‌بینیم که به آرامی بر روی آب در حرکته، درحالی‌ که متوجه تقلای اون نیستیم؛ اردک با همه تلاش پاهاشو تکان میده تا بتونه حرکت کنه و بر روی آب شناور بمونه و ما فقط چهره آروم اونو میبینیم. دقیقا مثل همین افرادی که به سندروم اردک مبتلا هستن. اونا درون آشفته و بهم ریخته ای دارن ولی ساکتن و مغزشون ترجیح میده ظاهرشون رو حفظ کنه تا کسی متوجه آشوب درونشون نشه. اونا حتی ممکنه افکار خودکشی هم داشته باشن . نمیشه گفت که این موضوع یک ویژگی منفیه. چون مغز ما اصولا نسبت به بروز هر رفتاری اول از همه اونو سبک سنگین میکنه. مغز ما اگه تصور کنه بروز یکسری احساسات در مقابل فردی، باعث تحقیر بیشتر میشه یا باعث میشه طرد بشیم، ترجیح میده اون احساس رو خفه کنه. پس داشتن این سندروم ناشی از تلاش مغز برای جلوگیری از یک آسیب بیشتره. . پس به عنوان یک نکته میشه گفت که اگه میبینید همسرتون، فرزندتون یا یکی از دوستان صمیمی تون درمورد احساسات و‌ هیجانات منفیش باهاتون صحبت نمیکنه یا همیشه جلوی شما حالش خوبه، باید کمی هوشیار تر باشید. چون ممکنه از بروز این رفتارها در مقابل شما ترس داره یا حس میکنه سخن گفتن با شما براش فایده ای نداره و این اصلا خوب نیست. آمار خودزنی و خودکشی در بیمارستان داره هر روز بیشتر و بیشتر میشه. لطفا لطفا لطفا هوای همدیگه رو بیشتر داشته باشیم 🙏🥺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌تکه_کتاب هر کس که ساختن زندان انفرادی به کله‌اش زده، آدم جالبی بوده و خوب می‌دانسته با آدم‌ها چطور بازی کند! یعنی درست‌تر آن است که بگویم می‌دانسته آدم بهترین دشمن خودش است، لازم نیست او را کتک بزنند یا زیر شکنجه لت‌وپارش کنند. بهترین راه این است که خودش را با خودش تنها بگذارند تا خودش دخل خودش را در بیاورد...! 📚 جیرجیرک. احمد غلامی
هفته ای که گذشت بدترین هفته زندگی من بود؛ شاید دلیل اصلیش بالارفتن آمار پذیرش بیماران خودزنی و خودکشی بود؛ از دختر و پسر ۱۶ ساله بگیر تا آدم ۴۰ ساله. همین آخریش هم دختری بود که بخاطر بی توجهی شوهر و تنهایی هاش خودشو از طبقه ۴ پرت کرده بود پایین و .... لطفا از کنار همدیگه بی توجه رد نشیم. تنهایی آدمو از پا درمیاره... 😔 .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨ همه ی ما بر یکدیگر تأثیر می‌گذاریم. همه‌ی ما به شکل‌های مشخص و نامشخص به همدیگر متصلیم. احتمالاً به همین دلیل است که ظاهراً یکی از آسانترین و سریعترین راه‌های رسیدن به شادی، شاد کردن فردی دیگر است. دلیلِ از خود گذشته بودن خودخواهانه است. هیچ چیز نمی‌تواند بیشتر از فکر نکردن به خودمان، حس بهتری به ما بدهد. 📚تسلانامه‌ای برای زندگی/مت هیگ 🍃
دیشب بهش حمله میکنن و کتکش میزنن یه خانوم معتاد کارتن خواب ۵۲ ساله یه پلاستیک کثیف که داخلش خرت و پرت و وسایل بازیافتی بود رو چسبونده بود به خودش و دمر روی تخت دراز کشیده بود بعد درمان اولیه ترخیص شده بود و درخواست داشت که براش اسنپ بگیریم که بره سمت محله قلعه ساختمون. با اتفاقاتی که براش افتاده بود دلم نمیومد توی خیابون رهاش کنم. برای همین با ارتباطاتی که داشتم مسئول کمپ خانم هارو قانع کردم که بدون انجام روال قانونی و دریافت نامه دادگاه که شاید یک هفته ای طول میکشید، پذیرش بیمار رو انجام بده و خداروشکر قبول کردن. اینجوری بود که ظهر با خوشحالی بیمار رو بردم کمپ و تحویلش دادم. (با اینکه وقتی فهمید داره تحویل کمپ میشه کلی بهم ناسزا گفت و دلش میخواست سر به تنم نباشه🙈) برگه تحویل رو که گرفتم و سوار ماشین شدم، سخن رهبر عزیز انقلاب بالای نامه کمپ نظرمو جلب کرد: (نجات یک معتاد، نجات یک جامعه است.) 🌸🌙🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وارد بخش که میشی، گرد غم و نگرانی رو میتونی تو چهره تک تک بیمارها و همراهی هاشون حس کنی. بعضی هاشون دو روزه اومدن و بعضی هاشون الان یک ماهه که بستری ان. توی اتاق ۶ نفره، پای ۵ نفر از بیمارها به دستگاه وکیوم وصله و نهایت امیدشون شاید اینه که زخم پاشون به درمان جواب بده و از بالاتر قطع نشه... 🥀🩶
🍃 و عکسی که تو موبایل همه شون هست، روال درمانی که ممکنه ختم به قطع شدن یه انگشت بشه یا یک پای کامل...😞 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سکانسی از فیلم Cha Cha Real Smooth که به خوبی احوالات یک فرد افسرده رو نشون میده تولستوی در تعریف افسردگی میگه : حتی اگر غول چراغ جادو هم می آمد و از من می خواست هر آرزویی دارم بکنم تا برآورده سازد باز هم نمیدانستم چه چیزی از او بخواهم.
. شازده کوچولو گفت: به نظر میرسه آدم چیزهای زیادی برای خوشبخت بودن لازم داره. گفتم: نه اینطور نیست. خوشبختی از بودن میاد نه از داشتن؛ از تقدیر و قدردانی بابت هر آنچه الان داری، نه عجله برای بدست آوردن چیزهایی که نداری. آسون‌ترین و مستقیم‌ترین راهِ خوشبختی، خوشحال کردن آدم‌هایی هست که در اطرافمون هستن. رو باید با عشق ورزیدن یاد گرفت. همه‌ی ما توانایی عشق ورزیدن داریم، حتی با یه لبخند، چون این‌کار به همون اندازه به خود ما انرژی میده که به کسی که بهش لبخند زدیم. 📚بازگشت شازده پسر ✍🏼الخاندرو گیلرمو روئمز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. به قول فروغ فرخزاد؛ فعلا می سازم. ☘ چه می شود کرد! 🤷‍♀ مگر می شود دنیا را پاره کرد 🌎 و از درون آن خوشبختی در آورد؟ ✨ 🌱
. امروز نشستم و شمردم؛ اگه اغراق نکنم ۵ یا ۶ نفر بودن بیماران قدیمی که از در اتاق مددکاری رد میشدند و سرکی میکشیدن و احوالپرسی میکردن بعضی هایشان یار علوی بودن و بعضی ها هم از سر همین بیمارستان مرا شناخته و محبتی به دل داشتند. احوالپرسی شان ساده بود ولی محبتشان قلب مرا لبریز از غم میکرد؛ پای سیستمم نشسته ام و میخکوب شده ام به رسیدگی کردن احوالات شورای مشارکت ها و دستورات ریز و درشت این و آن؛ و البته چه سخت است برایم که در میان همه این بدوبدوکردن ها دیگر نمیتوانم سربه سر بیمارانم گذاشته و قلب نگرانشان را شاد نمایم؛ چه سخت است نمیتوانم وقت بیشتری گذاشته و دستان سردشان را بفشارم و تضمین کنم که در کنارشان هستم و مواظب احوالشان. روزهای سختی است؛ مانند کبوتری که به ناچار در قفسی زندانی شده و اجازه خروج نداشته باشد....😔 🍂
یک سری خستگی ها اما مقدس اند، یک سری دغدغه ها، رنج ها، بیدار ماندن ها... یک سری تفریح نکردن ها و از قافله ی فراغت و دلخوشی، عقب ماندن ها... وسط یک سری دویدن ها و سخت تلاش کردن ها، به خودت می آیی و می بینی؛ اگر آسوده بودی و اگر دلیلی برای ادامه دادن و تلاش کردن نداشتی حالت خوب نبود و چه خوب که در مسیری و داری برای هدفی می جنگی و به شوق رسیدن به قله ای، پیچ و تاب و سختیِ مسیر را به جان می خری، چه خوب که پویا مانده ای و راکد نیستی! یک سری خستگی ها مقدس اند و یک سری آدم ها ساخته شده اند برای اینکه دائما در حال تلاش و ارتقای جهانشان باشند و حصار مرداب ها را بشکنند. که چشمه باشند و بجوشند و رودخانه باشند و بخروشند... 🌱
و رسما نصف ارشد تموم شد... 🌱 مبارکمون باشه 💘
رفتم و برای بیمار نیازمندم که یک ماهه بستریه و دخترش گذاشته و رفته؛ آبمیوه خریدم...😋🥳 پارسال که برای اولین بار بستری شدن با کمک رئیس کمیته امداد گلبهار اقدامات لازم رو انجام دادیم و تونستیم موقع ترخیص تحویلشون بدیم خانه سالمندان 😊 این بار اومده و پاش از بالاتر قطع شده...خیلی تلاش کردم که رد و نشونی از دختر دیگه اش که ظاهرا قم زندگی میکنه پیدا کنم ولی همه راه ها به در بسته خوورد 😮‍💨 بیمارم بخاطر نبود دخترهاش خیلی غصه میخوره و من هم ناراحتم که جز حمایت روحی روانی کار دیگه ای از دستم برنمیاد😓 اینجور موقع ها دلم غول چراغ جادو رو میخواد که گره همه مشکلاتو باز کنه و خیال من رو راحت 😇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 سیاره ما، دیگر نیازی به آدم های موفق ندارد! این سیاره به شدت نیازمند افراد صلح جو، درمانگر، ناجی، قصه گو و عاشق است! 🧑‍⚕ 💙