eitaa logo
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
8.7هزار دنبال‌کننده
46 عکس
33 ویدیو
0 فایل
فروش اشتراکی #کپی‌حرام لینک کانال تبلیغ https://eitaa.com/joinchat/2133066056C2ee169d2aa
مشاهده در ایتا
دانلود
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
#پارت_366 #رمان_آنلاین_نرگس به قلم #زهرا_حبیب‌اله به فکرم رسید خودمو بزنم به حال بدی که شاید دلش
به قلم سرشو تکون داد عمو مجتبی آره ؟ اینجور موقعها که دخترها احتیاج به حامی داشته باشن میرن سراغ پدرشون ... چطور تو ... ابروهاشو داد بالا ... سراغ عموتو میگیری ؟؟ یه نفس عمیق کشیدم رومو ازش برگردوندم . هوای عزیز زد به سرم ... یعنی الان داره چیکار میکنه ... گریه اش تموم شده یا هنوزم گریه میکنه ... دردش ساکت شده ... یا بی تابی میکنه سِرم تموم شد ... ناصر پرستار رو صدا کرد ... سوزن رو از توی دستم در آورد ... آروم از تخت اومدم پایین ... چادرم رو سرم کردم ... ترس و وحشت برم داشت ... یعنی الان ناصر منو میبره خونه چیکارم میکنه ... ایکاش یکی به عموم خبر میداد ... مامانم کجا رفته ؟ چرا نیست ؟؟؟ رسیدیم دم ماشین ... میترسیدم سوار شم ... ناصر رفت سمت در راننده در ماشین باز کرد ... رو به من با تشر گفت بشین بریم دستم نمیرفت دستگیره در رو بکشم باز کنم بشینم تو ماشین . باعصبانیت اومد سمت من ... منم از ترسم با دستم سرمو گرفتم و جمع شدم تو خودم ... دستگیره در رو کشید ... در رو باز کرد منو هل داد گم شو برو تو بشین . در رو بست ... نشست پشت فرمون و سوئچ زد ... با عصبانیت غرید میترسی اره ... بریم خونه ترسو نشونت میدم . خودمو جمع کردم سمت در ماشین ... با خودم گفتم ... یعنی چیکار میخواد بکنه ... با دستش منو میزنه یا کمر بند در میاره ...ایکاش زورشو داشتم منم می زدمش ... آهی کشیدم ... حیف که ندارم . رسیدیم در خونه ... دلم میخواست در ماشینو باز کنم فرار کنم ... ولی کجا برم به دو قدم نشده ناصر میگیرم ... پیاده شد اومد سمت من در و باز کرد چنگ زد بازومو گرفت از تو ماشین کشید بیرون ... از توی جیب اورکتش کلید در خونه رو ، در اورد انداخت تو قفل در ... در رو باز کرد منو هل داد تو خونه نزدیک بود بخورم زمین ... ولی خودمو کنترل کردم نیفتادم ... تا بیاد در حیاط و ببنده ... بدون اینکه کفشهامو در بیارم بدو بدو رفتم توی دستشویی در رو هم از تو بستم . اومد پشت دستشویی داد زد بیاااا بیرون . دو تا دستهامو مشت کردم جلوی دهنم گرفتم ... وووووی من میترسم . محکم کوبند به در دستشویی ...بلندتر از دفعه قبل ... داد زد میگم بیااااا بیروووون ... وگر نه با لگد در و میشکنم میارمت بیرون یه کتک مفصل بهت میزنم . دوباره کوبوند به در داد زد بیاااااا بیروووون خودمو گوشه دستشویی جم کردم ... با لگد کوبوند به در دستشویی قفلش شکست و در باز شد ... ازترس زبونم بند اومد غ غ ل ط کردم ... نا نا نا صر تو رو خ خ خدا منو نزن ف ف شارم میفته ه ها چنگ زد منو از دستشویی کشید بیرون ... ای به جهنم که فشارت میفته بمیری راحت شم از دست این حماقت بازیات ... آبروی منو بردی ... از هر طرف میچرخم یه حرف بارم میکنن ... میگن بس که تو بی عرضه ای زنت حسابت نمی کنه ... من ملاحضتو میکنم تو سوء استفاده میکنی ؟؟؟ کشیدم بیرون ... منو صاف کرد یه دستشو برد بالا ... چشمامو بستم ...با ضرب دستش که خورد تو صورتم ...سرم چرخید صدای شارپ دستش توی گوشم پیچید ... سوزش بدی رو روی صورتم حس کردم ... دستمو گذاشتم روی صورتم ... فکر کردم داره از صورتم خون میاد ... دستمو از صورتم برداشتم نگاه کردم به کف درستم ... خون ندیدیم ... دوباره دستمو گذاشتم روی صورتم ناصر منو رها کرد منم نشتم ... بالای سرم وایساد و داد زد اینو زدم که یادت بمونه دیگه بدون اجازه من هیچ غلطی نکنی ... ازم فاصله گرفت و گفت _بدون اطلاع من بچه رو میبری ختنه میکنی ؟ اره ؟؟؟ ❌⛔️ 📣 💠دوستان عزیز اگر میخواید بقیه.ی رمان رو یک جا بخونید، با پرداخت هزینه حق اشتراک که ۶۱٠۴۳۳۷۴۹۶۶۳۷٠۴٠ بانک ملت لواسانی عزیزان بعد از واریز، فیش پرداخت رو به پی وی ایشون ارسال کنید👇👇 تا کل رمان در اختیار شما قرار بگیرد🌹 @Mahdis1234 عزیزان ایشون👆 ادمین تبلیغ کانال هستند و هیچ گونه اختیاری در روند رمان کانال ندارند به هر دلیلی به غیر از خرید رمان حق الناسِ
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
#پارت_367 #رمان_آنلاین_نرگس به قلم #زهرا_حبیب‌اله سرشو تکون داد عمو مجتبی آره ؟ اینجور موقعها که
به قلم بغض گلومو گرفته بود ...ولی دوست نداشتم گریه کنم همه تلاشمو کردم که بغضم نشکنه دستش به دستگیره در بود که باز کنه بره بیروم ... با صدای گرفته از بغض گفتم عزیز کجاست ؟ محل نداد صدامو یه کم بردم بالا میگم عزیز کجاااا ست ؟؟ من بچمو میخوام عصبی برگشت دستشو تهدید آمیز گرفت سمت من داد نزن ...دیگه صداتو برای من نبر بالا ... فهمیدی ؟؟؟ بی توجه به تهدیدش گفتم عزیز کجاست ؟ به تو ربطی نداره که عزیز کجاست نتونستم جلوی بغضمو بگیرم ... زدم زیر گریه .