هدایت شده از 🌷سی روز سی شهید ۱۴🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱🎥
📚 گریههای سرخ
اغتشاشگرها اتوبان را بسته بودند و با سنگ، شیشهی ماشینها را میشکستند. زنها و بچهها ترسیده بودند. سیدروحالله و دوستانش سعی میکردند اتوبان را باز کنند.
لیدر اغتشاش چشمش به لباس بسیجیِ او افتاد. فریاد زد: «بگیریدش این بسیجیه»...
روحالله سعی کرد از معرکه فاصله بگیرد و به مردم کمک کند. اما گرگها او را دوره کرده بودند...
سیدروحالله راههای آسمان را خوب بلد بود.حتی صدای شهدا را از سکوت سرد مزارشان میشنید. این را بارها در زیارت امامزاده محمد گفته بود.
سیدروحالله آرام در آغوش پرچم خوابیده بود. مادر کنار تابوت خم شد و صورتش را به صورت پسرش نزدیک کرد و با نفسهای بریده روضه میخواند.
_ مادر شنیدم پیراهن تو را هم به تنت پاره کردند... شنیدم شمری گلویت را برید... شنیدم تو تنها بودی و صد نفر به تو حمله کردند! چقدر شبیه اربابت حسین(ع) شدی... من هزار بار شهید شدم تا خبر شهادتت را شنیدم... مادر! من خون گریه کردم تا تو خون دادی و شهید شدی.
پدر زیر لب آرام میگفت: «در باغ شهادت را نبستند.... تو هم از من جلو زدی بابا!»
✍🏻عاطفه قاسمی ۱۴۰۱/۱۱/۱۸
👩🏻💻طراح: منا بلندیان
💻تدوین و تنظیم: زهرا فرحپور
🎙با صدای: فاطمه شعرا
🥀
#سی_روز_سی_شهید_۱۳
#شهید_روح_الله_عجمیان
#شهدای_مدافع_امنیت_وطن
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
هدایت شده از 🌷سی روز سی شهید ۱۴🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼🌸🎥
📚 از تبار محمد
میدانی دخترم! مادرهایی که مصرّانه فرزند پسر از خدا میخواهند نیتشان یک چیز بیشتر نیست! اینکه نام خانوادگیشان زنده بماند و از بین نرود.
مادربزرگت هم از همان مادرها بود! اما نوع نگاهش فرق داشت.
پدربزرگت سیدکمال که به شهادت رسید همه دعایش شده بود ماندن دو پسرش در اين مسیر و ادامه دادن راه پدرشان.
عمویت سیدمحمود در خیبر آسمانی شد و پیکرش ۱۵ سال از خانواده دور ماند. شد مایه افتخار مادربزرگت.
بعد از آن، نگران پدرت بود؛ به او میگفت: «میترسم آن طرف از همنشینی با پدر و برادرت دور بمانی.»
اما پدرت سیداحمد بعد از مجاهدتی به اندازه همه طول زندگیاش، روح متلاطم مادرش را آرام کرد.
معصومه جانم! با اینکه پدرت پسری نداشت که بخواهد نام خانوادگیتان را ادامه بدهد، اما زنده ماندن نام را در مقام شهادت میدید و از من میخواست برای رسیدنش به آن دعا کنم.
دخترم! پاره تنم! حلاوت آویختن مدال افتخار شهادت خاندان سید قریشی، تا ابد بر گردن تو و فرزندان نازنینت، گوارایت باد. انشاءالله مثل مادربزرگت شهیدپرور باشی.
✍🏻رضوانه دقیقی ۱۴۰۱/۱۱/۵
👩🏻💻طراح: منا بلندیان
💻تدوین و تنظیم: زهرا فرحپور
🎙با صدای: رضوانه دقیقی
🕯🦋
#سی_روز_سی_شهید_۱۳
#شهید_سید_احمد_قریشی
#شهدای_مدافع_حرم
#لشکر_فاطمیون
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🌼🌸
نام و نام خانوادگی شهید: سیداحمد قریشی
تولد: ۱۳۳۹/۱/۱، کرج.
