eitaa logo
نامیرا
35 دنبال‌کننده
65 عکس
12 ویدیو
3 فایل
با نوشتن نامیرا می‌شوی ادمین @Rahmani
مشاهده در ایتا
دانلود
فیش های کتاب موضوع کتاب : آموزه های فراتر از زمان در باب ، حرص و نویسنده:
معرفی و چکیده کتاب با ۱۰۰ دلار شروع کرد و آن را به بیش از ۱۰۰ میلیارد دلار رساند این موضوع به این معنی است که رسیدن به ثروت و داشتن سرمایه گذاری موفق نه با پول کلان که با آموختن رفتار مناسب به دست می آید ، اساس کتاب روانشناسی پول بر این فرض استوار است که مدیریت صحیح پول ربط چندانی به هوش و ذکاوت شما ندارد و بیشتر به چگونگی رفتار شما مربوط می شود ؛ نابغه ای که کنترل عواطف و احساساتش را از دست می دهد می‌تواند از نظر مالی شکست خورده ای مفلوک به حساب آید ، عکس آن هم صتدق است انسان های معمولی که هیچ آموزش مالی ندیده اند چنانچه از چند مهارت رفتاری برخوردار باشند که ظاهراً هیچ ربطی هم به سنجه های قراردادی هوش و ذکاوت ندارد می توانند ثروتمند شوند ؛ در حقیقت موفقیت مالی در دسته علوم سخت قرار نمی‌گیرد مهارتی نرم است که در آن رفتارتان مهمتر از دانشی است که در اختیار دارید. مورگان هاوزل این مهارت نرم را روانشناسی پول می گوید. 📚 کتاب نویسنده: 🆔 https://eitaa.com/rahmani_saeed
مقدمه مسائل مالی در دو دهه اخیر بهترین محصلین دانشگاههای برتر را به خود جذب کرده است در دهه گذشته محبوب ترین رشته دانشکده مهندسی بود آیا مدرکی وجود ندارد که نشان دهد آنچه آموخته اند توانسته است از ما سرمایه‌گذاران بهتری ساخته باشد دریغ از ذره ای تغییر. طی سالیان متمادی با توسل به آزمون و خطای جمعی آموختیم که چگونه کشاورزانی بهتر ، لوله کش های ماهرتر و شیمیدان هایی عالی باشیم اما آیا آزمون خطا چگونگی مدیریت بهتر امور مالی را به ما آموخته است؟ آیا احتمال آن که خودمان را زیر بار بدهی ببریم کمتر شده است؟ آیا احتمال پس انداز برای روز مبادا بیشتر شده است؟ آیا برای بازنشستگی خود فکری کرده ایم؟ آیا درباره نقش پول بر خوشبختی دیدگاهی واقع گرایانه داریم؟ شواهد چشمگیری دارد بر صحت آن ندیده ام. به عقیده من مهمترین دلیل آن هم این است که نگاه ما به پول و آنچه به ما آموخته اند بسیار شبیه فیزیک است و به اندازه کافی درباره جنبه روانشناختی آن چیزی نمی دانیم برای اینکه بفهمید چرا مردم خودشان را زیر بار بدهی می برند نیازی نیست نرخ‌های بهره را بررسی کنید بلکه باید در تاریخچه طمع ، ناامنی و خوشبینی تعمقی داشته باشید اگر می خواهید بدانید چرا سرمایه‌گذاران در شرایط کسادی بازار همه چیز را می فروشند نیازی نیست بروید حساب و کتاب سودهای آتی را دربیاورید کافی است به این بیندیشید که از دیدن خانواده تان و تصور آن که سرمایه‌گذاری شما ممکن است آینده‌شان را به خطر بیندازد ممکن است چه رنجی بکشید. 📚 کتاب نویسنده: 🆔 https://eitaa.com/rahmani_saeed
هیچکس احمق نیست انسانها کارهای احمقانه ای با پول انجام می‌دهند اما هیچکس احمق نیست مسئله این است که درآمد و ارزش های خانواده هایی که در آن بزرگ شده ایم با یکدیگر متفاوت است ما در بخش های مختلف جهان و در شرایط اقتصادی گوناگون زندگی میکنیم بازار کار متفاوتی را با انگیزه های متفاوت و فرصت‌های مختلف تجربه میکنیم و درس‌های بسیار متفاوتی می آموزیم هر فرد تجربه ای منحصر بفرد از ساز و کار جهان دارد می‌توانم درباره بحران بزرگ اقتصادی دهه ۳۰ چیزهایی بخوانم اما هیچ گاه نمی توانم صدمات روحی ناشی از آن را مانند کسانی که آن را تجربه کرده اند درک کنم و کسی که در آن دوران زندگی کرده باشد نمی تواند درک کند که چرا من باید از داشتن سهام راضی و خوشحال باشم . م جهان را از دریچه متفاوت می بینیم. مثالی ساده را در نظر بگیرید بلیت های بخت آزمایی پولی که آمریکایی‌ها صرف خرید این بلیت‌ها میکنند از مجموعه هزینه‌ای که صرف فیلم , بازی های ویدیویی ، موسیقی ، رویدادهای ورزشی و کتاب می کنند بیشتر است. چه کسانی این بلیت‌ها را می خرند؟ اکثراً فقرا کم درآمدترین خانوارهای آمریکایی سالانه به طور میانگین ۴۱۲ دلار صرف خرید بلیت‌های بخت آزمایی می کنند که این مقدار ۴ برابر بیشتر از پولی است که خانوارهای پردرآمد صرف خرید این بلیت‌ها می‌کنند ؛ ۴۰ درصد از آمریکایی ها نمی توانند در صورت بروز شرایط اضطراری ۴۰۰ دلار پول جور کنند و این به معنای آن است که کسانی که ۴۰۰ دلار صرف خرید بلیت بخت آزمایی می کنند به طور کلی همان کسانی هستند که می‌گویند در شرایط اضطراری از عهده تامین ۴۰۰ دلار برنمی‌آیند آنها ذخیره روز مبادایشان را بر روی چیزی می گذارند که یک در میلیون شانس برد دارد. به نظر من احمقانه می آید احتمالا شما هم آن را احمقانه می‌دانید اما من به قشر کم درآمد تعلق ندارم شما هم احتمالا در این دسته قرار نمی‌گیرید بنابراین برای بسیاری از ما دشوار است بتوانیم منطق ناخودآگاه خریداران کم درآمد بلیت‌های بخت آزمایی را درک کنیم اما کمی به خودتان فشار بیاورید آن‌گاه می توانید تصور کنید که شاید استدلالشان اینگونه باشد ؛ ما که هشتمان گرو نهمان است و چشم انتظار آخر برجیم بنابراین پس انداز برای ما رویاست احتمال افزایش حقوق هم که ناچیز است و از عهده تعطیلات خوب ، ماشین جدید ، بیمه درمان ، خرید منزل در محل‌ ای امن هم که بر نمی آییم ، نمی توانیم بدون آن که زیر بار بدهی هنگفت برویم فرزندانمان را به دانشگاه بفرستیم . شماهایی که کتاب های مالی را می خوانید اکنون صاحب چیزهایی هستید یا احتمال به دست آوردنش برایتان زیاد است ولی ما که هیچکدام را نداریم تنها زمانی می توانیم رویای همه چیزهایی را که شما دارید و قدرش را نمی دانید در سر بپرورانیم و لمس کنیم که بلیت بخت آزمایی میخریم ما بهای یک رویا را می‌پردازیم و شما ممکن است درکی از آن نداشته باشید زیرا همین حالا در رویای ما زندگی می کند به همین دلیل ما نسبت به شما بلیط بیشتری می خریم. نکته مهم دیگری وجود دارد که علت دشواری تصمیمات مربوط به پول را شرح می‌دهد و می‌گوید چرا تا این اندازه رفتارهای نامناسب در این زمینه وجود دارند و آن هم دانستن این امر است که این موضوعات تازگی دارند. مدت زیادی است که استفاده از پول در مبادلات اقتصادی جریان دارد گفته می‌شود البات پادشاهی لیدیه که اکنون بخشی از ترکیه است نخستین واحد رسمی پول را درسال ۶۰۰ پیش از میلاد ابداع نمود اما بنیان مدرن تصمیمات مربوط به پول ، پس‌انداز و سرمایه‌گذاری بر پایه مفاهیمی نوپا است. شاکله ساز و کار پس انداز بازنشستگی آمریکا تا سال ۱۹۷۸ شکل نگرفته بود صندوق بازنشستگی هم تا سال ۱۹۹۸ وجود نداشت اگر این صندوق را انسان در نظر میگرفتیم احتمالاً تازه به سن قانونی رسیده بود. تعجبی هم ندارد که بسیاری از ما در پس انداز و سرمایه گذاری برای بازنشستگی مان تا این اندازه بد عمل میکنیم ما احمق نیستیم فقط تازه کاریم. این مسئله برای موضوعی که تا این اندازه تحت تاثیر عواطف قرار دارد مشکل ساز است و می گوید چرا در مورد پول معمولاً کاری را که لازم است انجام نمی دهیم؟ همه ما با پول کارهای احمقانه انجام می دهیم زیرا در این وادی نوپاییم و آنچه برای شما احمقانه به نظر می‌آید ممکن است از نظر منطقی باشد اما هیچکس احمق نیست تصمیمات همه ما در شرایطی مشخص بر اساس تجربه منحصر بفردمان منطقی به نظر می رسد. 📚 کتاب نویسنده: 🆔 https://eitaa.com/rahmani_saeed
