صدای میثم_تیر ۱۴۰۲.mp3
810.4K
صبح اول وقت بوی جنازه خورده بود زیر دماغم. صدای شیون و گریه رسوخ کرده بود در گوشهایم. تصویر آدمهای بیتاب و پریشان نقش بسته بود در چشمانم؛ و هر چه طعم تلخ در دنیا بود نشسته بود در ذائقهام.
از غروب در جستجوی چیزی بودم که توان شستن و بردن همهشان را حداقل برای چند ساعتی داشته باشد. صدایی از جنس بهشت به دادم رسید و نجاتم داد.
#میثم_عزیز_من
#خاله_خواهرزاده
#عشق_پنجم
#روایت_زندگی
#خدایا_برای_همه_نعمتهات_شکر
@Negahe_To
امروز برای اولین بار ناخنهایت را گرفتم. داشتی صورت نازکت را خراش میدادی. تمام حواسم را در چشمهایم جمع کردم که نکند خدای نکرده با تیزی ناخنگیر ذرهای از پوست لطیفت را بخراشم.
راستش خودم هم درست ربطش را نفهمیدم، فقط انقدر فهمیدم که وقتی در آغوشم با آرامش خوابیده بودی و دستان کوچکت را به من سپرده بودی، اولین روضه محرم امسال را برایم خواندی...
#روایت_زندگی
#خاله_خواهرزاده
#عشق_پنجم
#مطهره_دلنشینم
@Negahe_To
ما به بچهها محتاجتریم یا بچهها به ما؟
#مهمون_کوچولوی_من
#خاله_خواهرزاده
#مطهره_دلنشینم
#عشق_پنجم
@Negahe_To