شهادت: ۱۴۰۰/۵/۱، تهران.
گلزار شهید: کرج، امامزاده محمد(ع)، قطعه سرداران شهید.
🕯🦋
#سی_روز_سی_شهید_۱۳
#شهید_سید_احمد_قریشی
#شهدای_مدافع_حرم
#لشکر_فاطمیون
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
سلام عزیزان لینک گروه سی روز سی شهید هر سال ماه رمضان فعالیت داره دعوتتون میکنیم هر روز با یه شهید آشنا بشید تا اونجا که بتونیم یاد شهدا رو با هم زنده نگه داریم
دوست دارید عضو کانال بشید و هر روز سحر با یه نام آشنای آسمانی آشنا بشید🌺
:
کاربرگ رنگ آمیزی برای کوچولوها🥰🥰
..
#رنگ_آمیزی_کودکان
#کاربرگ_رنگ_آمیزی
#حجاب #یا_مهدی
#آقا_جان_دوستتان_دارم
.
برای ارتباط با من
@Monabolandian
.
.
#منا_بلندیان
ما رو به دوستانتون معرفی کنید🥰
لینک کانال عضوشوید👇
https://eitaa.com/MonaBolandian_art
#نقاشی_کودکانه
#تصویرگری_کتاب_کودک #حجاب_زیبا
#پروفایل_مذهبی
#پروفایل_کودکانه #نقاشی_دیجیتال
#دختر_با_حجاب
.
.استفاده از طرح ها درصورتی که برای کسب درآمد نباشه با ذکر یک صلوات بلامانع است و باعث افتخار و خوشحالی منه
.
برای ارتباط با من
@Monabolandian
.
.
#منا_بلندیان
ما رو به دوستانتون معرفی کنید🥰
لینک کانال عضوشوید👇
https://eitaa.com/MonaBolandian_art
هدایت شده از 🌷سی روز سی شهید ۱۴🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼🎥
📚 به آرزوهاش رسید
چهار ماه از عقدمون گذشته بود.
گفتی، دوتا آرزو دارم.
به یکی از آرزوهام، که تو باشی، رسیدم.
به اون یکی هم انشاءالله با همراهی خودت میرسم.
گفتم: چی؟
گفتی: شهادت.
من اما، روزی که اومدی برای گرفتن شناسنامه و رضایت، نتونستم همراهیت کنم.
نمیخواستم بری.
میدونستم اگه بری دیگه برنمیگردی.
برنگشتی.
یک سال کنارت بودم و شش سال منتظر بازگشت پیکرت.
و همیشه دلخوش به قول شفاعتت.
✍🏻سمیرا اکبری ۱۴۰۱/۱۱/۲۵
👩🏻💻طراح: منا بلندیان
💻تنظیم و تدوین: زهرا فرحپور
🎙با صدای: هانیهسادات عباسی جعفری
🌿
#سی_روز_سی_شهید_۱۳
#شهید_مصطفی_چگینی
#شهدای_مدافع_حرم
#شهدای_خانطومان
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
هدایت شده از 🌷سی روز سی شهید ۱۴🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🦋🎥
📚 جایی در آسمانها
آخرین تکهی هفتسین را جایی بین سمنو و تُنگماهی گذاشت.
از سه ماهی که آقاجان خریده بود همین ماهی رنگپریده مانده که گوشهای کز کرده بود.
به او حق میداد که اینچنین رنگ و رویش مهتابی باشد.
دیگر برادرش نبود که ساعتها برای ماهیها وقت بگذارد و به آنها شوق زندگی بدهد...
دست روی قاب عکس کنار میز کشید:
«آخ که چقدر جایت خالیست مصطفی!»