و گفتم من بچمو میخوام ازتغییر لحنش فهمیدم که دلش برام سوخت خیلی خب گریه نکن ... خونه بابامیناست بمون خونه برم بیارمش اصلا دیگه طاقت نداشتم میخواستم فقط زودتر بچمو ببینم پاشدم وایسادم منم میام‌ نه تو نمیخواد بیای بشین خودم میرم میارمش من نمی تونم اینجا بمونم باهات میام داد زد میگم بگیر بشین برم بیارمش نمیخوام بشینم ... میخوام بیام ... لباسمو که از شیر خیس شده بود بهش نشون دادم ببین رگ کرده شیرم ریخته روی لباسم ... این یعنی بچم گرسنشه میخوام زودی شیرش بدم ... اگه منو نبری خودم تنهایی میام‌ دستشو گرفت سمت من با فریاد گفت چرا نمیفهمی ... الان اونا از این کار تو ناراحتن میای اونجا یه وقت یه حرفی بهت میزنن ... بمون برم بیارمش ... نگران گرسنگیش نباش بهش شیر خشک میدن تو دلم گفتم به اونا چی ربطی داره که ناراحتن بچه خودم بوده دوست داشتم ختنش کنم . تو چشمای ناصر ذل زدم و هیچی نگفتم برو بشین نرگس بابام از دستت ناراحته یه وقت میفته سر لج بچه رو نمی ده تو دلم گفتم بیجا میکنه از دستش شکایت میکنم بچمو میگیرم ناصر پشتشو کرد به من که از خونه بره بیرون منم چادرمو سرم کردم پشتش حرکت کردم ... برگشت درو ببنده دید من پشت سرشم دِ لا اله الاالله ... بچه بازی نکن نرگس برگرد برو بشین من میرم میارمش ذل زدم بهش از جام تکون نخوردم ناصر رفت بیرون منم پشت سرش رفتم برگشت تو صورتم غرید داری میای بیا ولی هر اتفاقی که افتاد حق نداری گله کنی بگی چرا این حرف و بهم زدن ... فهمیدیییی ؟؟؟ سر تکون دادم ...هیچی نمیگم بتمرگ تو ماشین بریم نشستم تو ماشین ... سوئچ زد حرکت کرد ... صورتم گز گز میکرد و داغ شده بود دوست داشتم یه چیز سرد بزارم روش ... صورتمو چسبوندم به شیشه ماشین سرشو چرخوند سمت من چیکار میکنی ؟ تو زدی تو صورتم داغ شده میسوزه ... گذاشمش روی شیشه ماشین خنک شه ، سوزشش کم شه تقصیر خودته وگرنه من دوست نداشتم دست روت بلند کنم تو دلم گفتم ... تو رو هم ان شاالله خدا بزنه ... خدا بزنه بهتره که بنده بزنه ... به قول مادر جونم که همیشه این صرب المثل رو میگه ... چوب خدا صدا نداره اگر بخوره دوا نداره لبشو گاز گرفت و کلافه سرشو تکون داد رسیدیم در خونه پدر شوهرم ... ناصر زنگ خونشونو زد رو کرد به من هرچی گقتن تو جواب نده .. ساکت موندم حرفی نزدم با دستش صورت منو برگردن سمت خودش تو چشای من نگاه کن نگاهمو دادم تو چشماش تهدید وار گفت جواب نمی دی فهمیدی ؟؟ سرمو تکون دادم ... باشه جواب نمی دم ... ❌⛔️ 📣 💠دوستان عزیز اگر میخواید بقیه.ی رمان رو یک جا بخونید، با پرداخت هزینه حق اشتراک که ۶۱٠۴۳۳۷۴۹۶۶۳۷٠۴٠ بانک ملت لواسانی عزیزان بعد از واریز، فیش پرداخت رو به پی وی ایشون ارسال کنید👇👇 تا کل رمان در اختیار شما قرار بگیرد🌹 @Mahdis1234 عزیزان ایشون👆 ادمین تبلیغ کانال هستند و هیچ گونه اختیاری در روند رمان کانال ندارند به هر دلیلی به غیر از خرید رمان حق الناسِ
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
#پارت_368 #رمان_آنلاین_نرگس به قلم #زهرا_حبیب‌اله بغض گلومو گرفته بود ...ولی دوست نداشتم گریه کنم
به قلم دل تو دلم نبود ... تپش قلب گرفتم ... دهنم خشک شده ... وارد خونه شدیم ...نگاهمو دادم به اطراف ببینم کیا هستن و عزیز کجاست ... پدر شوهرم و عمه هاجر روی یه مبل کنار هم نشسته بودند ... محمد و نیلوفرم روبرم پیش هم لم داده بودن روی مبل ... محسن تو اشپزخونه بود ... پدرشوهرم و محمد چنان به من چپ چپ نگاه میکردن ... که داشت یادم میرفت اینجا چیکار دارم ... نگاه پدر شوهرمو و محمد وحشت عجیبی تو دلم انداخت ... با چشم دنبال بچم بودم ... پس چرا نمی بینمش . یا حضرت ابالفضل ... هم ناهید نیست هم عزیز ... نکنه بچمو برده باشه خونشون ... باصدای لرزون نگران از نبودن عزیز گفتم س سلام عمه هاجر جواب داد . سلام . محسن هم اومد جلوم با لبخند گفت سلام نرگس خانوم بهتر شدی ؟ بله خوبم نحوه برخورد محسن یه کم بهم دلگرمی داد ... ازش پرسیدم آقا محسن عزیز کجاست ؟ با دستش اتاق مجردی ناصرو نشون داد اونجاست فوری پا تند کردم رفتم تو اتاق وااای ناهید و افسانه نشستن ... افسانه بچمو گذاشته روی پاش داره تکونش میده ... یکه خوردم و هینی کشیدم ... روی پنجه پا نشستم ... دست داز کردم سمت عزیز و گفتم بچمو بده افسانه دستشو گذاشت توی سینه من ... هلم داد عقب . بهش دست نزن خوابه نتونستم خودمو کنترل کنم از پشت سر پخش اتاق شدم صدای داد ناصرو شنیدم هووووی ... چه خبرته ؟ برای چی هلش دادی ؟ بیماری ؟؟ پاشدم خودمو جمع و جور کردم افسانه با لوندی تموم بچه رو گرفت سمت ناصر وااای ببخشید تو رو خدا ناراحت نشو ناصر جان ناخواسته دستم خورد بهش ... بفرمایید آقا پسر گلتون ناصر اخمهاشو کرد توهم ... صداشو بلند تر کرد . خودتو جمع کن خجالت بکش درست حرف بزن ، محرمی گفتن نامحرمی گفتن افسانه که قشنگ معلوم بود برای جلب توجه ناصرِ ... زد زیر گریه و گفت . چرا ناراحت میشی ما از بچگی باهم بزرگ شدیم ... نگاش کردم دیدم .‌.. وااای به اسم گریه چه غل و غمیشی داره میاد برا ناصر ناصرم نذاشت حرفش تموم بشه صورتشو مشمئز کرد رو به افسانه بسه ، بسه با دستش در اتاقو نشون داد ... بیا برو خونتون زر و زرتام ببر واسه مامانت بیا برو بیرون ... صداشو برد بالا ... هرررری . با دستش منو نشون داد ... من زن دارم ، به غیر از نرگس به هیچ زن دیگه ام فکر نمیکنم‌ صدای پدر شوهرم از تو حال اومد بگو شوهرکردم نگو زن گرفتم ناصر اینقدر صورتش سرخ شد که به خون افتاد ... ناهید پاشد وایساد ... با اخم صداشم برد بالا ... رو کرد به ناصر به تو چه که افسانه بره یا بمونه مگه اومده خونه تو ناصر دستشو مشت کرد گرفت تو صورت ناهید دندو نهاشو روی هم فشار داد ... از لای دندونهاش غرید خفه شو تا نزدم دندونهات بریزه تو دهنت ... از غرش تهدید وار ناصر ... ناهید میخکوب شد تو زمین وحشت بدی به جونم افتاد ... چشممو دادم به اطراف اتاق پتو عزیز رو پیدا نکردم ... ژاکتمو از تنم در آوردم عزیز و از دست افسانه گرفتم پیچیدم دورش ... بچمو برداشتم از توحال از جلوی چشم همشون رد شدم ... در خونه رو باز کردم رفتم تو ایون داشتم کفشمو پام میکردم که صدای نعره ناصر رو شنیدم نرگسسسس خشکم زد ❌⛔️ 📣 💠دوستان عزیز اگر میخواید بقیه.ی رمان رو یک جا بخونید، با پرداخت هزینه حق اشتراک که ۶۱٠۴۳۳۷۴۹۶۶۳۷٠۴٠ بانک ملت لواسانی عزیزان بعد از واریز، فیش پرداخت رو به پی وی ایشون ارسال کنید👇👇 تا کل رمان در اختیار شما قرار بگیرد🌹 @Mahdis1234 عزیزان ایشون👆 ادمین تبلیغ کانال هستند و هیچ گونه اختیاری در روند رمان کانال ندارند به هر دلیلی به غیر از خرید رمان حق الناسِ