اقبال و بد اقبالی اقبال و بد اقبالی قرابت دارند هر دو نشان می دهند که هر پیامدی در زندگی توسط نیروهای به جز تلاش فردی هدایت شده یا می شوند به عنوان مثال به یکی از معدوده دبیرستان هایی رفت که دارای کامپیوتر بود ، در سال ۱۹۶۸ زمانی که گیتس ۱۳ سال داشت با همکلاسیش ملاقات کرد آلن نیز شیفته کامپیوتر مدرسه بود و اینگونه شد که با هم دوست شدند کامپیوتر «مدرسه لیک ساید» بخشی از دوره های عمومی مدرسه نبود برنامه مطالعات آزاد بود که بیل و پل می توانستند در اوقات فراغت خود پس از مدرسه ، آخر شب ها و آخر هفته ها با کامپیوتر سرگرم شوند و خلاقیت خود را شکوفا کنند چیزی نگذشت که هردو در آن تخصص یافتند. از هر یک میلیون دانش‌آموز دبیرستانی یکی توانسته بود به دبیرستانی بپیوندد که توانایی خرید کامپیوتر داشت و همان‌قدر آینده نگر بود که این کار را بکند و بیل گیتس یکی از آنها بود. گیتس به طرز حیرت آوری باهوش و بسیار سخت کوش بود و به عنوان یک نوجوان چشم اندازی در مورد کامپیوترها داشت که حتی مجربترین مدیران نیز از درک آن عاجز بودند اما او با رفتن به مدرسه لیک ساید بختی داشت که از هر یک میلیون نفر رسیده یک نفر میشود. قالب گذارید از دوست گیتس به نام کنت ایوانز برای شما بگویم او نیز به همان اندازه تجربه ای قدرتمند از خویشاوند نزدیک اقبال یعنی بد اقبالی داشت. در کلاس هشتم بیل و کنت دوستان نزدیک شدند به گفته گیتس ایوانز بهترین شاگرد کلاس بود ، کنت می‌توانست در کنار بیل و آلن یکی از بنیانگذاران مایکروسافت باشد اما هیچگاه چنین اتفاقی افتاد کنت پیش از فارغ التحصیلی از دبیرستان در حادثه‌ای در کوه کشته شد احتمال کشته شدن در کوه در دوران دبیرستان کود یک در میلیون است. جلد محل تجلیل از سرمایه‌گذاران ثروتمندی است که تصمیماتی درست و جسورانه گرفتند و بخت هم یارشان بود اما از سرمایه‌گذاران فقیری که تصمیماتی بجا گرفتند اما از بخت بد روی نحس ریسک را تجربه کردند چیزی نمی گوید هر دو همان سکه را به آسمان انداختند اما برای هر کدام یک روی سکه آمد. بزرگترین سرمایه گذاری جهان درباره ثروتی که از راه و به دست آورده بود چین می گوید : «بخت و اقبال یا تصمیمی بی نهایت زیرکانه آیا میتوان در میانشان تفاوتی قایل شد؟» کار آسانی نیست. به نظر همه ما نابغه است زیرا پیشنهاد یک میلیارد دلاری یاهو را برای خرید شرکت در سال ۲۰۰۶ را رد کرد او آینده را میدید و بر سر حرفش ماند و از موضعش کوتاه نیامد اما مردم با همان شدت یاهو را سرزنش می کنند که پیشنهاد عالی مایکروسافت را برای خرید شرکت نپذیرفت مردم می‌گویند آن احمق ها باید وقتی می توانستند و امکانش را داشتند سرمایه خود را نقد می‌کردند . خوب کارآفرینان از این ماجراها چه درسی می توانند بیاموزند؟ هیچ نظری ندارم زیرا تشخیص بخت و بد اقبالی در این میان بسیار دشوار است. مرز میان شجاعتی الهام‌بخش و حماقتی جسورانه میتواند بسیار باریک باشد و تنها با بصیرت و ادراک قابل تشخیص است اما دو چیز می‌تواند شما را به مسیری بهتر راهنمایی می کند ؛ حواستان باشد که چه کسی را می‌ستاید ، حواستان باشد که چه کسی را کوچک می شمارید و مراقبید که مانند او نشوید. برخی انسان ها در خانواده‌هایی متولد می‌شوند که به تحصیلات بها می‌دهند برخی دیگر خلاف آن عمل می کنند برخی در اقتصادهایی شکوفا متولد می شوند که مشوق کارآفرینی هستند و بعضی در جنگ و فقر به دنیا می آیند دلم میخواهد موفق باشید و برایش تلاش کنید اما این را بدانید که همه موفقیت‌ها نتیجه تلاش نیستند و همه فقر و تهیدستی‌ها هم پیامد تنبلی و کاهلی نیست در هنگام قضاوت دیگران و خودتان این را در ذهن داشته باشید. بنابراین کمتر توجه خود را بر فرد خاص یا مطالعات موردی معطوف نمایید و بیشتر الگوهای گسترده را ببینید. بررسی یک فرد خاص می تواند خطرناک باشد زیرا میرویم سراغ بررسی موارد خاص ، میلیاردرها ، مدیران یا آدمهای ناکامی که در صدر اخبارند و موارد خاص با توجه به پیچیدگی خود قابل تعمیم به شرایط دیگر نیستند هر چه نتیجه غیر متعارف‌تر و افراطی‌تر باشد احتمال الگوگیری از آموزه های آن کمتر است زیرا در چنین مواردی احتمال تاثیر زیاد شانس یا بد اقبالی نیز بیشتر است. نکته مهم آن است که به اندازه‌ای که نقش بخت و اقبال را در موفقیت تشخیص می دهیم درک نقش بداقبالی نیز به معنای آن است که باید خودمان را ببخشیم و در هنگام قضاوت در مورد شکست و ناکامی شرایط را درک کنیم ، هیچ چیز به همان بدی یا به همان خوبی که به نظر می‌رسد نیست. 📚 کتاب نویسنده: 🆔 https://eitaa.com/rahmani_saeed
دلیلی ندارد که آنچه دارید و آنچه را بدان نیاز دارید به خطر بیندازید برای به دست آوردن چیزی که ندارید و نیازی هم به آن ندارید. درصد قابل توجهی از مردم در برهه ای از زندگی خود حقوقی خواهند داشت، یا آنقدر پس انداز خواهند کرد که بتوانند نیازهای معقول خود و بسیاری از آنچه را که می خواهند برآورده کنند یا این کار را نمی کنند اگر شما هم جزو این افراد به حساب می آید چند نکته را به خاطر بسپارید ۱. دشوارترین مهارت مالی تغییر ندادن ملاکها است وقتی کسب چیزهای بیشتر «پول بیشتر قدرت بیشتر اعتبار بیشتر» زیر زبان مزه می کند و باعث می شود بلند پروازی ما از رضایتمان پیشی بگیرد اوضاع خطرناک میشود در چنین شرایطی هر گامی که به اهدافتان نزدیک تر می شوید ملاک هایتان بزرگ تر و بیشتر می‌شود حس می‌کنید عقب می مانید و تنها راه برای رسیدن به اهدافتان پذیرش خطرات بزرگ تر و بیشتر است سرمایه داری نوین در دو چیز تخصص دارد تولید ثروت و تولید حسادت شاید هم این دو شانه به شانه هم حرکت میکنند و ارتباط مستقیم با هم دارند میل به پیش گرفتن از همکارانتان لازمه سخت‌کوشی است اما زندگی بدون حس قناعت لطفی ندارد ۲. مقایسه اجتماعی دردسر است یک بازیکن تازه کار بیس بال را در نظر بگیرید که سالانه ۵۰۰ هزار دلار درآمد دارد هر طور هم فکر می کنید باز هم اون ثروتمند به حساب می آید اما این را در نظر بگیرید که هم تیمی است که قراردادی ۱۲ ساله به ارزش ۴۳۰ میلیون دلار دارد ؛ این بازیکن تازه کار در مقایسه با تروت آس و پاس و بی پول به حساب می آید اما حالا برویم سراغ مایک تروت ؛ ۳۶ میلیون دلار در سال رقمی عجیب و غریب است اما در سال ۲۰۱۸ برای آن که میان ۱۰ تن از پردرآمدترین مدیران صندوق سرمایه گذاری قرار بگیرید باید سالانه دست‌کم ۳۴۰ میلیون دلار درآمد داشتید افرادی مانند تروت ممکن است درآمد خودشان را با اینگونه آدم ها مقایسه کنند و مدیر صندوق سرمایه گذاری که سالانه ۳۴۰ میلیون دلار درآمد دارد خودش را با پنج نفری که در صدر این فهرست قرار دارند و در سال ۲۰۱۸ دست‌کم ۷۷۰ میلیون دلار درآمد داشتند می سنجد مدیران سر صدرنشین هم می توانند به افرادی مانند بافت نگاه کنند که در سال ۲۰۱۸ ثروتش به ۳ میلیارد و پانصد هزار دلار رسید و فردی مانند بافت می تواند به فردی بالاتر از خودش مانند جف بزوس بنگرد که دارایی خالص در سال ۲۰۱۸ به ۲۴ میلیارد دلار رسید این یعنی درآمد یک بازیکن ثروتمند بیس بال که در یک سال به دست می آورد بزوس در یک ساعت به دست می‌آورد. نکته این است که سقف مقایسه اجتماعی چنان بلند است که دست هیچ کس با آن نمی رسد و این بدان معناست که این نبرد برنده ای ندارد تنها راه برنده شدن در آن پرهیز از ورود در آن است و پذیرش اینکه بقدر کفایت در اختیار دارید حتی اگر کمتر از دارایی افراد دور و برتان باشد. ۳‌. قناعت به معنای کم بودن نیست ممکن است گمان کنید انسانهای قانع امکان استفاده از فرصت‌ها و احتمالات را در نظر نمی‌گیرند به نظر من که اینگونه نمی‌آید قناعت به معنای درک این امر است که متضاد آن یعنی اشتهای سیری ناپذیری برای درآمد بیشتر برای شما پشیمانی به بار خواهد آورد تنها راه برای درک ظرفیت غذا خوردن آن است که آنقدر غذا بخورید که حالتان بد شود افراد اندکی به این آزمون تن می دهند زیرا عذاب استفراغ بیشتر از لذت هر غذای است بنا به دلایلی نمی توان از همین منطق در کسب و کار و سرمایه گذاری بهره گرفت بسیارند کسانی که تنها زمانی که از هم می‌پاشند ناچار به توقف می شوند از تقلا برای کسب هر چه بیشتر دست میکشند. ۴. برخی چیزها را نمیتوان به خطر انداخت حتی اگر منفعتی بزرگ به دنبال داشته باشد شهرت ارزشمند است آزادی و استقلال ارزشمند است بر روی خانواده و دوستان نمی توان قیمت گذاشت دریافت عشق از سوی کسانی که می خواهید دوستتان داشته باشند گرانبهاست شادی مغتنم است و بهترین عمل برای حفظ این چیزهای ارزشمند آن است که بدانید چه زمانی باید دست از خطر کردن بکشید تا آسیبی به آنها نرسد و دیگر اینکه بدانید چه زمانی به قدر کفایت دارید. 📚 کتاب نویسنده: 🆔 https://eitaa.com/rahmani_saeed
