فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اهل شعار نبود
حرفی نمیزد که نتونه عمل کنه
به هر قولی که میداد وفا میکرد
فرقی نداشت وعده آزادی حلب باشه
یا قول به دختر کوچولوی ۹ساله ...
@Modafeaneharaam
🤲 توصیههای امام رضا(ع) برای روزهای پایانی ماه شعبان
🔸 امام رضا(ع) به اباصلت فرمودند بیشتر ماه شعبان گذشت، پس تلافی کن در انجام آنچه از این ماه باقی مانده
@Modafeaneharaam
عجب زمانۂ پردردی ست!!
یڪ روز برای وداع،
بند پوتین هایش را بستم.
و یڪ روز براے وداع،
بند کفنش را باز ڪردم.
این چه بستن و باز کردن پر اضطرابی است؟!
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
🌺🌿🌺🌿🌺 🌿🌺🌿🌺 🌺🌿🌺 🌿🌺 🌺 ⚡️ادامه داستان جذاب و واقعی ✅💐 #دهه_شصتی 💐✅ 🎯💎🎯💎🎯💎🎯💎🎯 💠#قسمت_سوم داستان جذاب و
🌺🌿🌺🌿🌺
🌿🌺🌿🌺
🌺🌿🌺
🌿🌺
🌺
⚡️ادامه داستان جذاب و واقعی ✅💐 #دهه_شصتی 💐✅
🎯💎🎯💎🎯💎🎯💎🎯
💠#قسمت_پنجم: اولین پله های تنهایی
مات و مبهوت ... پشت در خشکم زده بود ... نیم ساعت دیگه زنگ کلاس بود ... و من حتی نمی دونستم باید سوار کدوم خط بشم ... کجا پیاده بشم ... یا اگر بخوام سوار تاکسی بشم باید ...
همون طور ... چند لحظه ایستادم ... برگشتم سمت در که زنگ بزنم ... اما دستم بین زمین و آسمون خشک شد ...
- حالا چی می خوای به مامان بگی؟ ... اگر بهش بگی چی شده که ... مامان همین طوری هم کلی غصه توی دلش داره... این یکی هم بهش اضافه میشه ...
دستم رو آوردم پایین ... رفتم سمت خیابون اصلی ... پدرم همیشه از کوچه پس کوچه ها می رفت که زودتر برسیم مدرسه ... و من مسیرهای اصلی رو یاد نگرفته بودم ...
مردم با عجله در رفت و آمد بودن ... جلوی هر کسی رو که می گرفتم بهم محل نمی گذاشت ... ندید گرفته می شدم ... من ... با اون غرورم ...
یهو به ذهنم رسید از مغازه دارها بپرسم ... رفتم توی یه مغازه ... دو سه دقیقه ای طول کشید ... اما بالاخره یکی راهنماییم کرد باید کجا بایستم ...
با عجله رفتم سمت ایستگاه ... دل توی دلم نبود ... یه ربع دیگه زنگ رو می زدن و در رو می بستن ...
اتوبوس رسید ... اما توی هجمه جمعیت ... رسما بین در گیر کردم و له شدم ...
به زحمت از لای در نیمه باز کیفم رو کشیدم داخل ... دستم گز گز می کرد ... با هر تکان اتوبوس... یا یکی روی من می افتاد ... یا زانوم کنار پله له می شد...
توی هر ایستگاه هم ... با باز شدن در ... پرت می شدم بیرون ...
چند بار حس کردم الان بین جمعیت خفه میشم ... با اون قدهای بلند و هیکل های بزرگ ... و من ...
بالاخره یکی به دادم رسید ... خودش رو حائل من کرد ... دستش رو تکیه داد به در اتوبوس و من رو کشید کنار ... توی تکان ها ... فشار جمعیت می افتاد روی اون ...
دلم سوخته بود و اشکم به مویی بند بود ... سرم رو آوردم بالا ...
