هوس کاچی کردم. رفتم پای گاز. دو قاشق آرد را ریختم کف قابلمه سرامیکی. زیرش را روشن کردم. بعد گوشی را برداشتم و زنگ زدم به مامان. برای بار بیستم ازش دستور پختن کاچی را گرفتم. بهم نگفت که مگه گیجی دختر؟ یه دستور رو که دهبار نمیدن. دستش بندِ خیاطی بود. با اینحال مثل بار اول، سر صبر شروع کرد تعریف کردن. "اول دو تا قاشق آرد بریز توی قابلمه." نگفتم که ریختهام و حالا منتظرم بگوید از همین اول روغنش را بریزم یا بعد از اینکه آرد طلایی شد و بویش بلند شد. این را هم نگفتم که دلم میخواهد تا آخر عمرم هر وقت هوس کاچی کردم زنگ بزنم و تو برایم دستورش را بگویی. نگفتم که دلم برایش خیلی تنگ شده. به جای همه حرفهای نگفته، گفتم: "آخه کاچیهای تو خیلی خوشمزه میشه مامان."
#روایت_زندگی
#کاچی_بهانه_است_خودت_را_میخواهم
@Negahe_To