📷 انتشار بمناسبت هفته دفاع مقدس/
تصویری کمتر دیده شده از سپهبد شهید سلیمانی در کنار رزمندگان افغانستانی دفاع مقدس و جمعی از نیروهای گردان ۴۰۵ لشکر ۴۱ ثارالله
@Modafeaneharaam
8.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
معرفی خلبان شهید علی اقبالی دوگاهه؛ تنها خلبان ایرانی که صدام او را به طرز وحشیانهای به شهادت رساند...
#هفته_دفاع_مقدس
@Modafeaneharaam
ترکش خمپاره پیشونیش رو چاک داده بود
ازش پرسیدم: چه حرفی برای مردم داری
با لبخند گفت: از مردم کشورم میخوام وقتی برای خط کمپوت میفرستن،
عکس روی کمپوت ها رو نکنن!!
گفتم داره ضبط میشه برادر یه حرف بهتری بگو
با همون طنازی گفت:
اخه نمیدونی سه بار بهم رب گوجه افتاده ...!!
🔹شرم بر كسانى كه با سوءاستفاده از جایگاهشان و شیرجه زدن در بیتالمال، خون همچين آدمايى رو پايمال كردند!
@Modafeaneharaam
#ایران #دفاع_مقدس
بزرگترین عملیات هوایی ایران در دفاع مقدس چه بود؟
🔸عملیات کمان ۹۹ یا سایه البرز یکی از گسترده ترین عملیاتهای نیروهای مسلح ایران است که در واکنش به آغاز رسمی تجاوز حکومت بعث عراق به خاک ایران و در تاریخ یکم مهرماه سال ۵۹ توسط نیروی هوایی ارتش علیه مواضع نظامی ارتش عراق اجرا شد.
@Modafeaneharaam
9.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️🎥 من بیغیرت نیستم
♨️ روایت کمتر شنیده شده از حسین خلعتبری بهترین خلبان F4 جهان، از زنی که کودک سوخته خود را در آغوش این شهید گذاشت و او را بیغیرت خطاب کرد!
⚠️ تا انتها ببینید که شهدا برای چه آرمانهایی رفتند و این آرمانها امروز کجای زندگی ما قرار دارند
@Modafeaneharaam
🔴 #فوری
پیکر مطهر شهید مدافع حرم هادی شریفی در عملیات تفحص در سوریه کشف و هویت او از طریق آزمایش DNA شناسایی شد.
شهید مدافع حرم هادی شریفی، متولد ۳۱ شهریور ماه سال ۱۳۶۱ در شهر مقدس قم است. او در روز ۲۷ بهمن ماه سال ۹۴ برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) راهی سوریه شد و در ۱۳ فروردین ماه سال ۹۵ به شهادت رسید. اما تأیید شهادتش بیش از هفت ماه به طول انجامید و اکنون بعد از ۵ سال از شهادتش بقایایی از پیکرش کشف شده و به کشور بازگشته است.
پیکر مطهر شهید مدافع حرم «هادی شریفی» اعزامی جمعی نیروی زمینی سپاه تیپ ۲۰ رمضان توسط تیم تفحص ایثارگران سپاه و نقسا کشف و از طریق ازمایش DNA توسط مرکز ژنتیک نور سپاه تعیین هویت شد.
خبر پیدا شدن پیکر مطهر شهید به خانواده دقایقی پیش توسط سردار موحدی کیا فرمانده تیپ ۲۰ و سردار سفیدچیان معاون آماد نیرو زمینی اعلام شد. این دیدار و اطلاع رسانی با حضور مادر و همسر و فرزندان شهید در کرج ، محل سکونت شهید برگزار شد.
@Modafeaneharaam
🔰 مجموعه لوح "در لباس سربازی"
📝 روایت تصویری ویژه از حضور حضرت آیتالله خامنهای در دوران دفاع مقدس
شماره ۳ | حضور در پادگان گلف اهواز در اسفند ۱۳۵۹ و ملاحظه توانمندی حسن باقری در توضیح نقشه عملیات
🔻 جوان بااستعداد و شجاع
▫️آیت الله خامنهای در پادگان گلف اهواز با جوانی آشنا شد که واحد شناسایی سپاه را راه اندازی کرده بود. حسن باقری سابقهی خبرنگاری داشت. توانسته بود واحد شناسایی در سپاه را راه اندازی کند: «نقشهای بود و آن وقت میآمدند کالکها را روی آن نقشه نصب میکردند و تشریح میکردند که اینها چیه. یک وقت من دیدم پسر بچهای بلند شد. بالا آمد ایستاد و شروع کرد شرح دادن. به قدری قشنگ، به قدری دقیق اینجا یک پل است؛ زیرش این است اینجا این جوری است اینجا یک بلندی است. اینها نشان دهندهی هم استعداد بود هم شجاعت. چون این شناساییها از دور امکان ندارد باید آدم برود زمین را شناسایی کند.