- متشکرم ... خدا خیرتون بده ...
اون لبخند زد ... اما من با تمام وجود می خواستم گریه کنم ...
.
🔷🔷🔷🔷🆔 @Modafeaneharaam
💠#قسمت_ششم: نمک زخم
نیم ساعت بعد از زنگ کلاس رسیدم مدرسه ... ناظم با ناراحتی بهم نگاه کرد ...
- فضلی ... این چه ساعت مدرسه اومدنه؟ ... از تو بعیده ...
با شرمندگی سرم رو انداختم پایین ... چی می تونستم بگم؟ ... راستش رو می گفتم ... شخصیت پدرم خورد می شد ... دروغ می گفتم ... شخصیت خودم جلوی خدا ... جوابی جز سکوت نداشتم ...
چند دقیقه بهم نگاه کرد ...
- هر کی جای تو بود ... الان یه پس گردنی ازم خورده بود ... زود برو سر کلاست ...
برگه ورود به کلاس نوشت و داد دستم ...
- دیگه تاخیر نکنی ها ...
- چشم آقا ...
و دویدم سمت راه پله ها ...
اون روز توی مدرسه ... اصلا حالم دست خودم نبود ... با بداخلاقی ها و تندی های پدرم کنار اومده بودم ... دعوا و بدرفتاریش با مادرم و ما یک طرف ... این سوژه جدید رو باید چی کار می کردم؟ ...
مدرسه که تعطیل شد ... پدرم سر کوچه، توی ماشین منتظر بود ... سعید رو جلوی چشم من سوار کرد ... اما من...
وقتی رسیدم خونه ... پدر و سعید ... خیلی وقت بود رسیده بودن ... زنگ در رو که زدم ... مادرم با نگرانی اومد دم در ...
- تا حالا کجا بودی مهران؟ ... دلم هزار راه رفت ...
نمی دونستم باید چه جوابی بدم ... اصلا پدرم برای اینکه من همراهش نبودم ... چی گفته و چه بهانه ای آورده ... سرم رو انداختم پایین ...
- شرمنده ...
اومدم تو ... پدرم سر سفره نشسته بود ... سرش رو آورد بالا و نگاه معناداری بهم کرد ... به زحمت خودم رو کنترل کردم ...
- سلام بابا ... خسته نباشی ...
جواب سلامم رو نداد ... لباسم رو عوض کردم ... دستم رو شستم و نشستم سر سفره ... دوباره مادرم با نگرانی بهم نگاه کرد ...
- کجا بودی مهران؟ ... چرا با پدرت برنگشتی؟ ... از پدرت که هر چی می پرسم هیچی نمیگه ... فقط ساکت نگام می کنه ...
چند لحظه بهش نگاه کردم ... دل خودم بدجور سوخته بود ... اما چی می تونستم بگم؟ ... روی زخم دلش نمک بپاشم ... یا یه زخم به درد و غصه هاش اضافه کنم؟ ... از حالت فتح الفتوح کرده پدرم مطمئن بودم این تازه شروع ماجراست ... و از این به بعد باید خودم برم و برگردم ...
- خدایا ... مهم نیست سر من چی میاد ... خودت هوای دل مادرم رو داشته باش ...
.
.
⬅️ادامه دارد...
🎯💎🎯💎🎯💎🎯💎🎯
@Modafeaneharaam
🌺
🌿🌺
🌺🌿🌺
🌿🌺🌿🌺
🌺🌿🌺🌿🌺
مدافعان حرم 🇮🇷
🌺🌿🌺🌿🌺 🌿🌺🌿🌺 🌺🌿🌺 🌿🌺 🌺 ⚡️ادامه داستان جذاب و واقعی ✅💐 #دهه_شصتی 💐✅ 🎯💎🎯💎🎯💎🎯💎🎯 💠#قسمت_پنجم: اولین پله ها
🌺🌿🌺🌿🌺
🌿🌺🌿🌺
🌺🌿🌺
🌿🌺
🌺
⚡️ادامه داستان جذاب و واقعی ✅💐 #دهه_شصتی 💐✅
🎯💎🎯💎🎯💎🎯💎🎯
💠#قسمت_هفتم : شروع ماجرا
سینه سپر کردم و گفتم ...
