در این دقیقهها، ما روی مرز باریک وسط سال ۱۴۰۲ ایستادهایم. صد و هشتاد و دو و نیم روز از سال رفته و صد و هشتاد و دو و نیم روز دیگر باقیمانده. نیمه اول بازی تمام شده. داور، سوت به دهان منتظر است تا چند دقیقه دیگر شروع نیمه دوم را اعلام کند. یک بازی با ۳۶۵ روز که نه وقت اضافه دارد و نه قرار است کار به پنالتی بکشد. حتی اگر وسط بازی به زمین بیفتی و آسیب ببینی، زمان برای تو متوقف نمیشود. چه برسد به اینکه بخواهی خودت را به مصدومیت بزنی و وقتکُشی کنی. هر چند که وقتکشی اصلا معنایی ندارد وقتی برنده و بازنده این بازی، خودت هستی.
تا حالا باید حداقل نصف راه را آمده باشی. باید فکرهای لحظه تحویل امسال را به اندازه صد و هشتاد و دو و نیم روز جلو برده باشی. برای تمام دویدنها، زمینخوردنها، نفس نفس افتادنها، عرق ریختنها و خستگیهای نیمه اول، خداقوت رفیق! نفسی تازه کن و بیا دوباره شروع کنیم. یک نیمه دیگر باقیست. بلند شو رفیق. صد و هشتاد و دو و نیم روز دیگر وقت داریم برای بزرگ شدن، برای تلاش کردن، برای رسیدن.
این قافلهٔ عمر عجب میگذرد
دریاب دمی که با طرب میگذرد
ساقی غم فردای حریفان چه خوری
پیش آر پیاله را که شب میگذرد🌱
#روایت_زندگی
#نیمه_سال_۱۴۰۲
#رباعیات_خیام
@Negahe_To