eitaa logo
مدافعان حرم 🇮🇷
34.2هزار دنبال‌کننده
29.4هزار عکس
11.6هزار ویدیو
285 فایل
اینجا قراره که فقط از شهدا درس زندگی بگیریم♥ مطمئن باشین شهدا دعوتتون کردن💌 تاسیس 16اسفند96 ارتباط👇 @Soleimaniam5 https://gkite.ir/es/9987697 تبلیغ👇 https://eitaa.com/joinchat/2294677581C1095782f6c عنایات شهدا👇 https://eitaa.com/shahiidaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
شهیدمدافع حرم جوانی قسمت چهارم ➖سوری‌ها به او می‌گفتند شهید ابوالفضلی➖ « حامد جانباز شده... اسیر شده... شهید شده ...چون قابل شناسایی نیست شما را می‌برند سوریه. » خبر ماجرا اینطوری به خانواده حامد رسید؛ همینقدر متفاوت...همینقدر سردرگم...همین شد که از همان ابتدا ته دلشان لرزید. حرف‌و حدیث ها درباره حامد زیاد بود، تا اینکه به آنها اطلاع دادند برای رسیدگی به وضعیت حامد، باید به سوریه بروند و این شد دیدار پدر و پسر بعد از حمله تکفیری‌ها به او. :« وقتی به من گفتند که باید خودت به سوریه بروی، فهمیدم که وضع حامد خیلی حاد است، حس پدری‌ام می‌گفت که شرایط خوبی ندارد اما جزئیاتش را نمی‌دانستم. » جعفر جوانی، وقتی به سوریه رسید، بالای پلکان هواپیما ایستاد و از همان جا به چهار طرف چرخید و به حضرت‌ زینب (س) سلام کرد وگفت: « من نمی‌دانم حرم مطهرت کدام سمت است، اما خانم این را شنیدم که آخرین وداع اباعبدالله شما خیلی بیتابی می‌کردید، حضرت اباعبدلله دستش را گذاشت روی سینه شما و شما آرام گرفتید، شما را به مادرتان قسم می‌دهم که این آرامش را به قلب من هم برسانید چون من هم می خواهم بروم بالای سر پسر مجروحم...» پدر حامد این را گفت و رفت بیمارستان و رسید بالای سر حامد؛ دید که حامد را، را همانجا در جا گذاشته...دید تن پسرش جابه‌جا پر از ترکش است. :« بعد از آن هرکسی از ایران زنگ می‌زد و از من می‌پرسید وضعیت حامد چطور است، می‌گفتم برو حضرت ابوالفضل را بخوان. » حامد اما یک خاطره قدیمی را در ذهن پدر زنده ‌کرد، یاد روزهایی افتاد که حامد می‌گفت:«دوست دارم مثل حضرت عباس(ع) از خواهرش دفاع کنم. » حالا حامد هم، را داده بود، تا بال دربیارود و بپرد سمت آسمان ... همان دست‌هایی که قطع شدن‌شان او را در سوریه و بین غیرایرانی‌ها معروف کرده بود به 🌹 شهید ابوالفضلی🌹 « آنجا حرم اسم دارند، وقتی ما در بیمارستان های سوریه دنبالش می‌گشتیم و می‌گفتیم جـــوانی، کسی او را نمی‌شناخت اما می‌گفتند یک ایرانی داریم که مثل حضرت ابوالفضل شهید شده...» ادامه دارد...