- همه پسرهای هم سن و سال من خودشون میرن و میان... منم بزرگ شدم ... اگر اجازه بدید می خوام از این به بعد خودم برم مدرسه و برگردم ...
تا این رو گفتم ... دوباره صورت پدرم گر گرفت ... با چشم های برافروخته اش بهم نگاه کرد ...
- اگر اجازه بدید؟؟!! ... باز واسه من آدم شد ... مرتیکه بگو...
زیر چشمی یه نگاه به مادرم انداخت ... و بقیه حرفش رو خورد ... مادرم با ناراحتی ... و در حالی که گیج می خورد و نمی فهمید چه خبره ... سر چرخوند سمت پدرم ...
- حمید آقا ... این چه حرفیه؟ ... همه مردم آرزوی داشتن یه بچه شبیه مهران رو دارن ...
قاشقش رو محکم پرت کرد وسط بشقاب ...
- پس ببر ... بده به همون ها که آرزوش رو دارن ... سگ خور...
صورتش رو چرخوند سمت من ...
- تو هم هر گهی می خوای بخوری بخور ... مرتیکه واسه من آدم شده ...
و بلند شد رفت توی اتاق ... گیج می خوردم ... نمی دونستم چه اشتباهی کردم ... که دارم به خاطرش دعوا میشم ...
بچه ها هم خیلی ترسیده بودن ... مامان روی سر الهام دست کشید و اون رو گرفت توی بغلش ... از حالت نگاهش معلوم بود ... خوب فهمیده چه خبره ... یه نگاهی به من و سعید کرد ...
- اشکالی نداره ... چیزی نیست ... شما غذاتون رو بخورید...
اما هر دوی ما می دونستیم ... این تازه شروع ماجراست ...
.
.
🔷🔷🔷🔷🆔 @Modafeaneharaam
💠#قسمت_هشتم : سوز درد
فردا صبح زود از جا بلند شدم و سریع حاضر شدم ... مادرم تازه می خواست سفره رو بندازه ... تا چشمش بهم افتاد دنبالم دوید ...
- صبح به این زودی کجا میری؟ ... هوا تازه روشن شده ...
- هوای صبح خیلی عالیه ... آدم 2 بار این هوا بهش بخوره زنده میشه ...
- وایسا صبحانه بخور و برو ...
- نه دیرم میشه ... معلوم نیست اتوبوس کی بیاد ... باید کلی صبر کنم ... اول صبح هم اتوبوس خیلی شلوغ میشه...
کم کم روزها کوتاه تر ... و هوا سردتر می شد ... بارون ها شدید تر ... گاهی برف تا زیر زانوم و بالاتر می رسید ... شانس می آوردیم مدارس ابتدایی تعطیل می شد ... و الا با اون وضع ... باید گرگ و میش ... یا حتی خیلی زودتر می اومدم بیرون ...
توی برف سنگین یا یخ زدن زمین ... اتوبوس ها هم دیرتر می اومدن ... و باید زمان زیادی رو توی ایستگاه منتظر اتوبوس می شدی ... و وای به اون روزی که بهش نمی رسیدی ... یا به خاطر هجوم بزرگ ترها ... حتی به زور و فشار هم نمی تونستی سوار شی ...
بارها تا رسیدن به مدرسه ... عین موش آب کشیده می شدم ... خیسه خیس ... حتی چند بار مجبور شدم چکمه هام رو در بیارم بزارم کنار بخاری ... از بالا توش پر برف می شد ... جوراب و ساق شلوارم حسابی خیس می خورد ... و تا مدرسه پام یخ می زد ...
سخت بود اما ...
