هدایت شده از نفس تازه
نام حسین را که نوشتم قلم گریست
اول قلم گریست، سپس دفترم گریست...
هرچند باعثِ همهی گریهها غم است
اما همین که داغِ تو را دید، غم گریست...
اشکی نداشت چشمِ من از کثرتِ گناه
آن را به حقِ فاطمه دادم قسم، گریست...
با ارزشاست پیشِ تو و مادرت حسین
چشمی کهپای روضهی تو دمبهدم گریست...
خوشبخت آنکه بینِ حسینیه گریه کرد
خوشبختتر کسی کهمیانِ حرم گریست...
گوشهبهگوشهٔ کرببلا روضههای توست
اینگونه بود زائرِ تو هر قدم گریست...
یکقطرهاش شفاعت یومالورود ماست
چشمانِ ما برای تو با این رقم گریست...
در روزِ حشر حسرتِ بسیار میخورد
هرکس که در مصیبتِ ارباب کم گریست...
#مجتبی_خرسندی
#امام_حسین 🖤
ایتا:
https://eitaa.com/NafaseTazeArdakan
تلگرام:
https://t.me/NafaseTazeardakan
ارتباط با ادمین:
🆔 @NafaseTazehA
96.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽
📽ببینید | کلیپ تصویری
✔️شعرخوانی #مجتبی_خرسندی در مدح و رثای
#امام_حسن_مجتبی_علیهالسلام
اختتامیه چهارمین کنگره ملی شعر «حدیث حسن»
کرج _ امامزاده حسن علیهالسلام
@Hadisehosn
@Mojtaba_khorsandi
هدایت شده از مجموعه صوتی صباحاً و مساءً
4_5837187634203463678.mp3
13.55M
▪️" صباحاً و مساءً "
بشنویم مصیبتی را که او هر صبح و شام میبیند و خون میگرید!
🎵 روایت سی و ششم:
خطبهی امام سجاد(ع) در مسجد شام (3)
▪️کانال صباحاً و مساءً👇
@Sabahan_masaa
▪️کانال اصلی التجا👇
@Elteja
هدایت شده از مجموعه صوتی صباحاً و مساءً
37 Khoroje Karevan Az Sham.mp3
16M
▪️" صباحاً و مساءً "
بشنویم مصیبتی را که او هر صبح و شام میبیند و خون میگرید!
🎵 روایت سی و هفتم:
خروج کاروان آل الله از شام...
▪️کانال صباحاً و مساءً👇
@Sabahan_masaa
▪️کانال اصلی التجا👇
@Elteja
97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هرجای #کربلا
دارد نشان تربت اعلای کربلا...
#سید_رضا_نریمانی
#مجتبی_خرسندی
📝گروه ادبی یاقوت سرخ
@Yaqoote_sorkh
@Mojtaba_Khorsandi
هدایت شده از شهرزاد داستان📚📚
#چالش_هفته
#داستان_اسم
نوشته مجتبی خرسندی
❄❄❄❄❄❄❄⛄⛄⛄⛄⛄⛄⛄⛄
خدا رحمت کند پیرزن دوستداشتنی را.
نمیدانم چندمینبار بود که میپرسیدم، اما بدون این که ذرهای گَرد اخم را در صورت گِرد و زیبایش بنشاند، لبخندی زد و گفت؛
بعد از داشتن دوتا دختر، دوست داشتم مادر پسربچهبودن را هم تجربه کنم. وقتی "خانمنور" مژدهی پسر بودنش را داد، سجدهی شکر بهجا آوردم که خدا علاوه بر نعمت، برکت را هم نصیب خانهمان کرده است.
اسمش را "مجتبی" گذاشتم. میخواستم برگزیده باشد و غلام امام حسن مجتبی علیهالسلام.
شبی که به دنیا آمد ماه کامل از پنجرهی شبستان مهمانم شده بود. انگار همهچیز زودتر از آنچه که باید پیش میرفت.
مجتبی هر روز انگار به اندازهی چند روز بزرگتر میشد. زودتر از موعد به راه افتاد. زودتر از موعد زبان باز کرد. و زودتر از آنکه فکرش را میکردم شیرینزبانیهایش را به رخ دلم کشید.
اشکولبخند همزمان باهم مهمان چهرهی پیرزن شدند.
ادامه داد؛ حسابی دوستش داشتم و دوستم داشت. تا "مشولی" (پدر بزرگم مرحوم مشهدی ولیالله) به حساب مرد خانه بودن اخمی میکرد یا غری میزد، فوری سگرمههایش توی هم میرفت و شروع به تهدید میکرد که؛
اگه ننهمُ اذیت کنی میبرمش قم خونه دایی حاجآشیخ.
@shahrzade_dastan
هدایت شده از شهرزاد داستان📚📚
پیرزن نگاهش را به آسمان دوخت، آهی کشید و ادامه داد؛ خلاصه هدیهای بود که خودش داد و خودش هم گرفت. شکر راضیام به رضایش.
دستهایش را پایین میآورد و به سر و صورتم میکشد؛ تا قبل از تو حریف نشدم نام دیگر بچهها و نوههایم را مجتبی بگذارم، اما وقتی تو به دنیا آمدی از پدر و مادرت خواستم که روی دل مرا زمین نیندازند و نام تو را مجتبی بگذارند.
هرچه خاک اوست عمر بابرکت تو باشد.
#داستان_اسم
@shahrzade_dastan