🌸🍃
عشـق آنـ دمـ طلوع ڪرد
ڪه عالمے بهـ نامـ فاطمـہ بنا شد
فداے شهیدانـ راهٺ بانـو
ڪه چون شمـا گمنامے برگزیدند
#دلتنگے💚
@modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
شب همه اش ظلمت و تاریکی نیست، شب همه اش سکوت و آرامش نیست...
شب گاهی پر است از بی قراری های کودک منتظر بابا... پر است از درماندگی بانویی که میخواهد کودک را آرام کند ... اما چگونه؟
گاهی شب مملو التماس است و اشک... پر است از نوای یکبار دیگر بیا... تو خودت کمکم کن...
شب پر از صداست ...صدای هق هق گریه دختری و یا شاید پسری... صدای درد فراق...شب پر است از نگاه... خیره به یک قاب عکس که هنوز هم با لبخند تو را می نگرد...
شب گاه شکستن است برای بانوی جوانی که تمام روز سعی کرده هم پدر باشد و هم مادر... بانویی که نمی داند تب جدایی را تاب آورد یا فوج نگاه و حرف مردمانی که نمی فهمند شهید یعنی چه؟
شب لبریز است از غربت و تنهایی ... لبریز از نبودن و ندیدن پدری که آسمانی شد...
#دلتنگی💔 نازنین زهرا
دختر #شهید_مدافع_حرم_حسین_مشتاقی🕊
#ارسالی_اعضا
اخ امان از این چشم ها
خدا کنه شرمنده این نگاهت نباشم😢
#دلتنگی
#شهید_محسن_حججی
#تولدت_مبارک_رفیق_شهید
#دل_نوشته
مدافعان حرم 🇮🇷
🍃راوی قصه های #شام قاصدکی ست که معرکه عاشقی را به نظاره نشسته و پایان سرنوشت رزم آوران را در دل تاریخ حک میکند♡
.
🍃از آن روزی که پیکِ عدرا* برایش از هتک حرمت گفت آغاز قصه رقم خورد ، رزم #فاطمیون و #زینبیون را به تصویر کشید و ضمیمه کرد:
بعضی از مردم جان خود را به خاطر خشنودی خدا میفروشند، و خداوند نسبت به بندگان مهربان است.* و اینبار قرعه به نام دو یار افتاده بود ذکریا و #الیاس.
.
🍃به هنگام نماز که تماشایشان میکردی اللهم الرزقنا هایشان رنگ #شهادت و نیتشان بوی #خلوص داشت. #یا_لطیف_إرحَم_عَبدِکَ_ضَعیفِ سجده آخر نمازشان روادید آسمان را به دستشان داد و بلیط رفتِ بدون برگشت را ،حداقل برای الیاس اینگونه بود🌹
.
🍃حلب مشتاقانه #پیکر او را به آغوش کشیده بود .همسر و فرزندانش چشم انتظارش بودند و غروب هایی که چشم مادر به قاب در خشک میشد😔
.
🍃فاطمه سه ساله زانوی غم بغل گرفته بود و بغضی میهمان گلویش شده بود لحظهای #آسمان چشمانش آرام نمیگرفت و ابرهای #دلتنگی همچنان میبارید، برای قاصدک از پدرش سخن میگفت تا بلکه به گوشش برساند🥺
.
🍃یادم به خرابهی شام افتاد ، دختری سه ساله که بهانه #پدر را میگرفت میخواست از #خار_مغیلان و درد سیلی به پدر شکایت کند .به انتظار پدر نشسته بود بی رمق با خدای خود نجوا میکرد و پدر را میخواست😭
.
🍃ذکریا، سه ساله اش را تنها گذاشت تا مدافع سه ساله #حسین(ع) شود و چه غمگین است قصه فرزندان #شهدا، چه #فاطمه هایی که دلتنگ مهر پدریاند و چه محمد صدراهایی که پدر را فقط در یک قاب عکس دیدند😓
.