سخت تر زمانی بود که ... همزمان با رسیدن من ... پدرم هم می رسید و سعید رو سر کوچه مدرسه پیاده می کرد ... بدترین لحظه ... لحظه ای بود که با هم ... چشم تو چشم می شدیم ... درد جای سوز سرما رو می گرفت ...
اون که می رفت ... بی اختیار اشک از چشمم سرازیر شد... و بعد چشم های پف کرده ام رو می گذاشتم به حساب سوز سرما ... دروغ نمی گفتم ... فقط در برابر حدس ها، سکوت می کردم ...
⬅️ادامه دارد...
🎯💎🎯💎🎯💎🎯💎🎯
@Modafeaneharaam
🌺
🌿🌺
🌺🌿🌺
🌿🌺🌿🌺
🌺🌿🌺🌿🌺
ختم #صلوات به نیت🔰
#شهید_احمد_حسینی🌹
هدیه به حضرت فاطمه زهرا سیدة النساءالعالمین (سلام الله علیها) و مولى الموحدین امیر المومنین علی ( علیه السلام ) و برای سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان و حاجت قلب نازنینشون (عجل الله تعالی فرجه الشریف)❤️
مهلت: تا فردا شب ساعت۲۱
تعداد صلواتهای خود را به پی وی بفرستید
@Ahmad_mashlab1115
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 در بین مردم
🔹قسمت سوم از مجموعه کمیکموشن همیشه بی قرار
@Modafeaneharaam
❣ #سلام_امام_زمانم❣
بود به سینه «میثم» هزار درد نهان
گواه آن همه غمهای ناشنیده بیا
🌹الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج🌹
🌹تعجیل درفرج #پنج صلوات🌹
@Modafeaneharaam
💟 امیرالمؤمنین علی علیهالسلام :
💠 هر که به یاد مردم سرگرم شود ، خداوند سبحان او را از یاد خود جدا کند.
📚 غرر الحکم
#حدیث_روز
🌸⃟🕊🍃🐣჻ᭂ࿐✰
@Modafeaneharaam
📌نگاه خاص و ویژه سردار دلها به جوانان
✍سهراب سلیمانی، برادر شهید سلیمانی: حاج قاسم، توجه ویژه به جوانان به اصطلاح نابهنجار داشت. ایشان در ایام فاطمیه هر عصر، دو ساعت قبل از روضه در بیتالزهرا حضور پیدا می کرد تا افراد مختلف بتوانند مشکلات خود را عنوان کنند، حتی مقرر شده بود در ایام فاطمیه ۹۸ افرادی که معمولاً جامعه آنها را نابههنجار میشناسد جمع کند و یک جلسه برای آنها داشته باشد.
حاجی معتقد بود اینها فرزندان ما هستند اگر به ناهنجاری کشیده شدهاند شاید کوتاهی ما بوده، در ملاقاتها احترام خاصی برای جوانان قائل بود و اگر کسی مانع ملاقات آنها میشد حاج قاسم به شدت ناراحت میشد و اعتراض میکرد چون معتقد بود اینها ولینعمت ما هستند، نباید فکر کنند که دسترسی به ما برایشان ممکن نیست. در یک کلام شجاعت و مردمی بودن ایشان الگوی خیلی از نوجوانان و جوانان ما شده بود.
@Modafeaneharaam
🔰 گزارش ستاد استهلال دفتر مقام معظم رهبری: یکشنبه اول ماه رمضان خواهد بود
🔺️ بر اساس گزارش ستادهای استهلال و گروههای رصدی دفتر مقام معظم رهبری در سراسر کشور که به همراه تجهیزات رصدی در غروب امروز (جمعه) اقدام به استهلال کردند، رؤیت هلال ماه رمضان در غروب روز جمعه امکان پذیر نبوده است. بنابراین ماه شعبان ۳۰ روزه بوده و غرّه ماه رمضان ۱۴۴۳ روز یکشنبه ۱۴ فروردین ماه خواهد بود.