( ) بیش از دو هزار جلد کتاب درباره چگونگی کسب ثروت وارن بافت نوشته شده است بسیاری از آنها کتاب های فوق‌العاده هستند اما از میان آنها تعداد انگشت‌شماری به این واقعیت ساده توجه نموده اند که ثروت بافت صرفاً به قدرت سرمایه گذاری او مربوط نمی‌شود بلکه معطوف به زمان آغاز به کار او است که از کودکی سرمایه گذار خوبی بوده است وارن بافت سرمایه گذاری فوق العاده است اما اگر تمام موفقیت را مدیون شمّ سرمایه گذاری او بدانیم از درک نکته‌ای کلیدی باز خواهیم ماند ، کلید اصلی موفقیت او این است که او ۷۵ سال سرمایه‌گذار بی بدیلی بوده است اگر بافت فرصت سرمایه‌گذاری را در حدود ۳۰ سالگی آغاز می‌کرد و حدود ۶۰ سالگی هم بازنشسته می شد نامش گوش انسان های اندکی میخورد مهارت او سرمایه گذاری است رازش در زمان است. کتاب‌های زیادی درباره چرخه های اقتصادی راهبردهای داد و ستد و سرمایه‌گذاری نگاشته شده است اما موثرترین و مهمترین کتاب را باید به نام «دهانت را ببند و منتظر بمان» نامید کتاب یک صفحه ای که نموداری از رشد اقتصادی را در بلند مدت نشان میدهد. 📚 کتاب نویسنده: 🆔 https://eitaa.com/rahmani_saeed
ثروتمند شدن در برابر ثروتمند ماندن میلیونها راه برای ثروتمند شدن وجود دارد و کتابهای پرشماری این راه‌ها را نشان می‌دهند اما برای ثروتمند ماندن تنها یک راه وجود دارد تلفیق صرفه جویی با سوءظن که هرچه از آن سخن بگوییم که گفته به دست آوردن پول یک بحث است و نگه داشتنش بحثی دیگر. برای آنکه منظورم را برسانم باید داستان را بخوانید بزرگترین دلال سهام در زمان خودش بود او در سال ۱۸۷۷ متولد شد و زمانی که بیشتر مردم نوسانات قیمت سهام را تصادفی می دانستند و روی سهام قمار می‌کردند به وجود الگوهایی در نوسانات قیمت ها پی برد تا پیش از رسیدن به ۳۰ سالگی دارایی او چیزی در حدود ۱۰۰ میلیون دلار بود تا سال ۱۹۲۹ لیورموز از شناخته‌شده‌ترین سرمایه گذاران جهان بود سقوط بازار سهام در آن سال به رکود بزرگ اقتصادی انجامید بیش از یک سوم ارزش بازار سهام در یکی از هفته‌های اکتبر ۱۹۲۹ از بین رفت و بعد ها این چند روز را دوشنبه سیاه سه شنبه سیاه و پنجشنبه سیاه نامیدند همسر لیورمور بسیار نگران بود زیرا اخبار متعددی از خودکشی سهامداران در نیویورک به گوش میرسید اما جس به خانوادش اطلاع داد که در حرکتی نبوغ آمیز آمیخته با شانس سهامش را پیش از سقوط فروخته است زیرا مطمئن بوده است که ارزش سهام سقوط می کند در یکی از بدترین ماه های تاریخ بازار سهام او به یکی از ثروتمندترین افراد جهان تبدیل شد پس از موفقیت در این مورد اعتماد به نفس و فراوانی به دست آورده بود او ریسک های بزرگتری را پذیرفت و بدهی های فراوانی به بار آورد تا جایی که همه ثروت خود را در بازار سهام از دست داد در سال ۱۹۳۳ ورشکسته و سرافکنده دو روز ناپدید شد پس از دو روز سر و کله اش پیدا شد اما تصمیمش را گرفته بود و سرانجام به زندگی خود خاتمه داد لیورمور راه و رسم ثروتمند شدن را خوب می دانست اما از ثروتمندان هیچ نمی دانست سرمایه داری دشوار است اما بخشی از این اتفاق هم به این دلیل است که به دست آوردن پول و حفظ آن دو مهارت جداگانه هستند به دست آوردن پول نیازمند خطرپذیری خوش‌بینی و تلاش است اما حفظ پول به نقطه مقابل آن یعنی ریسک‌پذیری نیاز دارد و مستلزم ترس از آن است که آنچه هست میتواند در چشم بر هم زدنی نیست شود صرفه جویی می‌طلبد وپذیرش این حقیقت که دست‌کم قسمتی از آنچه را به دست آورده اید به بخت و اقبال برمیگردد بنابراین نمی توان انتظار داشت که موفقیت و کامیابی تا ابد پایدار بماند. اگر میخواستم موفقیت مالی را در یک کلمه خلاصه کنم آن کلمه بقا بود ذهنیت بقا به دو دلیل با پول رابطه کلیدی دارد یکی از آن دو دلیل مانند روز روشن است دستاوردهای اندکی چنان بزرگند که ارزش جان کندن دارند و دیگری همان گونه که پیش از این دیدیم حساب و کتاب سود مرکب است که خلاف این منطق به نظر می رسد. تعمیم ذهنیت به آب جهان حقیقی در درک ۳ چیز خلاصه می شود ۱. بیش از آن که دنبال سود های کلان باشم می خواهم از نظر مالی پشتم گرم و دستم پر باشد، اگر دستم پر باشد به نظرم سودهای کلان عایدم می شود زیرا می توانم انقدر منتظر بمانم تا معجزه بهره مرکب کارش را بکند و اعجاز بیافرید هیچکس دلش نمی‌خواهد در زمان رونق بازار پول نقد دستش باشد اما اگر همان پول نقد باعث شود در زمان رکود ناچار شوید سهام تان را بفروشید سودی که از آن پول عایدتان شده است دیگر یک درصد در سال نخواهد بود بلکه می تواند چندین برابر این باشد زیرا ممانعت از فروش نابه‌هنگام و سر استیصال سهام میتواند چنان سود مادام‌العمری نصیبتان کند که چندین و چند پیروزی هم به پای آن نرسد ۲. برنامه ریزی مهم است اما مهمترین بخش هر برنامه داشتن طرحی است که نشان دهد در صورت پیش نرفتن طبق برنامه ریزی چه باید کرد می گویند سیب را که آسمان بیندازی هزار چرخ می‌خورد اهمیت برنامه ریزی های مالی و سرمایه‌گذاری بر کسی پوشیده نیست زیرا به شما امکان می دهد اقدامات تان را ارزیابی کنید و از منطقی بودن آنها مطمئن شوید هرچند طرح هایی هم بوده‌اند که در نخستین برخورد با جهان واقعی و اجرا موفق شده‌اند ، اگر برای درآمدتان نرخ بهره و سود بازار در ۲۰ سال آینده برنامه ریزی می کنید کافیست نگاهی بیندازید به روی داده های پیش بینی نشده بزرگ ۲۰ سال گذشته یازدهم سپتامبر افزایش نرخ مسکن باعث بی‌خانمانی نزدیک به ۱۰ میلیون آمریکایی شد بحران مالی که به بیکاری ۹ میلیون نفر منجر شد افزایش بی‌سابقه قیمت سهام که پس از آن اتفاق افتاد و ویروس کرونا که در حال حاضر دنیا را به لرزه درآورده است امکان خطا (که اغلب حاشیه امن نامیده می‌شود) یکی از نیروهایی است که در مسائل مالی نادیده گرفته می‌شود و با محافظه کاری فرق دارد محافظه کاری یعنی پرهیز از سطح معینی از خطر ولی حاشیه امن یعنی بالا بردن احتمال موفقیت در سطح معینی از خطر از طریق افزایش شانس بقا
۳. ضرورت داشتن شخصیتی خوشبین در مورد آینده اما بدگمان در مورد موانع موجود در مسیر خوشبینی یعنی باور به اینکه همه چیز خوب پیش خواهد رفت اما این همه ماجرا نیست خوش‌بینی معقولانه به معنای آن است که باور داشته باشیم اوضاع به کام است و هر چی میگذرد رویدادهای بهتری منتظرتان خواهد بود اگر آنچه را در این میان اتفاق می‌افتد پر از رنج و مصیبت باشد در واقع خوب میدانید که مصیبت پیش می آید و می توانید خوش بین باشید که در بلندمدت همه چیز رو به بهبود خواهد بود اما همان اندازه هم شک ندارید که مسیر میان حال و آینده پر از مین است و همیشه هم خواهد بود البته جمع میان این حالت نیز محال نیست اقتصادها ، بازارها و مشاغل اغلب همین مسیر را می‌پیمایند رشد در میان ضرر و زیان در سال ۱۷۰ سال گذشته بازار سهام دست‌کم ۱۰۲ بار بیش از ۱۰ درصد سقوط کرده در ۲۰ سال متفاوت تورم سالیانه از ۷ درصد فراتر رفت بر اساس گوگل عبارت بدمی اقتصادی دست‌کم ۲۹ هزار بار در روزنامه‌ها تکرار شد استاندارد زندگی ما در این ۷۷۰ سال ۲۰ برابر شد اما حتی یک روز هم نبود که دلایل ملموسی برای بدبینی و منفی نگری نداشته باشیم داشتن ذهنیتی که بتواند در این خوشبینی و بودند و ما هم باش دشوار است زیرا نگرش سیاه و سفید تراش کمتری می طلبد تا وزیرش ریزه کاری ها و جزئیات اما برای اینکه آنقدر سرپا بمونی تا بتوانید از مرادی خوش بینی در بلند مدت بهره ببرید و بدگمانی کوتاه مدتی نیازمندید 📚 کتاب نویسنده: 🆔 https://eitaa.com/rahmani_saeed
