💞﷽💞
#مجنون_تراز_من🌿
#قسمت_سیصد_و_شصت_و_شش
به قلم #نون_حِ🌿
با همکاری #زِ_میم🌿
باران: نخیرم من نی نی توام
و سرش روی شونم گذاشت
خندیدم و موهاش نوازش کردم
-تو دختر کوچولوی منی اینم پسر کوچولو من
باران: نی نیت پسره؟
-آره عزیزم
باران: اسمش چیه دایی؟
-سجاد
باران: گشنگه
-اسم توام قشنگه عزیزم
#دو_روز_بعد
زینب امروز مرخص شد و آوردیمش خونه
مادر زینب پیشش موند تا ازش مراقبت کنه و بعد از ظهر مامانم هم اومد خونمون
سجاد شیرش خورد مامانم بچه داد دستم و گفت: آروم آروم بزن پشتش آروغش بگیر
-چشم
آروم پشت سجاد زدم و بعد که آروغش گرفتم توی بغلم خواباندمش و بعد توی تختش گذاشتم
مامان تا شب کنارمون موند و بعد شام رفتم رسوندمش خونشون
وقتی اومدم همه خواب بودن
زینب و مادرش تو اتاق سجاد خوابیدن و منم رفتم تو اتاق خودمون دراز کشیدم ولی دلتنگی از زینب مانع خوابیدنم می شد ، چند روزی بود که بغلش نکرده بودم و بازم دلم بی تابی اش رو می کرد
سعی کردم بخوابم که یهو دیدم کسی از اتاق سجاد بیرون اومد و اومد تو اتاق من ، دقت کردم دیدم زینبه پاشدم نشستم ...
✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿
#ادامه_دارد
▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️
💞﷽💞
#مجنون_تراز_من🌿
#قسمت_هفتصد_بیست_و_نهم
به قلم #نون_حِ🌿
با همکاری #زِ_میم🌿
وسایل شام رو آماده کردم . غذا که آماده شد ، زینب و سجاد رو صدا زدم .
زینب نمیخورد و میگفت : اشتها ندارم
ولی با سجاد دوتایی بهش غذا دادیم .
بعد از خوردن غذا ، هردوشون رو فرستادم تا برن بخوابن و خودم میز رو جمع کردم و ظرف هارو شستم . بعد از اینکه آشپزخانه رو مرتب کردم و مسواکم رو زدم ، به اتاق خواب رفتم .
با دیدن زینب که چشم هاش باز بود گفتم : هنوز نخوابیدی عزیزم؟
زینب : خوابم نبرد
به سمت تخت رفتم و کنار زینب دراز کشیدم . زینب کمی سرش رو بالا برد و من دستم رو دراز کردم و بعد زینب سرش رو روی بازوم گذاشت.
اون شب بدون هیچ صحبتی گذشت .
#دو_روز_بعد
برای شام مامان دعوتمون کرد خودشون .
ساعت ده بود و مامان طبق عادتش به اتاقش رفت تا قرآن بخونه .
مدتی بود که با مامان تنها نشده بودم و شدیدا نیاز به نوازش ها ، صحبت های مادرانه اش داشتم .
بلند شدم و به سمت اتاقشون رفتم . در زدم و وارد شدم . مامان گوشه ای نشسته بود و قرآن میخوند .
کنارش نشستم تا قرآن خوندش تموم بشه . قرآن خواندنش که تموم شد ، قرآن رو بست و بوسید و روی میز کنار تخت گذاشت. ...
✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿
#ادامه_دارد
▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️