تنم در وسعت دنیای پهناور نمیگنجد
روان سرکشم در قالب پیکر نمیگنجد
مرا اسرار از این گفتهها بالاتر است، امّا
به گوش خلق، از این حرف بالاتر نمیگنجد
به سینه دست نادانی مزن ارباب دانش را
اگر علمی تو را در مخزن باور نمیگنجد
عجب نبوَد که این خوابیدگان را نیست بیداری
اذان صبح اندر گوشهای کر نمیگنجد
مرا خواب آن زمان آید، که در زیر لَحَد باشم
سر پُرشور اندر نرمی بستر نمیگنجد
ز بس راه وفاداری سریع و آتشین رفتم
سخنهای وفایم در دل دلبر نمیگنجد
توانگر را مخوان در گوش دل اسرار ِ درویشی
که در خشخاش، خورشید بلندْ اختر نمیگنجد
«دل سرگشتهام هر لحظه آهنگ عَدَم دارد
که رسوایی چو من در عالمِ دیگر نمیگنجد»
نشان قبر مگذارید بعد از مرگ یغما را
شهاب طارم ِ اسرار ، در مقبر نمیگنجد
#حیدر_یغما
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خيــال خــام پلنگ مــن به سـوی مـاه جهيدن بود
...و ماه را ز بلندايـش به روی خــاک کشيدن بود
پلنگ من -دل مغرورم- پــريد و پنجـه به خـالی زد
که عشق -ماه بلند من- ورای دست رسيدن بود
گل شکفته خداحــافظ، اگر چــه لحظهی ديدارت
شروع وسوسه ای در من به نام ديدن و چيدن بود
من و تو آن دو خطيـــم آری! موازيـــان به نــاچاری
که هر دو بـــاورمان زآغاز، به يکـــدگر نرسيدن بود
اگرچه هيـــچ گـــل مرده، دوبـــاره زنــده نشد امّا
بهــــار در گـــل شيپوری، مــــدام گـرم دميدن بود
شراب خواستم و عمرم، شرنگ ريخت به کام من
فريبکــــار دغــل پيشــه، بهـــانه اش نشنيدن بود
چه سرنوشت غم انگيزی که کرم کوچک ابريشـم
تمام عمر قفس میبافت، ولی به فکر پريدن بود...
#حسین_منزوی
به کبر شعر مَبینم که تکیه داده به افلاک
به خاکساری دل بین که سر نهاده به پایت
#حسین_منزوی
چه آتشی؟ که بر آنم بدون بیم گناه
تو را بغل کنم و... لا اله الا الله...!
به حق مجسمه ای از قیامت است تنت
بهشت بهتر من ای جهنم دلخواه
چه جای معجزه؟ کافی ست ادعا بکنی
که شهر پر شود از بانگ یا رسول الله
اگر چه روز، همه زاهدند اما شب
چه اشکها که به یاد تو میرود در چاه
میان این همه شیطان تو چیستی !؟ که شبی
هزار دین بـه فنا داده ای به نیم نگاه
اگر چه حافظ و سعدی مبلغش شده اند
هنوز برد تو قطعی ست در مقابل ماه
من آن ستاره ی دورم که می روم از یاد
اگر تو هم ننشانی مرا به روز سیاه
#غلام_رضا_طریقی
هدایت شده از حامین مدیا
چہ فرق میڪند این جادہ میرسد بہ ڪجا
تو در ڪنار منی، این خودِ رسیدن نیست؟
شَبــْــ خُوشـْــ
🌙 @hamin_media
هر چند تلخ تر ز هر آن زهر میشوی
گاهاً برون ز فهم هر آن عقل میشوی
گویم بیا به نزد من و دور میشوی
اصلاً ز زجر من همه مسرور میشوی
یک لحظه ترس میشوی و محو میشوی
یک لحظه مرد میشوی و سنگ میشوی
گاهی تو مرهم دل پر زخم میشوی
یک لحظه بعد زخم هر آن قلب میشوی
گر میروی برو، ننشین سرد میشوی
اینجا نمان که مایهی هر درد میشوی
#عین_صاد در رثای دوستی آشنا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تفنگ دسته نقرهم داد و بیداد... 💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
Don't try to understand, just feel it...
#Christopher_Nolan
جان پس از عمری دویدن لحظه ای آسوده بود
عقل سرپیچیده بود از آنچه دل فرموده بود
عقل با دل روبرو شد، صبح دلتنگی بخیر
عقل برمی گشت راهی را که دل پیموده بود
عقل کامل بود، فاخر بود، حرف تازه داشت
دل پریشان بود، دل خون بود، دل فرسوده بود
عقل منطق داشت حرفش را به کرسی می نشاند
دل سراسر دست و پا میزد ولی بیهوده بود
حرف منّت نیست اما صد برابر پس گرفت
گردش دنیا اگر چیزی به ما افزوده بود
من کیم؟! باغی که چون با عطر عشق آمیختم
هر اناری را که پروردم به خون آلوده بود
ای دل ناباور من دیر فهمیدی که عشق
از همون روز ازل هم جرم نابخشوده بود
#فاضلنظری
تفاوتی نکند بغض و گریه و هقهقِ ما
مسیر چشمه و سیلاب و آبشار یکیست
هنوز گرده سهراب، سرخ مثل عقیق
هنوز رسم پدرسوز روزگار یکیست...