🍃حالا بعد از پنج بهار #ذکریا با هفت شقایق دیگر برگشت و الیاس هنوز هم #مهمان سرزمین #حلب است.
.
🍃میگویم بهار چون به قول شاعر: #پاییز بهاری ست که عاشق شده و دلتنگ است برای عاشقانی که از سرزمین دور ماندهاند همچون الیاس. #بغض میکند و برگ هایش را سنگفرش خیابان ها میکند به امید اینکه الیاس ها برگردند😞
.
پروازتان مبارک عباس های زینب(س)❤️
.
پ.ن: * مرج عذراء که امروز عدرا نامیده میشود شهری است در #سوریه که در آنجا حجر بن عدی به خاک سپرده شده است.
پ.ن:*سوره بقره آیه ۲۰۷
.
✍نویسنده : #مهدیه_نادعلی
.
🕊به مناسبت سالروز شهادت #شهید_ذکریا_شیری
#شهید_الیاس_چگینی
.
📅تاریخ شهادت : ۴ آذر ۱۳۹۴.حلب العیس
.
📅تاریخ انتشار : ۴ آذر ۱۳۹۹
.
🎨طراح: گرافیست الشهدا
@Modafeaneharaam
خبر پیچیده در عالم که درّ ناب می آید
نگین پنجم ِ آل کسا؛ ارباب می آید
#ولادتاربابمبارک♥️•°
بَسکہدلتنگـماگـرگـریہکنـممیگوینـد
قطـرهایقصدِنشـاندادنِدریـادارد🌊
السـلامُعلیکیااباعبدالله🌙
#دلتنگی✨
ختم #صلوات به نیت:
#امام_حسین_علیه_السلام❤️😍
#اربابم_حسین❤️
#سوم_شعبان❤️
هدیه به حضرت زهرا (سلام الله علیها) و مولا امیرالمومنین علیه السلام و برای سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)🌺
مهلت: تا فردا شب ساعت۲۱
تعداد صلواتهای خود را به آیدی زیر بفرستید👇
@ahmad_mashlab1115
مدافعان حرم 🇮🇷
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق #قسمت_چهلم 💠 آخرین صحنه شهر زیبا و سرسبز #داریا، قبرستانی بود که داغش روی قلبما
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_چهل_و_یکم
💠 ساکت بودم و از نفس زدنهایم وحشتم را حس میکرد که به سمتم چرخید، هر دو دستم را گرفت تا کمتر بلرزد و #عاشقانه حرف حرم را وسط کشید :«زینب جان! همونطور که اونجا تو پناه #حضرت_سکینه (علیهاالسلام) بودی، مطمئن باش اینجام #حضرت_زینب (علیهاالسلام) خودش حمایتت میکنه!»
صورتم به طرف صورتش مانده و نگاهم تا #حرم کشیده شد و قلبم تحمل اینهمه وحشت را نداشت که معصومانه به گریه افتادم.
💠 تازه نبض نگرانی نگاه مصطفی در تمام این شش ماه زیر انگشت احساسم آمده و حس میکردم به هوای من چه وحشتی را تحمل میکرد که هر روز تارهای سفید روی شقیقهاش بیشتر میشد و خط پیشانیاش عمیقتر.
دوباره طنین #عشق سحرگاهی امروزش در گوشم نشست و بیاختیار دلم برای لحن گرمش تنگ شد تا لحظهای که به اتاق برگشتیم و اولین صوتی که شنیدم صدای مردانه او بود :«تکلیف حرم سیده سکینه چی میشه؟»
💠 انگار به همین چند لحظه که چشمانم را ندیده بود، #دلتنگی نفسش را گرفته و طاقتش تمام شده بود که رو به ابوالفضل سوالش را پرسید و قلب نگاهش برای چشمان خیسم من میتپید.
