eitaa logo
مدافعان حرم 🇮🇷
33.6هزار دنبال‌کننده
30.8هزار عکس
12.6هزار ویدیو
292 فایل
اینجا قراره که فقط از شهدا درس زندگی بگیریم♥ مطمئن باشین شهدا دعوتتون کردن💌 تاسیس 16اسفند96 ارتباط👇 @Soleimaniam5 https://gkite.ir/es/9987697 تبلیغ👇 https://eitaa.com/joinchat/2294677581C1095782f6c عنایات شهدا👇 https://eitaa.com/shahiidaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
50919 (1).mp3
6.41M
🌷 دعای مجیر 📍دعایی است رفیع الشان که جبرئیل برای رسول اکرم (صل الله علیه وآله) آورد, زمانی که در مقام حضرت ابراهیم (ع) مشغول به نماز بودند. 📍کفعمی در بلدالامین و مصباح این دعا را ذکر کرده. 📍هر که این دعا را در ایام البیض 🌙رجب و🌙شعبان وبالاخص،🌙ماه رمضان (13 و 14 و 15 ماه) بخواند, گناهانش آمرزیده می شود, اگرچه به عدد دانه های باران و برگ درختان و ریگ بیابان باشد. 🌷جهت تعجیل درفرج آقاامام زمان عجل الله تعالی فرجه وطول عمربابرکت رهبرعزیزمان وبرآورده شدن حاجات،برای شفای مریض و قضاء دین و غنا و توانگری و رفع غم امت اسلام # ماه رجب # اعتکاف @Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت* * #براساس_زندگینامه_شهید_غلامعلی_رهسپار* * #نویسنده_غلامرضا_کافی
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت* * * * * * * این شد که از کازرون آمده بودیم. آنجا هم دور هم که بودیم گفتن عروسی یکی از اقوام است.مامانم گفت ما شیراز عروسی هست احتمالا شما را هم دعوت بگیرند. اگه اومدم دنبالت برو یکم دلت باز بشه همش تو خونه نشین. بچه ها را هم با خودت ببر. نکنه بذاریشون توی خونه پیش باباشون و خودت تنها بری. چند روز بعدش هم این آقا و خانوم دعوتمون کردن برای عروسی و کلی اصرار کرد که حتما تشریف بیارید. فردا شب بچه ها را حمام بردم و آماده کردم تا به شب بریم عروسی.بچه ها تو خونه پوسیده بودن .چقدر خوشحال شدند که وقتی که گفتم میخوایم بریم عروسی.به غلام علی هم گفتم که امشب میریم عروسی اما چیزی نگفت از که داشتیم آماده می شدیم گفتم: _غلام مادرجان پاشو آماده شو تا بریم دیگه! تو این کتاب ها چیه مگه که هی ورق میزنی؟! _من نمیام مامان شما برید. _توروخدا غلام جان یک شبه،میریم و برمی‌گردیم بابات هم هست .مادر تو خونه تنها که نمیشه بمونی عزیزم. _نه مامان من نمیام حوصله عروسی ندارم. _باشه پس جایی رفتی زود برگرد. ما هم سعی می کنیم زود بیایم.دیگه سفارش نکنم .شب نری تا دیر وقت نیای !مواظب خودت باش. ماینکرافت آدم غلامعلی هنوز توی خونه بود انگار دنبال چیزی میگشت.هی کتاب‌هایش را زیر و رو می کرد . یه تاقچه بود توی اتاق کتاب‌هایش را توی همون طاقچه چیده بود تا دست مجتبی بهش نرسه. وقتی که نمیام من هم زیاد اصرار نکردم گفتم لابد حوصله عروسی نداره بذار تو خونه باشه مواظب خونه هم هست. نصف شب که از عروسی برگشتیم دیدیم غلام توی رختخوابش نیست. _خدایا این بچه یعنی کجا رفته ؟!پس یه جای میخواد بره که همراهمون نیومد. کاش به زور هم شده برده بودیم عروسی. دلم مثل سیر و سرکه میجوشید حالا جلوی باباش اصلا به روی خودم نمی آوردم.تشک بچه ها را که پهن کردم کوچک غلام را هم پهن کردم و گفتم حالا میاد. تا صبح خوابم نمی برد. هی می رفتم تو حیاط تو برمی گشتم. خدا یعنی این بچه کجا مونده. چرا تا حالا نیومده؟! دلشوره داشتم نمیدونم کی خوابم برد.