🌸🍃 یک شب برفی #زمستونی به محسن زنگ زدم📞 که هوا دو نفرهست و پاشو برویم بیرون.میان خواب و بیداری گفت:تو این هوا #خطرناکه با موتور🏍.
تازه #ماشین خریده بودم.گفتم با ماشین میریم؛اگرم اتفاقی بیفته برای ماشین من میافته،تو #راحت باش.
از او انکار و از من اصرار که بزن بریم. از آن طرف #خانمها هم خواستند بیایند و دسته جمعی زدیم بیرون.تا راه افتادیم دیدیم انگار ماشینها را گذاشتهاند تو #سرسره .لیز میخوردند برای خودشان.
داشتیم به ماشینهای #لیزخورده توی جوی آب میخندیدیم که محسن گفت: مجید بگیر این طرف! بوم، رفتیم توی #صندوق ماشین جلویی.یکی ما را میدید فکر میکرد چیزی زدهایم اینقدر میخندیم
افتاد به #التماس که از خر شیطان بیا پایین.گفتم تا سه نشه بازی نشه. میگفت اگه دیگه ده به بعد زنگ زدی، نامردم جوابت رو بدم!
راوے:دوستشهید
#شهید_محسن_حججی🌷
🔻برای شادی روح شهدا #صلوات🔻
@modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
📚 #تـوشــهـیـد_نـمـیـشـوے📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه ❤️شـهـيـد مـدافـع حـرم❤️
📚 #تـوشــهـیـد_نـمـیـشـوے📚
روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه
❤️شـهـيـد مـدافـع حـرم❤️
💚#شـهیـدمـحـمـودرضـابـیضـایـی
به روایت برادرشهید💚
🍂 #قسمت_پـانـزدهــم
مـرد کـار
زیاد درباره #کارش از او سوال نمی کردم.اما می دانستم که پرکاراست.🙂
به قول خودمان توی کار اهل دو درکردن نبود.👌
کارش را واقعا دوست داشت.وقتی تهران باهم بودیم از تماس های تلفنی زیاد،📞از #چشمهایش که اغلب #بی خواب و #سرخ بود از اکتفا کردنش گاه به دوسه ساعت خواب در شبانه روز،ازصبح خیلی زود سرکار رفتن هایش یا گاهی دو سه روز خانه نرفتنش می دیدم🙂 که چطور برای کارش مایه می گذارد.👌
دریکی از جلسات اداری در محل کارش به #فرمانده مستقیمش اصرار کرده بود☹️ که روزهای #جمعه کارش تعطیل نشود.در آن جلسه این موضوع را به #تصویب رسانده بود.😊
در سفری که قبل از سفر آخربه #سوریه داشت به خاطر تخلیه #بار_کمردرد شدیدی پیدا کرده بود🙁 طوری که وقتی برگشت نمی توانست پشت #فرمان بنشیند.🙂
می گفت:آنجا برای این کمردرد رفتم دکتر،مسکنی بهم زد که گفت این مسکن فیل را از پا می اندازد ولی فرقی به حال کمردرد من نکرد.🙁
سفر آخر راهم باهمین کمردرد رفت و در #عملیاتی که به #شهادت رسید😔 #جلیقه_ضدگلوله را به خاطر وزن آن به تن نکرده بود.🍃
#محمودرضا درحد خودش #حق_مجاهدت و کار برای #انقلاب را ادا کرد و رفت من اعتقاد دارم شهادتش #مزد_پرکاری اش بود.👌
بعد از #شهادتش💔 دوبار به پادگان محل کارش در تهران رفتم.با یکی از همکارانش به اتاقی که کمدوسایل شخصی #محمودرضا در آن بود رفتیم🍃.روی کمدش این #جمله_ازامام_خامنه ای را با فونت درشت تایپ کرده و چسبانده بود:#درجمهوری_ اسلامی_هرجاکه_قرار گرفته اید همان جا را #مرکز دنیا بدانید👌 و آگاه باشید که همه ی کارها به شما #متوجه است.☝️
🍂 #پانزدهم_شـانـزدهــم
هـمه مـان را رنـگ کـرد و رفت
هیچ وقت #التماس دعا نمی گفت☺️:یادم نمی آید این لفظ را از او شنیده باشم🙂.