ابوالفضل هم دلش برای حرم #داریا میلرزید که همان پاشنه در روی زمین نشست و نجوا کرد :«فعلاً که کنترل داریا با نیروهای ارتش!» و این خوشخبری ابوالفضل چند روز بیشتر دوام نیاورد و اینبار نه فقط #تکفیریهای داخل شهر که رفقای مصطفی از داریا خبر دادند ارتش آزاد با تانک وارد شهر شده است.
💠 فیلمی پخش شده بود از سربازی سوری که در داریا مجروح به دست #ارتش_آزاد افتاده و آنها پیکرش را به لوله تانک بسته و در شهر چرخانده بودند.
از هجوم وحشیانه ارتش آزاد، بیشتر مردم داریا تلاش میکردند از شهر فرار کنند و #سقوط شهرکهای اطراف داریا، پای فرار همه را بسته بود.
💠 محلههای مختلف #دمشق هر روز از موج انفجار میلرزید و مصطفی به عشق دفاع از حرم #حضرت_زینب (علیهاالسلام) جذب گروههای مقاومت مردمی زینبیه شده بود.
دو ماه از اقامتمان در #زینبیه میگذشت و دیگر به زندگی زیر سایه ترس و #ترور عادت کرده بودیم، مادر مصطفی تنها همدم روزهای تنهاییام در این خانه بود تا شب که مصطفی و ابوالفضل برمیگشتند و نگاه مصطفی پشت پردهای از خستگی هر شب گرمتر به رویم سلام میکرد.
💠 شب عید #قربان مادرش با آرد و روغن و شکر، شیرینی سادهای پخته بود تا در تب شبهای ملتهب زینبیه، خنکای عید حالمان را خوش کند.
در این خانه ساده و قدیمی همه دور اتاق کوچکش نشسته و خبر نداشتم برایم چه خوابی دیده که چشمان پُر چین و چروکش میخندید و بیمقدمه رو به ابوالفضل کرد :«پسرم تو نمیخوای خواهرت رو #شوهر بدی؟»
💠 جذبه نگاه مصطفی نگاهم را تا چشمانش کشید و دیدم دریای احساسش طوفانی شده و میخواهد دلم را غرق #عشقش کند که سراسیمه پا پس کشیدم.
ابوالفضل نگاهی به من کرد و همیشه شیطنتی پشت پاسخش پنهان بود که سر به سر پیرزن گذاشت :«اگه خودش کسی رو دوست داشته باشه، من نوکرشم هستم!»
💠 و اینبار انگار شوخی نکرد و حس کردم میخواهد راه گلویم را باز کند که با #محبتی عجیب محو صورتم شده بود و پلکی هم نمیزد.
گونههای مصطفی گل انداخته و در خنکای شب آبانماه، از کنار گوشش عرق میرفت که مادرش زیر پای من را کشید :«داداشت میگه اگه کسی رو دوست داشته باشی، راضیه!»
💠 موج #احساس مصطفی از همان نگاه سر به زیرش به ساحل قلبم میکوبید و نفسم بند آمده بود که ابوالفضل پادرمیانی کرد :«مادر! شما چرا خودت پسرت رو زن نمیدی؟»
و محکم روی پا مصطفی کوبید :«این تا وقتی زن نداره خیلی بیکلّه میزنه به خط! زن و بچه که داشته باشه، بیشتر احتیاط میکنه کار دست خودش و ما نمیده!»
💠 کمکم داشتم باور میکردم همه با هم هماهنگ شدند تا بله را از زیر زبان من بکشند که مادر مصطفی از صدایش شادی چکید :«من میخوام مصطفی رو زن بدم، منتظر اجازه شما و رضایت خواهرتون هستیم!»
بیش از یک سال در یک خانه از #داریا تا #دمشق با مصطفی بودم، بارها طعم احساسش را چشیده و یک سحر در #حرم حرف عشقش را از زبان خودش شنیده بودم و باز امشب دست و پای دلم میلرزید.
💠 دلم میخواست از زبان خودش حرفی بگوید و او همه #احساسش در نگاهش بود که امشب دلم را بیش از همیشه زیر و رو میکرد.
