شوخی شوخی جدی شد😳
چندماه قبل شهادتش به شوخی تو تابوت شهدا میخوابید،خدا هم جدی جدی شهیدش کرد و تو تابوت شهدا خوابوندش.😔💔
انگشتر خونین مسلم خیزاب😞
خاطرات این گنجینه سرگرم
شدهایم که همسر شهید خیزاب جعبهای را به ما نشان میدهد با انگشترهای چیده شده آقا مسلم روی آن...یکی در نجف، یکی عقیق یمانی، یکی شرف الشمس❗️ دراین میان اما انگشتری که نگینش، سنگ مزار آقا امام حسین(ع) است و حالا به خون شهید💔 آغشته شده، حرف بیشتری برای گفتن دارد. او میگوید: «پدرم چندسال پیش قالی ابریشمی را به حرم امام حسین(ع) اهدا کرد🍃 که به ازای آن از طرف عتبه حضرت، یک انگشتر که نگینش سنگ مزار آقا امام حسین(ع) بود به ایشان هدیه داده شد🌺. روزی که آقا مسلم راهی سوریه بود، پدرم این انگشتر را به ایشان هدیه داد تا حافظ و نگهدار او در این سفر باشد که تا لحظه شهادت هم همراهشان بود🕊.» حلقههای ازدواجشان هم حالا کنار این انگشترها در این گنجینه نشستهاند؛ حلقههایی که روزی یادآور «وصال» بودند و امروز یادآور «فراق»؛ روزی که حلقه متبرک شده به خون مسلم در لحظه شهادتش را برای همسفر 11ساله زندگیاش آوردند.😢 تسبیحهای شهید خیزاب هم در این گنجینه به چشم میآیند، ولی اینطور که همسر او میگوید، آقا مسلم از بین همه آنها، علاقه خاصی به تسبیح تربت امام حسین(ع) داشته؛ آنقدر که همیشه ذکرهایش را باآن میگفته است🌹
راوی:همسرشهیدمدافعحرم
#مسلم_خیزاب❤️
@Modafeaneharaam
🔴تصویر فرم اعزام به جبهه #سوریه امام جمعه شهید کازرون حجت الاسلام خرسند.
🔵شهید حجتالاسلام والمسلمین محمدخرسند قرار بود هفدهم همین ماه اعزام بشن سوریه برای بازدید از مناطق و سخنرانی برای رزمندهها.
به نقل از افراد حاضر در جلسهای که ایشان برای هماهنگیهای اعزام ماه قبل در تهران داشتند، دوستان با ایشان شوخی میکردند که حاج آقا وصیت نامه رو بنویس احتمال شهادت زیاده🕊.
چندین بار با بغض فرمودند من خیلی وقته در حسرت شهادت موندم.😔
#شهید_رمضان💔
#شیخ_شهید_محمد_خرسند 🌹
@Modafeaneharaam
Menshavi27.mp3
7.07M
ترتیل خوانی #جزء_بیست_و_هفتم قرآن 🌺
🎤 با صدای استاد منشاوی
به نیابت از شهدا و به نیت فرج مولا 🌹
@Modafeaneharaam
#فرماندهای_که_خبر_شهادتش_را_امام_زمان_عج_داد😍
💠 مادر شهید نقل میکند: روزی برای تمیز کردن اتاق محمدابراهیم به داخل اتاقش رفتم؛ عطر بسیار خوشی به مشامم رسید🍃 و احساس کردم نور خاصی در اتاق است✨ محمد بسیار خوشحال بود و حال خاصی داشت.
به او گفتم: «مادر چرا اتاق تو حال دیگری دارد⁉️» گفت: «چیزی نیست» خیلی اصرار کردم ولی چیزی نمیگفت، پس از کلی خواهش گفت: «به شرطی میگویم که تا زمانی که من زندهام به کسی نگویید.»☝️
من قول دادم و محمدابراهیم گفت: همین الان حضرت ولی عصر (عج) تشریف آورده بود در اتاق من و با هم صحبت کردیم.☺️😍
اول خوشحالم که سعادت دیدار مولایم نصیبم شد، دوم اینکه آقا مرا به عنوان سرباز اسلام بشارت دادند و سرانجام کارم را شهادت در راه خدا نوید دادند.👌🕊
ســـــردار والامقام
#شهید
محمد ابراهیم موسی پسندی🌹
《ســــالروز ولادتـــــ》❤️
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 بارش #سنگ از آسمان رومانی۲۰۱۹/۵/۲۹ 😳😳😱
#آخرالزمـان ♨️
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
✨📿✨📿✨📿✨📿✨ #داستان_عارفانه 🌹 قسمت ۲۶ #اعزام ستون نفرات رزمندگان ازکناریک باتلاق ودرمسیریک دشت درحر
✨📿✨📿✨📿✨📿✨
#داستان_عارفانه 🌹
قسمت ۲۷
#دوکوهه
پاییزسال🗓۱۳۶۴بود.به همراه دوستان به منطقه اعزام شدیم.وقتی واردپادگان دوکوهه شدیم ماراتقسیم بندی کرده وبه گردان سلمان فارسی فرستادند.گردان سلمان ازگردان های دائمی نبود❌بلکه هرزمان نیروی اعزامی زیادبودتشکیل می شدوزمانی که نیروکم بوداین گردان منحل می شد😕فرمانده گردان مابرادرمیرکیانی وجانشین ایشان (شهید)مطهری بود.من به همراهی سی نفردیگربه دسته دوم ازگردان های سوم این گردان رفتیم.مسئول دسته مابرادر(شهید)طباطبایی بود.چندجوان خیلی خوب ازمنطقه شمال تهران نظیربرادران میرزایی وطلایی بامابودند👌جمع خوبی داشتیم.ماهمگی دردواتاق ازطبقه اول ساختمان 🏢گردان سلمان ازدوکوهه مستقرشدیم.ازهمان روزهای اول متوجه شدم که یکی ازجوانان دسته ماحالات خاصی دارد✅به اوبرادرنیری می گفتند.آن روزهاهمه رفقااهل معنویت😍 بودند.امّاحالات اوفرق می کرد!وقتی فهمیدیم که ازشاگردان آیت الله حق شناس بوده ازاوخواستیم که امام جماعت دسته ماشود.
