eitaa logo
مدافعان حرم 🇮🇷
33.8هزار دنبال‌کننده
29.8هزار عکس
11.9هزار ویدیو
286 فایل
اینجا قراره که فقط از شهدا درس زندگی بگیریم♥ مطمئن باشین شهدا دعوتتون کردن💌 تاسیس 16اسفند96 ارتباط👇 @Soleimaniam5 https://gkite.ir/es/9987697 تبلیغ👇 https://eitaa.com/joinchat/2294677581C1095782f6c عنایات شهدا👇 https://eitaa.com/shahiidaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
مدافعان حرم 🇮🇷
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 #خاطرات_دفاع_مقدس* #نویسنده_محمد_محمودی* #گلابی_های_وحشی #قسمت_پنجاه
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * خورشید در حال غروب بود و صدای زنگ گوسفندان که از کوه بر میگشتند شنیده می شد .پدر که چوپان گله بود یواش یواش در حالی که خستگی در صورتش نمایان بود از پله ها بالا آمد تفنگ ساچمه ای هم در دستش بود. به استقبال پدر رفتم، پرسید: - چه خبر است؟ فعلاً بيا استراحت کن _ _نه بگو چی شده؟ - بچه هایی که با عبدالرسول جبهه بودند همه آمده اند اما عبدالرسول نیامده . تفنگ در دستش شل شد. آن را از دستش گرفتم. دستهایش را بالا برد با یک دست کلاه بندی را از سرش در آورد و گفت: - خدایا! یک بار دیگه عبدالرسول را به من بده صدای شیون و گریه بلند شد .هیچ کس نبود که گریه نکند. اگر چه دلم شکسته بود اما احساس کردم که باید قوی تر از این حرفها باشم . به دلداری پدر و مادرم پرداختم. برادر کوچکم عباس بسیار عبدالرسول را دوست داشت مدام سراغش را میگرفت .از بس به او دروغ گفته بودم داشتم کلافه میشدم . نوروز فرا رسید همسایه های ما که سالهای قبل مراسم عید باستانی نوروز را به جای میآوردند و به دید و بازدید هم میرفتند؛ خانه نشین شدند و نگران از وضعیت پیش آمده بودند .بالاخره پدرم دو نفر از بستگان را مأمور کرد به شهر بروند و از وضعیت عبدالرسول کسب اطلاع کنند . دوستانش میگفتند که مجروح شده و از آن طرف اشک میریختند ما هم دوست نداشتیم به خود بقبولانیم که دروغ میگویند. علی رغم این که یقین داشتم عبدالرسول شهید شده ، باز هم دلم میخواست حرف همرزمانش را قبول کنم که مجروح شده است .همراه دو نفری که پدرم مأمور کرده بود به شهر بروند سوار یک موتور سیکلت شدم و به شهر رفتیم. ... @Modafeaneharaam
⛔️درمان قطعی و بدون بازگشت اعتیاد⛔️ 🚭 آیا از اعتیاد خسته شدی⁉️ 🚭 بدن درد و خماری نمیزاره ترک کنی⁉️ ⚠️نمیخوای خانوادت بدونن دچار اعتیاد شدی⚠️ 🟣 بدون نیاز به بستری 🔵 بدون درد و خماری 🟢 از بین بردن وسوسه ذهنی 🟡 تقویت سیستم ایمنی بدن 🟠 پاکسازی بدن و سم زدایی خون 🔺وارد لینک زیر شوید👇 🆔 https://eitaa.com/joinchat/1501495907C86490c41f7 📞09125414605 📲 @khmohammadi52
💠 نشانه دوست داشتن خداوند، دوست داشتن یاد خداست. 😊 🌱 @Modafeaneharaam
علیرضا لباس نو نمیپوشید میگفت مگر رزمنده‌های ما لباس نو می‌پوشیدند. موقع خواب تشک زیرش نمی‌انداخت و می ‌گفت: مگر شه‍ دای‌ما روی تشک میخوابیدند او بسیجی به تمام معنا بود وقتی از او می‌پرسیدم در پادگان چه کاره هستی؟ می‌گفت : جاروکشم شید علیرضا شهبازی @Modafeaneharaam