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
#پارت_369 #رمان_آنلاین_نرگس به قلم #زهرا_حبیب‌اله دل تو دلم نبود ... تپش قلب گرفتم ... دهنم خشک ش
به قلم میخواستم توجه نکنم تا خونه خودم بِدَوَمو ازاین خونه جهنمی نجات پیدا کنم ... ولی نمی دونم چرا پام نکشید ... صدای گرپ گرپ پاشو شنیدم از ته دلم خدا رو صدا کردم خدایا کمکم کن من از اینا میترسم به حق قمر بنی هاشم منو نجات بده دست ناصرو روی بازوم حس کردم ... دهنشو گذاشت کنار گوشم . مثل یابو سرتو انداخته پایین داری میری ؟ برگرد تو خونه ناصر اینقدر عصبانی بود که متوجه نبود بازوی من زیر دستش داره میشکنه ... برگشتم بهش بگم دستمو ول کن . عمه رو دیدم که صورتشو درهم کشیده داره ناصرو دعوا میکنه بزار بره ... تو هم برو ... زن و بچتو وردار ازاینجا برو ... این ادا اصولا رو هم از خودت در نیار . عمه در خونه رو بست ...رو به ناصر گفت ختنه کرده که کرده ... فکر میکنی بابات حرف خوبی میزنه ؟ میگه دو سالگی بچه رو ختنه کنیم والا برای شماها من جیگرم آتیش میگرفت وقتی جز ولا هاتونو میدیدم ... دستشو گذاشت پشت ناصر اروم هل داد برو دیگه ... برو خونت ناصر دو تا دستهاشو گذاشت رو سرش یه دور چرخید سرشو گرفت بالا و نفسهای عمیق کشید . عه مادر چرا اینطوری میکنی ؟ رفتار بابا و محمد و با من ندیدی ؟ حرفهایی که بار من میکنن و نشنیدی ؟ حرفاشون حرف مفت تو توجه نکن ... ناصر رو کرد به من بیا بریم به وسط های حیاط رسیدیم ... صدای باز و بسته شدن در خونه اومد برگشتم نگاه کردم دیدم محسن پتو عزیز و دستش گرفته داره میاد سمت ما ... رو کردم به ناصر وایسا محسن داره پتو عزیز رو میاره محسن پتو رو داد به ناصر و گفت سوئچ‌ بده من برسونمتون تو خیلی عصبانی هستی پشت ماشین نشین محسن نشست پشت فرمون ناصرم کنارش نشست منو عزیزم نشستیم عقب محسن رو کرد به ناصر داری خیلی خودتو اذیت میکنی امروز گفتم الان سکته میکنی ول کن بابا من ول کنم مگه بابا ول میکنه از فردا تو گاو داری رو مخمه یه چند روز نرو گاو داری صبر کن یه خورده بگذره باباهم اتیشش بخوابه بعد بیا ناصر سرشو تکون داد و یه نفس عمیق کشید میگم داداش دیدی این افسانه چقدر بی شخصیته ... تو خونه ما جز ناهید هیچکس تحویلش نمی گیره من که یک سر دارم ریچارد بارش میکنم ... مامانم بهش کم محلی میکنه ولی بازم میاد خونه ما ناصر رو شو کرد به محسن نبودی تو اتاق ... یه حرکتی کرد حالم بهم خورد . اصلا دوست نداشتم ناصر یک کلمه هم در مورد افسانه حرف بزنه چه خوبشو بگه چه بدشو ... هرچی تلاش کردم بیخیال بشم نتونستم نذاشتم ناصر بقیه حرفشو بزنه و گفتم‌ میشه اسم این دختر رو نیارید چشمم افتاد تواینه دیدم محسن با اشار چشم ابرو به ناصر فهموند که نرگس بدش میاد اسم افسانه رو ببریم ناصر قیافه حق به جانبی به خودش گرفت برگشت سمت من حالا خوبه ما بدشو میگیم ازش تعریف نمی کنیم منم از رامین بدم میاد تو خوشت میاد من یکسر بگم ... رامین پررو ... رامین بی شخصیت ناصر یه چشم غوره تهدید امیز به من رفت و سرشو تکون داد و عصبی گفت لا اله الا الله رو به محسن کرد ببین چطوری میره رو اعصاب من محسن گفت حق با نرگسه تقصیر من شد نباید اسم این دختره رو میاوردم رسیدیم در خونه ... روبه محسن گفتم بفرمایید بریم خونه ... سوئچ داد به ناصر نه ممنون . در خونه رو باز کردیم رفتیم تو ... رو به ناصر گفتم ... مامانم کجاست ؟ چرا نیست ؟ با هم پیش تو بودیم علی اصغر جوادو برد براش خوراکی بخره یه موتوری میزنه به جواد .... چشمهام گرد شد زدم تو صورتم وای خدا مرگم بده چی شد داداشم چیز مهمی نشد ... یه زره سرش شکست بردن از سرش یه عکس بندازن ... 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانوی دارد▪ ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\╲ @chatreshohada پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/1911
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
#پارت_370 #رمان_آنلاین_نرگس به قلم #زهرا_حبیب‌اله میخواستم توجه نکنم تا خونه خودم بِدَوَمو ازاین