با صدای اذان که بیدار شدم فوری رفتم نگاه کردم دیدم ای وای بچه هنوز نیومده.! نمازخوند ما دراز کشیدم که دیدم کلید روی در افتاد و در باز شد.فهمیدم خودش است. خودم رو زدم به خواب که یعنی من متوجه نشدم. یواش یواش قدم بر می داشت تا ما بیدار نشیم. عمر خوابید نفس عمیق کشیدم و خدا را شکر کردم. اصلاً دلم نیومد دعواش کنم. صبح برای صبحانه انگار نه انگار که میدونم کی اومدی. شروع کرد با مجتبی بازی کردن که براش صبحانه آوردم. _ما در عروسی خوش گذشت؟؟ ... @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥️ دنیا را در کنارِ تــو تصور میکنم در کنارِ تو که وارث انبیا و اولیاء خدا هستی وارث ولایت و امامت وارث تمام خوبی ها و نیکی ها دنیا را در کنارِ تو تصور می کنم که مهربانی را به ارث برده ای عدالت را به ارث برده ای شهامت را به ارث برده ای چه دنیایی میشود آن زمان که بیایی و با آمدنت دنیایمان را پر از مهربانی و پر از عــدل و داد کنی ... من تا جان در بدن دارم چشم براه آمدنت میمانم .... 🌤الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَـــرَجْ🌤 سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَے مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ @Modafeaneharaam
حرام رشد نمی کند، اگر هم رشد کند،برکت ندارد. امام هادی علیه السلام @Modafeaneharaam
از ساچمه تا ترکش سال آخر دبیرستان بود. یک روز کلاس کنکور را پیچانده و با بچه های پایگاه رفته بود اردو. عصری که برگشت، انگشت شستش باند پیچی شده بود. اول می خواست پنهان کند و نگوید چه بلایی سر انگشتش آورده، اما بعدا معلوم شد که توی اردو چیزی را هدف تیراندازی گذاشتند تا با تفنگِ بادی بزنند. یکی از بچه ها گفته هدف را جابه جا کنید. محمودرضا هم هدف را گرفت روی دستش و گفته بزنید! ساچمه را زده بودند روی ناخن شستش! در عکس رادیو گرافی ، ساچمه کنار بند اول انگشت پیدا بود. آن روز محمودرضا عمل شد.! ساچمه را از انگشتش درآوردند و به خیر گذشت، اما ما تحمل همان اندازه جراحتِ او را هم نداشتیم. دی ماه سال ۹۲ وقتی در معراج شهدای تهران رفتم بالای سرش ، هنوز لباس رزمش تنش بود. از زخم هایش فقط جای یک زخم زیر چانه و ترکشی که به سرش اصابت کرده بود دیده می شد. در بهشت زهرا (س) و قبل از شروع مراسم تشییع ، زخم های تنش را که دیدم ، یاد آن ساچمه افتادم و تلخی و زخمِ انگشت شستش! اما آن زخمِ کوچک کجا و جراحتِ ناشی از اصابت ۳۵ ترکش به سینه و پهلو کجا؟! یکی از ترکش ها از زیر کتف چپش بیرون زده بود و شاید ، محمودرضا با همان ترکش پریده بود. تو شهید نمی شوی، روایت هایی از حیاتِ جاودانه شهید محمودرضا بیضائی به روایت برادر 💔 شهید مدافع حرم محمود رضا بیضایی🌹 @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺 حس و حال دختر روشندلی که انگشتر رهبر معظم انقلاب را در جشن تکلیفش هدیه گرفت ♦️ستاره درباره حس و حالش گفت:وقتی صدای حضرت آقا را شنیدم؛ دوست داشتم برم و ایشان را از نزدیک ببینم. @Modafeaneharaam
50919 (1).mp3
6.41M