44.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‍ ﷽ تِه جایِ خالی ره اِشِمه زار زار😔 ای داد و بیداد💔 تِه عکس ره اِشِمه دِل زَنه فَریاد😔 اِی داد و بیداد💔 اِسا لالا گِمه خار خار باخِسی😔 تِه مار بَمیره💔 امام زمان بِمو وِنه پِرِسی😔 پِسَر تِه مار بَمیره💔 🎤با نوای: کربلایی علی کلهر(همرزم شهید) ۱۴۰۳/۰۲/۱۷ 🌹 💔 @Modafeaneharaam
◽️دیدار امام زمان(عج) با نوجوانی که در ۱۶ سالگی به فیض شهادت نائل آمد. ➕راستی ما چند نفرمان مثل علی ۱۶ ساله زندگیمون مورد پسند آقا هست؟! 🌷 👆 "شهید محسن حسین نیا" @Modafeaneharaam
شهادت یک پلیس در مبارزه با قاچاق سوخت 🔹گروهبان یکم «مهدی مزرئی نوده» در اجرای طرح امنیت و آرامش و مبارزه با قاچاق سوخت هنگام کنترل محور مواصلاتی میناب به سرنی در اثر تیراندازی قاچاقچیان سوخت امروز ظهر، به درجه رفیع شهادت نائل آمد.💔 @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 کارشناس عمانی: 🔹برخی در جهان عرب دچار دیاثت فکری شده‌اند، 7 ماه در قبال اتفاقات غزه ساکت بودند اما تا ایران از خود دفاع کرد شروع به موضع گیری علیه ایران کردند/چرا اینقدر خوار و خفیف شده‌اید، خط قرمز ندارید و پول برایتان معادل شرافت و عزت شده است؟/چه زمانی به یاد دارید که غرب استعمارگر بعد از یک حمله تا این حد آرام بوده و به قوانین بین المللی پایبند باشد؟! فقط بعد از حمله ایران، این یعنی غرب فقط زبان قدرت را می‌فهمد.../کاوش مدیا @Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
خان‌طومان نه غافلگیری بود ، نه اتفاقی و نه حادثه و نه یک جنگ معمولی ؛ خان‌طومان حماسه بود ! حماسه ای
آقا روزه است! از دیشب پشت بیسیم داره تکبیر میگه! دیروز شهید شده! دستگاه دیپلماسی گفته کاری‌نکنند! چون وسط مذاکرات برجامیم! ما به آمریکا قول دادیم دست توی بینی‌مان نکنیم که اَخ است.. النصره و داعش دارند همین‌طور نیرو خالی می‌کنند! ۲۰۰۰نفر آمده‌اند. حالا ۷۰۰نفرشان به درک واصل شدند. علی عابدینی زخمی بود! علیرضابریری گرسنه ماند! سعید کمالی و علی جمشیدی کنار هم افتاده‌ بودند! از سیدسجادخلیلی خبری نبود... حسین مشتاقی و سیدرضاطاهر که از ساختمان زرد برگشته بودند می‌گفتند بچه‌ها هنوز تشنه‌اند! سیدجواداسدی رفته بود اسناد را برگرداند می‌توانست عقب‌نشینی کند و نکرد؛ .حالا او و محمود همانجا مانده‌ بودند! رضاحاجی زاده لبهایش ترک خورده بود! ژنرالهای روس هنوز منتظر دستور بودند! بچه‌های لشکر نمی‌دانستند برگردند یا نه! اینطرف، مثل امروز ۱۳ مرد روی زمین می‌افتند ..... یک خواب نبود.... یک واقعیت بود.... کربلایی ک ی بار دیگه اتفاق افتاد💔 @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به یاد شهدای کربلای خانطومان🕊🕊 مداح،حاج علی کلهر🌹 ارواح طیبه ی شهدا صلوات❣ 🌹دعوتید به کانال شهید مدافع حرم روح اله صحرایی⏬ @shahidsahrai
مدافعان حرم 🇮🇷
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 #خاطرات_دفاع_مقدس* #نویسنده_محمد_محمودی* #گلابی_های_وحشی #قسمت_پنجاه