ابوالفضل کار خودش را کرده بود که از جا بلند شد و خندهاش را پشت بهانهای پنهان کرد :«من میرم یه سر تا مقرّ و برمیگردم.» و هنوز کلامش به آخر نرسیده، مصطفی از جا پرید و انگار میخواست فرار کند که خودش داوطلب شد :«منم میام!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@Modafeaneharaam
☆بسم الغفّار☆
🍃دلتنگی، درد عجیب بشریّت است، دردی رازآلود و مملو از وهم. دلتنگی، گاه تو را تا پست ترین مدار های #ذلت فرو می افکند و گاه، تا عشق و #عزت بالا می برد. همانگونه که بزرگ مرد روایت ما نیز، دلتنگ بود. دلتنگ وصل یاران جاودان، دلتنگ عِطر بهشت و دلتنگ "او"
و عاقبت، همین دلتنگی #خالصانه، رَه گشود.
🍃وَه که چه زیباست، آنقدر عاشق باشی، که دلت بشود مسبب #عروجت. آنقدر پاک باشی که معشوق، سوختن تار و پود روحت در هُرم شعله های دلتنگی را تاب نیاوَرَد و تو را فرا بخواند. وَه که چه زیباست، این چنین #دلتنگی.
دل تنگ خویشتن را به تو می دهم نگارا
بپذیر تحفه ی من که عظیم تنگ دستم*
🍃و خوشا آن دم، که دل های ما نیز پر عیار شوند و #عاشق. آنقدر که آنچه داریم را به رود روح افزای #ایمان و عشق و دلداگی بسپاریم و تا به ابد، جاودانه شویم در "او".
پ.ن: * اوحدی مراغه ای
✍نویسنده : #زهرا_مهدیار
🕊به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_شعبانعلی_امیری
📅تاریخ تولد : ۱ بهمن ۱۳۴۰
📅تاریخ شهادت : ۱ آبان ۱۳۹۶
📅تاریخ انتشار : ۳۰ مهر ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : بهشت زهرا
🕊محل شهادت : دیرالزور سوریه
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
@Modafeaneharaam
#دلتنگی💔
به وقت سیزدهم فروردین سال ۹۵🥺❤️
آخرین سیزده بدر شهید مدافع حرم رضا حاجی زاده،یک ماه و سه روز قبل از شهادت🥲💔
#شهید_رضا_حاجی_زاده
#روز_طبیعت
#سیزده_بدر
@Modafeaneharaam
#سلام_آقای_من
🍃🦋دلم گرفته از اين روزها دلم تنگ است
🦋🍃ميان ما و رسيدن، هزار فرسنگ است
#امام_زمان_عج
#دلتنگی
🌹تعجیل درفرج #پنج صلوات🌹
@Modafeaneharaam
✋ #وقت_سلام
ای از شعاع نور تو تابنده آفتاب
باشد زِ روی ماه تو شرمنده آفتاب
جز با رضای تو ندمید و نمیدمد
از شرق، در گذشته و آینده آفتاب
فرمان اگر ز سوی تو یابد هرآینه
هر مرده را دوباره کند زنده آفتاب
در آستان قدس تو یا ثامنالحجج
یک بنده ماه باشد و یک بنده آفتاب
زرّینه گنبدت بدرخشد ز سطح خاک
چونانکه از سپهر درخشنده آفتاب
تا شد پدید در مه ذیالقعده چهرهات
ای ماه! شد زِ شرم سرافکنده آفتاب
💐ولادت باسعادت مولا علی بن موسی الرضا علیه السلام تبریک و تهنیت باد💐
#امام_رضا...🕊
#دلتنگی🥀
#بابا_رضا
#دهه_کرامت
#میلاد_امام_رضا
#یا_ضامن_آهو
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در سمت درست بایستید
حتی اگر تنها بودید
حتی اگر یک نفر بودید...!
#دلتنگی #مادر #ایران
@Modafeaneharaam