به قلم عزیز رو خوابوندم تو گهوارش رفتم دستشویی ... داشتم وضو میگرفتم نگاهم افتاد تو آینه ... جای انگشتهای ناصر که بهم سیلی زده بود مونده روی گونم ... نچ نچ نچ ... ببین چقدر محکم زده ... که جاش مونده ... آب زدم به صورتم دست کشیدم صورتم سوخت ... یه لحظه ازش بدم اومد . وضو گرفتم اومدم بیرون ... ناصر رو کرد به من یه چند تا تخم مرغ نیمرو درست کن بخوریم ساعت دو بعد از ظهر هنوز ناهار نخوردیم با بی محلی گفتم من میخوام نماز بخونم تو درست کن سرسفره ناهار بودیم از حیاط مامانمینا سرو صدا اومد ... رو کردم به ناصر مامانمه ... جواد و اوردن . بشین غذا تو بخور بعد از غذا با هم میریم دلم طاقت نمیاره یه دقیقه ای بر میگردم در خونه رو باز کردم ... الهی بمیرم برات دادشی چی شدی ... جواد بی حال روی دست مامانم خوابیده بود سلام مامان چند تا بخیه خورده پیشونیش سه تا ... عزیز چطوره ؟ خوبه خوابیده چشمش افتاد به صو رتم ... رنگش پرید با نا راحتی پرسید ناصر زده تو صورتت اره خیلی زدت نه همین یه سیلی اگه بابات بود منو میکشت ... چرا این کارو کردی ؟ بچه خودم بود نرگس بچه نه فقط برای پدره نه فقط برای مادر بچه برای پدر و مادره ... یعنی چی که میگی بچه خودم بود . تو دلم گفتم من هرچی بگم شما طرفدار ناصرید پس حرف نزنم بهتره اروم صورت جواد و بوسیدم ... ببرش تو یخ میکنه منم برم داشتیم ناهار میخوردیم دلم شور جواد رو میزد ... گفتم برم ببینمش آه بلندی کشید برو مادر ... برو در خونمو باز کردم برم تو ... صدای باز شدن در حیاط اومد رومو برگردوندم عه سلام عمو . سلام نرگس جان خوبی ؟ ممنون خوبم . شما پیش مامانم بودی ؟ آره عمو جون ... تو خوبی ؟ پسرت خوبه ؟ خیره شد به صورتم ... اخمهاش رفت تو هم صورتت چی شده ؟ ناصر زده ؟؟ به تایید حرفش سرمو بالا پایین کردم مامانم از توی خونه صدا زد آقا مجتبی یه دقیقه تشریف بیارید عمو همچنان با اخم داشت به صورت من نگاه میکرد عمو مامانم صدات میکنه الان میرم ... ناصر بیجا کرده که اینطوری تو رو سیلی زده ... عزیز رو بردی ختنه کردی میگه چرا ؟ سرتکون دادم آره تو برو تو خونه سرما میخوری من برم ببینم مامانت چیکارم داره ... میام خو نتون درو باز کردم رفتم تو خونه ... ناصر ناهارشو خورده بود داشت تلوزیون نگاه میکرد ... نشستم سر سفره دوتا لقمه خوردم ... لقمه سوم رو داشتم میذاشتم دهنم ... که صدای در خونمون از طرف حیاط مامانم اومد ناصر رفت دم در سلام ... بفرمایید تو نه کار دارم یه دقیقه بیا بیرون ناصر رفت تو حیاط مامانم ... در ، رو هم بست در اتاق خوابمونو بستم که عزیز سرما نخوره لای پنجره آشپز خونه رو باز کردم ... همه حواسمو جمع کردم ببینم عموم به ناصر چی میگه ... ❌⛔️ 📣 💠دوستان عزیز اگر میخواید بقیه.ی رمان رو یک جا بخونید، با پرداخت هزینه حق اشتراک که ۶۱٠۴۳۳۷۴۹۶۶۳۷٠۴٠ بانک ملت لواسانی عزیزان بعد از واریز، فیش پرداخت رو به پی وی ایشون ارسال کنید👇👇 تا کل رمان در اختیار شما قرار بگیرد🌹 @Mahdis1234 عزیزان ایشون👆 ادمین تبلیغ کانال هستند و هیچ گونه اختیاری در روند رمان کانال ندارند به هر دلیلی به غیر از خرید رمان حق الناسِ
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
#پارت_371 #رمان_آنلاین_نرگس به قلم #زهرا_حبیب‌اله عزیز رو خوابوندم تو گهوارش رفتم دستشویی ... داش
به قلم تو خجالت نمی کشی تو صورت دختری میزنی که کل صورتش قد کف دست توعه یه وقت پیش خودت فکر نکنی نرگس بیکسه کاره که هروقت هوس کردی بگیری بزنیش ناصر پرید وسط حرف عموم و گفت اجازه بده آقا مجتبی ... منم دلم نمی خواد دست روی زنم بلند کنم ولی باید یه جوری جلوی خو راییهای نرگس و بگیرم یا نه ... هرچی بهش حرف بزنم بگم این کارو بکن و اون کارو نکن بی توجه به حرفهای من کاری میکنه که خودش میخواد مگه چیکار کرده بچشو برده ختنه کرده ؟ پس من اینجا بوقم بابای اون بچه نیستم‌ من که خودم هنوز با نرگس حرف نزدم ببینم چرا خودش بچه رو برده ختنه کرده ... از علی اصغر پرسیدم گفت باباتون گفته که بچه رو میخواد دو سالگی ختنه کنه نرگس هم میگه اون موقع بچه بزرگ شده میفهمه میترسه بیشترم دردش میاد ... درسته همین بوده دیگه اره همینه میگه اونوقت شما نمی تونی درک کنی که این یه دغدغه مادرانست ... به فکر شادی و جشن بابات هستی ؟ به فکر دغه دغدغه مادرانه زنت نیستی ؟ خدا وکیلی حرف کی منطقی تره ... حرف نرگس یه حرف بابات ؟؟؟ علم پزشکی امروز میگه بچه هاتونو تو نوزادی ختنه کنین ... یه عالمه حدیث و روایات از معصومینمون داریم که پسر بچه رو در نوزادی ختنه کنید اونوقت پدر شریف شما میگه دو سالگی آقا مجتبی حرف حرمت بزرگتره ... این وسط من نمی تونم حرمت بابامو بشکنم‌ چه خوب منطقی دارید شما به خاطر حرمت پدرت میزنی تو گوش همسرت ... گوش کن ببین چی بهت میگم آقا ناصر یه بار دیگه دستت روی نرگس بلند بشه با من طرفی فکر نکن منم مثل دادش بی فکرم هستم اینو تو گوشت فرو کن از کوبیده شدن محکم در حیاط فهمیدم که عموم خیلی عصبانی شده تا صدای بسته شدن در حیاط رو شنیدم سریع از کنار پنجره اومدم کنار ... نیمروها رو خالی خالی چپوندم تو دهنم تندی در اتاق خواب رو باز کردم ... نشستم سرسفره ... که ناصر فکر کنه من داشتم غذا میخوردم ... ناصر عصبی در خونه رو بست و اومد نشست روی مبل رفت تو فکر صدای گریه عزیز بلند شد رفتم بغلش کردم سینمو گذاشتم دهنش ... سینه هام پرشیر بود ولی دیگه رگ نکرد عزیز از هر دو سینم شیر خورد سیر شد ولی سینم خالی از شیر شد رو کردم به ناصر ..‌. میری به مامانم بگی بیاد اینجا عزیز رو عوض کنه من میترسم عوضش کنم دردش بیاد مامانم اومد عوضش کرد ... رو کردم به مامانم الان که به عزیز شیر دادم سینم اصلا رگ نکرد همیشه ها از هر کدوم سینم شیر میخورد از اون یکی همینطوری شیر میرفت مامانم سرشو تکون داد و یه آهی کشید ترس و اضطراب شیر مادر رو کم میکنه ... یه دو روز بهش کمکی بده تا شیرت بیاد ... ❌⛔️ 📣 💠دوستان عزیز اگر میخواید بقیه.ی رمان رو یک جا بخونید، با پرداخت هزینه حق اشتراک که ۶۱٠۴۳۳۷۴۹۶۶۳۷٠۴٠ بانک ملت لواسانی عزیزان بعد از واریز، فیش پرداخت رو به پی وی ایشون ارسال کنید👇👇 تا کل رمان در اختیار شما قرار بگیرد🌹 @Mahdis1234 عزیزان ایشون👆 ادمین تبلیغ کانال هستند و هیچ گونه اختیاری در روند رمان کانال ندارند به هر دلیلی به غیر از خرید رمان حق الناسِ
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
#پارت_372 #رمان_آنلاین_نرگس به قلم #زهرا_حبیب‌اله تو خجالت نمی کشی تو صورت دختری میزنی که کل صورت
به قلم مامانم رفت دستشویی دستشو آب بکشه بهم اشاره کرد تو هم بیا جانم مامان کاری داری ؟ اروم لب زد هوای ناصرو داشته باش عموت باهاش بد حرف زد میخوام نداشته باشم خودم شنیدم بهش چی میگفت ... خیلی هم عمو خوب باهاش حرف زد دلم خنک شد ایکاش یه سیلی هم بهش میزد چهره در هم کشید . دختر قدر زندگی و شوهرتو بدون ... عموت ازت حمایت کرد دستش درد نکنه ... ولی شوهرت بین توو خونوادش گیر کرده ... خیلی دوستت داره که به یه سیلی ختمش کرد هر کی دیگه بود قیامت به پا میکرد من دیدم که میگم ... بخدا اگه من این کارو میکردم باور کن بابات منو طلاق میداد ... قدرشو بدون برو بشین پیشش باهاش حرف بزن ... بگو بخند کن ... بد پیلگی نکن حرفهای مامانمو قبول نداشتم نمی تونستم خودمو راضی کنم که ناصر حق داشته منو بزنه ولی نمیتونستمم حرفی بزنم که منظورمو برسونم فقط بهش ذل زدم دستشو آبکشید با حوله خشک کرد رو کرد به ناصر با اجازتون من برم جواد تازه خوابیده ... میترسم بیدار شه خواهش میکنم بفرمایید ممنون که زحمت کشیدید اومدید تا دم در خونه مامانمو بدرقه کردم . در و بستم رفتم اتاق خواب روی تخت دراز کشیدم ... صدای ناصر اومد نرگس شنیدم ولی جواب ندادم ... دوباره صدا کرد نرگس با بی محلی جواب دادم هان هان چیه بی ادب درست جواب بده تو دلم گفتم ... درست جواب دادنم نمیاد ... همین ، هان ، هم از سرت زیاده ... در جوابش گفتم چی میگی پاشو بیا اینجا بشین پیش من نمیام میخوام استراحت کنم پاشو بیا پیش من رو مبل لم بده استراحت کن محل به حرفش ندادم با شنیدن صدای پاش چشم هام رو بستم خودمو زدم بخواب یعنی خوابت رفت ؟ آره ؟؟؟ اومد روی تخت کنار من دراز کشید خانمی ... نرگس خانوم چشمامو باز نکردم با اگشتش اروم کشید روی صورتم . می دونم که بیداری چشماتو باز کن میخوام باهات حرف بزنم واقعا چشمام گرم شدن و دیگه صداشو نشنیدم ... با صدای گریه عزیز از خواب بیدار شدم ... کنارمو نگاه کردم ... ناصر هم کنار من خوابش برده بود عزیز و از توی گهوارش برداشتم قطره استامنفونشو دادم بغلش کردم سینمو گذاشتم دهنش ... شیر نداشتم چهارتا مک میزد یه قورت میداد ... سینه رو از دهنش در آوردم ... شیر خشک درست کردم گذاشتم دهنش . صدای ماشین بابام اومد ... این صدا خیلی دوست داشتم ارومم میکرد . عزیز شیرشو خورد ... شروع کرد گریه کردن بغلش کردم راه رفتم پشتش زدم هرکاری کردم اروم نشد ... از صدای گریه عزیز ناصر بیدار شد . چشه اون بچه نمی دونم بدش به من بغلش کرد تو خونه راه رفت ... گریش شدید تر شد ... صدای تقه زدن در خونه اومد بعدم صدای بابام نرگس جان چشه اون بچه ؟ تندی در و باز کردم با مامانم اومدن تو خونه سلام بابا خسته نباشی ممنون بابا ... چی شده چرا گریه میکنه سلام احمد آقا بفرمایید تو سلام بدش ببینم . بابام بغلش کرد رو کرد به من . گرسنش نیست ؟ شیرش دادی ؟ اره بابا ... اول استامنفونشو دادم بعدم شیرش دادم نمی دونم چرا گریه میکنه چرا استامنفون مگه چی شده ؟ ناصر گفت . ختنه شده دکتر گفته هر چهار ساعت یه بار مسکن بخوره عه به سلامتی مبارک باشه ... چی شد الان ختنش کردید بابات که میخواست دو سالگی و جشن بگیره وو ناصر نفس عمیقی کشید اره قرار بود ولی نرگس و علی اصغر بردنش ختنش کردن چشمهای بابا گرد شد ... اخمهاش رفت تو هم ... سرشو چرخوند یه نگاهی به هرسه تامون انداخت ... سرشو تکون داد یعنی چی ؟؟؟ رو کرد به مامانم تو نرفتی باهاش ؟؟؟ معترضانه رو به ناصر کرد تو کجا بودی ؟؟؟ که دو تا بچه بردنش ختنش کردن ناصر که انگار داغ دلش تازه شده بود رو به بابام گفت به هیچ کسی نگفتن خواهر برادر تصمیم گرفتن که عزیز رو ختنه کنن نفسم تو سینم حبس شد یه اخم و تشر بابام از سیلی ناصر برام سنگین تر بود ... رو کرد به من چی میگه آقا ناصر ؟ رفتم پشت مامانم وایسادم و هیچی نگفتم صدای بابام بلند شد . دختره بیشعور مگه الکیه که تو سرخود بچه رو بردی ختنه کردی من یِک به حسابی از اون داداش کله خرتر از خودت برسم که دیگه فکر اینجور غلطا به سرتون نزنه ... رو کرد به مامانم کجاست این ک*ر*ه*خ*ر رفته جلسه بسیج کجا ختنش کرده ؟ خانه بهداشت ❌⛔️ 📣 💠دوستان عزیز اگر میخواید بقیه.ی رمان رو یک جا بخونید، با پرداخت هزینه حق اشتراک که ۶۱٠۴۳۳۷۴۹۶۶۳۷٠۴٠ بانک ملت لواسانی عزیزان بعد از واریز، فیش پرداخت رو به پی وی ایشون ارسال کنید👇👇 تا کل رمان در اختیار شما قرار بگیرد🌹 @Mahdis1234 عزیزان ایشون👆 ادمین تبلیغ کانال هستند و هیچ گونه اختیاری در روند رمان کانال ندارند به هر دلیلی به غیر از خرید رمان حق الناسِ
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
#پارت_ #رمان_آنلاین_نرگس به قلم #زهرا_حبیب‌اله مامانم رفت دستشویی دستشو آب بکشه بهم اشاره کرد تو
به قلم اون دکتر نگفته این مادرش بچه است بره با بزرگترش بیاد همسایمون خدیجه خانوم اونجا بوده ... نرگس گفته مامانم براش کار پیش اومده دیر کرده اونم بنده خدا از همه جا بی خبر خواسته ثواب کنه ... دکتر هم فکر کرده که مادر بزرگشه بابام یه قدم اومد سمت من ... منم از ترسم پیرهن مامانم از پشت چنگ زدم ... بابام که اومد سمت من ... ناصر اومد جلو فاصله منو بابام وایساد رو به بابام گفت دیگه هرچی بوده تموم شده ، ولش کنید تا این لحظه از ناصر بدم اومده بود و میخواستم به قهرم ادامه بدم ... اما ازاینکه ازم حمایت کرد ... حس کردم چقدر خوبه و دوستش دارم مامانم رو کرد به بابام ... اروم بگیر ... بشین ببینم این بچه چشه از پشت مامانم یواشکی بابامو نگاه میکردم بابامم عصبی خون داشت خونشو میخوردو مرتب میگفت لا اله الاالله بابام و ناصر نشستن رو مبل ... مامانم صورتشو چرخوند به پهلوش رو به من کرد تشکچه عزیز و پهن کن . پهن کردم عزیز رو خوابوند روی تشکچه پوشکشو باز کرد یه پارچه انداخت روی پاهای عزیر ... بچم آروم شد ... گذاشتش رو پاهاش پتو کشید روش شروع کرد تکون دادن ... عزیز خوابش رفت مامانم‌ گفت پوشک اذیتش میکرده بابام انگشت اشارشو گرفت سمت من چشماشم ریز کرد تهدید وار گفت این بچه جون منه ... وای به حال و روزت اگه یه دفعه دیگه بدون مشورت مامانت ور داری یواشکی کاری بکنی . و یا با حماقتات بلایی سر این بچه بیاری رو کرد به ناصر یعنی تمام روز که پشت ماشین نشستم ... عزیز جلوی نظرمه نُطقوقم در نمیومد ... یکی اینکه واقعا از بابام حساب میبردم ... یکی هم همیشه مامانم میگفت بابات سادست سیاست نداره که حالا جلوی طرف هیچی نگه ... اشتباه آدم رو یواشی تو خلوت بگه ... جلوی صد تا ادم میگه این کار اشتباه بوده ... منم از ترسم که جلوی ناصر بیشتر ازاین دعوام نکنه صدام در نیومد ناصر رفت تو اتاق خواب صدا زد نرگس یه دقیقه بیا کارت دارم رفتم اتاق خواب جانم عه جانم شدم . با لخند نگاه کردم تو چشماش . ممنون که پشتم در اومدی تو زن منی به جز خودم هیچ کسی حق نداره دعوات کنه با دلخوری گفتم تو هم نباید منو دعوا کنی سرخود بازی در نیار جات روی دوتا چشمای منه ... خم شد صورت منو بوسید و لب زد دوست دارم . صورتشو آورد نزدیک لبم ... حاجیتو بوس کن بگو که دلخور نیستی صورتمو کشیدم کنار چیو بوش کنم ریشهاتو صاف شد و گفت ... مگه نمی گی تراش ریش حرامه نمی گم از ته بزن که گناه کنی ... ته ریش بزار چه خبره این همه ریش خندش گرفت ولی برای اینکه صداش نره تو حال جلوی خودشو گرفت مامانتینا رو شام نگه دار منم برم کباب بگیرم بیام ... ❌⛔️ 📣 💠دوستان عزیز اگر میخواید بقیه.ی رمان رو یک جا بخونید، با پرداخت هزینه حق اشتراک که ۶۱٠۴۳۳۷۴۹۶۶۳۷٠۴٠ بانک ملت لواسانی عزیزان بعد از واریز، فیش پرداخت رو به پی وی ایشون ارسال کنید👇👇 تا کل رمان در اختیار شما قرار بگیرد🌹 @Mahdis1234 عزیزان ایشون👆 ادمین تبلیغ کانال هستند و هیچ گونه اختیاری در روند رمان کانال ندارند به هر دلیلی به غیر از خرید رمان حق الناسِ
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
#پارت_373 #رمان_آنلاین_نرگس به قلم #زهرا_حبیب‌اله اون دکتر نگفته این مادرش بچه است بره با بزرگترش
به قلم لباسشو عوض کرد از اتاق خواب اومد توی حال رو به مامان بابام کرد ببخشید من یه دقیقه برم بیرون زود بر می گردم در اتاق رو بست و رفت بابام گفت ما هم دیگه زحمت و کم کنیم بریم نه بمونید ناصر رفت شام بگیره بیاره دور هم بخوریم سفره شام رو پهن کردیم صدای تقه در اومد ناصر رفت در رو باز کرد علی اصغر بود تا بابام چشمش افتاد به علی اصغر از جاش نیم خیز شد ... مامانم دستش رو گرفت بشین چیکارش داری چند روزه نبودی ...الانم اومدی میخوای بچه رو دعوا کنی . ناصر رو کرد به بابام احمد آقا دیگه گذشته هرچی بوده بیخیال شید دست علی اصغر رو گرفت آورد سر سفره بیچاره داداشم نمیتونست سرش رو بگیره بالا تمام حواس بابام به علی اصغر بود ... با نگاه تهدید آمیز نگاهش می کرد شام خوردیم و سفره رو جمع کردیم ... میوه چای آوردم رفتم کنار داداشم نشستم آروم در گوشش گفتم امشب برو خونه مادرجون بخواب چطوری برم خونه مادر جون ؟ یه چیزی رو بهونه کن مثلاً چی ؟ بگو کتابم اونجا جامونده برم بیارم وقتی رفتی دیگه نیا همون جا بخواب برگشت نیم نگاهی معترض آمیزی به من کرد من دروغ نمیگم هر اتفاقی هم بیفته راستش رو میگم یه فکری به ذهنم رسید ... نگاه کردم دیدم مامانمو بابامو ناصر گرم صحبتن گفتم تو هیچی نگو همین جا بشین الان میام از جا کلیدی کلید در خونه ای که به سمت خونه مامانمیناینا باز میشد برداشتم خیلی آروم اومدم از کنارشون رد شدم در خونه رو باز کردم آهسته بستم و به سرعت رفتم خونه مامانمینا گوشی تلفن رو بر داشتم شماره خونه ای مادر جونم رو گرفتم چند تا بوق خورد الو بفرمایید سلام مادر جون نرگس تویی ؟ این وقت شب چیکار داری ؟ مادر جون میشه بیای خونه ما علی اصغر رو ببری خونتون بخوابه بابام میخواد علی اصغر رو دعوا کنه چرا مگه چی شده چیکار کرده ؟ خودش براتون توضیح میده مامان بابام خونه ما هستن منم یواشکی اومدم از خونه مامان دارم بهتون زنگ میزنم باشه الان میام تماس رو قطع کردم به سرعت برگشتم در خونه خیلی آهسته کلید انداختم در رو باز کردم آهسته اومدم پیش علی اصغر نشستم اونها هم اینقدر گرم صحبت کردن بودن که متوجه رفتن و برگشتن من نشدند یه ربع نگذشته بود که زنگ در خونه به صدا در اومد ناصر آیفون رو برداشت کیه ؟ مادرجون شمایی بفرمایید دکمه آیفون را زد روکرد به مامان بابام مادرجونه مامان بابام به هم نگاه کردم با تکون دادن سر و دست شون گفتن چی شده این موقع شب ناصر در رو باز کرد بفرمایید داخل سلام و احوالپرسی کردند مادر جون رو کرد به بابام اگه اجازه بدی علی اصغر امشب خونه ما به خواب بابام هیچ وقت حرف رو حرف مادر جون نمی‌آورد نپرسید که چرا گفت باشه عیبی نداره اگر خودش میخواد بیاد ، بیاد علی اصغر یه نگاه به من کرد یه لبخند زد خداحافظی کرد با مادر جونم رفتن . همه نگاه ها برگشت سمت من چه جوری تو خبر دادی به مادر جان منم هیچی نگفتم فقط نگاهشون کردم . مامان بابام بعد از خوردن چای و میوه از خونه ما رفتند. ناصر گفت نرگس چه جوری به مادر جونت خبر دادی ؟ شما حواستون نبود از خونه مامانم زنگ زدم ... 📣 💠دوستان عزیز اگر میخواید بقیه.ی رمان رو یک جا بخونید، با پرداخت هزینه حق اشتراک که ۶۱٠۴۳۳۷۴۹۶۶۳۷٠۴٠ بانک ملت لواسانی عزیزان بعد از واریز، فیش پرداخت رو به پی وی ایشون ارسال کنید👇👇 تا کل رمان در اختیار شما قرار بگیرد🌹 @Mahdis1234 عزیزان ایشون👆 ادمین تبلیغ کانال هستند و هیچ گونه اختیاری در روند رمان کانال ندارند به هر دلیلی به غیر از خرید رمان حق الناسِ
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
#پارت_374 #رمان_آنلاین_نرگس به قلم #زهرا_حبیب‌اله لباسشو عوض کرد از اتاق خواب اومد توی حال رو به
به قلم صدای نق و نوق عزیز بلند شد ... از توی گهواره برش داشتم پوشکش و باز کردم که عوضش کنم دیدم حلقه ختنش افتاده با خوشحالی صدا زدم ناااصر بیا ببین بچم حلقش افتاده ، اومد نشست کنار عزیز ای بابا یی فدای تو بشه عزیزم خدا رو شکر ... رو کرد به من بچه ام راحت شد آره راحت شد ... میگن حلقه از سه روز تا دو هفته طول میکشه بیفته برای عزیز چهار روزه افتاده پس خوش زخمه پوشکشو عوض کردم کنارش خوابیدم سینم رو گذاشتم دهنش . شیرداری بهش بدی ؟ اگر نداری بچه رو اذیت نکن شیر خشک بهش بده نه خوبه مثل اولش نیست ولی خوبه صدای زنگ موبایل ناصر بلند شد . الو بفرمایید سلام داداش خوبی عه نمی شه که نه نمیتونم آخه یه چیزی میگی که نشدنیه . اگر خواست یا خودم میام یا سه تایی میایم خدا حافظی کرد تماس و قطع کرد ... رو کردم به ناصر محسن بود یا محمد محمد بود چی میگفت ولش کن بیخیال شو می دونی که نمی تونم بیخیال شم‌ بگو چی میگفت یه نفس عمیق کشید و پشت سرشو خاروند ... نیگاه کرد به من میگه بابام گفته ناصر بچشو برداره بیاد خونه ما یعنی تو عزیز ... پس من چی ؟ گفتم‌که نمی تونم بدون نرگس بیام‌ مگه نشنیدی ؟ چرا شنیدم رفتم تو هم یعنی چی که پسرش و نوه اش رو میخواد منو نمیخواد . دوباره گوشیش زنگ خورد ... ناصر به صفحه گوشیش نگاه کرد ... چهره اش بهم ریخت سرشو تکون داد و جواب داد بعععله بفرمایید خواهر من به محمد هم گفتم من بدون نرگس هیچ جا نمیام . گوشیو بده به مامان صداشو برد بالا میگم گوشیوووو بده به ماااامان سلام اینا چی میگن مامان‌ به بابا بگو نوکرشم هستم ولی من با زن و بچم میام ...خودمم بخواهید تنها بیام اونجا میام ولی بچه رو بدون نرگس نمیارم خدا حافظی کرد و تماس و قطع کرد . با اینکه ناصر گفت بدون زن و بچم نمیام ولی دلشوره بدی به دلم افتاد ... رو کردم به ناصر میگن نرگس نیاد خونه ما ؟ ناصر عصبی و دلخور برگشت یه نگاه به من انداخت آره ... اونوقتی که بدون یه زره فکر کردن بچه رو میزنی زیر بغلت با برادرتو زن همسایه میبری ختنه میکنیو کسی رو آدم حساب نمیکنی ... نتیجه کارت این میشه که امروزم کسی تو رو ادم حساب نمیکنه ... من بدبختم این وسط شدم چوب دو سر طلا ... ناصر عصبی تر از اون چیزی بود که من بخوام حرف بزنم ... سکوت کردم و چیزی نگفتم ...اونم لباساشو تنش کرد بدون خدا حافظی از در خونه رفت بیرون... 📣 💠دوستان عزیز اگر میخواید بقیه.ی رمان رو یک جا بخونید، با پرداخت هزینه حق اشتراک که ۶۱٠۴۳۳۷۴۹۶۶۳۷٠۴٠ بانک ملت لواسانی عزیزان بعد از واریز، فیش پرداخت رو به پی وی ایشون ارسال کنید👇👇 تا کل رمان در اختیار شما قرار بگیرد🌹 @Mahdis1234 عزیزان ایشون👆 ادمین تبلیغ کانال هستند و هیچ گونه اختیاری در روند رمان کانال ندارند به هر دلیلی به غیر از خرید رمان حق الناسِ
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
#پارت_375 #رمان_آنلاین_نرگس به قلم #زهرا_حبیب‌اله صدای نق و نوق عزیز بلند شد ... از توی گهواره برش
به قلم رفتم تو فکر خدایا حالا چیکار کنم ... اگر هی بگن و هی بگن ناصر رو راضی کنن بیاد بچمو ورداره ببره خونه باباش افسانه هم اونجا باشه بچمو بگیره یه وقت بلایی سرش بیاره من چه خاکی بریزم تو سرم ... فکرو خیال داشت داغونم میکرد ... نگاه کردم به عزیز دیدم همچنان داره مک میزنه ... بسه دیگه مامان جون ول کن برم پیش مامانم ببینم چیکار باید بکنم . شیرم اومده بود ولی مثل سابق نبود که بزارم دهنش رگ کنه اینم چهار تا مک بزنه سیر شه ... یه نگاهی کردم به صورت ماه دوست داشتنیش وگفتم بخور عزیزم ولی کمی هم منو درک کن ... بالاخره زیر سینم خوابش رفتو سینمو ول کرد ... دیگه تو گهوارش نخوابوندمش ارو غشم نگرفتم همونطوری روش یه پتو انداختم رفتم خونه مامانم‌ در اتاقشونو باز کردم سلام مامان زودی بیا خونه ما کارت دارم . منتظر جواب سلامم نشدم تندی در رو بستمو اومدم خونه خودم ... عزیز و بغل کردم اروم اروم زدم پشتش که آروغشو بگیرم ... پشت سرمن صدای تقه در اومد با عزیز رفتم در رو باز کردم ... بیا تو مامان چی شده ؟ شوهرت کجاست ؟ ناصر ناراحت و عصبانی ازخونه رفت بیرون چی شده ؟ باز چه دسته گلی آب دادی ؟؟ من کاری نکردم ... داداش محمدشو ناهید زنگ زدن که بچه رو بدون نرگس بیار خونه ما بابا میخواد ببینش ناصرم گفت بدون نرگس نمیشه بعدم یه خورده منو دعوا کرد که تقصیر توعه لباس پوشید رفت بیرون راست میگه دیگه تقصیر توعه خیلی خوب مامان ... ول کن که تقصیر کیه ... من دارم از دلشوره میمیرم ‌... اگر ناصر بچه رو تنها ببره اونجا اون افسانه هم که یکسر خونه مادر شوهرم پلاسه بچه منو بگیره یه وقتم یه بلایی سرش بیاره من چیکار کنم ؟؟؟ حقته یه خورده نگرانی بکش ببینی وقتی سرخود کار میکنی چه تبعاتی برات داره بلکم برات درس عبرت بشه سر عقل بیای نا راحت صورتم در هم رفت ... پامو کوبیدم رو زمین ماااا ماااان ... من دارم اینجا از دلشوره میمیرم شما میخوای به من درس عبرت بدی ؟ تو رو خدا یه فکری بکن دارم از دلشوره خفه میشم قیافه حق به جانبی به خودش گرفت چه فکری آشیه که خودت درست کردی ... بشین پاش بخور تا سیر شی اینقدر از دست مامانمو از لحن حرف زدنش لجم گرفت که گفتم عه ... اینجوریه ... خودم یه فکری بکنم ... باشه مامان خانوم ... خودم فکر میکنم ... حالا دیدی میگی بیا مشورت کن ... اینم نتیجه مشورت ... پس خودم به روش خودم عمل میکنم چی شد ... دوباره زد به سرت ... من اینطوری میگم که به تو حالی کنم یه وقت یه کلمه حرف زدن و یا یه عمل نسنجیده ببینی چه تبعاتی داره اونوقت تو منو تهدید میکنی ؟ که بازم بی عقلی میکنم از دست مامانم خون داشت خونمو میخورد ... نفهمیدم عزیز ارو غشو زد نزد همینطوری خوابوندمش تو گهوارش ... رومو کردم به مامانم تو رو خدا بس کن اینقدر خانم معلم بازی برای من در نیار با مشت زدم روی پاهام الان بگو چه خاکی تو سرم بریزم ... مامان من از دست این حرفات دارم مییییمییییرم چشم غوره ای بهم رفت ... این ادا اطفار ها رو از خودت در نیار بزار یه خورده فکر کنم ببینم باید چیکار کنیم ... 📣 💠دوستان عزیز اگر میخواید بقیه.ی رمان رو یک جا بخونید، با پرداخت هزینه حق اشتراک که ۶۱٠۴۳۳۷۴۹۶۶۳۷٠۴٠ بانک ملت لواسانی عزیزان بعد از واریز، فیش پرداخت رو به پی وی ایشون ارسال کنید👇👇 تا کل رمان در اختیار شما قرار بگیرد🌹 @Mahdis1234 عزیزان ایشون👆 ادمین تبلیغ کانال هستند و هیچ گونه اختیاری در روند رمان کانال ندارند به هر دلیلی به غیر از خرید رمان حق الناسِ
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
#پارت_376 #رمان_آنلاین_نرگس به قلم #زهرا_حبیب‌اله رفتم تو فکر خدایا حالا چیکار کنم ... اگر هی بگن
به قلم زنگ زد خونه مادر جونم الو سلام مامان میتونی یه دقیقه بیای خونه نرگس دستت درد نکنه ... تماس رو قطع کرد مامانم رو به من کرد گفت الان میام ... یه نفس عمیق کشیدم و سرمو تکون دادم نگاهشو داد به گهواره علی اصغر . چرا پتو ننداختی رو بچت ... یه پتو بکش روی عزیز سرما میخوره نگاه کردم تو گهوار عزیز ... واااای راست میگه حواسم رفت به این پدر شوهرمینا یادم رفت روی بچمو بندازم ، پتوشو کشیدم روش رفتم تو آشپزخونه یه چایی ریختم برای مامانم سینی چای رو گذاشتم روی میز پذیراییه مبل نشستم جلوی مامانم ، رو بهش گفتم به نظرت مادر جون میگه چیکار کنیم ؟ نمی دونم بزار بیاد فکرامونو بزاریم روی هم ببینیم چیکار کنیم صدای زنگ حیاط اومد ، تندی رفتم در و باز کردم سلام مادر جون خوش اومدی بفرمایید تو سلام عزیزم خوبی ممنون بعد از سلام و احوالپرسی با مامانم نشست ، رو کرد به من و مامانم چی شده ؟ مامانم اومد توضیح بده پریدم وسط حرفش مامان صبر کن خودم بگم مامانم رو کرد به مادر جون به اعتراض کار من سرشو تکون دادو ساکت شد همشو براش گفتم ، مادر جونم رو کرد به من حالا حرف منو گوش میکنی یا ضایعم میکنی آره مادر جون هرچی بگید گوش میکنم به نظر من پاشو حاضر شو بچتم بغل کن بیا بریم خونه پدر شوهرت من ازش خواهش میکنم که ببخشت تو هم ازش معذرت خواهی کن بزار تموم شه بره پی کارش دلم نمیخواست برم عذر خواهی ... آخه من که کار بدی نکرده بودم بچه خودم بود رو به مادر جونم گفتم ... من اصلا دلم نمیخواد عذر خواهی کنم ... بچه خودم بوده دوست داشتم ختنش کنم‌ ابرو هاشو برد بالا طلبکارانه گفت تو قول دادی حرف منو گوش کنی اگر میخوای این غائله زود تموم شه راهش همینه اگر نبخشه چی ؟ تو کاریت نباشه ... مگه قرار نشد حرف منو گوش کنی ؟ رو به مامانم گفت : معصومه یه زنگ بزن به شوهر نرگس بگو با اجاتون مادرم میخواد واسطه آشتی نرگس و پدرت بشه الانم میخوایم بریم خونتون مامانم زنگ زد به ناصر الو آقا ناصر میشه بیاید خونه کارتون دارم ... تماس و قطع کرد مامانمو مادرجونم جور شده بودن باهم داشتن منو نصیحت میکردن ... از حرفاشون مغزم در حال انفجار بود ... سرمو گرفتم بالا تو دلم گفتم خدایا منو از دست اینا نجات بده صدای باز و بسته شدن در حیاط اومد ... ناصر وارد خونه شد ... سلام و احوالپرسیشون که تموم شد ... مادرجونم گفت اگر اجازه بدید من نرگس و ببرم با پدرت آشتیشون بدم ناصر دست و سرشو تکون داد من چی بگم اگر فکر میکنید که بابا میبخشه ... باشه بریم ... 📣 💠دوستان عزیز اگر میخواید بقیه.ی رمان رو یک جا بخونید، با پرداخت هزینه حق اشتراک که ۶۱٠۴۳۳۷۴۹۶۶۳۷٠۴٠ بانک ملت لواسانی عزیزان بعد از واریز، فیش پرداخت رو به پی وی ایشون ارسال کنید👇👇 تا کل رمان در اختیار شما قرار بگیرد🌹 @Mahdis1234 عزیزان ایشون👆 ادمین تبلیغ کانال هستند و هیچ گونه اختیاری در روند رمان کانال ندارند به هر دلیلی به غیر از خرید رمان حق الناسِ