ثروتمند شدن در برابر ثروتمند ماندن میلیونها راه برای ثروتمند شدن وجود دارد و کتابهای پرشماری این راه‌ها را نشان می‌دهند اما برای ثروتمند ماندن تنها یک راه وجود دارد تلفیق صرفه جویی با سوءظن که هرچه از آن سخن بگوییم که گفته به دست آوردن پول یک بحث است و نگه داشتنش بحثی دیگر. برای آنکه منظورم را برسانم باید داستان را بخوانید بزرگترین دلال سهام در زمان خودش بود او در سال ۱۸۷۷ متولد شد و زمانی که بیشتر مردم نوسانات قیمت سهام را تصادفی می دانستند و روی سهام قمار می‌کردند به وجود الگوهایی در نوسانات قیمت ها پی برد تا پیش از رسیدن به ۳۰ سالگی دارایی او چیزی در حدود ۱۰۰ میلیون دلار بود تا سال ۱۹۲۹ لیورموز از شناخته‌شده‌ترین سرمایه گذاران جهان بود سقوط بازار سهام در آن سال به رکود بزرگ اقتصادی انجامید بیش از یک سوم ارزش بازار سهام در یکی از هفته‌های اکتبر ۱۹۲۹ از بین رفت و بعد ها این چند روز را دوشنبه سیاه سه شنبه سیاه و پنجشنبه سیاه نامیدند همسر لیورمور بسیار نگران بود زیرا اخبار متعددی از خودکشی سهامداران در نیویورک به گوش میرسید اما جس به خانوادش اطلاع داد که در حرکتی نبوغ آمیز آمیخته با شانس سهامش را پیش از سقوط فروخته است زیرا مطمئن بوده است که ارزش سهام سقوط می کند در یکی از بدترین ماه های تاریخ بازار سهام او به یکی از ثروتمندترین افراد جهان تبدیل شد پس از موفقیت در این مورد اعتماد به نفس و فراوانی به دست آورده بود او ریسک های بزرگتری را پذیرفت و بدهی های فراوانی به بار آورد تا جایی که همه ثروت خود را در بازار سهام از دست داد در سال ۱۹۳۳ ورشکسته و سرافکنده دو روز ناپدید شد پس از دو روز سر و کله اش پیدا شد اما تصمیمش را گرفته بود و سرانجام به زندگی خود خاتمه داد لیورمور راه و رسم ثروتمند شدن را خوب می دانست اما از ثروتمندان هیچ نمی دانست سرمایه داری دشوار است اما بخشی از این اتفاق هم به این دلیل است که به دست آوردن پول و حفظ آن دو مهارت جداگانه هستند به دست آوردن پول نیازمند خطرپذیری خوش‌بینی و تلاش است اما حفظ پول به نقطه مقابل آن یعنی ریسک‌پذیری نیاز دارد و مستلزم ترس از آن است که آنچه هست میتواند در چشم بر هم زدنی نیست شود صرفه جویی می‌طلبد وپذیرش این حقیقت که دست‌کم قسمتی از آنچه را به دست آورده اید به بخت و اقبال برمیگردد بنابراین نمی توان انتظار داشت که موفقیت و کامیابی تا ابد پایدار بماند. اگر میخواستم موفقیت مالی را در یک کلمه خلاصه کنم آن کلمه بقا بود ذهنیت بقا به دو دلیل با پول رابطه کلیدی دارد یکی از آن دو دلیل مانند روز روشن است دستاوردهای اندکی چنان بزرگند که ارزش جان کندن دارند و دیگری همان گونه که پیش از این دیدیم حساب و کتاب سود مرکب است که خلاف این منطق به نظر می رسد. تعمیم ذهنیت به آب جهان حقیقی در درک ۳ چیز خلاصه می شود ۱. بیش از آن که دنبال سود های کلان باشم می خواهم از نظر مالی پشتم گرم و دستم پر باشد، اگر دستم پر باشد به نظرم سودهای کلان عایدم می شود زیرا می توانم انقدر منتظر بمانم تا معجزه بهره مرکب کارش را بکند و اعجاز بیافرید هیچکس دلش نمی‌خواهد در زمان رونق بازار پول نقد دستش باشد اما اگر همان پول نقد باعث شود در زمان رکود ناچار شوید سهام تان را بفروشید سودی که از آن پول عایدتان شده است دیگر یک درصد در سال نخواهد بود بلکه می تواند چندین برابر این باشد زیرا ممانعت از فروش نابه‌هنگام و سر استیصال سهام میتواند چنان سود مادام‌العمری نصیبتان کند که چندین و چند پیروزی هم به پای آن نرسد ۲. برنامه ریزی مهم است اما مهمترین بخش هر برنامه داشتن طرحی است که نشان دهد در صورت پیش نرفتن طبق برنامه ریزی چه باید کرد می گویند سیب را که آسمان بیندازی هزار چرخ می‌خورد اهمیت برنامه ریزی های مالی و سرمایه‌گذاری بر کسی پوشیده نیست زیرا به شما امکان می دهد اقدامات تان را ارزیابی کنید و از منطقی بودن آنها مطمئن شوید هرچند طرح هایی هم بوده‌اند که در نخستین برخورد با جهان واقعی و اجرا موفق شده‌اند ، اگر برای درآمدتان نرخ بهره و سود بازار در ۲۰ سال آینده برنامه ریزی می کنید کافیست نگاهی بیندازید به روی داده های پیش بینی نشده بزرگ ۲۰ سال گذشته یازدهم سپتامبر افزایش نرخ مسکن باعث بی‌خانمانی نزدیک به ۱۰ میلیون آمریکایی شد بحران مالی که به بیکاری ۹ میلیون نفر منجر شد افزایش بی‌سابقه قیمت سهام که پس از آن اتفاق افتاد و ویروس کرونا که در حال حاضر دنیا را به لرزه درآورده است امکان خطا (که اغلب حاشیه امن نامیده می‌شود) یکی از نیروهایی است که در مسائل مالی نادیده گرفته می‌شود و با محافظه کاری فرق دارد محافظه کاری یعنی پرهیز از سطح معینی از خطر ولی حاشیه امن یعنی بالا بردن احتمال موفقیت در سطح معینی از خطر از طریق افزایش شانس بقا
۳. ضرورت داشتن شخصیتی خوشبین در مورد آینده اما بدگمان در مورد موانع موجود در مسیر خوشبینی یعنی باور به اینکه همه چیز خوب پیش خواهد رفت اما این همه ماجرا نیست خوش‌بینی معقولانه به معنای آن است که باور داشته باشیم اوضاع به کام است و هر چی میگذرد رویدادهای بهتری منتظرتان خواهد بود اگر آنچه را در این میان اتفاق می‌افتد پر از رنج و مصیبت باشد در واقع خوب میدانید که مصیبت پیش می آید و می توانید خوش بین باشید که در بلندمدت همه چیز رو به بهبود خواهد بود اما همان اندازه هم شک ندارید که مسیر میان حال و آینده پر از مین است و همیشه هم خواهد بود البته جمع میان این حالت نیز محال نیست اقتصادها ، بازارها و مشاغل اغلب همین مسیر را می‌پیمایند رشد در میان ضرر و زیان در ۱۷۰ سال گذشته بازار سهام دست‌کم ۱۰۲ بار بیش از ۱۰ درصد سقوط کرده در ۲۰ سال متفاوت تورم سالیانه از ۷ درصد فراتر رفت بر اساس گوگل عبارت بدبینی اقتصادی دست‌کم ۲۹ هزار بار در روزنامه‌ها تکرار شد استاندارد زندگی ما در این ۷۷۰ سال ۲۰ برابر شد اما حتی یک روز هم نبود که دلایل ملموسی برای بدبینی و منفی نگری نداشته باشیم داشتن ذهنیتی که بتواند در عین خوشبین بودن بدگمان هم باشد دشوار است زیرا نگرش سیاه و سفید تلاش کمتری می طلبد تا پذیرش ریزه کاری ها و جزئیات اما برای اینکه آنقدر سرپا بمانید تا بتوانید از ثمرات خوش بینی در بلند مدت بهره ببرید به بدگمانی کوتاه مدتی نیازمندید 📚 کتاب نویسنده: 🆔 https://eitaa.com/rahmani_saeed
دُمِ دراز بسیاری از امور در کسب و کار و سرمایه گذاری بر اساس ایده کار می کنند بر این اساس محصولات نایاب و محدودی که متقاضی اندکی دارند بیشترین تأثیر را بر درآمد دارند. درک این مسئله کمی دشوار است مثلاً اینکه چگونه میشود یک سرمایه‌گذار نیمی از اوقات اشتباه کند اما باز هم ثروتمند تر شود معنای آن این است که شکست امری طبیعی است و ما این مسئله را دست کم میگیریم و اینگونه می شود که وقتی شکستی رخ می‌دهد شلوغش میکنیم واکنشی اغراق آمیز نشان میدهیم. انیمیشن «کشتی بخار ویلی» ، والت دیزنی را به عنوان انیمیشن ساز به جهان معرفی کرد اما داستان موفقیتش در کسب و کار داستان دیگری بود نخستین استودیو دیزنی ورشکسته شد تولید فیلم هایش به شدت گران از آب در می آمد در اواسط دهه ۱۹۳۰ دیزنی بیش از ۴۰۰ کارتون تولید کرده بود که بیشترشان کوتاه بود و بینندگان دوستشان داشتند اگرچه اکثرشان موجب از دست رفتن سرمایه شد اما و هفت کوتوله همه چیز را دگرگون کرد آن ۸ میلیون دلاری که والت دیزنی در شش ماهه اول سال ۱۹۳۸ به دست آورد از مجموعه هر آنچه که تا آن زمان به دست آورده بود بیشتر بود. سرمایه گذار خطرپذیر ای را در نظر بگیرید، اگر این سرمایه گذار ۵۰ سرمایه گذاری انجام دهد احتمالا انتظار دارد نیمی از این تعداد شکست بخورد ده تای آنها تا حدودی خوب عمل کنند و یکی دو تا تبدیل شوند به رگه طلایی که ۱۰۰ درصد سود سرمایه را به آنها بازگرداند نه تنها تعداد انگشت شماری از شرکت ها بار حجم اصلی بازگشت سرمایه را به دوش می‌کشند که در خود آن شرکت‌ها نیز دم های زیادی وجود دارد به عنوان مثال آمازون در سال ۲۰۱۸ توانست ۶ درصد از سود سهام S&P500 را از آن خود کند تقریباً تمام رشد آمازون هم مرهون آمازون پرایم و به وب سرویس های آمازون است آمازون پرایم و وب سرویس های آمازون از صدها محصولی هستند که آمازون امتحان کرد از گوشی های موبایل فایرفپن گرفته تا آژانس های مسافرتی. به طریقی مشابه اپل در سال ۲۰۱۸ حدود ۷ درصد از سود را تامین می کرد و بیشترین سود خودش را هم از گوشی های آیفونش به دست می‌آورد که در میان دنیایی از محصول فناوری تا آنجا که جا دارد دم به حساب می آید. این ایده که چیزهای معدودی موجب بیشترین نتایج می‌شوند فقط در مورد سبد سرمایه‌گذاری شما صدق نمی‌کند بلکه بخش مهمی از رفتار شما را به عنوان سرمایه‌گذار نیز تشکیل می دهد. شما به عنوان سرمایه گذار از واکنش شما در میانه وحشت و هراس نمایان میشود نه در سالهایی که بدون تلاش پیش میرفتید کسی را می توان نابغه سرمایه گذاری خواند که در آن هنگام که همه اطرافیانش از خود بیخود شده اند رفتاری متعادل و معقول داشته باشد به قول ناپلئون بناپارت نابغه نظامی کسی است که بتواند وقتی همه اطرافیانش عنان اختیار از کف داده اند رفتاری و متعادل داشته باشد. اگر بپذیریم که در دنیای کسب و کار ، سرمایه گذاری و امور مالی دم ها تعیین کننده اند آنگاه متوجه میشوید که خطا ، شکست و از هم پاشیدن کاملاً طبیعی است. را در نظر بگیرید ، محصول شکست خورده ای را روانه بازار کردن توسط شرکتی بزرگ عادی و پذیرفتنی نیست طبیعتاً توقع دارید مدیرعامل شرکت از سهامداران عذرخواهی کند اما اندکی پس از معرفی مفتضحانه گوشی های فایرفون گفت «اگر فکر می‌کنید این محصول شکستی بزرگ است باید بگویم ما هم اکنون در حال کار بر روی ناکامی های بزرگ تری هستیم برخی از این ناکامی ها قرار است چنان عظیم باشند که آیفون در برابرشان تنها یک اشکال یا اختلال کوچک به حساب آید» از دست دادن سرمایه ای عظیم توسط آمازون اشکالی ندارد زیرا یکی دیگر از محصولاتش مانند وب سرویس های آمازون با درآمدی ده‌ها میلیارد دلاری آن را جبران می‌کند اینجاست که دم ها به نجاتتان می آیند. 📚 کتاب نویسنده: 🆔 https://eitaa.com/rahmani_saeed
