گفت: از به دنیا اومدنت خوشنودی؟
"خوشنود" را از قوطی کدام عطاری پیدا کرده بود؟ کلمه قحط بود؟ هیچی نه، آن هم خوشنود، که برای معنیاش تازه باید مقدار قابل توجهی "راضی بودن" را بزنی قدِ "خوشحال بودن"!
وقت خوبی برای پرسیدنش نبود. آنقدر سرحال نبودم که بتوانم آسمان ریسمان ببافم و از زیر جواب دادن دربروم. حالِ دروغ سرهم کردن را هم نداشتم. مکث کردم. در صادقانهترینِ حالِ ممکن بودم. نگاه کردم به قلبم. گفتم: نمیدونم.
گفت: اگه نمیدونی، ازینجا به بعدشو پس میخوای چیکار کنی؟
گفتم: مثلِ تا اینجا، بقیهشم با امید ادامه میدم.
#در_حوالی_چهل_بهاضافه_یک_سالگی
#در_حوالی_آشفتگی_برای_چرایی_خلقت
#روایت_زندگی
@Negahe_To