@Modafeaneharaam
بزرگی می گفت: من برای هرکسی که متوجه میشدم از دار دنیارفته است نماز لیلة الدفن میخواندم ،تا اینکه شبی در خواب دیدم مرده ام!
در خواب وحشت زیادی داشتم ،وقتی مرا در قبر تاریک گذاشتند. نکیر ومنکر بر من وارد شدند،شرایطی بس نگران کننده و وضعیتی بسیار ترسناک و دلهره آور بود.در آن لحظه به یکباره دیدم تعداد زیادی آدم پشت سر این دو بزرگوار آمدند پرسیدم اینها چه کسانی هستند در پشت سرتان؟
گفتند:
*این ها همان کسانی هستند که تو برایشان نماز میخواندی😭* 😭
*امشب آمده اند در کنارت، تا تنها نباشی و نترسی 😭😭😭*
*تمام قبرم با آمدن آنها برایم روشن شده بود.......*
*ای کاش بدانیم، این نمازهایی که ما به نیت اموات میخوانیم، همه جمع میشوند برای سکرات مرگ ،شب اول قبر وعالم برزخ خودمان*
*پبامبر اکرم (ص)میفرمایند: خداوندبه نمازگزار نماز لیله الدفن، به عدد آنچه آفتاب بر آن طلوع میکند، حسنه عطا میکند و او را چهل درجه بالا میبرد*
*وامشب نماز لیلة الدفن انسانی وارسته وعارف، علامه حسن زاده آملی است، که به نوعی اغلب ما خود به نماز خواندن برای چنین انسان شریف و وارسته ای نیازمند و محتاجیم *
*نام: حسن، فرزند: عبدالله*
@Modafeaneharaam
💐لوح | «در آغوش بهشت»
🔻بازآفرینیِ قاب ماندگاری از سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی و سرلشگر شهید حاج علی هاشمی
🖇 انتشار به مناسبت هفته دفاع مقدس
@Modafeaneharaam
سلام عرض میکنم خدمت مخاطبین عزیز
حلال کنید دیشب بخاطر مشکلاتی نتونستیم رمان رو بزاریم،اما امشب دو پارت میزاریم🌹
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق #قسمت_هفتم 💠 از کلام آخرش فهمیدم زینبی که صدا میزد من نبودم، سعد ناباورانه نگاه
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_هشتم
💠 یک گوشه کپسول اکسیژن و وسایل جراحی و گوشهای دیگر جعبههای #گلوله؛ نمیدانستم اینهمه ساز و برگ #جنگی از کجا جمع شده و مصطفی میخواست زودتر ما را از صحن مسجد خارج کند که به سمت سعد صورت چرخاند و تشر زد :«سریعتر بیاید!»
تا رسیدن به خانه، در کوچههای سرد و ساکت شهری که #آشوب از در و دیوارش میپاشید، هزار بار جان کندم و درهر قدم میدیدم مصطفی با نگرانی به پشت سر میچرخد تا کسی دنبالم نباشد.
💠 به خانه که رسیدیم، دیگر جانی به تنم نمانده و اهل خانه از قبل بستر را آماده کرده بودند که بین هوش و بیهوشی روی همان بستر سپید افتادم.
در خنکای شب فروردین ماه، از ترس و درد و گرسنگی لرز کرده و سمیه هر چه برایم تدارک میدید، در این جمع غریبه چیزی از گلویم پایین نمیرفت و همین حال خرابم #خون مصطفی را به جوش آورده بود که آخر حرف دلش را زد :«شما اینجا چیکار میکنید؟»
💠 شاید هم از سکوت مشکوک سعد فهمیده بود به بوی #جنگ به این شهر آمدهایم که به چشمانش خیره ماند و با تندی پرسید :«چرا نرفتید بیمارستان؟»
صدایش از خشم خش افتاده بود، سعد از ترس ساکت شده و سمیه میخواست #مهمانداری کند که برای اعتراض برادرشوهرش بهانه تراشید :«اگه زخمش عفونت کنه، خطرناکه!»