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * . گاهی متوجه می شدم آن دو نفر تا از من فاصله میگیرند و یواشکی پچ پچ میکنند. پیش آنها رفتم. مقابل مسجد امام سجاد شهر نورآباد، زیر یک درخت کاج بودیم. گفتم: - شما را به خدا به من هم بگویید چه شده است؟ بهروز آهی کشید و گفت: _شما این جا باشید تا من برگردم از ما دور شد دوباره از ابراهیم خواهش و التماس کردم. او زیاد حرف در دلش جا نمی گرفت و گفت: _ای چه بگم؟ حقیقت این است که عبدالرسول شهید شده است. گفتم: _چه جوری؟ گفت: - شهید شده دیگه! همانجا نشستم و گریه کردم طولی نکشید که بهروز نزد ما برگشت. وقتی متوجه شد که من فهمیده ام مقداری دلداریم داد. معلوم شد که آنها از ماجرای شهادت برادرم باخبرند فقط آمده اند ببپرسند که شهید کی به شهرستان میرسد .به طرف محل حرکت کردیم. وقتی پدر و مادر مرا ،دیدند سراسیمه به استقبالم آمدند و وضعیت را جویا شدند ! خدایا چه بگویم؟ بگویم تمام شد؟ بگویم عبدالرسول فرزند بزرگ و امید خانواده شهید شد؟ از خدا کمک خواستم آمادگی لازم را در خودم به وجود آورده بودم گفتم: - مجروح شده.. پرسیدند: _کجاست؟! گفتم:تبریز دوست روزی به همین منوال گذشت.شب ها در جایی گریه می کردم .برای استراحت با فیروز پسرعمو به منزل عموحسین علی می رفتیم.آنجا نیز اشک و آه بود. ... @Modafeaneharaam
🎉 حضور وابسته به دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای(مدّظلّه‌العالی) در سی‌و‌پنجمین دوره‌ی نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران در دو بخش حضوری و مجازی 🗓️ ۱۹ الی ۲۹ اردیبهشت ماه از ساعت ۱۰ تا ۲۰ 📌 نشانی غرفه: مصلی امام خمینی(ره)، شبستان اصلی، ورودی ۱۸، راهروی ۶ ♦️ نمایشگاه مجازی: book.icfi.ir 📍 منتظر حضورتان هستیم. @KhameneiBook @Modafeaneharaam
⛔️درمان قطعی و بدون بازگشت اعتیاد⛔️ 🚭 آیا از اعتیاد خسته شدی⁉️ 🚭 بدن درد و خماری نمیزاره ترک کنی⁉️ ⚠️نمیخوای خانوادت بدونن دچار اعتیاد شدی⚠️ 🟣 بدون نیاز به بستری 🔵 بدون درد و خماری 🟢 از بین بردن وسوسه ذهنی 🟡 تقویت سیستم ایمنی بدن 🟠 پاکسازی بدن و سم زدایی خون 🔺وارد لینک زیر شوید👇 🆔 https://eitaa.com/joinchat/1501495907C86490c41f7 📞09125414605 📲 @khmohammadi52
امام على عليه السلام: ملايمت، به آشتى مى انجامد الرِّفقُ يُؤَدِّي إلى السِّلْمِ غررالحكم حدیث 902 @Modafeaneharaam
🌷خودتان را برای ظهور امام زمان عجل الله و جنگ با کفار بخصوص اسرائیل آماده کنید كه آن روز خیلی نزدیک است. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ هدیه به روح مطهر شهید صلوات @Modafeaneharaam
💌 نگرانی آرامش‌بخش @Modafeaneharaam
زمستان‌های جزیزه استخوان می‌ترکاند شب بود و سرما نیمه شب دیدم مقصود رفت سمت اب شروع کردبه غسل گفتم یخ میزنی؟چیزی نگفت ایستاد به نمازشب حال وهوای خوشی داشت.گفتم نمازشب که واجب نبود تو این سرما گفت عاشق که باشی سرما و گرما دیگه روت اثری نداره,لذت عبادتت هم بیشتر میشه شهید مقصود صالحی @Modafeaneharaam
شهدا را در چشم، دل و زبان خود بزرگ ببینید، همانگونه که هستند. فرزندانتان را با نام آنها و تصاویر آنها آشنا کنید. شهید سردار سلیمانی❣ @Modafeaneharaam
ازش پرسیدم این چیه سنجاق کردی رو سینه ت ؟ لبخند زد و گفت : این باطریه نباشه قلبم کار نمیکنه 🌹شهیدمدافع حرم هادی ذوالفقاری @Modafeaneharaam