📝 گزارش استهلال ماه رمضان ۱۴۴۳:
https://khl.ink/f/49965
@Modafeaneharaam
📸 #گزارش_تصویری
🌷 مراسم تشییع سردار حاج محمد رنجبر با حضور باشکوه مردم و مسئولین بعد از نمازجمعه آمل
📌 مزار سردار حاج محمد رنجبر در گلزار شهدای امامزاده ابراهیم(ع) و در کنار مزار دوست و همرزمش شهید حشمت الله طاهری می باشد.
🔖 جمعه ۱۴۰۱/۱/۱۲
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥آیا می دانید "عجله و سرعت غیرمجاز"، "حواس پرتی و عدم توجه به جلو" و"خستگی و خواب آلودگی" سه عامل مهم در ۹۰ درصد تصادفات است؟*
🔹️ *همراهان راننده! سالم رسیدن به مقصد، فقط بر عهده راننده نیست، شما هم موثرید*
🔹️ *محتواهای فرهنگی و آموزشی پویش همراهان سفر ایمن در لینک زیر قابل مشاهده است:*
10a.ir/SVj
✅*۱۳ فروردین ۱۴۰۱*
#سازمان_راهداری_و_حمل_و_نقل_جاده_ای
@Modafeaneharaam
#دلتنگی💔
به وقت سیزدهم فروردین سال ۹۵🥺❤️
آخرین سیزده بدر شهید مدافع حرم رضا حاجی زاده،یک ماه و سه روز قبل از شهادت🥲💔
#شهید_رضا_حاجی_زاده
#روز_طبیعت
#سیزده_بدر
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تجربه نزدیک به مرگ خانم لود میلای روسی درباره ی سقط جنین. ایشون چندین بارسقط جنین در زندگیش انجام داده که در تجربه ای که داشتن صحنه هایی رو میبینن. انتشار این مطلب جلوگیری از سقط جنین میکنه و شما قطعا در ثوابش شریک خواهید بود.
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حاجقاسم کنار خانواده در روز سیزدهبدر
@Modafeaneharaam
⚜بسمه تعالی⚜
تبلیغات شبانه کانال مدافعان حرم👇
@Modafeaneharaam
ساعت 22 تا 9 صبح پست آخر🛑
📌بنر تنها بدون ریپ: 23 هزار تومان 💶
بنر با ریپ: 25 هزار تومان 💶
💥طرح ویژه 24 ساعته (11 ساعت پست اخر، 13 ساعت پست آزاد): 45 هزار تومان 💶
🔻تبلیغ #ثابت شبانه هم داریم برای دوستانی که قصد دارند چند روز در هفته رزرو کنند.
💎تبلیغات روزانه
فقط بصورت پست آزاد دائمی در کانال: 20 هزار تومان💶
ادمین ثبت سفارش و تبلیغات👇:
@Modafeaneharaam_ad
🍁 طرف داشت غیبت میکرد بهش گفت:
شونههاتو دیدی؟
گفت: مگه چی شده؟
گفت: یه کوله باری از گناهان اون بنده خدا رو شونههای توئه!🍁🍂
#مدافعحریمعقیلهبنیهاشمحضرتزینب🕌
#شھیدمحمدرضادھقان🕊🌹🍃•••
#یادشھداباذڪرصلوات
@Modafeaneharaam
•
#شهیدیکهنمازنمیخوانـد☕❗️
توگردانشایعهشدنمازنمےخونه!🤭
گفتن،توڪهࢪفیقشی..🤞🏻
بهشتذکربده..🔔
باوࢪنکردموگفتم:لابدمیخواد ࢪیا
نشه..🤷🏻♂
پنهانیمےخونه..!🌱
وقتےدونفریتویسنگرکمین
جزیرهمجنون🏝
²⁴ساعتنگهبانشدیـم..🌪
باچشمخودمدیدمکهنماز
نمیخواند!!👀
تویسنگرکمین،دࢪکمینشبودم🌻
تاسرحرفࢪابازکنم ..🍁
گفتم:توکهبرایخدا میجنگے..🖇
حیفنیسنماز نخونی؟!
لبخندے(:
زدوگفت:🙂
+یادممیدےنمازخوندنࢪو؟☔️
➖ بلدنیستے❓
➕نه..تاحالانخوندم🍂
--_ نمازخواندنࢪوتویتوپوآتش
دشمن💣
یادشدادم . .
اولیننمازصبحشࢪابامناولوقتخواند😍
دونفرنگهبانبعدیآمدندوجاے
ما ࢪا گرفتند
ماهمسواࢪقایقشدیمتابرگردیم🛶
هنوزمسافتےدوࢪنشدهبودیمکه
خمپاره
نشست،تویآبهوࢪ،پاࢪوازدستشافتاد💔
آࢪامکفقایقخواباندمش،لبخند
کمرنگےزد🍃
باانگشتࢪویسینهاشصلیب†
کشید✨
وچشمشبهآسمان،بالبخندبه..🦋
شهادت🕊♥️رسید . . .
آࢪی،مسیحےبودکهمسلمانشدو
بعداز
اولیننمازشبهشهادترسید...😭
#صلوات و فاتحه ای هدیه به روح کیارششهیدمسیحی🌷
•
•
🍁🍃¦→ #شهیدآنہ••♡
@Modafeaneharaam
برنامه 🔸زندگی پس از زندگی🔸
💠 قسمت اول
تجربه دکتر ایبن الکساندر
- جراح مغز و اعصاب، استاد دانشگاه هاروارد، پژوهشگر و نویسنده تجربیات نزدیک به مرگ
امروز (سیزدهم فروردین) ساعت ۱۸:۳۰
بازپخش: ساعت ۲۳:۳۰ و ۱۲ روز بعد
@Modafeaneharaam
برنامه 🔸زندگی پس از زندگی🔸
💠 قسمت اول
تجربه دکتر ایبن الکساندر
- جراح مغز و اعصاب، استاد دانشگاه هاروارد، پژوهشگر و نویسنده تجربیات نزدیک به مرگ
امروز (سیزدهم فروردین) ساعت ۱۸:۳۰
بازپخش: ساعت ۲۳:۳۰ و ۱۲ روز بعد
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 سفر به شش سال قبل/
حال و هوای خاص رزمندگان فاطمیون در #سیزده_بدر سال ۱۳۹۵ پس از عملیات آزادسازی پالمیرا و رهایی شهر از چنگ داعش
● فرد مشخص در تصویر: فرمانده شهید "سید محمد حسن حسینی" معروف به (سیدحکیم)
● تصویربردار: شهید احمد مکیان
@Modafeaneharaam
#وصیتنامه_شهید📝
🌹شهیدحمیدوطن
از تمامى برادران خواهشمندم كه همچون على اصغر شجاعانه و دليرانه در راه حق عليه باطل بجنگند و نگذارند اسلحه من بر روى زمين بيفتد و به خواهرم توصيه مىكنم كه همچون شاگردان حضرت زينب صبور و مقاوم باشد. مىخواهم همانطورى كه حضرت زينب طاقت ۷۲ شهيد را داشت، شما هم در مرگ من ناراحتى نكنيد و با حجاب خود مشتى بر دهان ابرقدرتهاى شرق و غرب بزنيد. اگر خودتان را ناراحت بگيريد، دشمن ما خوشحال مىشوند و به شما توصيه مىكنم كه امام را تنها نگذاريد؛ زيرا تنها گذاشتن امام خيانت به اسلام است و ديگر وصيت من اين است كه در مقابل مسائل و مشكلات مقاوم باشيد.
🌻شادی روح مطهرش صلوات🌻
الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَالِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
@Modafeaneharaam