#حامد_عسگری
لایق نباشم گرچه، تو در حال من تدبیر کن
من را برای لحظهای معشوق خود تصویر کن
گاهی بیا نزدیک تر در قلب من جا باز کن
یک دم ز من غافل مشو در رفتنت تردید کن
دیوانهام، هرگز نترس از این جنون آنیم
اما بیا و قلب مجنون مرا تقدیس کن
آه از هوایی که بدون تو به حلقم میرسد
حال مرا چون اولین سیگار خود تصویر کن
چشمان تو چشمان تو چشمان تو چشمان تو
این چشم مست وحشیت را یکمی تأدیب کن
من را گرفتی در برم بعد از خودت میرانیم
این عادت بد چیست این؟ خود را کمی تهذیب کن
گر من خطا کردم برو گر خود خطا کردی بمان
اما به پاس اشتباهت هم مرا تنبیه کن
من عاشقت گشتم همین قلبم ز مهرت آخته
این قلب مجذوب و مذابم را کمی ترمیم کن
از آتش عشقت بخارم در هوایت پر شده
این عاشق پاشیده را با دست خود تقطیر کن
بر روی مژگانت شبیه شبنمی بنشستهام
در اخذ روحم ای خدا بر موژهاش تعجیل کن
اشکی شدم بر گونهات من تا به لب ها میرسم
خود اشهدم را در درون گوش من تلقین کن
صابر ندارد باکی از مرگش بدان ای آشنا
اما ز لطفت مرگ من را در برت تنظیم کن
#عین_صاد
مي گن اسبت رفيق روز جنگه
مو مي گويم از او بهتر تفنگه
سوار بي تفنگ قدرت نداره
سوار وقتی تفنگ داره سواره
تفنگ دسته نقره م رو فروختم
برا دلبر قباي ترمه دوختم
فرستادم برايش پس فرستاد
تفنگ دسته نقره م داد و بيداد
___________________________
غم این شعر وقتی نمایان میشه که وابستگی شاعر به تفنگ به مخاطب منتقل شده باشه و شاعر به موجز ترین حالت ممکن در این شعر وابستگی شدید خودش رو به تفنگش توضیح داده.
شاعر اینجا با زبان بی زبانی میگه نه من دیگه سواری هستم که قبلاً بودم و نه به دلبر و معشوقم رسیدم، من بعد از این ماجرا به پوچی رسیدم، دیگه هیچی نیستم.
اگر بخوام اتفاقی که توی این شعر داره میفته رو با یک بیت توصیف کنم این طور میگم.
___________________________
پلی زدم ز خودم، از خودم، به جانب تو
که گر مرا نپذیری همه فرو ریزم
#عین_صاد
Lindsey_Stirling_-_Carol_Of_The_Bells_(_GandomMusic.ir_).mp3
5.04M
01:01
🔰 carol of the bells
🎹 #Lindsey_Stirling
#بیکلام
Hasan Golnaraghi - Mara Beboos (320).mp3
15.19M
01:03
🎙 #حسن_گلنراقی
📖 #حیدر_رقابی
🎹 #مجید_وفادار
مرا ببوس
برای اخرین بار
تو را خدا نگه دار
که میروم به سوی سرنوشت...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
افسانهها و داستانهای زیادی در وصف چگونگی سرودن قطعه «مرا ببوس» ورد زبانها است.
اما به دور از همه شایعات و افسانهها، باید بگوییم که شاعر این ترانه #حیدر_رقابی است. رقابی شاعری عاشقپیشه، ورزشکار و دانشجویی سیاسی بود که در جبهه ملی فعالیت میکرد و چندین بار هم به همین خاطر به زندان افتاده بود.
در دل مبارزاتش با دختری در دانشگاه آشنا شد که در فعالیتهای سیاسی با او همراهی میکرد. اما زمانی که به توصیه و اصرار شوهر خالهاش، صاحب چلوکبایی شمشیری -که بزرگ خانواده بود- مجبور به ترک وطن و رفتن به آمریکا برای ادامه تحصیل شد، با ناکامی در عشق مواجه شد.
حیدر رقابی ترانه مرا ببوس را برای همان عشق از دست رفتهاش سرود. زمانی که شایعات درباره این ترانه در آمریکا به گوشش رسید آن را تکذیب کرد. به گفته دوستانش از این که ترانهاش به حزب توده نسبت داده شود بسیار ناراحت بود.
او بعد از انقلاب به ایران بازگشت و چندسالی استاد دانشگاه بود اما بر اثر بیماری از دنیا رفت و هیچگاه آن دختر را دوباره ندید.