تکرار خاطراتِ ناب او و برادرِ دلربایش لحظهای لبخند برلبانش آورد و بعد، صدای هقهقش در فضای خانه پیچید. دو زانو روی زمین افتاد.
این زخمِ تازه، ژرفای جانش را میخراشید و قلبش را میسوزاند.
چیزی درون قلبش برای برادر شانزده سالهاش بیتابی میکرد.
مرتضی سراسیمه از پلهها پایین آمد و پشت خواهرش ایستاد. او هم دلتنگ برادر بود...
برادری که تنها دوازده سال داشت و مردانه عزمش را جزم کرده بود تا به جای گریه و شیون راه برادر را برود و به دیدار برادرش بشتابد؛
شاید، جایی در آسمانها...
✍🏻 زهرا رضایی ۱۴ساله از قم ۱۴۰۱/۱۲/۲
👩🏻💻طراح: منا بلندیان
💻تنظیم و تدوین: زهرا فرحپور
🎙با صدای: الهام گرجی
🕯
#سی_روز_سی_شهید_۱۳
#شهیدان_فضلی
#شهید_مصطفی_فضلی
#شهید_مرتضی_فضلی
#شهدای_دفاع_مقدس
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🇮🇷
نام و نام خانوادگی شهید: احسان قدبیگی
تولد: ۱۳۷۱/۱۲/۱۱، اراک.
شهادت: ۱۴۰۱/۳/۴، تهران، منطقه نظامی پارچین.
گلزار شهید: گلزار شهدای اراک.
🌷
#سی_روز_سی_شهید_۱۳
#شهید_احسان_قدبیگی
#شهدای_اقتدار
#شهدای_صنعت_دفاعی
#شهدای_نخبه
#فززند_ایران
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷🎥
📚 حرف همیشگی
دوباره دلش هوای دیدن دستنوشتههای برادر را کرده بود.
یکی از دفترهای احسان را برداشت. به آرامی ورق زد.
«نوک بینی و جلوی پایت را نگاه نکن، برای ده سال آیندهات هم برنامه داشته باش.»
دختر آهی کشید و به عکس احسان نگاه کرد:
_ چقدر این عکست معروف شد داداش!
دیروز اومده بودن با من و مامان و بابا مصاحبه کنن.
دختر جلو رفت، قاب عکس را برداشت و لبهی تخت نشست.
_ دفترات رو بهشون نشون دادم، از این همه نوشته و برنامهریزی تعجب کرده بودن. بهشون گفتم که به من هم میگفتی هرشب، برنامه روز بعدت رو بنویس. مامان هم به گریه افتاد و گفت، پسرم تازه داماد بود و روز شهادتش، ما خانهشان مهمان بودیم.
دختر بلند شد. بغضش را به سختی قورت داد و قاب عکس را روی میز گذاشت.
_ بابا هم بهشون گفت برید حرف همیشگی پسرم رو روی سنگ مزارش بخونید تا بشناسیدش.
✍🏻سمیرا اکبری ۱۴۰۱/۱۱/۱۸
👩🏻💻طراح: منا بلندیان
💻تنظیم و تدوین: زهرا فرحپور
🎙با صدای: هانیهسادات عباسی جعفری
🌷
#سی_روز_سی_شهید_۱۳
#شهید_احسان_قدبیگی
#شهدای_اقتدار
#شهدای_نخبه
#فرزند_ایران
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
امام حسنی ام💚💚💚
#امام_حسن #امام_حسنی_ام
#نقاشی_کودکانه
#تصویرگری_کتاب_کودک #حجاب_زیبا
#پروفایل_مذهبی #حجاب
#پروفایل_کودکانه #نقاشی_دیجیتال
#دختر_با_حجاب
.
.استفاده از طرح ها درصورتی که برای کسب درآمد نباشه با ذکر یک صلوات بلامانع است
.
برای ارتباط با من
@Monabolandian
.
.