🌷 دعای مجیر 📍دعایی است رفیع الشان که جبرئیل برای رسول اکرم (صل الله علیه وآله) آورد, زمانی که در مقام حضرت ابراهیم (ع) مشغول به نماز بودند. 📍کفعمی در بلدالامین و مصباح این دعا را ذکر کرده. 📍هر که این دعا را در ایام البیض 🌙رجب و🌙شعبان وبالاخص،🌙ماه رمضان (13 و 14 و 15 ماه) بخواند, گناهانش آمرزیده می شود, اگرچه به عدد دانه های باران و برگ درختان و ریگ بیابان باشد. 🌷جهت تعجیل درفرج آقاامام زمان عجل الله تعالی فرجه وطول عمربابرکت رهبرعزیزمان وبرآورده شدن حاجات،برای شفای مریض و قضاء دین و غنا و توانگری و رفع غم امت اسلام # ماه رجب # اعتکاف @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 مگر هویدا نگفته بود من ۱۳ سال قیمت را ثابت نگه داشتم؟ مصاحبه با مردم در چند سال پیش از انقلاب صبح تا شب دروغ می‌سازند تیتر‌های دروغین روزنامه ها را پخش می‌کنند در آن دوران با وجود ساواک و سانسور شدید و کمبود رسانه‌ها بسیاری از مطالب در مورد گرانی حتی اجازه انتشار نداشت. شبکه در بیان خاطرات رنگی و تخیلی از دوران شاهان این مصاحبه های رادیو و تلویزیون ملی را پخش می‌کند؟ متاسفانه نوجوان و جوان کم‌مطالعه ما از این‌ها خبر ندارد. @Modafeaneharaam
پسرک فلافل فروش : شهید مدافع حرم هادی ذوالفقاری🌹 🔹 کار فرهنگی مسجد موسی بن جعفر (ع) بسیار گسترده شده بود. سید علی مصطفوی برنامه‌های ورزشی و اردویی زیادی را ترتیب می‌داد. 🔹 همیشه برای جلسات هیأت یا برنامه‌های اردویی فلافل می‌خرید. می‌گفت هم سالم است هم ارزان. یک فلافل فروشی به نام جوادین در خیابان پشت مسجد بود که از آنجا خرید می‌کرد. شاگرد این فلافل‌فروشی یک پسر با ادب بود. با یک نگاه می‌شد فهمید این پسر زمینه معنوی خوبی دارد. 🔹بارها با خود سید علی مصطفوی رفته بودیم سراغ این فلافل‌ فروشی و با این جوان حرف می‌زدیم. سید علی می‌گفت این پسر باطن پاکی دارد و باید او را جذب مسجد کنیم. برای همین چند بار با او صحبت کرد و گفت که ما در مسجد چندین برنامه فرهنگی و ورزشی داریم. اگر دوست‌ داشتی بیا و توی این برنامه‌ها شرکت کن. 🔹 حتی پیشنهاد کرد که اگر فرصت نداری در برنامه فوتبال بچه‌های مسجد شرکت کن. آن پسرک هم لبخندی می‌زد و می‌گفت: چشم اگر فرصت شد میام. 🔸 رفاقت ما با این پسر در حد سلام و علیک بود. تا اینکه یک شب مراسم یادواره شهدا در مسجد برگزار شد. در پایان مراسم دیدم همان پسرک فلافل فروش انتهای مسجد نشسته به سید علی اشاره کردم و گفتم: رفیقت اومده مسجد. 🔸 سیدعلی تا او را دید بلند شد و با گرمی از او استقبال کرد. بعد او را در جمع بچه‌های بسیج وارد کرد و گفت: ایشان دوست صمیمی بنده است که حاصل زحماتش را بارها نوش جان کرده‌اید. 🔸 خلاصه کلی گفتیم و خندیدیم. بعد سید علی گفت: چی شد این طرفا اومدی؟ او هم با صداقتی که داشت گفت:‌ داشتم از جلوی مسجد رد می‌شدم که دیدم مراسم دارید. گفتم بیام ببینم چه خبره که شما را دیدم. 🔸 سید علی خندید و گفت: پس شهدا تو رو دعوت کردن. بعد با هم شروع کردیم به جمع‌آوری وسایل مراسم. یک کلاه آهنی مربوط به دوران جنگ بود که این دوست جدید ما با تعجب به آن نگاه می‌کرد. سید علی گفت:‌ اگه دوست داری بگذار روی سرت. او هم کلاه را گذاشت روی سرش و گفت: به من میاد؟ سید علی هم لبخندی زد و به شوخی گفت: دیگه تموم شد شهدا برای همیشه سرت کلاه گذاشتند. 🔸 همه خندیدیم. اما واقعیت همان بود که سیدگفت: این پسر را گویی شهدا در همان مراسم انتخاب کردند. پسرک فلافل فروش همان شهیدهادی ذوالفقاری بود که سیدعلی مصطفوی او را جذب مسجد کرد و بعدها اسوه و الگوی بچه‌های مسجد شد. @Modafeaneharaam
7.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خنده ی حلال😂😂😂 نکات پند آموز از کودکی تا بزرگی 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 @Modafeaneharaam