هدایت شده از باور
.
🔹 داستان يكى از اقوام نزديك من كه با هم همكلاسى و هم دوره بوديم براى من درسى شده است:
🔸 او در دورههاى پايين به قدرى سنّتى و مذهبى و مقيّد بود كه مادرم بارها مرا به او سرزنش مىكرد كه فلانى پدرش بهمان بوده و امروز دارد چهها مىكند، نماز شب مىخواند، قرآن را از حفظ مىداند، حتى در مجالسى كه مىخواهند روضه مىخواند و به سبك فلسفى سخنرانى مىكند، اما تو چى؟
🔹 امّا همين شخص در دوره دبيرستان نماز شبش آب رفت و نمازهاى روزانهاش هم به حال رقص در آمد. در ميان نمازش چه كارها كه نمىكرد!
🔸 وقتى بزرگتر شد و موفقيتهايى به دست آورد و شخصيّتى به هم زد، تمام حرفها تمام شد و نمازش كنار رفت و حالت ضد مذهب هم در او اوج گرفت و بعدها از آمريكا براى من مىنوشت كه مىدانى! عيب من همين است كه به خرافات معتقد نيستم، به جن و ملك اعتقادى ندارم و جوشن صغير و جوشن كبير نمىخوانم و ...
🔹 اما ياد گذشتهها به خير كه چه كارها كه نمىكرد! و ياد شبهاى احيا بخير كه خودش الغوث مىكشيد و پشت بلندگو هم مىنشست و ياد دوره بچگى بخير كه بر سر تكبير گفتن با هم دعوا داشتيم.
🔸 خودش در نامهاى برايم نوشت كه اگر من از زادگاه خودم بيرون نيامده بودم حتماً الآن يك ته ريشِ حنايى داشتم و پشتِ سرِ ملّاىِ ده، نماز جماعتم ترك نمىشد و اذان را هم به عهده مىگرفتم.
و راست مىگفت كه اگر آن جور مىماند و مىماندم حتماً از من متعصبتر و پَر و پا قرصتر مىبود.
🌱 #خاطرات_تربیتی 1⃣
✍ #استاد_صفایی_حائری | تربیت کودک، صفحات ۴۱ الی ۴۳.
🔰 باور
خانه کنشگرانِ تربیت اسلامی.
🆔 @Bavar_tarbiat
هدایت شده از باور
💢سر انگشت تدبیر💢
✨چندی پیش لولههای آب منزل ما پوسیده بود و از آب، استخری ساخته بود.
با چند نفر از دوستان میخواستیم یک تکه راه را که با سیمان محکم شده بود بشکافیم. کلنگی آوردند. در ضربه اول دستهاش شکست.
🧊در فاصلهای که برای دسته کردن لازم بود، دوستانم که قوی و نیرومند هم بودند مدتها با تیشهای سبک، با چوب، با دست، به سیمانها ور میرفتند، اما سیمانها به روی خود نمیآوردند و تکان نمیخوردند و حتی تیشه را شکستند... تا این که کلنگ با دستهاش آمد و با چند ضربه، کار یک ساعت آنها انجام شد.
✨من از این صحنه به این فکر افتادم که هنگام ضربه زدنها باید وسیله، وزنهای باشد و مهمتر همراه دستهای و مهمتر بر جای مناسب و سر بزنگاهی و آنهم با دست کارگر آگاهی؛ وگرنه ضربهها وقت را میکشند و کلنگها شست پایت را میبرند و سرت را میشکنند...
🧊 این است که روحیههای مغرور را باید ضربه زد؛ اما این ضربه باید از کسی باشد که وزنهای باشد و دستهای و بینشی که سر بزنگاه را بشناسد.
✍#استاد_صفایی_حائری | آیه های سبز، صفحه ۲۳.
📝#خاطرات_تربیتی 2⃣
🔰 باور؛
خانه کنشگرانِ تربیت اسلامی.
🆔 @Bavar_tarbiat
هدایت شده از باور
.
🧩 ضرورت نیروسازی
🏷 سالهای آغازین جنگ تحمیلی عراق علیه ایران بود. برخی دوستانم به خاطر احساس مسئولیت دفاع از دین و ارزشها پا در جبهه گذاشته بودند. دو تن از آنها یکی علی مسیبی و دیگری محمود حسینزاده هر دو از شاگردان و درسآموختگان آقای صفائی بودند.
🏷 آنها به جبهه رفتند و دیگر هرگز بازنگشتند. در سالهای آغازین رفتنشان به عنوان مفقود قلمداد می شدند. هر روز خبری از آنها میرسید. گاهی میگفتند: به شهادت رسیدهاند و گاهی میگفتند: خبری از زنده بودن آنها رسیده است.
🏷 من بین بیم و امید و دودلی و تردید بودم که یک روز با آقای صفایی از سمت مسجد امام حسن عسکری علیهالسلام به سمت خانهشان میرفتیم.
🏷 حالم را جویا شد. گفتم: خیلی نگران هستم. نگران دوستانم آقای علی مسیبی و آقای محمود حسین زاده. نگران جایگاهی که در چشم و دل بچههای مسجد مهدی موعود پیروز آبادان داشتند. با رفتن آنها احساس میکنم کمبود بزرگی در بین بچهها ایجاد شده است. انگار کسی نیست که جای آنها را پر کند.
🏷 شیخ به نگرانی هایم گوش داد و گفت: جامعه اسلامی آنقدر باید به تربیت نیرو و کادر بپردازد که با رفتن حتی هزار نفر از آنها کمبودی احساس نشود.
✅ اکنون پس از گذشتن بیش از چهار دهه از انقلاب تا چه حد توانستهایم در زمینههای گوناگون کادرسازی کنیم؟
✍ به نقل از حجتالاسلام و المسلمین مرتضی دانشمند
✴️ #استاد_صفایی_حائری
🌱 #ضرورت_تربیت
📝 #خاطرات_تربیتی 3⃣1⃣
🔰 باور؛
خانه کنشگرانِ تربیت اسلامی.
🆔 @Bavar_tarbiat