آزادی آدم ها می خواهند پولدارتر شوند و خوشبخت تر و خوشحال تر باشند. شادی مسئله پیچیده‌ای است زیرا هر کس با دیگری فرق دارد اما اگر بتوان وجه مشترکی میان شان یافت این است که همه انسانها می‌خواهند اختیار و کنترل زندگی خود را به دست خودشان داشته باشند این که بتوانید هر کاری که دلتان میخواهد در هر زمان که دلتان میخواهد با هر کسی که دلتان میخواهد تا هر وقتی که دلتان میخواهد انجام بدهید چیزی است که نمی‌شود قیمتی روی آن گذاشت بالاترین سود پول همین است کارآفرین موفقی به نام میگفت یکی از دوستانش از او خواست داستان ثروتمند شدن را بگوید ؛ شغلی ثابت در مرکز شهر نیویورک داشتم و درآمد سالانه ۲۰ هزار دلار بود حقوقی متوسط. هیچ وقت رستوران می‌رفتم و سوار تاکسی نمیشدم هزینه زندگی ام در حدود هزار دلار در ماه بود و در آمدم به ۱۸۰۰ دلار در ماه می رسید دوسال بر سر این شغل بودم و ۱۲ هزار دلار پس انداز کردم آن موقع ۲۲ سال داشتم پس از آنکه ۱۲ را پس انداز کردم می‌توانستم کارم را رها کنم و تمام وقت به موسیقی بپردازم مطمئن بودم برای تامین هزینه های زندگی می توانم در ماه چندین اجرا گیر بیاورم بنابراین آزاد بودم یک ماه بعد شغلم را رها کرده و از آن زمان دیگر سر هیچ کاری نرفتم. وقتی این داستان را برای دوستم تعریف کردم او گفت خوب بعدش گفتم بعدی ندارد همه اش همین بود گفت پس فروش شرکتت چه؟ گفتم نه آن ماجرا که تحولی بزرگ در زندگی ام به حساب نمی‌آمد فقط پول بیشتری را وارد حسابم کرد تحول حقیقی زمانی اتفاق افتاد که ۲۲سالم بود. ایالات متحده ثوتمندترین کشور جهان است اما شواهد کمی وجود دارد که نشان دهد شهروندان آمریکا به طور میانگین امروزه شادتر از سال‌های دهه ۱۹۵۰ باشند زمانی که ثروت و درآمد بسیار کمتر از امروز بود آنچه در زمانه ما اتفاق افتاده است شباهتی به پیشرفت ندارد دلیلش هم نوع مشاغلی است که بیشتر ما داریم ساعت های کاری ما با تمام شدن ساعات کار و خروج از کارخانه تمام نمیشود ما همواره در مغزمان در حال کاریم و این یعنی کار پایان ندارد اگر شغلتان ساخت ماشین است وقتی در خط تولید نیستید کار چندانی نمی توانید انجام دهید و ابزار آن را در کارخانه گذاشته اید و از کارتان جدا شده اید اما اگر کارتان شغلی اندیشه محور و تصمیم‌ساز مثل ساخت کمپین‌های بازاریابی است آنگاه دیگر ابزار شما مغزتان است که آن هم هیچگاه تنهایتان نمیگذارد ممکن است حین رفتن و برگشتن به محل کار ، درست کردن شام ، خواباندن بچه ها یا وقتی ساعت ۳ نصف شب از خواب میپرید فکرتان مشغول پروژه کاری باشد. ممکن است اکنون ساعت های کاری شما از سال ۱۹۵۰ کمتر باشد اما حس می‌کنید که ۲۴ ساعت روز مشغول کار هستید. در مقایسه با نسلهای پیشین دیگر کنترلی بر روی زمان خود ندارید و از آنجا که کنترل زمان عاملی کلیدی در ایجاد شادی است نباید از اینکه با وجود ثروت بیشتر همچنان حس شادی ندارید متعجب شوید. 📚 کتاب نویسنده: 🆔 https://eitaa.com/rahmani_saeed
ثروت دیدنی نیست اواسط سال ۲۰۰۰ در هتلی در لس آنجلس کار می کردم در آن زمان ظواهر و مادیات بر هر چیز دیگری به جز اکسیژن تقدم داشت اگر یک ماشین فراری را در خیابان می دید طبیعت آن نتیجه گرفتید که صاحبان ثروتمند است حتی اگر توجه چندانی به آن نداشتید اما پس از آن که با چند نفر از این آدم ها آشنا شدم فهمیدم همیشه اینگونه نیست بسیاری از آنها آدم های معمولی بودند که درصد بالایی از حقوقشان را صرف خرید یک ماشین می کردند. یادم می‌آید فردی هم سن من بود به نام راجر که نمی دانستم چه کار می کند یک ماشین پورشه داشت و همین کافی بود تا مردم او را ثروتمند فرض کنند یک روز با یک ماشین هوندای قدیمی آمد سرکار هفته بعد و هفته بعدش هم همین طور پرسیدم پس پورشه چه شد؟ بدون آنکه خجالت بکشد گفت نتوانستم وام ماشین را پرداخت کنم آنها هم ماشین را پس گرفتند حتی ذره‌ای شرم هم در صحبت هایش نبود طوری پاسخ داد که انگار دارد درباره مسابقه بعدی فوتبال حرف می زند حرفی که هر فکری که ممکن بود درباره داشته باشد اشتباه بود لس آنجلس از امثال راجر است. سرمایه داری نوین صنعتی محبوب راه انداخته است و به آدم ها کمک می کند آنقدر تظاهر کنند تا شاید به آنچه می خواهند برسند ما ثروت را از روی ظواهر امر قضاوت می‌کنیم زیرا داوری ما بر پایه چیزهایی است که می بینیم نمی توانیم حساب های بانکی یا صورت‌حساب سهام دیگران را ببینیم پس برای اندازه گیری موفقیت مالی به ظواهر توجه کنیم ماشین ، خانه و عکس های اینستاگرام. اما ثروت چیزی است که نمی بینید ثروت یعنی ماشین های خوبی که معامله نشده اند الماس هایی که خریداری نشده اند ساعت هایی که هنوز پشت دستی بسته نشده اند لباس هایی که نادیده گرفته شده اند و پرواز‌های درجه یکی که رد شده اند ثروت یعنی دارایی هایی مالی که هنوز به چشم نیامده اند. ما ثروت را اینگونه نمی بینیم زیرا نمی توان به چه چیزهای نادیده معنا و هویت بخشید. پس از ولخرجی های فراوانش به مرز ورشکستگی رسید و از مشاور مالی خود شکایت کرد مشاور پاسخ داد «آیا واقعا لازم بود به او بگویم اگر پولت را صرف خرید این چیزها کنی دست آخر پولی برایت نمی ماند و تو میمانی و این چیزها؟» حرفش خنده دار است ، اما پاسخ مثبت هستند بله باید این را به آدمها گوشزد کنید بیشتر آدمها وقتی می گویند دلشان میخواهد میلیونر شوند منظورشان این است که دلم میخواهد یک میلیون دلار پول خرج کنم و این رسما در مقابل ملیونر بودن است. سرمایه گذار معروف می گوید «سریع‌ترین راه برای آنکه پولداری را حس کنید آن است که پول زیادی را صرف خرید چیزهای خوب کنید اما راه پولدار شدن آن است که پولی را که دارید خرج کنید نه آنچه را که ندارید به همین سادگی» توصیه فوق العاده‌ای است اما شاید خوب جا نیفتاده باشد تنها راه ثروتمند شدن آن است که پولی را که دارید خرج نکنید باید در تعریف تفاوت میان پول‌داری و ثروتمندی احتیاط کنیم تفاوت این دو فراتر از معناشناسی است غفلت از این امر عامل بسیاری از تصمیمات نامناسب مالی است. پولداری به درآمد کنونی فرد اشاره دارد کسی را که خودروی ۱۰۰ هزار دلاری میراند میتوان تقریباً پولدار دانست زیرا حتی اگر با قرض و بدهی هم آن را خریده باشد معنای آن این است که درآمد ماهانه اش در حدی است که بتواند از عهده اقساط آن براید. همین امر در مورد کسانی که در خانه های بزرگ زندگی می کنند نیز صادق است تشخیص آدم های پولدار چنان دشوار نیست این آدم ها معمولاً هر کاری می کنند تا به چشم بیایند ثروت اما به چشم نمی‌آید درآمدی است که خرج نشده است گزینه ای است که هنوز انتخاب نشده است تا بعدا بتوان چیزی با آن خرید. ارزش آن در انتخاب ها ، انعطاف و رشدی است که پیش رویتان قرار می دهد تا یک روز بتوانید بیش از آنچه که اکنون می توانید بخرید. مقایسه میان رژیم گرفتن و ورزش می تواند مفید باشد کاهش وزن به شدت دشوار است حتی برای کسانی که تمرینات ورزشی شدیدی انجام میدهند در کتابش به نام «بدن» دلیل این امر را توضیح می دهد. ورزش هم مانند پولداری است با خودتان می‌اندیشید خوب من کارم را انجام دادم حالا حق دارم خودم را به صرف غذای درست حسابی دعوت کنم ثروت مانند رد کردن این دعوت و سوزاندن کالری خالص است دشوار است و خویشتن داری می طلبد اما میان آنچه می توانستید انجام دهید با آنچه انجام دادید شکافی به وجود می‌آورد که در بلندمدت به سود شما است. آدم ها با تقلید بهتر می آموزند و اما ذات پنهان ثروت موجب میشود تقلید و آموختن از آنها دشوار شود. 📚 کتاب نویسنده: 🆔 https://eitaa.com/rahmani_saeed