#منا_بلندیان
ما رو به دوستانتون معرفی کنید🥰
لینک کانال عضوشوید👇
https://eitaa.com/MonaBolandian_art
هدایت شده از 🌷سی روز سی شهید ۱۴🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☀️🎥
📚 من فقط همنام او بودم
اواخر زمستان بود و آسمان شلمچه تابستانی.
سرخی و گرمای خونی که نیمهی چپ بدنش را غسل میداد، تضاد عجیبی داشت با رخسار زرد و سرمای تنش.
زردیای که به لبخند مهربانش نمیآمد!
لبخندی که سعی داشت محسن، علی و ابراهیم را از عقب گرداندن او باز دارد. و موفق هم شد؛ آن لبخند، همراه لحنی محکم اما ضعیف، بچهها را به ادامه عملیات بازگرداند.
اما من ماندم و او و صدای نامنظم درون سینهاش که ضعیف و بینظم شده بود.
با دست سرش را گرفته و نفسهای دردناکش، قلب فلزیام را آتش زده بود.
من، پلاکی هم نام او، اُخت گرفته بودم با ریتم مهربان قلبش و نفسهایش که دیگر رو به خاموشی میزد.
✍🏻 حورا رحمتکاشانی ۱۵ ساله از تهران ۱۴۰۱/۱۲/۳
👩🏻💻طراح: منا بلندیان
💻تدوین: زهرا فرحپور
🎙با صدای: الهام گرجی
🌷
#سی_روز_سی_شهید_۱۳
#شهید_سعید_غلامی
#شهدای_دفاع_مقدس
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
هدایت شده از خیمه بانوان هنرمند هیأتی
🚩 اثر منا بلندیان
#پویش_آقامرتضی
🔻 مشاهده سایر آثار و
بارگیری فایل باکیفیت در کانال:
خیمه بانوان هنرمند هیأتی
@Kheymeh_Art
🌐 وبگاه | ایتا | بله | تلگرام | اینستاگرام
سلام و نور
دوستان عزیزم
اگر از بنده بدی دیدید یا به هر صورتی در حق شما بدی کردم و یا ناخواسته باعث آزار و ناراحتی شما شدم
لطفا من رو حلال بفرمایید و در این شبای عزیز
از همگی التماس دعا دارم
هدایت شده از 🌷سی روز سی شهید ۱۴🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌸
📚 یاد انگشتری تو شده داغ دل ما
گنبد را که دید، لبخندی زد و اشکهایش سرازیر شد. بالاخره به یکی از دو آرزویش رسیده بود. اربعین، پای پیاده، کربلا...
فقط مانده بود یک آرزوی دیگر، خودش را زیر قبه رساند و...
«الهی به حق سیدالشهدا مرگ من را شبیه اربابم قرار بده و من را با سر و روی خونی به پابوس اباعبدالله برسان.»
میگویند استجابت دعا زیر قبه سیدالشهدا ردخور ندارد.
میگویند غریب گیر آوردندش.
میگویند بالغ بر ۴۰ نفر به یک نفر حمله کردند.
میگویند با هرچه در دست داشتند او را زدند.
میگویند به انگشترش هم رحم نکردند.
میگویند عریانش کردند.
میگویند لحظات آخر ذکر الهی رضاً برضائک بر لب داشت.
آرمان راه رسیدن به آرزویش را بلد بود.
✍🏻الهه قهرمانی ۱۴۰۱/۱۰/۲۵
👩🏻💻طراح: منا بلندیان
💻تدوین: زهرا فرحپور
🎙با صدای: فاطمه شعرا
🕯🏴
#سی_روز_سی_شهید_۱۳
#شهید_آرمان_علی_وردی
#شهدای_مدافع_امنیت_وطن
#شهدای_اغتشاشات_۱۴۰۱
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🌸🍃
نام و نام خانوادگی شهید: آرمان علیوردی
تولد: ۱۳۸۰/۴/۱۳، تهران.
شهادت: ۱۴۰۱/۸/۶، تهران.
گلزار شهید: تهران، بهشت زهرا سلامالله علیها، قطعه ۵۰، ردیف ۱۱۷، شماره ۱۵.
🕯🏴
.
طراح:منا بلندیان
.
#سی_روز_سی_شهید_۱۳
#شهید_آرمان_علی_وردی
#شهدای_مدافع_امنیت_وطن
#شهدای_اغتشاشات_۱۴۰۱
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
هدایت شده از 🌷سی روز سی شهید ۱۴🌷
👨🏻🚒🔥
نام و نام خانوادگی شهید: امیرحسین داداشی
تولد: ۱۳۶۷/۸/۲۹، تهران.
شهادت: ۱۳۹۵/۱۰/۳۰، ساختمان پلاسکو، تهران.
گلزار شهید: تهران، بهشت زهرا سلامالله علیها، قطعه ۵۹، شهدای آتشنشان.
🚒🌹
#سی_روز_سی_شهید_۱۳
#شهید_امیرحسین_داداشی
#شهدای_آتشنشان
#پلاسکو
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
هدایت شده از 🌷سی روز سی شهید ۱۴🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👨🏻🚒🔥🎥
📚 من و تو
من از تو جوانتر بودم، وقتی که وسط جبهه میجنگیدم.
اصلاً فکر کردی برای چی بعد از جنگ، آتشنشان شدم؟!
چون آژیر هر عملیات جدید در ایستگاه آتشنشانی من را میبرد به حال و هوای عملیاتهای جبهه.
خودت میدانی بیشتر از اینکه تک پسر محبوبم باشی، رفیق همیشه همراهم هستی. کار به جایی کشید که همکارم هم شدی!
اولش همه تو را به واسطه من میشناختند اما کمی که گذشت کاری کردی که ماجرا برعکس شد.
من اما تصمیم تازهای گرفته بودم، داشتم آموزشهای جنگ سوریه را میدیدم که باخبر شدی و دوباره خودت را چسباندی به من!
من هم قبول کردم.
حالا تو از خودت بگو!
بگو که چطور در ساعت مرخصی کاری و سر جلسه امتحان، همه چیز را نیمهتمام رها کردی و با موتور شخصی، خودت را به پلاسکو رساندی!
بگو که حتی لباس کاری دوستت را پوشیدی و به همین راحتی و با همین عجله، شدی رفیق نیمهراه.
گلایه بسیار است پسرم!
بماند برای روزی که با مادر دلتنگت به تو میرسیم و دوباره میبینیمت.
بماند برای دیدار جاودانه.
✍🏻سمیرا اکبری ۱۴۰۱/۱۱/۱۶
👩🏻💻طراح: منا بلندیان
💻تدوین: زهرا فرحپور
🎙 با صدای: رضوانه دقیقی
🚒🌹
#سی_روز_سی_شهید_۱۳
#شهید_امیرحسین_داداشی
#شهدای_آتشنشان
#پلاسکو
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
هدایت شده از 🌷سی روز سی شهید ۱۴🌷
⛅️
نام و نام خانوادگی شهید: مرتضی سلیمانی
تولد: آذر ۱۳۴۵، تهران.
شهادت: ۱۳۶۲/۸/۱۲، پنجوین عراق، عملیات والفجر ۴.
رجعت: ۱۳۷۲/۷/۲۸.
گلزار شهید: تهران، بهشت زهرا سلامالله علیها، قطعه ۴۴، ردیف ۱۱۵، شماره ۲۰.
🍁🍂
#سی_روز_سی_شهید_۱۳
#شهید_مرتضی_سلیمانی
#شهدای_دفاع_مقدس
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
هدایت شده از 🌷سی روز سی شهید ۱۴🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌥🎥
📚 سپیده زد
نسیم سحرگاه پاییز، قطرات آب وضو را از روی گونهها به سمت محاسنش غلطاند. پیرمرد چشمها را بست و دستهایش را بالا آورد. الله اکبر.
بعد از سلام نماز میان سجاده نشسته بود؛ قلبش عجیب سنگینی میکرد...
بالاخره سپیده زد.
این طلوع پایان ده سال چشم انتظاریش بود.
صدای صلواتها که از کوچه آمد، برخاست و به سمت حیاط رفت.
مرتضی آمده بود با تابوتی پرچمپیچ شده. نوجوان هفده سالهاش که حالا قدش کوتاهتر از قبل به نظر میرسید.
پلاک گداخته و استخوانهای سوخته، غم جانکاه پدری مظلوم را برایش تداعی کرد.
با تمام توان ذکر مصیبت اربابش سیدالشهدا علیهالسلام را دم گرفت:
«جوانان بنی هاشم بیایید
علی را بر در خیمه رسانید
خدا داند که من طاقت ندارم
علی را بر در خیمه رسانم...»
✍🏻فاطمه رضاپور ۱۴۰۱/۱۲/۴
👩🏻💻طراح: منا بلندیان
💻تدوین: زهرا فرحپور
🎙با صدای: هانیهسادات عباسی جعفری
🍂🍁
#سی_روز_سی_شهید_۱۳
#شهید_مرتضی_سلیمانی
#شهدای_دفاع_مقدس
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
هدایت شده از 🌷سی روز سی شهید ۱۴🌷
⛅️
مرتضی فرزند هفتم خانواده حاج نصرالله و صفیه خانم بود. دردانهای دوستداشتنی که از همان زمان تولد، جایگاه خاصی نزد پدر و مادرش داشت.
در آذر ماه ۱۳۴۵ که هوا سرد و زمستانی به نظر میرسید حاج نصرالله مشغول جمعآوری خانه بعد از زایمان همسرش در منزل بود. وقتی که کارهایش به پایان رسید وارد اتاق شد و نگاهی به صفیه خانم و نوزاد نورسیدهاش که زیر کرسی به خواب رفته بودند انداخت. سمت دیگر نشست و پاهایش را وارد گرمای دلپذیر زیر لحاف کرسی کرد.
کمی آرام گرفت و از خستگی و هیجانی که سپری کرده بود کمکم چشمانش گرم شد و به خواب فرو رفت.
در خواب دید که قنداق سفید نوزادش را باشکوهی خاص به آسمان می برند؛ بالای بالا، جایی که دیگر دیده نمیشد. اینقدر سرشار از شعف و تعجب شده بود که وقتی بیدار شد هم هنوز انگار صحنه جلوی چشمانش بود. به همسرش گفت: «خانم اگر اشتباه نکنم این فرزند به مقام بالایی خواهد رسید» و خوابش را برای او تعریف کرد.
مادر مرتضی میگفت: «آن زمان همیشه فکر میکردم این فرزندم از لحاظ علمی یا سیاسی یا نظامی به درجه بالایی خواهد رسید هیچ وقت گمان نمیکردم جنگی در راه باشد و فرزندم چنین رو سفید شود.»
🍁🍂
#سی_روز_سی_شهید_۱۳
#شهید_مرتضی_سلیمانی
#شهدای_دفاع_مقدس
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
هدایت شده از 🌷سی روز سی شهید ۱۴🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺🎥
📚 یک سؤال ساده
روز موعود بود. روز رفتن. وقت خداحافظی، وقت دل کندن...
و فقط خدا میدانست چه در دلش میگذرد.
فاطمه مثل یک فرشته خوابیده بود. خوب تماشایش کرد.
دستی به موهایش کشید و صورت کوچکش را بوسید. آرام صدایش کرد: «فاطمه جون! باباجونم! پا نمیشی دختر نازم؟!»
میخواست دخترش را بیدار کند و برای بار آخر برایش پدری کند. چشم از دخترش برنمیداشت.
زمان زود گذشت و صبحانه تمام شد و فاطمه با روپوش مدرسه و کیفی در دست آماده بود که برود.
اما بابا میخواست برای چند دقیقه هم که شده بیشتر او را ببیند.
سرویس مدرسه که رسید، فرصت تمام شد. دخترکش را سوار ماشین کرد.
فاطمه پرسید: «بابا برگشتنی خودت دنبالم میای؟!»
صورت بابا پر شد از لبخند؛ لبخندی که سد اشکهای پدرانهاش بود.
فاطمه رفت و بغض بابا هم ترکید.
بابا باید میرفت تا هیچ دختری نترسد و آسیب نبیند. حتی اگر به قیمت یتیمی دخترکش تمام شود.
✍🏻هانیه نوری ۱۴۰۱/۱۱/۳۰
👩🏻💻طراح: منا بلندیان
💻تدوین: زهرا فرحپور
🎙با صدای: فاطمه شعرا
🦋
#سی_روز_سی_شهید_۱۳
#شهید_سجاد_مرادی
#شهدای_مدافع_حرم
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
هدایت شده از 🌷سی روز سی شهید ۱۴🌷
🌺
نام و نام خانوادگی شهید: سجاد مرادی
تولد: ۱۳۶۱/۱۰/۲۸، روستای آورگان، شهرستان بلداجی، استان چهارمحال و بختیاری.
شهادت: ۱۳۹۴/۹/۱۶، خلصه، حوالی حلب، سوریه.
گلزار شهید: اصفهان، گلستان شهدا، قطعه مدافعان حرم.
🦋
#سی_روز_سی_شهید_۱۳
#شهید_سجاد_مرادی
#شهدای_مدافع_حرم
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
هدایت شده از 🌷سی روز سی شهید ۱۴🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊🎥
📚جایی برای دلتنگی
حواست هست بابا؟!
شش ساله که ندیدیمت...
من و فاطمه خیلی دلمون برات تنگ شده بود؛ برای گرمای دستات و شنیدن صدات، برای نوازش صورت مهربونت؛ برای وقتایی که روی کولت ما رو مینشوندی!
از اون بالا دنیا خیلی قشنگتر بود!
اما الان ما اینجاییم روی زمین و نگاهمون رو به بالا.
وقتی رفتی خیلی چیزا عوض شد، یکباره بزرگ شدیم، دلمون تنگ شد به وسعت نبودنت، چشممون منتظر اومدنت.
آره بابا جون! توی سالای نبودنت من و فاطمه خیلی دعا کردیم برگردی؛ اما نگفتیم به کسی! همانطور که دلتنگیمون رو نگفتیم به کسی...
یه روز وقتی با مامان رفتیم پارک و با دیدن بازی بچهها با پدراشون دلمون برات خیلی تنگ شد، یواشکی جوری که کسی نفهمه دوتایی خیلی گریه کردیم.
من از کنار باغچه یه سنگ سفید پیدا کردم و به فاطمه گفتم: «غصه نخور آبجی! بیا این سنگ مثلا قبر باباست! بیا اینجا بنویسیم چقدر دلمون براش تنگ شده!» خب دل دختر بابا مگه میشه تنگ نبودنش نشه! کاش الان میدونستیم کجاست!
نوشتیم و کسی نخوند جز تو!
خوندی و اومدی!
باباجون مهربون ما! رسیدنت بخیر! بیا که حرف نگفته زیاد داریم برات که باهم بزنیم...
✍🏻رضوانه دقیقی ۱۴۰۱/۱۲/۲۱
👩🏻💻طراح: منا بلندیان
💻تدوین: زهرا فرحپور
🎙با صدای: سمیه میرزائی
🎂🌹
#سی_روز_سی_شهید_۱۳
#شهید_محمدمهدی_مالامیری
#شهدای_مدافع_حرم
#شهدای_روحانی
#اولین_شهید_روحانی_مدافع_حرم
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid