eitaa logo
میوه دل من
13.2هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
2.9هزار ویدیو
23 فایل
بسم الله النور انجام کارهای روزمره والدین در کنار بچه ها بازی های مناسب طبایع مختلف شعر و قصه های کاربردی بازی و خلاقیت و... ویژه کودکان زیر۷سال👶 ارتباط با ما:👈 @Rahnama_Javaher زیر نظر کانال طبیبِ جان: @Javaher_Alhayat
مشاهده در ایتا
دانلود
🎈🌸🎈🌸🎈 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃؟ 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🎈🌸🎈🌸🎈
🐮🌿 گاوی گوساله همه قندها را خورد. مامان گاوه دعوایش کرد. گاوی گوساله قهر کرد و گفت: “من میرم یه مامان دیگه پیدا می کنم!” گاوی گوساله از خانه بیرون آمد. توی راه، هاپی هاپو را دید. هاپی هاپو به بچه هایش شیر می داد. گاوی گوساله گفت: “هاپی هاپو! مامان من میشی؟” هاپی هاپو گفت: “نه! من خودم بچه دارم.” گاوی گوساله رفت. توی راه پیشو پیشی را دید. پیشو پیشی با بچه هایش بازی می کرد. گاوی گوساله گفت: “پیشو پیشی! مامان من میشی؟” پیشو پیشی گفت: “نه! من خودم بچه دارم.” گاوی گوساله راه افتاد. توی راه موشی موشه را دید. گاوی گوساله گفت: “موشی موشه! مامان من میشی؟” موشی موشه، گاوی گوساله را برانداز کرد و گفت: “خب تو خیلی بزرگی! اما عیبی نداره، چون بچه ندارم، می تونم مامان تو بشم.” گاوی گوساله از خوشحالی ماع ماع کرد. دمش را توی هوا تکان داد و به خانه موشی موشه رفت. شب شده بود. موشی موشه برای خودش و گاوی گوساله قند آورد. گاوی گوساله لپ لپ قندها را خورد. موشی موشه گفت: “خب حالا بخواب.” گاوی گوساله گفت: “بخوابم؟! ما که هنوز شام نخوردیم!” موشی موشه گفت: “پس این قندا چی بود خوردی؟ شام بود دیگه!” گاوی گوساله گفت: “مامان گاوه هر شب به من یونجه تازه میداد. اگر یونجه نباشه، علف می ده!” موشی موشه گفت: “حالا دیگه من مامانتم. من علف و یونجه ندارم. دیگه بخواب.” گاوی گوساله دیگه چیزی نگفت. موشی موشه سرش را روی بالش گذاشت و خوابید. گاوی گوساله، یک گوشه نشست و نشخوار کرد: خورش، خورش، خورش! موشی موشه یک چشمش را باز کرد. گفت: “گاوی گوساله! سر و صدا نکن، می خوام بخوابم.” گاوی گوساله گفت: “هر شب من و مامان گاوه، قبل از خواب، نشخوار می کنیم تا دل درد نگیریم.” موشی موشه گفت: “حالا دیگه من مامانتم. من که نشخوار نمی کنم. بگیر بخواب.” گاوی گوساله اخم کرد و چیزی نگفت. گاوی گوساله خواست بخوابد؛ اما نتوانست. او عادت داشت هر شب، سرش را به شکم مامان گاوه بچسباند و بخوابد. گاوی گوساله، سرش را به موشی موشه تکیه داد. موشی موشه از خواب پرید و داد زد: “چیکار می کنی؟ سرت را ببر عقب! خوابم رو پروندی.” و دوباره خوابید. گاوی گوساله بغض کرد. دلش برای مامان گاوه تنگ شد. بلند شد، آرام و بی سر و صدا از خانه موشی موشه بیرون آمد. به طرف خانه راه افتاد. هوا تاریک بود. از کنار پیشو پیشی رد شد. پیشو پیشی، پیش بچه هایش خوابیده بود. از کنار هاپی هاپو رد شد. هاپی هاپو، پیش بچه هایش خوابیده بود. گاوی گوساله خواست گریه کند که یک صدایی شنید: “گاوی من عزیزم کجایی؟ گاوی مامان؟” صدای مامان گاوه بود. گاوی گوساله به طرف صدا دوید. مامان گاوه را دید. توی بغلش پرید و گفت: “ماع! ماع! مامان گاوه، تو از همه مامان ها، مامان تری!” ♦️🔆 ۳ تا ۵ سالگی⬇️ http://eitaa.com/joinchat/993132563Cab0f5ceb85 🎈🌸🎈🌸🎈 🔙170🔜