افراد از سطح مشخصی از درآمد که عبور می کنند سه دسته می شود: 🔹آن ها که پس انداز می کنند 🔹 آنها که فکر می کنند نمی توانند پس انداز کنند 🔹 آنها که فکر می کنند نیازی به پس انداز ندارند آنچه در ادامه می آید برای دو دسته آخر است ایده‌ نخست که ساده است و راحت می‌توان از کنارش گذشت آن است که انباشتن ثروت ارتباط چندانی با درآمد یا سود سرمایه گذاری ندارد و بیشتر بر می گردد به میزان پس انداز. داستانی کوتاه درباره قدرت بازدهی و کارآمدی ؛ در دهه ۱۹۷۰ به نظر میرسید نفت جهان رو به پایان است با حسابی سرانگشتی میشد همه چیز را فهمید اقتصاد جهانی به شدت به نفت وابسته بود اقتصاد جهانی در حال رشد بود و میزان تولید نفت پاسخگوی این نیاز نبود خداروشکر نفت تمام نشد اما این به دلیل دسترسی به منابع بیشتر یا بهبود شیوه استخراج نبود بلکه بزرگترین دلیل آن کنترل مصرف از طریق ساخت ماشین ها ، کارخانجات و منازل کم مصرف بود به عبارت دیگر جهان ثروت انرژی اش را با افزایش انرژی به دست نیاورد بلکه انرژی مورد نیازش را کم کرد. پس انداز فردی و صرفه جویی بخش هایی از معادله مالی به شمار می آیند که کنترل بیشتری بر رویشان دارید و بی‌تردید در آینده بازدهی خود را نشان می‌دهند چنانچه ثروتمند شدن را مستلزم کسب پول بیشتر یا سودهای سرمایه‌گذاری عظیم میدانید ممکن است مانند کسانی که در دهه ۱۹۷۰ آینده بدی را برای انرژی تصور می‌کردند بدبینی به سراغت بیاید در این صورت مسیر پیش رو سخت و خارج از اختیار به چشم می‌آید اما اگر از دیدگاه صرفه جویی و کارآمدی با آن بنگرید نتیجه واضح تر میشود. ثروت صرفاً مجموعه باقیمانده چیزهایی است که خرج می‌کنید بنابراین میتوان بدون داشتن درآمدی بالا ثروت بیندوزید اما بدون بالا بردن نرخ پس اندازتان شناسی برای انباشت ثروت ندارید مشخص است کدام یک اهمیت بیشتری دارند. از همه مهمتر آنکه ارزش ثروت به نیازهای شما مربوط می‌شود اگر بیاموزید که به پول کمتری راضی و شاد باشید فاصله‌ای میان داشته ها و خواسته هایتان به وجود می آید درست مانند شکاف پس از افزایش حقوق اما این یکی آسان تر است و کنترل بیشتری بر روی آن دارید. نرخ پس انداز بالا به معنای آن است که هزینه هایتان کمتر از چیزی است که می توانست باشد و هزینه های کمتر یعنی اندازه بیشتر. درآمد شما از سطح مشخصی که بیشتر می‌شود آنچه نیاز به حساب می آورید صرفاً خواسته های نفسانی است. همه به دنبال نیازهای اساسی زندگی هستند پس از تامین نیازها نوبت به تامین اسباب راحتی می رسد اما از این حد که بگذرد نوبت به نیازهای می رسد که هم برای راحتی مورد نیاز هستند و هم سرگرمی و شادی به همراه می آورند اما از این حد که فراتر برویم نشانه آن است که می‌خواهید با خرج کردن دارایی خود را به رخ مردم بکشید. اگر اینگونه به آن نگاه کنید متوجه میشوید که موثرترین راه برای افزایش پس انداز این نیست که درآمدتان بیشتر شود بلکه باید غرورتان کمتر شود و تواضع بیشتری به خرج دهیم بنابراین توانایی انسانها بیش از آنچه می پندارند در اختیار خودشان است و کمتر خرج کردن می توان بیشتر پس انداز کرد. اگر کمتر به دنبال امیال خود باشید کمتر خرج می کنید و اگر به نظرات دیگران در مورد خودتان کمتر اهمیت بدهید امیال کمتری دارید و به دلیل خاصی برای پس انداز نیاز ندارید. برخی از افراد پس انداز می کنند تا بتوانند پیش قسط خانه را بپردازند یا ماشین جدید بخرند یا برای دوران بازنشستگی خود اندوخته ای داشته باشند البته این بسیار خوب است اما نیازی نیست هدفتان از پس انداز خریدن چیز خاص باشد، پس انداز بدون داشتن هدفی مشخص برای خرج کردن گزینه های بیشتر با قدرت انعطافی در اختیار شما قرار می دهد که بتوانید برای به چنگ آوردن گزینه برتر منتظر فرصتی مناسب بمانید به شما مجال اندیشیدن می‌دهد می گذارد که شما بنا به ملاحظات شخصی خود تغییر رویه دهید. 📚 کتاب نویسنده: 🆔 https://eitaa.com/rahmani_saeed
مستدل یا معقول شما که نرم افزار حسابداری نیستید انسان هستید انسانی احساساتی کمی طول کشید تا این حقیقت را بفهمم اما هنگامی که برایم روشن شد دریافتم که این حقیقت یکی از مهمترین بخش‌های مسائل مالی است و همراه با درک این مطلب مسئله پیش می آید که اغلب نادیده گرفته می شود : هنگام تصمیمات مالی هدفتان این نباشد که کاملا عاقلانه رفتار کنید کافی است تا حدودی منطقی باشید منطقی بودن واقع گرایانه تر است و در این صورت احتمال آنکه در بلندمدت بر سر تصمیمات خود بمانید بیشتر است. مسائل مالی که در دانشگاه تدریس میشود به دنبال یافتن راهبردهای سرمایه‌گذاری بهینه و حساب شده است نظریه من این است که در جهان واقعی مردم به دنبال راهبردهای سرمایه‌گذاری بهینه نیستند بلکه راهبردهایی می‌خواهند که آرامش خواب شبانه آنها را فراهم کند. یافتن توجیه عقلانی برای «به حداقل رساندن حسرت و پشیمانی در آینده» بر روی کاغذ دشوار است اما توجیه آن در زندگی واقعی ساده است. سرمایه گذار معقول تصمیماتش را بر پایه اعداد و ارقام بنا میکند اما سرمایه‌گذار منطقی چنین تصمیماتی را در اتاق همایش می گیرد آن هم در حضور همکارانی که همواره به دنبال جلب احترام آنها است ، همسری که نمی‌خواهد ناامیدش کند. رقبایی احمق اما واقع گرا مانند همسایه و... و تردید هایی که آنها را در بر گرفته است سرمایه‌گذاری وجهه ای اجتماعی نیز دارد که اغلب نادیده گرفته می شود. 📚 کتاب نویسنده: 🆔 https://eitaa.com/rahmani_saeed
شگفتانه استاد زمانی حرفی زد که هر کس که در اقتصاد یا بازارهای سرمایه گذاری فعالیت می‌کند باید آویزه گوش کند :«اموری که پیش از این هیچ که اتفاق نیفتاده است همیشه اتفاق می‌افتد» تاریخ غالباً مطالعه رویداد های حیرت انگیز و غافلگیر کننده است اما اغلب سرمایه گذاران و اقتصاددانان از آن به عنوان راهنمایی انکارناپذیر برای آینده استفاده می کنند. طنز تلخ ماجرا رو می‌بینید؟ میبینید مشکل کجاست؟ داشتن درکی عمیق نسبت به تاریخ سرمایه گذاری و اقتصادی حرکت هوشمندانه به شمار می رود تاریخ به ما کمک میکند که انتظارات خود را بسنجیم و بدانیم که افراد کجای راه خطا می روند و راهنمایی تقریبی از آنچه به کار می‌آید ارائه می دهد اما به هیچ وجه نمی تواند نقشه‌ای برای آینده باشد. دامی که بسیاری از سرمایه‌گذاران در آن گرفتار می‌شوند باور غلطی است که میگوید «تاریخ دانان پیامبرند» اعتماد بیش از حد به داده های پیشین به عنوان نشانه ای برای شرایط آینده در زمینه ای که نوآوری و تغییر شاهرگ پیشرفت به شمار می‌رود نباید سرمایه‌گذاران را به این دلیل سرزنش کرد. اگر سرمایه گذاری را در رسته علوم سخت و قابل اندازه گیری بدانید تاریخ راهنمایی بی نقص برای آینده است زمین شناسان ستاره شناسان و پزشکان می توانند به داده های پیشین تکیه کنند اما سرمایه گذاری عمل قابل اندازه گیری نیست. سرمایه‌گذاران احساس دارند به همین دلیل هم نمی توان با توجه به اعمال پیشین آنها پیش بینی کرد که گام بندی آنها در چه مسیری خواهد بود. 📚 کتاب نویسنده: 🆔 https://eitaa.com/rahmani_saeed
امکان اشتباه چنانچه در تصمیمات خود جایی برای خطا و اشتباه در نظر بگیرید می توانید در برابر دامنه‌‌ای از نتایج احتمالی تاب بیاورید تا زمانی که به شرایط مطلوب برسید بزرگترین دستاورد ها به ندرت پیش می آیند زیرا به زمان نیاز دارند بنابراین کسی که در راهبردش جایی برای خطا در نظر می‌گیرد نسبت به دیگران جایگاه بهتری دارد. این موضوع را خوب می فهمید هنگامی که مایکروسافت شرکتی نوپا بود گفت «دیدگاهی بسیار محافظه‌کارانه داشتم که میخواستم انقدر پول در بانک داشته باشم که بتوانم حتی در صورتی که هیچ واریزی هم نداشته باشم بتوانم حقوق یک سال کارمندان را پرداخت کنم» نیز ایده مشابهی را طرح کرد او در سال ۲۰۰۸ به سهامداران گفت : «من با شما با آژانس های رتبه‌بندی و با خودم عهد کرده ام که به برکشایر را با پولی بیش از نیاز اداره کنم وقتی پای انتخاب برسد حاضر نیستم حتی یک شب خواب راحت را با سود بیشتر عوض کنم» پیش بینی امکان خطا شما را در برابر اتفاقات پیش بینی نشده محافظت می کند در در جنگ دوم جهانی واحد زرهی آلمان در مراتع خارج از شهر مستقر بود هنگامی که گفته شد به شدت در خط مقدم به تانک ها نیاز است اتفاق عجیبی افتاد که همه را متحیر کرد تقریباً هیچ کدام از آنها کار نمی کردند از میان ۱۰۴ تانک کمتر از ۲۰ دستگاه روشن شدند تاریخدان می نویسد : «در هفته هایی که تانکها پشت خط متوقف بودن موش های صحرایی در آنها لانه کرده بودند و عایق محافظ سیستم های الکتریکی را خورده بودند» آلمان‌ها پیچیده‌ترین تجهیزات جهان را داشتند اما حالا مغلوب چند موش شده بودند می توانید حالشان را تصور کنید؟ چنین چیزی هیچگاه به ذهنشان خطور نمی‌کرد کدام طراح تانک عاقلی به محافظ موش فکر می‌کند اما این چیزها همیشه اتفاق می‌افتند هرگونه خطری را می‌توان پیش‌بینی کنید الا آنهایی که زیادی احمقانه و عجیب باشند اما همان موارد عجیب بیشترین آسیب را می‌زنند زیرا بیش از حد تصورتان اتفاق می‌افتد و شما هیچ برنامه‌ای برای مقابله با آنها ندارید. اتکا به حقوق سر برج برای تامین هزینه های کوتاه مدت است بدون داشتن پس اندازی که میان هزینه های آنی و آتی شکافی به وجود آورد. اینکه پیش بینی کنید پس انداز شما در چه راهی صرف خواهد شد به معنای آن است که در جهانی پیش بینی پذیر زندگی می‌کنید که این گونه نیست. من زیاد پس انداز می کنم و اصلا نمی دانم که قرار است در آینده کجا خرجش کنم هر برنامه مالی که صرفاً آمادگی مقابله با خطرات شناخته شده را داشته باشند حاشیه امن کافی ندارد و در شرایط واقعی دوام نمی آورد در حقیقت مهمترین بخش هر طرحی برنامه ریزی و آمادگی برای پیش نرفتن امور برطبق برنامه است. 📚 کتاب نویسنده: 🆔 https://eitaa.com/rahmani_saeed
تو تغییر می کنی روانشناس می گوید : «در هر مرحله از زندگی تصمیماتی می گیریم که عمیقاً بر روی زندگی انسانی آینده ما اثر خواهد گذاشت و زمانی که آن آدم آینده می شویم همیشه از تصمیماتی گرفته ایم چندان به وجد نمی آییم به همین دلیل هم جوانان پول فراوانی می پردازند تا تتوهایی را که دروان نوجوانی با پول فراوان حک کرده اند پاک کنند و میانسالان برای جدایی از کسانی که جوانها برای ازدواج با آنها سر از پا نمی شناسند لحظه شماری می کند و مسن ترها جان می کنند تا آنچه را میانسالان با هزار جان کندن به دست آورده‌اند از خود جدا کنند» 📚 کتاب نویسنده: 🆔 https://eitaa.com/rahmani_saeed
هر چیزی قیمتی دارد هر چیزی قیمتی دارد و کلید بسیاری از مسائل مربوط به پول آن است که قیمتش را بدانید و حاضر باشید برایش خرج کنید. مشکل اینجاست که قیمت بسیاری از چیزها تا زمانی که خودتان مستقیما تجربه‌اش نکرده باشید موعد پرداخت صورت‌حساب نرسد به دستتان نمیرسد. در سال ۲۰۰۴ جنرال الکتریک بزرگترین شرکت جهان بود و یک سوم از تریلیون دلار می ارزید طی یک دهه پیش از آن این شرکت در سال مقام اول یا دوم را داشت نمونه برجسته اشراف سالاری سازمانی سرمایه داری ؛ سپس همه چیز به هم ریخت. در بحران مالی سال ۲۰۰۸ بخش تامین مالی جنرال الکتریک که تامین نیمی از سود شرکت را بر عهده داشت دچار آشوب شد سهام جنرال الکتریک در نوحه از ۴۰ دلار در سال ۲۰۰۷ به ۷ دلار در سال ۲۰۱۸ رسید بلافاصله همه تقصیرها متوجه شد که از سال ۲۰۰۱ مدیر عامل شرکت بود‌ او را به خاطر رهبری اش ، کاهش سود سهام ، تعدیل کارگران و سقوط ارزش سهام سرزنش می کردند درستش هم همین است آنها که وقتی همه چیز رو به راه است درآمدی شاهانه دارند وقتی ورق برمی‌گردد باید مسئولیت همه چیز را بپذیرند ایملت در سال ۲۰۱۷ از سمت خود کناره‌گیری کرد اما پیش از رفتن نکته خردمندانه گفت : «هر کاری را تا زمانی که خودتان مجبور نباشید انجام دهید ساده به نظر می آید» بسیاری از امور در عمل دشوارتر از چیزی است که به نظر می رسند اینکه آسان به نظر می رسد گاهی به خاطر اعتماد به نفس کاذب ماست اما بیشتر اوقات دلیلش این است که درک درستی از هزینه موفقیت نداریم و نمی دانیم که نمی توانیم آن را بپردازیم مانند هر چیز ارزشمند دیگری سرمایه گذاری موفق هم هزینه‌ای دارد اما این هزینه را با پول نمی پردازند برخی از این هزینه‌ها عبارت است از؛ نوسان, ترس, تردید, عدم اطمینان و پشیمانی که باید بپردازیم ولی تا در عمل با آنها روبرو نشویم آنها را نادیده میگیریم. پرسش این است که چرا همه افرادی حاضرند هزینه های ماشین، خانه، غذا و تعطیلات را بپردازند حاضر به پرداخت هزینه سود سرمایه گذاری خوب نیستند؟ پاسخ آن ساده است هزینه سرمایه گذاری موفق فوری نیست مانند برچسب قیمت کالا نیست که بتوانید با چشم ببینید بنابراین موعد پرداخت صورت‌حساب‌ها که می رسد گویی باید تاوان یا جریمه عملی اشتباهی را بپردازید. بلیط های دیزنی لند ۱۰۰ دلار است اما در ازای آن روزی عالی و فراموش نشدنی را در کنار فرزندان تجربه خواهید کرد سال گذشته بیش از ۱۸ میلیون نفر به این نتیجه رسیدند که پرداخت این پول ورودی ارزشش را دارد. نوسانات بازار سرمایه نیز کارمزد بشمار می آید نه جریمه. سودهای بازار هیچگاه رایگان نبوده و نخواهد بود برای این سودها نیز باید مانند هر محصول دیگری هزینه بپردازید اجبار به پرداخت هزینه نیست همانگونه که اجباری برای رفتن به دیزنی لند نیست می‌توانید به نمایشگاه محلی بروید که بلیط‌هایش ۱۰ دلار است یا بدون پرداخت هزینه در منزل بمانید ممکن است باز هم خوش بگذرد اما همیشه به اندازه پولی که می دهید آش می‌خورید. بازار هم همینطور است هزینه نوسان هزینه پذیرش سود هایی است بسیار بیشتر از پارک های ارزان قیمت مانند پول نقد و اوراق قرضه راهش این است که خودتان را متقاعد کنید که ارزشش را دارد. 📚 کتاب نویسنده: 🆔 https://eitaa.com/rahmani_saeed
من و شما ترکیدن حباب کسب و کارهای اینترنتی در اوایل سال‌های ۲۰۰۰ ثروت خانوارها را بیش از شش و دو دهم تریلیون دلار کاهش داد نمی توان گفت حباب‌های مالی تا چه اندازه ویرانگر هستند و زندگی ها را نابود میکند. چرا چنین اتفاقاتی رخ می دهد؟ و چرا باز هم تکرار می شود؟ چرا از آنها عبرت نمی گیریم؟ پاسخ معمول این است که مردم حریص شده‌اند و طمع پای ثابت طبیعت انسان است اما همانطور که پیشتر گفتیم هیچکس احمق نیست. دلیل آن که این حباب ها عبرت آموزی نیستند آن است که نمی‌توان مانند سرطان با استفاده از نمونه برداری آن را تشخیص داد تا به هوش باشیم شاید هیچگاه نتوانیم توضیحی برای ایجاد حباب ها بیابیم اما بگذارید دلیلی برایتان بیاورم که هم اغلب نادیده گرفته می‌شود و هم شخصا در مورد شما صدق می‌کند سرمایه‌گذاران اغلب از روی سادگی از سرمایه گذاران دیگری که هدف متعالی دارند الگو می گیرند. تصوری در حوزه مالی وجود دارد که بی ضرر به نظر می رسد اما آسیب های فراوانی داشته است آن هم پنداشت و باوری است که می گوید : دارایی‌ها در جهانی که هر یک از سرمایه گذاران هدف و افق زمانی متفاوتی دارند فقط یک قیمت منطقی دارد به عنوان مثال مردم سهام یاهو را در سال ۱۹۹۹ می بینند و می گویند «احمقانه است سودی هزاران برابر! ارزش‌گذاری سهام منطقی به نظر نمی رسد» اما بسیاری از سرمایه‌گذارانی که در سال ۱۹۹۹ صاحب سهام یاهو بودند آنقدر افق‌های زمانی کوتاه مدتی داشتند که هر قیمتی را برای سهام آن می پرداختند دلالان روزانه سهام برایشان فرقی نداشت هر سهام یاهو ۵ دلار باشد یا ۵۰۰دلار زیرا تا زمانی که رشد سهام دوام داشت آنها به آنچه می خواستند می رسیدند و سال‌ها نیز به همین منوال بود. حباب زمانی شکل میگیرد که سود های کوتاه مدت سرمایه گذاران را از بازارهای بلندمدت به بازارهای کوتاه‌مدت بکشاند این فرآیند از درون رشد می کند دلالان به افزایش سودهای کوتاه مدت دامن می زنند و دلالان بیشتری به سوی آن جذب می شوند حباب ها ارتباط چندانی با افزایش ارزش سهام ندارند بلکه صرفاً نشان می‌دهند که با ورود سرمایه گذاران بیشتری به این حوزه افق زمانی نیز کاهش می یابد به طور مثال در سال ۱۹۹۹ هر سهم برابر با ۶۰ دلار بود ارزش شرکت با توجه به قیمت سهام در آن زمان برابر با ۶۰۰ میلیارد دلار برآورد می‌شد که قیمتی سرسام آور و نامعقول بود به عقیده خبرگان بازار ارزش شرکت این مقدار نبود اما دلالان روزانه از آن لذت می بردند و اگر شما جزو آن دسته از سرمایه گذاران بلندمدت بودید هر سهم را کمتر از ۶۰ دلار نمی‌توانستید بخرید چرا که افراد بسیاری برای خرید سهام صف کشیده بودند بنابراین ممکن بود نگاهی به دور و برتان بیاندازید و بگویید «شاید دیگران چیزی می دانند که من از آن بیخبرم» و شاید شما هم به آنها می پیوست و کلی هم به خاطر آن احساس زرنگی می کردید. اما آنچه درک نمی کردید تفاوت نوع بازی سهامدارانی بود که قیمت سهام را به وجود آورده بودند ۶۰ دلار برای این دسته از افراد قیمت معمولی بود چون قصد داشتند پیش از پایان روز که قیمت سهام بالاتر می رود آن را بفروشند اما این قیمت برای شما قصد نگهداری بلند مدت سهام را داشتید فاجعه بود این دو نوع سهامدار از وجود هم بیخبرند اما در یک زمین بازی می کنند. نکته ای در این میان هست و آن هم اینکه وقتی پای پول درمیان است مهمترین چیست آن است که افق زمانی خودتان را بدانید و خود را درگیر بازی کسانی نکنید که هدفی متمایز از شما دارند. از خود بپرسید امروز برای سهام گوگل چقدر باید پرداخت کنید؟ پاسخ به این بستگی دارد که شما چه کسی هستید آیا افق زمانی ۳۰ ساله دارید؟ یا می خواهید آن را ظرف ۱۰ سال نقد کنید؟ یا یک معامله گر روزانه هستید؟ 📚 کتاب نویسنده: 🆔 https://eitaa.com/rahmani_saeed
افسون بدبینی برای بسیاری از انسانها خوشبینی بهترین گزینه ممکن است زیرا برای بسیاری از مردم ، اوضاع جهان رو به بهبود است اما در قلب ما بدبینی جایگاهی خاص دارد بدبینی نه تنها از خوش‌بینی شایع تر است بلکه زیرکانه‌تر هم به نظر می‌رسد. بدبینی جذابیت بیشتری دارد و توجه بیشتری را هم دریافت می کند در حالی که خوش بینی را بی توجهی و غفلت از خطرات می‌دانند. خوش‌بینان حقیقی باور ندارند که همه چیز عالی خواهد بود خوش بینی باوری است که می گوید حتی اگر ناکامی‌هایی را در این مسیر تجربه کردید در نهایت اوضاع به سود شما خواهد بود. به عنوان مثال ژاپن را در اواخر دهه ۱۹۴۰ در نظر بگیرید شکست در جنگ جهانی دوم کشور را از لحاظ اقتصادی ، صنعتی ، فرهنگی و اجتماعی به ویرانی کشانده بود زمستانی سخت در سال ۱۹۴۶ چنان قحطی‌ای به همراه داشت که میزان دریافت کالری هر فرد به کمتر از ۸۰۰ کالری در روز رسید حال تصور کنید استاد دانشگاهی مقاله ای در روزنامه رسمی می‌نوشت و چنین می‌گفت «آهای مردم غمتان نباشد در طول حیات ما اقتصادمان ۱۵ برابر بیشتر از زمان پیش از جنگ رشد خواهد کرد امید به زندگی ما دو برابر خواهد شد بازار سهام سودهای تولید خواهد کرد که کمتر کشوری در تاریخ به خود دیده است بیش از ۴۰ سال نرخ بیکاری از ۶ درصد فراتر نخواهد رفت در نوآوری در بخش الکترونیک و سیستم های مدیریت سازمانی سرآمد جهان خواهیم شد به زودی چنان ثروتمند خواهیم شد که برخی از باارزش‌‌ترین املاک در ایالات متحده از آن ما خواهد شد در ضمن آمریکایی ها نزدیکترین متحد ما خواهد بود و تلاش خواهند کرد که از ما سرمشق بگیرند» در این صورت احتمالاً فوراً با تمسخر روبرو می شد و او را به روانشناس معرفی میکردند البته این را در ذهن داشته باشیم که آنچه گفته شد واقعاً در نسل پس از جنگ ژاپن عملی شد. بدبینی و منفی نگری هوشمندانه تر و موجه تر به نظر می رسد بروید به یک نفر بگویید همه چیز روبرو خواهد شد و می‌بینید یا بی اعتنا از کنارتان رد می شود یا با تردید نگاه می کند اما اگر بگوییید خطری تهدیدش می‌کند ششدانگ حواسش به سخن شما خواهد بود. جذبه عقلانی بدبینی سابقه زیادی دارد در سال ۱۸۴۰ نوشت: «شاهد بودم که مردم کسی را خردمند می دانند که در اوج امیدواری همگان ناامیدی را فریاد می‌زند نه کسی را که در هنگامه حرمان و یأس دم از امید میزند» اکنون پرسش این است که چرا چنین است و این امر چگونه در اندیشه ما در مورد پول اثر می گذارد؟ بخشی از این امر غریزی است و گریزی از آن نیست می‌گوید :«این بیزاری ناهمسان نسبت به فقدان و خسران یک سپر تکاملی است ارگانیسم هایی که بیشتر حواسشان به تهدیدات است برای ماندگاری و تولید مثل شانس بیشتری دارند از ارگانیسم هایی که به دنبال فرصت هستند» اما چند مورد دیگر وجود دارد که بدبینی مالی را آسانتر ، رایج تر و قانع‌کننده تر از خوش بینی می نماید، نخستین مسئله آن است که پول را در همه جا می‌توان یافت پس اگر اتفاق بدی بیفتد بر همگان اثر می گذارد و توجه همه را به خود جلب می کند. حتی اگر صاحب سهامی هم نباشید این چیزها توجه شما را به خود جلب خواهد کرد در زمان رکود بزرگ اقتصادی در سال ۱۹۲۹ تنها دو ونیم درصد از آمریکایی ها سهام بودند اما بخش اعظم آمریکایی‌ها و حتی جهان شاهد سقوط بازار بودند و وکیل و کشاورز و مکانیک همه نگران آینده مبهم خود بودند. دو مقوله وجود دارد که چه به آن توجه نشان دهید چه ندهید بر زندگی شما اثر می گذارد پول و سلامتی. مسائل مربوط به سلامتی بیشتر فردی است اما مسائل مربوط به پول بیشتر ساختاری است در ساختاری پیوسته و مرتبط که تصمیمات یک فرد می‌تواند بر روی همه اثر بگذارد می‌توان درک کرد که چرا ریسک های مالی چنان توجه همه را به خود معطوف می‌کند که کمتر مقوله‌ای به گرد آن می رسد. مسئله بعدی ارزیابی افراد بدبین از شرایط بدون توجه به شیوه تغییر و سازگاری بازار است فعال محیط زیست در سال ۲۰۰۸ نوشت: «چین تا سال ۲۰۳۰ روزانه به ۹۸ میلیون بشکه نفت نیاز خواهد داشت تولید جهان در حال حاضر ۸۵ میلیون بشکه در روز است و شاید هیچگاه از این حد فراتر نرومد با ذخایر نفت جهان خداحافظی کنید» حق با اوست در چنین شرایطی ذخایر نفت جهان به پایان می‌رسید اما بازارهای این گونه عمل نمیکنند قانونی در اقتصاد وجود دارد که می‌گوید شرایط بسیار بد و بسیار خوب مدت زیادی پایدار نمی مانند زیرا عرضه و تقاضا به روش های پیش بینی ناپذیر خود را سازگار می کنند. در نگاه بدبینانه کهرویه مصرفی نفر را در سال ۲۰۰۰ ارزیابی می کرد مسلمان اوضاع خوب به نظر نمی‌رسید اما در نگاه واقع گرا که احتیاج را مادر اختراع میداند اوضاع آن قدرها هم ترسناک نبود.
سومین موضوع آن است که پیشرفت بسیار آهسته تر از آن اتفاق می افتد که مورد توجه قرار گیرد اما سرعت ناکامی‌ها آنچنان بالاست که نمی‌توان آنها را نادیده گرفت. تا دلتان بخواهد می توان تراژدی‌های یک شبه و ناگهانی پیدا کرد اما معجزه‌ای که یک شبه افتاده باشد به ندرت پیدا میشود در روز پنجم ژانویه ۱۸۸۹ رویای دیرینه پرواز آدمی را رد کرد و در مقابلش ایستاد به گفته این روزنامه هواپیماها ناممکن به نظر می رسیدند. سالها گذشت تا مردم متوجه شدند برادران رایت چه می کنند مردم به قدری پرواز را محال می دانستند که وقتی برادران رایت در سال ۱۹۰۵ بر فراز به پرواز درآمدند آن را حقه‌ای بی اهمیت دانستن دچیزی شبیه کسانی که امروزه تله پاتی را رد می کنند چند سال طول کشید تا جهان بیدار شد و دریافت که پرواز انسان محقق شده است. اکنون آن آگاهی و بیداری کند و چندین ساله تا رسیدن به خوش بینی در مورد هواپیما را با سرعت واکنش و توجه مردم به عوامل بدبینی مانند ورشکستگی یک شرکت یا جنگی بزرگ یا سقوط هواپیما مقایسه کنید. رشد همواره کند و زمان‌بر است ایرانی با یک ناکامی هم رخ می دهد که می تواند در کسری از ثانیه اتفاق بیفتد و از دست رفتن اطمینان لحظه‌ای بیش طول نمی کشد. 📚 کتاب نویسنده: 🆔 https://eitaa.com/rahmani_saeed
آنگاه که همه چیز را باور خواهید کرد اندیشیدن درباره رشد اقتصادی کسب و کارها سرمایه گذاری ها و مشاغل، امور عینی و ملموس را به ذهن ما متبادر می سازند چقدر داریم و چه کارهایی میتوانیم انجام دهیم؟ اما داستان ها قدرتمندترین نیرو در اقتصادند مانند سوختی عمل می‌کنند که به بخشهای ملموس اقتصاد اجازه فعالیت می دهند یا ترمزی که ما را عقب نگه می دارند و نمی گذارند توانایی‌های ما شکوفا شود در سطح شخصی هنگام مدیریت پول خود دو مقوله را باید درباره جهانی داستان محور به خاطر داشته باشید ۱. هرچه بیشتر مایل باشید چیزی حقیقت داشته باشد بیشتر احتمال دارد داستانی را باور کنید که بر آن صحه می گذارد ۲. هرکس دیدگاهی ناقص نسبت به جهان دارد اما برای پر کردن این شکاف روایتی کامل می سازیم 📚 کتاب نویسنده: 🆔 https://eitaa.com/rahmani_saeed
فیش های کتاب موضوع کتاب : جستارهایی درباره بهتر انجام دادن کارها نویسنده: