eitaa logo
نسیم ادب
283 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
297 ویدیو
1 فایل
گلستانی از شعر و ادب و حکمت برای ساختن لحظاتی زیبا تفرجی برای روح و خلوتی برای آرامش پرسه ای در کوچه پس کوچه های ادب و هنر و حکمت و اندرز ارتباط با ادمین: @bigharar9
مشاهده در ایتا
دانلود
📖 ... زندگی کوشش و راهی شدن است از تماشاگه آغازحیات تا به جایی كه خدامی داند. زندگی، چون گل سرخی است پر از خار و پر از برگ و پر از عطر لطیف، یادمان باشد اگر گل چیدیم، عطر و برگ و گل و خار، همه همسایه ی دیوار به دیوار هم اند.  🔸* 🔹* البته بعید می دونم شعر سهراب سپهری باشه. ولی هرجا جستجو کردم به اسم سهراب سپهری بود. ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📖 حرکت امام خمینی از آغاز تا امتداد راه به روایت تصویر ◾️ ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 منم و داغ نگاهی که به قلبم زده ای آتش خرمن آهی که به قلبم زده ای قول دادی همه ی دار و ندارم باشی در تنم رخنه کنی، فصل بهارم باشی من به بدقولی چشمان تو عادت‌کردم به همین بودنت از دور قناعت کردم ترسم این است بیایی و صدایم نکنی کوهی از درد ببینی و دعایم نکنی ترسم این است صدایم به صدایت نرسد بدوم با سر و سر باز به پایت نرسد نکند حادثه ای باز به بادم بدهد داغ فهمیدن یک راز به بادم بدهد نکند جای تو را فاصله ات پر بکند خاطره روی تورا سایه تصور بکند از تمام تو فقط فاصله ات سهم من است عشق وامانده‌ی بی‌حوصله‌ات سهم‌ِ من‌ است آنقدر سوختم از فاصله بی تاب شدم بین صد خاطره گندیدم و مرداب شدم آه، مرداب شدم، تا که تو دریا بشوی پای تو آب شدم، تا که تو سر پا بشوی مو به مو پیر شدم تا تو کنارم باشی از همه سیر شدم تا کس و کارم باشی این همه‌شعر نگفتم که‌بخوانی،بروی پای یک مرد زمین خورده نمانی،بروی سخت ماندم که مرا یاد تو رسوا نکند در خودم گریه کنم بغض دهان وا نکند خبر رفتن تو تلختر از هر خبر است بوسه دلگیرترین لحظه قبل از سفر است بی تو حتی من از آغوش خودم دورترم از کهنسالی این فاصله رنجورترم تَرَم اندازه ی ابری که به باران بزند تو در این شهر نباشی، به بیابان بزند هرچه بر سر بزند عاقبتش وصلی نیست جز غم انگیزی پاییز دگر فصلی نیست آخرین فصل من از بودن تو فاصله داشت یک بغل خاطره صد بغض هزاران گله داشت گله یعنی نشود راه تو را سد بکنم حال با خاطره های تو چه باید بکنم؟ 🔻 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 ‌سوارِ خوابِ دل آشوبِ قایقت شده ام همان مسافرِ دلتنگِ سابقت شده ام تویی که خسته و تنها نشسته‌ای  آری منم که محوِتماشاۍ هق هقت شده ام اگرچه حرفِ دلت را بـه من نمی گویی دوباره سنگِ صبـورِ ، دقایقت شده ام بیـا و دستِ مرا روی دستِ خود بگذار اگر غلط نکنـم، بـاز عـاشقت شده ام . 🔹 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 ‏دلفریبان نباتی همه زیور بستند، دلبر ماست که با حُسنِ خداداد آمد! 🔻 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 باد آمد و با بید همی گوید: « هی هی، این جنبش و این شورش و این رقصِ تو تا کی؟ » می‌گوید آن بید، بدان باد: « ز خود پرس، ای بُرده مرا از سَر و ای داده مرا مِی اندر تن من یک رگ، هشیار نمانده ست ای رفته مِیِ عشقِ تو اندر رگ و در پی. 🔺 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 خواهی که دلت نشکند از سنگ مکافات مشکن دل کس را که در این خانه کسی هست 🔺 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 دیدم از کوچه ی ما با دگران می گذری با دلم گفت نگاهت : نگران می گذری   خبرت هست که دل از تو بریدم زین روی دیده می بندی و چو بی خبران می گذری   گاه بشکفته چو گلهای چمن می آیی روزی آشفته چو شوریده سران می گذری   ما نظر از تو گرفتیم چه رفته است تو را که به ناز از بر صاحب نظران می گذری   بگذر از من که ندارم سر دیدار تو را چه غمی دارم اگر با دگران می گذری   ای بسا ماه رخان را که در آغوش گرفت خاک راهی که عروسانه بر آن میگذری   ناز مفروش و از این کوچه خرامان مگذر که به خواری ز جهان گذران می گذری   تو هم ای یار چو آن‌قوم که‌در خاک شدند روزی از کارگه کوزه گران می گذری   🔺   ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 دیوانه عشقت را، جایی نظر افتاده‌ست کآنجا نتواند رفت، اندیشه دانایی؛ امید تو بیرون برد از دل همه امیدی سودای تو خالی کرد، از سر همه سودایی... 🔺 🔻 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 هر که سودای تو دارد چه غم از هر دو جهانش؟ نگران تو چه اندیشه و بیم از دگرانش؟! آن پی مهر تو گیرد که نگیرد پی خویشش و آن سر وصل تو دارد که ندارد غم  جانش 🔺 🔻 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 قانون پناهگاه کوهنوردان کوه‌های آلپ با رسیدن به نیمه ی راه ، در استراحتگاهی بین مسیر استراحت می‌کنند. وقتی کوهنوردان وارد استراحتگاه می‌شوند و گرمای آتش را حس می‌کنند و بوی غذا به مشامشان می‌رسد ، برخی از آنان وسوسه می‌شوند و به همراهان خود می‌گویند: " می‌دانی فکر کنم بهتر است همین جا منتظر بمانم و شما به قله بروید و برگردید. وقتی برگشتید با هم پایین می‌رویم." وقتی کنار آتش می‌نشینند و آواز می‌خوانند ، جرقه ای از خشنودی آنان را فرا می‌گیرد. در همین هنگام بقیه ی گروه لباس هایشان را می‌پوشند و مسیر خود را به سوی قله ادامه می‌دهند. در ساعت بعد فضای شادی بخشی کنار آتش وجود دارد و اوقات خوبی را در مامن آرام خانه کوچک سپری می‌کنند. اما حدودا سه ساعت بعد ، آرام می‌شوند و به سمت پنجره می‌روند و به بالای کوه می‌نگرند و در سکوت به دوستانشان که در حال بالا رفتن از قله هستند ، نگاه می‌کنند. جوّ موجود در استراحتگاه از شادی و لذت به سکوت مرگبار و غم انگیز مراسم تشییع جنازه خودشان تبدیل می‌شود. متوجه می‌شوند که دوستانشان بهای رسیدن به قله را پرداخته اند. چه اتفاقی افتاد؟ راحتی موقت پناهگاه باعث از دست دادن باور آنها به هدفشان شد. این ، برای هر یک از ما نیز ممکن است اتفاق بیفتد. در زندگی ما هم پناهگاه هایی وجود دارد که مانع رسیدن به قله و هدفمان می‌شوند. زندگی از دو قسمت تشکیل شده است: قله ها و پناهگاه ها... در پناهگاه امنیت و آسایش وجود دارد ، اما برای تجربه ناب زندگی ، باید با چالش قله رو به رو شد و بر آن غلبه کرد. 🔸 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 ما به عکس‌هایی که به دیوارهای اتاقمان می‌کوبیم نگاه نمی‌کنیم یا خیلی به ندرت و تصادفاً نگاه می‌کنیم. ما به حضور دائم و به چشم نیامدنی آن‌ها عادت می‌کنیم. عکس فقط برای مهمان است. آیا این طور نیست آقا؟ 📕 ✍🏻 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖
من از همان ليوانى كه
به گلدان ها آب مى دهم مى نوشم
پس چرا
سبز نمى شود اين جان؟!

من با همين دستى 
كه به كبوترها دانه مى بخشد 
نان مى خورم 
پس چرا 
پَر نمى گيرد اين دل؟
🔹 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 مثل هر شب هوس عشق خودت زد به سرم چنــد  ساعت  شده  از  زندگیــــم  بی خبرم این همه فاصله ، ده جاده و صد ریل قطار بال پــرواز دلـــم کــــو که به سویت بپرم؟ از همان لحظه که تو رفتی و من ماندم و من بین این  قافیــه ها  گــم  شده  و در به درم تا نشستم غزلی تازه سرودم که مگر این همه فاصله کوتـــاه شود در نظرم بسته بسته کدئین خوردم و عاقل نشدم پدر  عشـــق   بسوزد  کـــه  درآمد  پدرم بی تو دنیا به درک، بی تو جهنم به درک کفــر مطلق شده ام دایره ای بی وَتَرم من خدای غزل ناب نگاهت شده ام از رگ گردن تــو من به تو نزدیک ترم 🔺 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 مدتی است این دل صاحب مرده هر نسبتی که به تو برگردد را دوست دارد. این روزها حتی دشمنت را. حالا خودت بگو چطور بفهمانمش؟ که دشمن درست است که دشمن توست و به تو ربط دارد اما دشمنی ربط خوبی نیست، دشمن تو را نباید دوست داشته باشد این دل زبان نفهم! 🔺 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 اگر قطره‌ی باران به خنده‌ات برخورد کند شعر می‌شود این‌را، یکی من می‌دانم یکی هم آسمان. شاعر: 🔸 [ İsmet Özel | ترکیه، ۱۹۴۴ ] برگردان: 🔹 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 تو زندگی هرکسی یه روزی یکی میره که بعد از اون دیگه رفتارای دیگران اهمیتی نداره به قول رشیدی سمرقندی: «چون بی تو گذشت، بگذرد بی‌دگران» ♦️ . ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 ‏سعدیا ‏گر نکند یادِ تو آن ماه، مَرَنج! ‏ما که باشیم ‏که اندیشه‌ی ما نیز کنند؟ 🔺‏‌ 🔻 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 از نظر گاندی، هفت موردی که بدون هفت مورد دیگر خطرناک هستند: ۱- ثروت، بدون زحمت ۲- لذت، بدون وجدان ۳- دانش، بدون شخصیت ۴- تجارت، بدون اخلاق ۵- علم، بدون انسانیت ۶- عبادت، بدون ایثار ۷- سیاست، بدون شرافت این هفت مورد را گاندی تنها چند روز پیش از مرگش بر روی یک تکه کاغذ نوشت و به نوه‌اش داد. 📕 گاندی گونه‌ای زندگی ✍🏻 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 امام صادق عليه السلام: كَم مِن صَبرِ ساعَةٍ قد أورَثَ فَرَحا طَويلاً، و كَم مِن لَذَّةِ ساعَةٍ قد أورَثَت حُزنا طَويلاً. بسا لحظه اى شكيبايى كه شادى درازى را در پى آورَد و بسا لذّتى آنى كه اندوهى طولانى برجاى گذارَد. 🔹 🔸 جلد6 صفحه156 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📖 اين اثر خاطره انگيز، ساخته ي استاد مجيد انتظاميه، در واقع موسيقي انيميشن زال و سيمرغ توليد سال ۱۳۵۶ بوده كه بعدها روي تيتراژ سریال کارتونی بچه هاي كوه آلپ استفاده شده. 🔸 🔹 🔸 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 سال‌ها پیش ازین به من گفتی  که «مرا هیچ دوست می‌داری؟» گونه‌ام گرم شد ز سرخیِ شرم شاد و سرمست گفتمت «آری!» باز دیروز جهد می‌کردی که ز عهد قدیم یاد آرم. سرد و بی‌اعتنا تو را گفتم که «دگر دوستت نمی‌دارم!» ذره‌های تنم فغان کردند که، خدا را! دروغ می‌گوید جز تو نامی ز کس نمی‌آرد جز تو کامی ز کس نمی‌جوید. تا گلویم رسید فریادی کاین سخن در شمار باور نیست جز تو، دانند عالمی که مرا در دل و جان هوای دیگر نیست. لیک خاموش ماندم و آرام: ناله‌ها را شکسته در دل تنگ. تا تپش‌های دل نهان ماند، سینهٔ خسته را فشرده به چنگ. در نگاهم شکفته بود این راز که «دلم کی ز مهر خالی بود؟» لیک تا پوشم از تو، دیدهٔ من بر گلِ رنگ رنگِ قالی بود. «دوستت دارم و نمی‌گویم تا غرورم کشد به بیماری! زانکه می‌دانم این حقیقت را که دگر دوستم… نمی‌داری…» 🔺 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 فتنه انگیزی و خون ریزی و خَلقی نگرانت که چه شیرین حرکاتی و چه مطبوع کلامی 🔺 🔻 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 شب، در سکوت سبز درختان نشسته بود اما هنوز، باد لحنی پر از خروش و خشونت داشت: با شاخه‌ها مشاجره می‌کرد با کوه آمرانه سخن می‌گفت وز اوج صخره‌ها بی اعتنا به قهقهه‌ی کودکان موج سیلی به گوش ساحل خاموش می‌نواخت وز لحظه‌ی نخست در گفتگوی دائم خود با پرندگان لفظ .. تو .. را به لفظ .. شما .. چیره کرده بود گویی که جز .. تو .. واژه‌ی دیگر نمی‌شناخت اما همین که همهمه‌ی او فرو نشست دریا چنان برهنه در آغوش خاک خفت کز خود خبر نیافت مگر در سحرگهان.... آری، تمام شب دریای عاشق از تب شوریدگی گداخت وانگاه، زیر چشم هوسناک آسمان خود را برهنه دید تن را در آفتاب طلایی، برشته ساخت.. 🔺 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