eitaa logo
سیّدمعین 🇱🇧🇵🇸
720 دنبال‌کننده
368 عکس
65 ویدیو
22 فایل
﷽ طلبه‌‌ای 👳🏻‍♂️ از سلالهٔ مادر 🌱 متعهد 💍 اهل قلم ✍️ از تبار امام رئوف 💛 _ معین ؟! : یارے کنندهــ. •| امید است معینِ معینِ جهانیان باشیم .. 🤠 شناس : @Pole_Moallagh 👤 ناشناس : https://daigo.ir/secret/SeyedMoein 💬 حرفامون : @Mosahebat_Shagerdha
مشاهده در ایتا
دانلود
پس علت فراقمون این بود، چشمات زیادی عمیقه و من شنا بلد نیستم . . . !
سلللللام 🌷آنقدر کریمی که بدهکار تو کم نیست🌷 🌷آنقدر کریمی که طلبکار زیاد است!🌷 خیلیییی عیدتون مبارک 🌹🥳💐 با اینکه قصد فعالیت‌های مناسبتی ندارم، ولی ولادت آقای کریم❤️ فرق می‌کنه، مگه نه؟! ان‌شاءالله می‌خوایم در حد وسعمون عیدی بدیم، (برا برکتش دیگه، و الا نمیشه به زخمی زد 😄) تا آخر شب هر کس دوست داشت آیدی‌شو بذاره تو ناشناس، منم با یه قرعه کوچیک، 🖐️ نفر رو انتخاب می‌کنم. مهم نیست تو کانال عضو هستین یا نه، فلذا کنین شاید روزیِ رفیق‌تون بود . . . اینم لینک ناشناس: https://harfeto.timefriend.net/16802137313362
من ندیدم که کریمی به کرم فکر کند به چه مقدار به سائل بدهم فکر کند . . .
نیمه ماه مبارک فیض کامل می‌شود غالبا اینجا سلیمان نیز سائل می‌شود . . .
سیّدمعین 🇱🇧🇵🇸
به وقت قرعه کشی 🎰⌛
اعلام می‌کنم که این قرعه کشی در صحت و سلامت کامل برگزار شد.🤌 برای اطمینان خاطر بیشتر، مثل همیشه خداوند متعال هم بعنوان ناظر حضور داشتند.
خب خب 🎰 اعلام نتایج قرعه کشی: 🖐️ نفری که قولش رو داده بودم: ۱. خانم «منهاج» که ادمین کانال فروش کتاب منهاج هستن ۲. خانم « F.Z» ادمین محترم کانال رسانه هنری سیدمرتضی ۳‌. ادمین محترم لحن‌نگاه که عیدی‌شون رو تقدیم خیریه کردن 👌☘️ ۴. خانم «سیاهکالی مرادی» ۵. خانم «میم الف»
اما هنوز تمام نشده ❗
این کار مورد پسند مادر بنده هم قرار گرفت و علاقه داشتن به ۴ نفر دیگه هم عیدی تقدیم کنن: ۱. ادمین محترم کانال صراط نور ، خانم «ایزدی» که طی یه حرکت زیبا عیدی‌شون رو به رفیق‌شون دادن 👌 جالبه ایشون همون کسی هستن که تو ناشناس گفتن من عیدی می‌خوام و من بهشون قول عیدی معنوی دادم، و بعد اسمشون هم دراومد . . . ۲. خانم «رئوفا» ادمین محترم کانال یه انسان ساده ۳. «سیدة» خانم هم که ادمین کانال واقعا قابل استفاده حیات‌القلوب هستن 🤌 ۴. رفیق گلمون، آقای «برزگر» که تنها آقایی بودن که اسمشون دراومد 🧔🏻😄
ألحَمْدُللّه ألّذی خَلَقَ ألحسن ❤️
سیّدمعین 🇱🇧🇵🇸
مثل حاء و سین و یاء و نون که با غم عجین شده، معنای عباس و ادب یکی شده. وقتی حرف از ادب پسرِ ام‌بنین
بسم الله الذی خلق الحسن گاهی یاکریمِ دلم به صحن‌و‌سرای آقای کریم پر می‌زند و سرِ خوانِ حسن مُتِنَعِّم می‌شود؛ سفره‌ای که جمع و طعامش ذره‌ای کم نمی‌شود. حبّ او از بچگی در من نبوده است؛ آنقدر حسین حسین گفتیم تا بزرگ شویم و بگوییم حسن؛ یا شاید اشک‌های بر حسین آبیاری حُبّ حسن بود، ویا سینه‌زدن‌هایمان دَقّ‌ُالباب خانه‌ی حسن؛ هرچه هست، حس لطیف و احساس غریبی است، می‌شود تا صبح، به یاد حسن خندید و گریه کرد . . . «آقای کریم» ۱۶ رمضان، ۱۸ فروردین ۱۴۰۱
بغض کردم، خندیدم بعد نماز، سی‌و‌سه بار گفتم: ألحَمْدُللّه ألّذی خَلَقَ ألحسن ❤️
نکنه هرکار کردیم به باد بره 🍃 الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا ﻫﻤﺎﻥ‌ﻫﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺗﻤﺎم ﺗﻠﺎﺷﺸﺎﻥ، ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺩﻧﻴﺎ ﺑﺮ ﺑﺎﺩ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺧﻴﺎﻝ ﻣﻲ‌ﻛﻨﻨﺪ ﺧﻴﻠﻲ ﻫﻨﺮ ﻛﺮﺩﻩ‌ﺍﻧﺪ؟! 📚 : کهف «۱۰۴» 📖 : جزء 6️⃣1️⃣ 🌙