برادر رقابی دورادور از احوال دختر و ازدواجش باخبر بود. به گفته برادر رقابی، بعد از مرگ حیدر او اولین و بزرگترین دستهگل را بر مزار عاشق و شاعری گذاشت که زیباترین ترانه عاشقانه معاصر را برایش سروده بود.
نرگس قویزری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رفت و غزلم چشم به راهش نگران شد
دلشوره ما بود، دلارام جهان شد
.
در اول آسایش ما سقف فرو ریخت
هنگام ثمر دادنمان بود، خزان شد
.
با ما که نمکگیر غزل بود چنین کرد
با خلق ندانیم چهها کرد و چنان شد
#حامد_عسگری
لایق نباشم گرچه، تو در حال من تدبیر کن
من را برای لحظهای معشوق خود تصویر کن
گاهی بیا نزدیک تر در قلب من جا باز کن
مهر خودت را بر دل من اینچنین ابراز کن
دیوانهام، هرگز نترس از این جنون آنیم
کین من به بند عشق تو عمری چنین زندانیم
آه از هوایی که بدون تو به حلقم میرسد
سم نبودت بی شک از رگها به قلبم میرسد
چشمان تو چشمان تو چشمان تو چشمان تو
من مست چشمانت شدم هم شمع و هم پروانه تو
من را گرفتی در برم بعد از خودت میرانیم
من را تو ویران کردهای، محصول این ویرانیم
گر من خطا کردم برو گر خود خطا کردی بمان
زیرا ز حرکت باز ماند بی تو قلبم هر زمان
من عاشقت گشتم همین قلبم ز مهرت آخته
از آتش عشق تو رب، قلب مرا پرداخته
از آتش عشقت بخارم در هوایت پر شده
خونم خروشان گشته و چشمم برایت پر شده
بر روی مژگانت شبیه شبنمی بنشستهام
آیا به قلبت نیز هم من این چنین بنشستهام؟
اشکی شدم بر گونهات من تا به لب ها میرسم
گویا دمی مردم و اینک من به عقبی میرسم
#صابر ندارد باکی از مرگش بدان ای آشنا
چون فکر و ذکرش گشته معطوف دعای ربّنا
#عین_صاد
#قصیده🤦♂
هدایت شده از «نـفـیٖر نِــےْ» | مُحَـمَّد بُرْهـٰان
خوردیم چو گنجشک، به دیوار بلورین
پنداشته بودیم که این پنجره باز است...
#سید_حسن_حسینی
باز شد قفل و در و شد ره پدید
چون توکل کرد یوسف برجهید
#مولانا
عشق قلیانیست با طعم خوش نعنا دو سیب
میکشی آزاد باشی، مبتلاتر میشوی...
#حامد_عسگری
هدایت شده از وحید یامین پور
✒️
تکنولوژى جدید حاصل چیست؟ به تعبیر هایدگر تکنولوژی حاصل انکشافی خاص برای انسان است؛ حاصل نگاه به طبیعت به عنوان منبع تامین کننده انرژى. این نگاه خاص بشر جدید، از رابطهای تازه میان بین انسان و طبیعت حکایت میکند. هایدگر این رابطه را "تعرض" و "تصرفِ بىامان" میداند. نوعی در افتادن با همهی اشیاء به عنوان "منبع" به قصد مصرف آن.
"علم جدید" الهام گرفته از این نگاه تکنولوژیک به جهان است. طبیعت از نیروهاى محاسبهپذیری تشکیل شده که به ما امکان کشف و سپس تسخیر و تصرف را میدهد.
زمین دیگر مکان زندگی ما نیست؛ بلکه مجموعهای از "چیزهای به درد بخور" است که بناست روزی مصرف شود. کوهستان و رودخانه و جنگل، همه منبع تسخیر و تصرف انسان جدید اند نه اقامتگاه انسان روی زمین. انسان جدید، بیخانمان و آواره است.
هایدگر در پیامی به مردم زادگاهش مینویسد: "بیاندیشید که آیا در روزگار تمدن یکسان ساز تکنیکی، هنوز خانهای برای زیستن وجود دارد؟"
این عجیبترین بلایی است که بشر جدید را گرفتار کرده؛ مواجهه با هر چیزی به عنوان ابژهی تسخیر و مصرف. وقتی انبوه زائران را در مماسترین حالت به نقطهی قدسی اعتاب مقدس میبینم که موبایل به دست در تقلا برای گرفتن سلفی با ضریحِ یک قدّیس هستند، میپرسم حتی زیارت، حتی باطنیترین دقایق در ملکوتیترین جغرافیا هم "مصرف" میشود. آن لحظه را ثبت میکنند تا در نمایشگاهی مثل شبکههای اجتماعی یا در یک مهمانی مجازی آنرا مصرف کنند.
#یادگاری
🆔️ @yaminpour
میدونم کانال تا به حال خیلی تعاملی نبوده؛ اما لینک زیر یه گفتگوی ناشناسه، اگر نظری، پیشنهادی، انتقادی، فحشی چیزی دارید میتونید بنویسید. بدون اینکه بشناسمتون میخونم و همینجا جواب میدم.
https://harfeto.timefriend.net/16956342802697