درد‌،دل‌ آدمی‌ را بیدار میکند.. روح‌ را‌ صفا‌ می‌دهد. غرور و خودخواهی‌ را نابود میکند. نخوت‌‌ و فراموشی‌ را، از بین‌ میبرد. انسان‌ را متوجه‌ وجودِ خود میکند. خدایا؛ اگر این‌ است‌ خاصیتِ‌ درد، این‌ شب‌ ها‌ مرا‌ دردی‌ ده‌ تا به‌ خود‌ آیم.. 🌷 @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. مسلمان نیستم اما حجاب میپوشم..‼️ حجاب=درون زیبا☺️👌 . @Modafeaneharaam
🔺 مراسم هشتمین سالگرد شهدای خانطومان، با محوریت چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت همراه با نماز مغرب و عشا بابل،بندپی غربی،روستای کامیکلا،مزار شهید مدافع حرم حسن رجایی فر @Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 #خاطرات_دفاع_مقدس* #نویسنده_محمد_محمودی* #گلابی_های_وحشی #قسمت_پنجاه
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * یک هفته بعد از عید مسئولان بنیاد شهید خبر شهادت عبدالرسول را اعلام کردند و همه چیز تمام شد . پدر و مادر دریافتند که دیگر عبدالرسول شهید شده و من هم پی بردم که آن قطع شدن تلفن بدون خداحافظی، قطعی است که تا آخرت پا برجاست. نوروز آن سال توأم با اشک و آه بود و اهل روستا سیاهپوش شدند و دید و بازدیدها به تعویق افتاد. عصری که خبر شهادت برادرم را اعلام کردند آسمان هم ابری کشید و همگام با اشکهای نوروزی باران نم نم بارید. همرزمان عبدالرسول نقل میکنند آن شب که قرار بود وارد عمل ،شویم وضعیت عملیات برایمان تشریح شد. بنا بود از قله ی کوهجار بالا برویم و آن جا را تصرف کنیم اهمیت این قله از دید عراقیها پنهان نبود. آنها یک بار قله را در عملیات بیت المقدس دو از دست داده بودند اما دوباره قله دست به دست شده بود . شب عملیات بیت المقدس سه گردان حمزه سیدالشهداء (ع) از تیپ سی و پنج امام حسن مجتبی (ع) مأموریت داشته تا قله را تصرف کند. عبدالرسول در گردان آرپی جی زن بوده برف سنگینی منطقه را پوشانده بود. هنوز گروهانها به محل مورد نظر نرسیده بودند که عراقیها شروع میکنند به آتش ریختن عبدالرسول موشکهای آر پی جی را مرتب به سمت عراقیها که از بالای ارتفاع در حال فرار بودند،شلیک میکرده. عبدالرسول موقع شلیک فرصت این که جای خودش را عوض کند نداشته است بعد از شلیک یکی از موشکهایش مورد اصابت تیر مستقیم دشمن قرار میگیرد و تیر هم به ناحیه ی چپ سینه اش اصابت میکند و به شهادت می رسد. هنگامی که مردم روستای زاگرس نشین ما پیکر عبدالرسول را به خاک سپردند شمار شهدای روستا به پانزده شهید رسیده بود . بعدها کمیته کشف اجساد پیکر شهیدان کریم محمودی و علی سبحانی را هم یافت و این دو هم به گلزار شهیدان روستا پیوستند. مظلوم ترین گل این گلزار علی سبحانی بود مردم او را علی صفر صدا میکردند پدر و مادرش را در طفولیت از دست داده بود. اواخر اردیبهشت شصت و هفت باید همچون سالهای قبل به سر حد و ییلاق میرفتیم .هنوز هوا گرگ و میش بود که لوازم منزل را بار وانت نیسان کردیم. برادران کوچکم عباس و لقمان جلوی وانت پیش پدر و مادر بودند من و اردوان برادر کوچک دیگرم روی لوازم خانه نشستیم . بعد از یک و نیم ساعت به چشمه ی گل زردی رسیدیم ... @Modafeaneharaam