هرچندزیربارمسئولیت نمی رفت,امّابافرمان مسئول دسته مجبورشدجلوبایستد😑اطاعت ازفرمانده واجب بود.خلاصه بچه های دسته ماحدودسه ماه🌙 ازوجوداواستفاده کردند.برادرنیری انسان ساکت وآرامی بود.لذابه راحتی نمی شدبه شخصیت اوپی برد.بیشتراوقاتی که مامشغول صحبت وخنده☺️ واستراحت و...بودیم اومشغول قرائت قرآن یامطالعه 📚می شد.درمیان بچه های دسته مایک نفربودکه بیش ازبقیه بابرادرنیری خلوت می کرد.آن هابایکدیگرمشغول سیروسلوک بودند.علی طلایی هیچگاه ازاحمدآقاجدانمی شد🚫آن هارازدارهم💞 بودند.طلایی تنهاپسریک خانواده ازشمال تهران بود.دریک خانواده مرفه بزرگ شده بود.خانواده ای که بعدهامتوجه شدیم زیاددرقیدوبندمسائل دینی نیستند❌اواینگونه آمده بودوخداوندمتعال احمدآقارابرایش قراردادتاباهم مسیرکمال راطی کنند.هرچندکه اوچندسال ازاحمدبزرگتربود,امّامثل مرادومریدی به دنبال برادرنیری بود.اوبهترازبقیه احمدآقاراشناخته بود✅برای همین هیچگاه ازاوجدانمی شد.به یک امام زاده🕌 رفتیم.ازآن جاپیاده برمی گشتیم.توی راه بودیم که بچه هابابرادرنیری مشغول صحبت شدند.آن جاحرف ازشهادت🎋 شد.مسئول دسته مازمان ونحوه شهادت خودش رابیان کرد!من باتعجب😳 گوش می کردم.احمدآقاهم گفت:من خواب برادرم رادیدم.آمددنبالم ومن روبردبه سمت آسمان.
البته مدتی مانده تازمانش برسد☹️
علی طلایی هم گفت:من منتظریک خمپاره 💣شصت هستم که همراهش حورالعین ها😍بیان پایین و....☺️طلایی اطلاعات خوبی ازحالات درونی احمدآقاداشت.چیزهایی می دانست که کسی ازآن هاخبرنداشت.برای همین هیچگاه ازاحمدآقاجدانمی شد.یکبارکه داشتندبااحمدآقاقرآن می خواندندرفتم بین آنهانشستیم وعکاس 📸ازماعکس انداخت.که شدتصویرابتدای همین داستان.درمنطقه فاوبودیم که احمدآقاشهیدشد.درهمان شب🌃 طلایی هم مجروح شد😔بعدازعملیات دیدم رفقای قدیمی دورهم نشسته اندوازاحمدآقاحرف می زنند.آن هاچیزهایی می گفتندکه باورکردنی نبود😳 ازارتباط همیشگی احمدآقاباامام عصر《عجل الله تعالی فرجه الشریف》وبااطلاع ازبرخی مواردو...به رفقاگفتم:بایداین مواردراازعلی طلایی سوال کنیم اوبیش ازبقیه احمدآقاراشناخت.یکی ازدوستان قدیمی گفت:می خواهی بری سراغ علی طلایی⁉️باعلامت سرحرفش راتاییدکردم.دوستم گفت:خسته نباشی😏علی طلایی چندروزپیش توپدافندی منطقه فاوشهید🌷شدورفت پیش برادرنیری😢
👈 ادامه دارد... 🔜👉
یک بار از من پرسیده بود: چقدر #منتظر دریافت حقوق ماهیانه ات میمانی ⁉️⁉️
گفتم : از همان #ابتدای زمانی که حقوقم را میگیرم؛ منتظرم که موعد بعدی پرداخت حقوق کی میرسه!😞
آهی از سر #حسرت کشید و گفت : اگر مردم این انتظاری را که به خاطر مال دنیا و دنیا میکشند، کمی از آن را برای #امام_زمان میکشیدند ایشان تا حالا ظهور کرده بودند😔😔، امام منتظر ندارد💔💔
#شهید_مدافع_حرم
محمود_رادمهر 🌹
@Modafeaneharaam