صبح امروز، تیغِ زهری مژده‌ی دیدار زهرا را به حیدر می‌دهد . . .💔
سیّدمعین 🇱🇧🇵🇸
بسم الله الرحمن الرحیم می‌گویم اولش که همین حرف آخر است خیری اگر رسیده به ما لطف مادر است... (با ح
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم می‌گویم اولش که همین حرف آخر است خیری اگر رسیده به ما لطف مادر است (ترجیحا با حال مناسب خوانده شود) سلام بر حیدر مظلوم . . . ._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._. همان لحظه‌ای که خاک دستانم را به روی قبر خاکی تو تکان دادم، همان لحظاتی که بچه ها را به خانه می‌بردم و خودم را کنار تو جا می‌گذاشتم، قدم های کوچک برمی‌داشتم و گاهی به عقب نگاه میکردم، همان لحظه‌هایی که علت رو گرفتن ها و دست بر دیوار گرفتن هایت را فهمیدم، جان دادم؛ علی سال‌هاست که جان داده است. فاطمه جان! بدون تو علی بودن سخت است، خیلی سخت؛ آنقدر که یک شَبه پیر شدم، این محاسن سفید سی‌سال است که با من است؛ من این‌ها را در غم دوری تو سفید کرده‌ام. شاید بهتر است سختی‌های مرا از دل چاه بپرسی ! در نبود تو رفاقت ما قدیمی شده . . . مردم که می‌گویند سی‌سال، اما خدا می‌داند برای من چگونه گذشت؛ ثانیه های فراق سال‌ها می‌گذرد و من عمری‌ست مرده‌ام. این بار که به مسجد می آمدم لحظه شماری میکردم، این‌بار تو به دنبال من نبودی، من به شوق پروازِ به سوی تو قدم برمی‌داشتم. مرغابی ها هم که آمده‌اند و دامن‌گیر من شدند، چشمانِ مشتاق مرا که دیدند، رهایم کردند. در سجده بودم که مژده دیدارت به من رسید، به خدای علی قسم ! بعد عمری مرگ، حیات تازه گرفتم؛ از شوق وصال تو، کعبه دوباره شکاف برداشت. «شوق وصال» شاید ۱۹ رمضان ۱۴۴۴، ۲۱ فروردین ۱۴۰۲
خدایا به حق دیدار علی و فاطمه ما رو به مهدیِ فاطمه برسون . . .💔
یتیم‌نواز کوفه، یتیمیم یتیم . . .
این شب‌ها ملائک از آسمان به زمین می‌آیند تا از خاک قدم‌های تو تحفه‌ای به تبرک بردارند و کمی به چشم‌های‌شان کشند؛ ای که فدای خاک پایت، می شود مرا هم که می‌خواهم خاک پایت شوم را با آنها به آسمان بفرستی ؟ ! به گمانم آنجا به تو می‌رسم؛ در آسمان‌ها به روی ابرها . . . واقعاً نمی‌فهمم،فرشتگان به شوق تو آسمان را رها می‌کنند و به زمین می‌آیند، اما من حاضر نیستم از زمین به آسمان بیایم تا تو را ببینم ! میبینی آقا ؟ ! معلوم نیست که چقدر ضعیف و ناتوانم ؟ ! حتی نمی‌توانم این نفس چموشم را برای رسیدن به هدف خلقتم یا همان رسیدن به تو شکست دهم؛ من حتی برای ساده ترین کارها نیاز به لطف و عنایت تو دارم، چه رسد به زمین زدن نفسم ! می‌شود کمک کنی نفسم را به زمین زنم تا به آسمان برسم ؟ ! البته آسمان این دنیا را نمی‌گویم؛ تو خورشید پشت ابری، من می‌خواهم به بالای آن ابرها برسم تا تو را ببینم؛ ابرهایی که از جنس گناه و تعلق به این دنیاست . . . حالا می‌شود دستم را بگیری و کمکم کنی ؟ ! می‌شود، می دانم که می شود؛ چرا که تو به من مشتاق تری تا من به تو؛ وای❗ اگر تو مرا بیشتر دوست داری، اصلاً نمی‌شود حد و اندازه‌ای برای عشق تو به خودم تصور کنم . . . مرا برای عشق خودت از زمین جدا و آسمانی کن . «به‌روی ابرها» ۲۳ و ۲۴ فروردین ۱۴۰۲
رفقا❗ از علائم منتظران، انتظاره . . . لطفا گوشتون منتظره ندای آسمانی باشه؛ با بی‌قراری گوش به آسمان بسپرید و این‌طوری پیش خدا ناز کنید و بگید ما واقعا منتظریم . . . إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيداً وَ نَرَاهُ قَرِيباً بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