💠 سعد از امکانات رفقایش اطمینان داشت که با صدایی گرفته پاسخ داد :«دکتر تو #مسجد بود...» و مصطفی منتظر همین #اعتراف بود که با قاطعیت کلامش را شکست :«کی این بیمارستان صحرایی رو تو ۴۸ ساعت تو مسجد درست کرد؟»
برادرش اهل #درعا بود و میدانست چه آتشی وارد این شهر شده که تکیهاش را از پشتی گرفت و سر به شکایت گذاشت :«دو هفته پیش #عربستان یه کامیون اسلحه وارد درعا کرده!» و نمیخواست این لکه ننگ به دامن مردم درعا بماند که با لحنی محکم ادامه داد :«البته قبلش #وهابیها خودشون رو از مرز #اردن رسونده بودن درعا و اسلحهها رو تو مسجد عُمری تحویل گرفتن!»
💠 سپس از روی تأسف سری تکان داد و از #حسرت آنچه در این دو هفته بر سر درعا آمده، درددل کرد :«دو ماه پیش که اعتراضات تو #سوریه شروع شد، مردم این شهر هم اعتراضایی به دولت داشتن، اما از این خبرا نبود!»
از چشمان وحشتزده سعد میفهمیدم از حضور در این خانه پشیمان شده که مدام در جایش میجنبید و مصطفی امانش نمیداد که رو به برادرش، به در گفت تا دیوار بشنود :«اگه به مردم باشه الان چند ماهه دارن تو #دمشق و #حمص و #حلب تظاهرات میکنن، ولی نه اسلحه دارن نه شهر رو به آتیش میکشن!» و دلش به همین اشاره مبهم راضی نشد که دوباره به سمت سعد چرخید و زیر پایش را خالی کرد :«میدونی کی به زنت #شلیک کرده؟»
💠 سعد نگاهش بین جمع میچرخید، دلش میخواست کسی نجاتش دهد و من نفسی برای حمایت نداشتم که صدایش در گلو گم شد :«نمیدونم، ما داشتیم میرفتیم سمت خیابون اصلی که دیدم مردم از ترس تیراندازی #ارتش دارن فرار میکنن سمت ما، همونجا تیر خورد.»
من نمیدانستم اما انگار خودش میدانست #دروغ میگوید که صورتش سرخ شده بود، بین هر کلمه نفس نفس میزد و مصطفی میخواست تکلیف این گلوله را همینجا مشخص کند که با لبخندی تلخ دروغش را به تمسخر گرفت :«اگه به جای مسجد عُمری، زنت رو برده بودی بیمارستان، میدیدی چند تا پلیس و نیروی #امنیتی هم کنار مردم به گلوله بسته شدن، اونا رو هم ارتش زده؟»
💠 سمیه سرش را از ناراحتی به زیر انداخته، شوهرش انگار از پناه دادن به این زوج #آشوبگر پشیمان شده و سعد فاتحه این محکمه را خوانده بود که فقط به مصطفی نگاه میکرد و او همچنان از #خنجری که روی حنجرهام دیده بود، #غیرتش زخمی بود که رو به سعد اعتراض کرد :«فکر نکردی بین اینهمه وهابی تشنه به خون #شیعه، چه بلایی ممکنه سر #ناموست بیاد؟»
دلم برای سعد میتپید و این جوان از زبان دل شکستهام حرف میزد که دوباره به گریه افتادم و سعد طاقتش تمام شده بود که از جا پرید و با بیحیایی صدایش را بلند کرد :«من زنم رو با خودم میبرم!»
💠 برادر مصطفی دستپاچه از جا بلند شد تا مانع سعد شود که خون #غیرت در صدای مصطفی پاشید و مردانه فریاد کشید :«پاتون رو از خونه بذارین بیرون، سر هر دوتون رو سینهتونه!»
برادرش دست سعد را گرفت و دردمندانه التماسش کرد :«این شبا شهر قُرق #وهابیهایی شده که خون شیعه رو حلال میدونن! بخصوص که زنت #ایرانیه و بهش رحم نمیکنن! تک تیراندازاشون رو پشت بوم خونهها کمین کردن و مردم و پلیس رو بیهدف میزنن!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@Modafeaneharaam