هیچ وقت #قبول باشه هم از او نشنیدم.می دانستم #شهادتش_حتمی است🕊.
برای همین یکی دو باری از او #طلب_شفاعت کردم😔.اما سکوت کردو هیچوقت حتی از سرشکسته نفسی نگفت مثلا ما #لایق نیستیم .یا ما را چه به این حرف ها.🙂
هیچ وقت از #معنویات حرف نمی زد🍃.تا جایی که می توانست آدم را می پیچاند که حرفی از زبانش راجع به #معنویات نکشی.👌
#سلوک معنوی اش بسیار مکتوم بود🍃 و از هرحرف یا هرحرکتی که کوچک ترین حکایتی از #تقوای او داشته باشد.همیشه پرهیز می کرد.👌
#معامله ای را که با خدا کرده بود☝️ تا آخر برای همه #کتمان کرد و #زهدی به کسی نفروخت و بالاخره اینکه #همه_را_رنگ_کرد و رفت.😔🕊
#ادامه_دارد...
@modafeaneharaam
CQACAgQAAx0CUyYOlAACHlhhJ2YR0s9kmssefr83ivpVIjaj5wAC3wADZtmuA1oi5RGh5A7EIAQ.mp3
1.95M
متبرک می کنیم دهانمان را با قرائت
زیارت عاشورا🕊🕌
#التماس دعا
💚❤🖤💔
@Modafeaneharaam
#شهید_مدافع_حرم_مجتبی_واعظی 🕊🌺
#متولد1374/2/20بوده و در تاریخ1392/11/8 به #شهادت رسید.
#تیــــــــــپ_فاطمیون
#قسمتی_ازخصوصیت_اخلاقی_شهید 🕊🌺
«مجتبی »ازبچگی عاشق #هیئت ،مسجد،دسته،روضه بود و همیشه حضوری فعال داشت ، #آخری ها قبل رفتن واقعا تغییر کرده بود و خلاصه «مجتبی »هر روز میومد و #التماس میکرد تا پدر و مادرم #راضی بشن بذاره بره ولی مادرم چون خیلی وابسته داداشم بود به هیچ عنوان راضی نمیشد، چندبار همینطور گفت وگفت و خانواده اجازه نداد تا اینکه #محرم و #صفر اومد و مجتبی هر شب هیئت بود وگاهی وقتاهم #نوحه میخوند، شبا که میومد خونه با مادرم حرف میزد و میگفت: مادرجان من باید برم #حرم حضرت زینب(س) من باید برم دفاع کنم از حرم بی بی زینب(س) و همینطور اشک میریخت، تا اینکه مادرم رضایت داد، «مجتبی» روز جمعه بود که میرفت سمت #تهران و بهم زنگ زد و گفت: آبجی جان #حلالم کن گفتم: داداش برو و زود برگرد مواظب خودتم باش،ولی ، گفت: این راهی که من میرم برگشتنش باخداست؛ «مجتبی»آرزوش شهادت بود، بعد از #شهادت«مجتبی» دوستاش و همرزمانش میگفتن: که« مجتبی »یکی از بچه های #فعال ما بود که در هر #معرکه جنگ شرکت میکرد و میگفت: تنها آرزوش #شهادت هستش.💔
#نحوه_شهادت_مظلومانه 🕊🌺
«مجتبی »و «رضا اسماعیلی» با هم به دست دشمن افتادن و به #شهادت رسیدن، «مجتبی» رفته بوده جلو و «رضا »هم به دنبالش رفته تا برش گردونه و بگه جلوتر نره چون منطقه دست دشمن بوده، ولی «مجتبی »روی موتور بوده و نشنیده بود جلوتر که رفته؛ #تکفیری ها با #میل_گردی میزنن تو سر «مجتبی» و از روی موتور میفته ، «رضا »هم که بعد «مجتبی» #اسیر شده جلوی «مجتبی» شکنجه اش میکردن و در نهایت سرشو بریدن تا« مجتبی » هرچی میدونه رو #لو بده، طبق گفته همرزمانشون #تکفیریها، خیلی اذیتشون کردن و در آخر به شهادت رساندن، ان شالله با حضرت زهرا(س) #محشور بشن، از همه ی کسانی که این مطلب رو میخونن #خواهش میکنم دعا کنید تا #پیکر برادر عزیزم پیدا بشه😭
@Modafeaneharaam